رئیس مرکز تحقیقات آلودگی هوای دانشگاه علوم پزشکی تهران در گفتوگو با جام جم آنلاین:
چرا به زندان افتادی؟
ماجرای مفصلی دارد. من خانواده تقریبا پولداری دارم، اما پدر و مادرم همیشه با هم دعوا داشتند تا اینکه از هم جدا شدند. بعد از آن من که تک فرزند بودم با مادرم زندگی میکردم. آن موقع کلاس سوم دبیرستان بودم، اما آخر سال برای امتحانات نرفتم و ترک تحصیل کردم. مادرم تا زمان کارنامه دادن خبر نداشت و بعد از آن وقتی فهمید، خیلی جار و جنجال راهانداخت، اما دیگر دیر شده بود و من تصمیم خودم را گرفته بودم. گفتم میخواهم سر کار بروم. پدرم رستوران داشت، اول به سرم زد پیش او بروم، اما مادرم گفت حق ندارم این کار را بکنم. میخواست مرا تحت فشار بگذارد. بالاخره با اینکه سن کمی داشتم، کار پیدا کردم. یکی از دوستان داییام در کار داربست بود و به یک نفر برای جواب دادن به تلفن و ثبت سفارشها نیاز داشت و من هم همانجا مشغول به کار شدم. بعد از یکی دو ماه صاحبکارم به من اعتماد کرد و از آن به بعد دیگر همه پولها دست خودم بود تا اینکه با پیشنهاد یکی از کارگران، پولها را دزدیدیم و خیلی زود هم لو رفتیم.
چند وقت در زندان بودی؟
سه ماه، اما آن کارگر بیشتر ماند. پدرم مرا با وثیقه بیرون آورد و از آن به بعد اجازه نداد به خانه مادرم بروم. من وسط دعوای آن دو گیر افتاده بودم و هر کدام دیگری را مقصر خرابشدن زندگی من میدانست. وضع خیلی بدی بود. بالاخره تصمیم گرفتم یک ماه پیش پدرم و یک هفته پیش مادرم بمانم.قول دادم دیپلمم را بگیرم که به آن عمل کردم. روزی که دستگیر شدم، خیلی ترسیدم و به خودم قول دادم دیگر کار خلاف نکنم. همان دفعه اول هم گول آن کارگر را خوردم. او سابقهدار بود و از جوانی و سادگی من سوءاستفاده کرد.
بعد از گرفتن دیپلم چکار کردی؟
از سربازی معاف بودم. به همین دلیل در رستوران پدرم مشغول کار شدم، اما بعد از یک سال به این نتیجه رسیدم که این کار به دردم نمیخورد و بهتر است دنبال رشته مورد علاقهام بروم. راستش خیلی دوست داشتم صرافی بزنم، اما نشد یعنی هیچوقت موقعیتش پیش نیامد. پس از مدتی در همان خیابانی که پدرم رستوران داشت، مغازهای اجاره کردم. کارم آبمیوه و بستنی بود، اما نگرفت و مجبور شدم تعطیل کنم و مغازه را پس بدهم. یکی از مشکلاتم این بود که بعد از آن دزدی، داییام هم دیگر به من اعتماد نداشت. او در کار خشکبار بود و آشنایان زیادی داشت و میتوانست کمکم کند، اما میگفت حاضر نیست یک قدم برای من بردارد. پدرم هم میگفت یا باید در رستوران بمانم یا اینکه روی پای خودم بایستم. او هم اعتمادش را نسبت به من از دست داده بود و میخواست وادارم کند زیرنظرش باشم، اما من از این اتفاق حس خوبی نداشتم.
بالاخره چکار کردی؟
با پدرم قرار گذاشتم جنسهای رستورانش را من تهیه کنم. با ماشین رستوران به شمال میرفتم و برنج میآوردم، بقیه مدت هم از بازار جنس میخریدم و به رستوران پدرم میفروختم. او به کسی مثل من نیاز نداشت و فقط میخواست کمکم کند. یک سال هم این طور کار کردم و بعد از آن دوباره مغازهای را اجاره کردم و این بار پیتزافروشی راه انداختم و کارم گرفت. از آن به بعد در همین شغل ماندم و هنوز هم کارم همین است.
ازدواج کردهای؟
ازدواج کردهام و دو بچه هم دارم. بار اول که از دختری خوشم آمد، پدرم مخالفت کرد. دفعه دوم پاسخ خانواده دختر منفی بود که آن هم تقصیر پدرم بود. او ماجرای زندان رفتن مرا گفت در حالیکه نیازی نبود. نوبت سوم خودم با دختری آشنا شدم و همه حقایق را به او گفتم و بعد هم پدر و مادرم با ازدواج ما موافقت کردند. دو سال بعد از ازدواج بچه اولم به دنیا آمد که قدمش برکت داشت و توانستم مغازه بخرم. دو سال بعد هم دخترم متولد شد. خدا را شکر الان همه چیز خوب است و از این راضی هستم.
داوود ابوالحسنی
رئیس مرکز تحقیقات آلودگی هوای دانشگاه علوم پزشکی تهران در گفتوگو با جام جم آنلاین:
سخنگوی کمیسیون بهداشت و درمان مجلس در گفتوگو با جام جم آنلاین:
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
جواد فروغی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
گفتوگو با منوچهر آذری، بازیگر،گوینده،مجری وصداپیشه پیشکسوت رادیو و تلویزیون
فاطمه مجلل در گفتوگو با «جامجم»:
رئیس مرکز تحقیقات آلودگی هوای دانشگاه علوم پزشکی تهران در گفتوگو با جام جم آنلاین: