گزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح چهارشنبه

چرا سرهنگ ها؟!

گزیده سرمقاله روزنامه‌های صبح شنبه

بایدها و نبایدهای روحانی

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشورو جهان پرداخته‌اند از جمله؛ تنها راه کنترل تورم، نگاه پولی، ادامه 16 آذر یا... ؟!، مبارزی با دو چهره متفاوت، بایدها و نبایدهای روحانی، شیوه ماندلا؛ الگوی حل مخاصمات و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۶۲۳۰۸۹
بایدها و نبایدهای روحانی

جام جم: استکبارستیزی، ماهیت حرکت‌های دانشجویی اصیل

«استکبارستیزی، ماهیت حرکت‌های دانشجویی اصیل» عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن می خوانید:

از تفاوت‌های قابل بحث بین جنبش دانشجویی و فعالیت دانشجویی که بگذریم، نگاهی به سابقه فعالیت‌های دانشجویی در کشورمان که پس از مدت کوتاهی از تاسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۲۰ آغاز شد، چه آن موقع که این فعالیت‌ها ماهیت مارکسیستی داشت و چه آن هنگام که عمدتا ماهیت اسلامی داشته، ویژگی ضداستبدادی و ضداستکباری را توام برخوردار‌بوده است؛ هرچند پیش از انقلاب به دلیل حاکمیت رژیم ستمشاهی جنبه‌های ضد‌استبدادی آن قوی‌تر و پررنگ‌تر بوده است.

ماجرای شانزدهم آذر ۱۳۳۲ و کشته شدن سه‌دانشجو در جریان سفر نیکسون، معاون رئیس‌جمهور وقت آمریکا به ایران در دانشگاه تهران، یکی از مهم‌ترین مصادیق ضداستبدادی بودن حرکت‌ها و جنبش‌های دانشجویی در کشورمان است؛ ماجرایی که علاوه بر جنبه ضدآمریکایی، جنبه ضدانگلیسی آن نیز کم نبود.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز نگاهی به مجموع فعالیت‌ها و حرکت‌های دانشجویی بویژه ماجرای ۱۳ آبان ۱۳۵۸ و تسخیر لانه جاسوسی آمریکا از سوی دانشجویان پیرو خط امام، این ماهیت را بوضوح به نمایش می‌گذارد.

با وجود این سابقه روشن و کاملا طبیعی، از دهه 80 شاهد اتفاقاتی در این عرصه هستیم که با آن سابقه همخوانی ندارد و برخی حرکت‌های ظاهرا دانشجویی رخ نمود که نه‌تنها ضداستکبار نبود؛ بلکه همسویی با نظام سلطه از ویژگی‌های آنها به شمار می‌آمد؛‌ حرکت‌هایی که هنوز آثار آن را در دانشگاه شاهدیم.

نگاهی دقیق به تمام صحنه سیاسی کشور، این واقعیت را نمایان می‌سازد که این دگردیسی در حرکت‌های دانشجویی اصالتا دانشجویی نبوده و بیشتر جنبه وارداتی از احزاب و تشکل‌های سیاسی خارج دانشگاه داشته است؛ تشکل‌ها و احزابی که تا دیروز نان مبارزه با آمریکا و شیطان بزرگ را می‌خوردند و رقبای خود را به اتهام اسلام آمریکایی از صحنه خارج می‌کردند، این زمان طرفدار رابطه با آمریکا شدند و سعی کردند این بار رقبای خود را با اتهاماتی از قبیل تندروی و طرفدار انزوای کشور از صحنه خارج کنند.

طنز ماجرا اینجاست که این دست فعالیت‌های دانشجویی نیز ۱۶ آذر را بهانه تحرک و فعالیت خود قرار می‌دهند و به روی خود نمی‌آورند که آنها چه سنخیتی با شهدای ۱۶ آذری دارند که جلوی پای نیکسون قربانی شدند؟ نیروهای فعال در دانشگاه باید با شهامت و البته مستدل و منطقی جلوی این حرکت‌های غیراصیل و وارداتی را به صحنه دانشگاه بگیرند و حداقل اجازه سوءاستفاده از مناسبت‌هایی مانند ۱۶ آذر و ۱۳ آبان را به این جریان‌ها ندهند.

کیهان: «ادامه 16 آذر یا... ؟!»

«ادامه 16 آذر یا... ؟!» یادداشت روز کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن می خوانید:

60 سال پیش و تنها چند ماه پس از کودتای شوم 28مرداد، زمانی که ابر سیاه وحشت و سایه هولناک خفقان بر کشور سایه انداخته بود، زمانی که رهبران و پیشگامان نهضت بیداری مردم و علمای تراز اول مبارز در زندان و تبعید بودند، آمریکا با اطمینان از اینکه کودتایش ایران را به جزیره ثبات! تبدیل کرده نیکسون، معاون رئیس جمهور وقت آمریکا را راهی ایران کرد.

رژیم دیکتاتور پهلوی که نوکر و نوکرزاده بود، همه چیز را برای این سفر پیش‌بینی کرده بود چند روز قبل از آن هم رابطه با انگلیس خبیث برقرار شده بود و سفارت بازگشایی شده بود.

تدابیر شدید امنیتی خبر از سفری امن می‌داد. اما ناگهان غیرت انقلابی فرزندان ملت در دانشگاه تهران درخشید و جوانان غیور علیه حضور نیکسون تظاهرات کردند.

رژیم که غافلگیر شده بود وحشیانه به صف دانشجویان یورش برد، سه تن را به شهادت رساند، عده‌ای را مجروح کرد و جمع کثیری را هم روانه زندان کرد.

خون آن شهیدان چراغ مبارزه در دانشگاه را روشن کرد و سال‌ها بعد که امام راحل، پیشوای بلامنازع مبارزه و جهاد فی‌سبیل‌الله شد، دانشگاه به عنوان بازوی مهم مبارزه، همراه مردم شد و در پیروزی انقلاب اسلامی نقش موثر و به سزایی ایفا کرد.

حرکت آن روز دانشجویان انقلابی، هدفی روشن داشت و دشمنی مشترک را نشانه رفته بود. در بین جوانان آن روز از عارف مبارزه‌جویی چون شهید دکتر مصطفی چمران تا کسانی که تمایلات دیگری داشتند حضور داشتند اما آنها با درایت و فهم بالا، دشمن اصلی را شناختند و همه اختلافات درونی را کنار گذاشتند و در یک نقطه متفق شدند، اینکه آمریکا دشمن اصلی مردم ماست و به قول امام(ره) باید هرچه فریاد هست بر سر آمریکا کشید.

در نقطه مقابل، آمریکای زخم‌خورده از این حرکت ضد استعماری دانشجویان، به شیوه معروف «فتح از درون» روی‌آورد و سعی کرد «اسب تروای» خود را به درون دانشگاه گسیل کند. آنها سعی کردند نوکران فکری خود را در صف استادان دانشمند و دلسوز کشورمان رخنه دهند تا روح وابستگی و ذلت را در جوانان ما پدید آورند اما این کافی نبود! در کنار القاء یاس و حقارت توسط این افراد خودباخته، باید جنبش دانشجویی هم از مسیر اصلی خود منحرف می‌شد، باید پوسته مبارزه حفظ می‌شد اما جهت آن تغییر می‌کرد! باید مبارزه و خروش دانشجویی ادامه می‌یافت اما علیه هر چیزی جز آمریکا! مخصوصا آن که انقلاب اسلامی، مبارزه را به بستر اصلی آن کشانده بود، پس دست به کار شدند و تشکل‌های گوناگون مثل قارچ در هر دانشگاه و دانشکده‌ای روئید و دانشگاه به «اتاق جنگ»تبدیل شد! اما جنگ علیه که و چه!؟ بیشترین هنر! اغلب این تشکل‌ها و جریان‌های دست‌آموز- و نه تشکل‌های اصیل دانشجویی- جنگ علیه یکدیگر، علیه مسئولین دانشگاه و نهایتا جنگ با نظام برخاسته از خون شهیدان بود! با آن که در طول دوران جنگ تحمیلی، دانشگاه کانون رویش رزمندگان و شهیدان فراوانی بود اما پس از جنگ تدریجا برخی جریان‌های سیاسی مجری سیاست «فتح از درون» شدند و با طمع در نسل جوان و جریان دانشجویی، دانشگاه را از کانون علم و مبارزه علیه شیطان بزرگ آمریکا به آوردگاه حقیر منازعات سیاسی و اردوکشی‌های انتخاباتی تبدیل کرده و کوشیدند با حمله به این نهاد انقلابی و آن رسانه ارزشی و حمله به شخصیت‌های خدوم، ترویج لاابالی‌گری و اباحی‌گری را جایگزین هدف متعالی و بلندمرتبه شهدای جنبش دانشجویی کنند و نه تنها به جای مبارزه با استکبار مناقشات بی‌پایه و خود ساخته درونی تقویت شود، بلکه عملا هوس و آرزوی رابطه با آمریکا، بالاترین آرزوی برخی جریانات فریب‌خورده دانشجویی شود! مرور و کالبد شکافی هشت سالروز 16 آذر دوره اصلاحات، به خوبی از سوءاستفاده جریانات سیاسی و تاثیر اسب ترواهای غرب بر برخی از جریانات دانشجویی حکایت می‌کند اما در مقابل این جریان واداده که سعی می‌کرد جنبش دانشجویی را به زانو زدن در برابر آمریکا وادارد و با نشخوار تئوری‌های نخ‌نمای یکی‌دو قرن قبل غرب، روح خودباوری را در آنها بخشکاند، جریان اصیل علمی و فکری دانشجویی رخ نمایاند.

این حرکت اصیل از یک سو کمر همت به رفع نیازهای علمی و زیربنایی کشور بست و در مجاهده‌ای خاموش و بی‌ریا هر آنچه جهان غرب با تکبر و تفرعن از مردم ما دریغ می‌کرد را به دست آورد و از دیگرسو مبارزه جدی و علمی و عملی با استکبار و حضور فعال و همه جانبه در جبهه مقابله با آمریکای پلید و زنده نگهداشتن یاد و نام شهدای دانشجو را نصب‌العین خود قرار داد.

تاکیدات مکرر رهبر فرزانه انقلاب بر لزوم قرار گرفتن کشورمان در قله‌های علمی و فناوری جهان سبب شد تا این جریان احساس مسئولیت کند و طی دوره‌ای حدودا 10 ساله افتخاراتی بیافریند که هیچ کس تصور آن را هم نمی‌کرد.

ستاره‌های پرفروغی چون شهریاری، علیمحمدی، احمدی‌روشن و... پرچمداران جریان علمی بودند که تعریف جدیدی از حرکت دانشجویی به ما نشان دادند. آنها نه شیشه‌ای شکستند نه جایی را به آتش کشیدند نه عکسی راپاره کردند و نه به هیچ یک از مقدسات توهین کردند.

آنها به اشاره دست یک نفر یعنی امام و مقتدای خود به سوی قله‌ها حرکت کردند و راهی روشن از خود به یادگار گذاشتند.

اما این راه برای برخی یک عیب و اشکال دارد! جوانی که دل در گرو دین و انقلابش دارد به درد بهره‌برداری سیاسی گروه‌های سیاسی و جریانات موج‌سوار نخواهد خورد! و این همان عیب و اشکال راه پرافتخار شهیدان علمی کشور است! چاره کار از نظر آنها خیلی هم دشوار نیست! باید بار دیگر جوانان دانشجو را از هویت دینی و هستی علمی‌اشان خالی کرد.

باید سرگرم به مناقشات داخلی و پوچ و بی‌حاصل بشوند. باید شانه‌های خوبی برای جریانات سیاسی از درون دانشگاه‌ها پیدا کرد.

باید دانشگاه و دانشجو را با ارتجاع و بازگشت هولناکی روبرو کرد باید به قبل از سال 1332 برگردند و در حالی که جهان به رویارویی با آمریکا مشغول شده، بند ذلت و بندگی را به گردن بیاویزد! و بعد از آن واپسگرایی از اهداف 16 آذر را جشن بگیرند! این روزها یک جریان سیاسی آلوده اصرار دارد دانشجوی ما از همه راه آمده توبه کرده و پیش پای کدخدای جهان زانو بزند!.

این دو راه مشخص و غیرقابل انکار است؛ راه شهدای 16آذر 32، راه شهدای علمی کشور و راه احمدی‌روشن‌ها در مقابل راه سرگرم کردن دانشجویان به مناقشات ساختگی و نهایتا زانو زدن در برابر آمریکا. نماد و نشانه بارز این دو راه را در 16 آذر هر سال شاهدیم.

امسال هم باید دید چه کسی از کدام راه سخن می‌گوید؟ آیا حق هفتاد و چند میلیون ایرانی و بیش از چهار میلیون دانشجو در تریبون‌ها و مراسم روز دانشجو مطرح می‌شود یا موهومات دشمن‌پسند حرف اصلی مراسم بعضی‌ها می‌‌شود؟ آیا سعی می‌شود حقوق ضایع شده ما به دست آمریکا مطرح و مطالبه ‌شود یا عده‌ای در قامت نمایندگان جنبش دانشجویی و همه دانشجویان، آرزوها و اوهام سیاسی خود را و رویای ذلت در آغوش آمریکا را از تریبون‌ها فریاد خواهند کرد؟ و بالاخره باید صبر کرد و دید متولیان امر و مسئولین وزارت علوم، دل در گرو استمرار پیشرفت و افتخارات علمی کشور دارند یا به دمیدن در تنور اختلافات موهوم و تبدیل دوباره دانشگاه به اتاق جنگ رضایت می‌دهند!؟ گرچه مردم ما تجربه این راه را در دوره اصلاحات از سرگذرانده و ثمر آن را هم دیده‌اند.

تهران امروز: «مبارزی با دو چهره متفاوت»  

«مبارزی با دو چهره متفاوت» عنوان یادداشت روزنامه تهران امروز به قلم جعفر قناد باشی کارشناس مسائل آفریقا است که در آن می خوانید:

ماندلا برخلاف آنچه که مشهور است یک شخصیت پیچیده دارد به‌طوری که وی را باید حقوقدانی دانست که به‌جای متهم نشانده شد و 27 سال در زندان به‌سر برد. از طرفی هم باید وی را رهبر یک گروه چریکی مسلح دانست که بر مبارزه بدون خشونت تاکید می‌ورزید لذا باید گفت که شخصیت سیاسی وی در گرو دو نگاه کاملا متفاوت است و صاحبنظران وی را در دو دیدگاه متعارض مورد شناسایی قرار می‌دهند.

اولین نگاه که موافقان وی بیشتر بر آن تاکید می‌ورزند، ماندلایی است که جایزه صلح نوبل را گرفته است که آفریقای‌جنوبی را با صلح‌طلبی و چشم‌پوشی از جرایم سفید‌پوستان و منادیان رژیم آپارتاید رهبری کرد.

موافقان بر آنند که وی از سال 1990 که از زندان آزاد شد تا سال 1993 که در قدرت بود مانع از خشونت‌ورزی علیه سفیدپوستان شد و حتی از آنها در کابینه خود نیز استفاده کرد.

به همین دلیل هم وی شایستگی دریافت جایزه صلح نوبل را داشت اما نگاه دوم که بیشتر مخالفان وی آن را راهبری می‌کنند، بر نطق دفاعیه وی در دادگاه 1963 تاکید کرده و می‌گویند که خود ماندلا در این دادگاه به صراحت اعلام کرد که وی با وجود آنکه یک حقوقدان بوده، از آن جهت که راهی جز فعالیت‌های مسلحانه برای مبارزه با رژیم آپارتاید نبوده، وارد فعالیت‌های مسلحانه شده و اسلحه به‌دست گرفته است.

وی که در ابتدا عضو کنگره ملی آفریقا بود، بعد از آنکه دید راهی جز فعالیت های مسلحانه نمانده، گروهی را به نام «نیزه‌ملت» شکل داد و در آن راه کوشید تا علیه رژیم آپارتاید نه از طریق فعالیت‌ های سیاسی بلکه با مبارزه مسلحانه مقابله کند لذا مخالفان وی معتقدند که وی مبارزه و عمر سیاسی‌اش را با اسلحه آغاز کرده است.

همچنین مخالفان وی معتقدند که دلیل آزادی وی از یک طرف فعالیت‌های مسلحانه کنگره ملی آفریقا در همسایگی آفریقای‌جنوبی بود که سبب شد این دولت ضعیف شود.

از طرفی دلیل دیگر فروپاشی شوروی و آسوده شدن خیال جهان غرب از سوءاستفاده بلوک شرق از سیاهان و سیطره بر معادن غنی قاره سیاه بوده است لذا این عوامل سبب شد تا ماندلا آزاد شود.

با آمدن ماندلا بر سر قدرت وی با بررسی شرایط متوجه شد که در صورت راندن سفیدها، کشور دوباره با مشکل مواجه خواهد شد و از طرفی او دید که باید از تجریه سفیدها در دولت بهره ببرد لذا وی سفید پوست ها را در دولت خود وارد و با آنها همکاری کرد.

با پایان یافتن دوره وی می بینیم که سفیدپوست‌ها نیز از دولت اخراج می‌شوند لذامخالفان وی را سمبل مبارزه با خشونت نمی بینند.

با این همه اینک آفریقای جنوبی خلأ ماندلا را به‌شدت احساس خواهد کرد. ماندلا محور وحدت همه گروه‌های سیاسی و سمبل ملیت در آفریقای‌جنوبی بود. نبود وی دوران طلایی وحدت در آفریقا را نیز با خود می‌برد.

از طرفی مرگ وی ملیت را نیز خدشه‌دار می کند خاصه آنکه سفید پوست‌ها و رنگین پوست ها در آفریقای جنوبی نیز در این کشور هستند و با رفتن وی می توان انتظار تفرقه میان این گروه ها را داشت لذا فوت ماندلا سبب می شود که جامعه مدنی ضعیف آفریقا بار دیگر با خلأ مواجه شود.

علاوه بر این ماندلا در کنار سمبل ملیت، سمبل مبارزه با استعمار در آفریقا بود.

وی را باید باقی مانده نسل جدید مبارزه با استعمار در قاره سیاه، در کنار نسل قدیم مبارزه با استعمار یعنی احمد سکوتوره و پاتریس لومومبا، دانست. ماندلا الهام بخش مبارزه با استعمار آمریکا و خصوصا انگلیس بود.

سیاست روز: «چرایی حمایت غرب از ژنرال‌ها»

«چرایی حمایت غرب از ژنرال‌ها» عنوان یادداشت روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است که در آن می خوانید:
مصر این روزها با شرایطی حساس مواجه است که محور آن را قدرت‌طلبی ژنرال‌ها برای رسیدن به قدرت مطلق تشکیل می‌دهد.

بررسی روند تحولات از جمله قانون اساسی جدید مصر نشان می‌دهد که ارتش در حال تثبیت پایه‌های قدرت می باشد بگونه‌ای که از یک سو طرح سرکوب مردم و جریان‌های سیاسی بویژه اخوان را در ابعاد گسترده‌ای اجرا می‌کند و از سوی دیگر به دنبال تدوین قانونی بر اساس خواست و اهداف خویش است.

بر‌اساس پیش‌نویس قانون جدید مصر مصوب کمیته ۵۰ نفره قانون اساسی از یک سو ارتش حق محاکمه مردم در دادگاه‌های نظامی را دارد و از سوی دیگر اختیارات رئیس جمهور کاهش یافته و ارتش با اختیارات فوق‌العاده‌تری همراه شده است بگونه‌ای که برخی ارتش را حاکم واقعی آینده مصر می‌دانند و رئیس‌جمهور را سمتی تشریفاتی. در همین حال به رغم آنکه اسلام مبنای قانون اساسی است اما تشکیل احزاب اسلامی ممنوع است که گامی دیگر برای اقتدار ارتش است.

مصر در حالی در چنین شرایطی قرار گرفته است که در ورای آن یک اصل قابل توجه است و آن نوع نگاه کشورهای غربی به قدرت یابی ارتش است.

کشورهای غربی از آمریکا گرفته تا اتحادیه اروپا از تحولات اخیر حمایت کرده‌اند چنانکه چندی پیش کری وزیر امور خارجه آمریکا رسما اخوان را متهم به مصادره قیام مردم کرده و خواستار اقدام ارتش برای برقراری دموکراسی در مصر شده است. حال این سوال مطرح است که چرا غرب چنین رویکردی را در پیش گرفته و چه اهدافی را دنبال می‌کند؟

پاسخ به این پرسش را در چالشهای غرب در مصر می‌توان جستجو کرد. غرب امید داشت تا در فرآیند سیاسی مصر، جریان‌های سکولار بتوانند قدرت را در دست گیرند اما بر خلاف انتظار آنها جریان‌های اسلامی با اقبال مردمی مواجه شدند. هر چند که دولت مرسی دارای اشتباهات بسیاری بود اما در طول یک سال اخیر گرایشات مردمی به گروه‌های اسلامی افزایش یافته بگونه‌ای که استمرار آن برابر با حذف تمام رویاهای غرب بوده است.

در چنین شرایطی کشورهای غربی به ناچار از اصل خود مبنی بر مخالفت با کودتا و نظامی گری عدول کرده و پذیرنده حضور گسترده ارتش مصر در صحنه شدند.

روند تحولات نشان می‌دهد که حمایت غرب از ارتش مصر نه به دلیل موفقیت در هدایت تحولات بلکه به دلیل شکست‌های گسترده غرب است که سرانجام آنها را به پذیرش نقش ارتش وادار ساخته است. بر این اساس می‌توان مصر را میدان شکست غرب در رسیدن به اهداف خود دانست هر چند که با پنهان شدن پشت نقاب ارتش به دنبال پنهان سازی این شکست می‌باشند.

رسالت: «بایدها و نبایدهای روحانی»

«بایدها و نبایدهای روحانی» سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر امیر محبیان است که در آن می خوانید:

حملات رئیس جمهور حسن روحانی به دولت پیشین در گزارش صد روزه اش از عملکرد دولت، مبدا شکل گیری مباحثی شده است که بعید نیست به نقطه عطفی در تحولات آتی سیاسی تبدیل شود.

سکوت رئیس جمهور پیشین، محمود احمدی نژاد در پی این انتقادات شکست و طی نامه ای خطاب به روحانی نوشت: با آنکه اینجانب - حتی پس از شنیدن گزارش چند روز گذشته شما که بر پایه «انتساب عناوین غیرمنصفانه و بی‌پایه» به دولت‌های نهم و دهم شکل گرفته بود- به اقتضای مصالح کشور، بنا بر سکوت داشته و دارم، لکن به احترام تقاضاهای بی شمار گروه‌های مختلف مردم و از جمله صاحب‌نظران سیاسی و اقتصادی‌، لازم دیدم که از جنابعالی دعوت نمایم تا در فضایی کاملاً دوستانه و صمیمی، در مناظره‌ای صریح، اصولی و روشنگر در منظر افکار عمومی، ابهامات و حقایق ناب را آنطور که هست، مورد تصدیق و تاکید قرار دهیم تا از فرصت برداشتن گام‌های بلند و استوار در مسیر روبه جلوی کشور دریغ نشود.

در بخشی دیگر از نامه، احمدی نژاد تاکید کرده است: خدا را شاهد می‌گیرم که این دعوت نه بر اساس یک حس شخصی، بلکه بر مبنای احساس تکلیف دینی و ملی صورت می‌گیرد.

در پایان نیز نکته مهمی را مورد اشاره قرار داده است که کمتر مورد توجه قرار گرفت: به عنوان قطره‌ای از اقیانوس ملت ایران، آمادگی دارم که همه توان و تجربه خود را برای تسهیل و پیشبرد امور در خدمت دولت قرار دهم.

در مقابل مشاور دکتر روحانی به پاسخ پرداخت؛ترکان از موضع تحقیر و اهانت گفت: شرط این مناظره آن است که رئیس دولت دهم راستگو باشد و نیز اعلام کرد: حسن روحانی و محمود احمدی نژاد در یک سطح قرار ندارند که بخواهند با هم مناظره کنند.

پیرامون این رفتار های متقابل ذکر نکاتی لازم است:

1.برای نحوه گزارش رئیس جمهور سناریوهایی محتمل بود که ذیلا اشاره می شود:

الف:ارائه گزارش بدون اشاره به مشکلات پدید آمده در مسیر که محصول عملکرد دولت پیشین بوده است.

ب:ارائه گزارش امید بخش به مردم در سیما با اشاراتی کلی به مشکلات از موضع بزرگ‌منشانه و ارسال گزارش تخصصی از وضعیت کنونی اقتصاد به سران و افراد موثر کشور بصورت مستند و نقل موارد قابل طرح در جمع نخبگان کشور(به عبارتی طرح لایه به لایه مشکلات).

ج:ترسیم فضایی تاریک از اوضاع و معرفی کردن دولت پیشین به عنوان مقصربرای کنترل توقعات مردم از دولت کنونی.

2.در میان سناریوهای محتمل سناریوی سوم برگزیده شد که منشاء بحث های کنونی گشت.عناصر پنهان سناریوی سوم چه بود که جنجال برانگیز شد؟

الف:سناریوی سوم مطلوب اصلاح طلبان تند رو بود که می کوشیدند از احمدی نژاد بدست روحانی انتقام بگیرند زیرا:

- پیش بینی می کردند که احمدی نژاد و نیز اصولگرایان واکنش نشان دهند و در نتیجه روحانی از اصولگرایان جدا شده و به اصلاح طلبان نزدیکتر شود.

- بدلیل سیاه نمایی موجود در گزارش این امر موجب انتقادات غیر رسمی رهبری شده وروحانی از موضع تبعیت کامل فعلی به موضع تبعیت منتقدانه تغییر مسیر دهد تا در زمان لازم گام دیگری را به عقب برگردد.

- سیگنالی دو گانه به غرب مبنی بر موثر بودن تحریم ها و نظام مبنی بر ناگزیر بودن به مصالحه ارسال گردد.

3. متاسفانه بدلیل فضای حاکم بر ذهنیت مشاوران رئیس جمهور علیرغم منش غالب بر شخصیت روحانی که اعتدال و عقلانیت  است؛ سناریوی سوم عملیاتی شد که نتایج زیر بر آن مترتب است:

- با ظهور یک چهره رادیکال و تند در نقد دولت پیشین عملا بر اساس قاعده «رادیکال ها همدیگر را به حرکت در می آورند» بهترین خدمت به رادیکال های طرف مقابل شد تا میدان را عرصه فعالیت خود کنند.

- اصولگرایان معتدل که به حمایت از دولت فعلی پرداخته بودند یک گام عقب نشستند زیرا توجیهی عقلانی برای دفاع از این رفتار دولت نمی دیدند.

- حملات یکسویه به دولت پیشین که فضای مظلومیتی را برای دولت قبل و ضرورت پاسخگویی آنها فراهم کرده بود؛باعث شد احمدی نژاد هوشمندانه با ابزار مناظره که با کمک آن بر رقبای پیشین سال 84 و 88 پیروز شده بود به میدان بیاید.

- واکنش مشاور آقای دکتر روحانی فاقد حداقل درک از ذهنیت توده مردم ومملو از اهانت وتحقیربه احمدی نژاد بود که این روش در انتخابات 84 باعث ضربه به شخصیت هاشمی و پیروزی احمدی نژاد شده بود و اینان در این دوره نیزبا همین روش در حال تخریب روحانی و نه احمدی نژاد هستند.

- مناظره (در صورت برگزاری یا عدم برگزاری)برای احمدی نژادفرصتی را پدید می آورد که به عنوان رهبر اپوزیسیون دولت فعلی در رسانه ها مطرح و به نقطه پیوند همه گروهها و جریانات مخالف دولت فعلی تبدیل گردد.

***

اما اگر سناریوی دوم انتخاب می شد:

- امید مردم به کفایت دولت برای حل مشکلات کشور مخدوش نمی شد.

- مشکلات به چهره ها و مسئولان موثر بدون تبعات منفی انتقال می یافت.

- تصور سیاه نمایی که تحذیر سخت رهبری را دارد به اذهان متبادر نمی شد.

- موضع دولت با ادبیات فاخر،بلند همتانه و منشی معتدل  و اخلاقی مبتنی بر مروت با ایجاد کمترین موج مخالف بیان می شد.

- هیچ علامت قابل سوءاستفاده ای به طرف های غربی حاکی از ضعف کشورارسال نمی شد که منطق ضرورت تشدید تحریم ها را تقویت نماید.

- رادیکال های طرف مقابل را تحریک نمی کرد و طبعا فرصت بیشتری را برای همراهی اصولگرایان معتدل فراهم می کرد.

- تصویر میانه رورا با غلطیدن به دامن سناریوی اصلاح طلبان تند رو مخدوش نمی کرد.

***

اما دولت دکتر روحانی برای مدیریت برداشت مردم و نخبگان برای کاستن از تبعات اقدام مذکور چه می تواند انجام دهد؟

1. مانع اظهار نظرهای ناسنجیده بعضی از مشاوران شده و با ذکر این که «این سخنان موضع دولت و شخص دکتر روحانی نیست» از آثار و تبعات منفی آن فاصله بگیرد.

2. برای اتخاذ مسیری میانه، ترکیب مشاوران رئیس جمهور باید متشکل از معتدلین و عقل پیشگان دوجناح باشد لذا ترکیب مشاوران باید با تصویر مطلوب مورد نظر همخوان باشد. مشاوران تند رو و کینه جو می خواهند با دست روحانی انتقام بگیرند که طبعا با نفع و شخصیت دکترروحانی همخوان نیست.

3. در مواجهه با پیشنهاد دکتر احمدی نژاد بر بند آخر تاکید گردیده و از پیشنهاد همراهی وی در پیشبرد امور استقبال شده و اعلام گردد «دولت ازهمراهی و تجربه همه دولت های پیشین استقبال کرده و رئیس جمهورنشست هایی را در این زمینه با روسای دولت های پیشین برقرار خواهد کرد». بدینوسیله موضع تهاجمی مناظره را به موضع خردمندانه و آرام گفتگو تغییر داده و تصویری مثبت و مطلوب از خود ارائه خواهد داد.

جمهوری اسلامی: «فرانسه؛ بازگشت به ژاندارمی آفریقا»

«فرانسه؛ بازگشت به ژاندارمی آفریقا» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید:

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
فرانسه با اعزام نیروی نظامی به جمهوری آفریقای مرکزی بار دیگر جنگ در یک کشور آفریقایی را آغاز کرد. وزارت دفاع فرانسه که هفته گذشته با اعزام کماندو به کشور آفریقای مرکزی، مداخله خود را در این کشور به بهانه کمک به رفع ناآرامی‌های اخیر و حفظ جان غیرنظامیان آغاز کرده بود، دیروز با تصویب قطعنامه پیشنهادی خود در شورای امنیت، با چراغ سبز سازمان ملل حمله به آفریقای مرکزی را ابعاد گسترده‌تری بخشید و گامی تازه را در بازگشت به سلطه استعماری در این قاره غنی آغاز کرد.

فرانسوا اولاند رئیس‌جمهور به اصطلاح سوسیالیست فرانسه دیروز چند ساعت بعد از اعلام صدور مجوز شورای امنیت برای مداخله در ناآرامی‌های جمهوری آفریقای مرکزی اعلام کرد «با اهداف انساندوستانه(!)، عملیات نظامی را در این کشور آفریقایی آغاز می‌کند».

با انتشار این سخن بلافاصله این سئوال در اذهان ملت فرانسه و ملتهای جهان شکل گرفت که آیا حضور نظامیان فرانسوی در این کشور قبل از ارائه پیش‌نویس پاریس به شورای امنیت برای مشروعیت بخشیدن به مداخله نظامی در آفریقای مرکزی نبود؟

واقعیت اینست که هر چند مقامات فرانسوی مدعی اهداف بشردوستانه و حفظ جان غیرنظامیان در مداخله اخیر نظامی در جمهوری افریقای مرکزی هستند ولی دلایل و شواهد بسیاری حکایت از این امر دارند که دولتمردان پاریس به دنبال ایفای نقش ژاندارمی آفریقا و سلطه بر منابع غنی ثروت این قاره بوده و برای حضور خود در این قاره، به توجیهات و پوشش‌های عوامفریبانه متوسل می‌شوند.

مداخله فرانسه در آفریقای مرکزی و اعزام نیرو به این کشور آفریقایی، هر چند با توجیه بشردوستانه انجام می‌گیرد ولی در سه مداخله دیگر فرانسه طی سالهای اخیر در این قاره یعنی ساحل عاج، لیبی و مالی، اهدافی از قبیل سرنگونی رژیم‌های خودکامه و مقابله با گروههای القاعده ارائه شد.

همه این توجیهات، پوشش‌هایی رسانه‌ای برای شکل‌دهی دوران جدیدی از استعمار فرانسه در آفریقا و جبران عقب‌ماندگی‌ها و انفعال این کشور از وقایع سالهای اخیر است، والا کیست که نداند محمل بشردوستی و مقابله با تروریسم، برای دولتمردان فرانسوی که پرونده سیاه حضورشان در افریقا و نسل‌کشی‌هایشان در الجزایر هنوز مفتوح است و پشتیبانی‌شان از تروریسم و گروه های افراطی در سوریه در برابر چشمان مردم جهان قرا ردارد، نمی‌توانند پرچم انسان دوستی را بر دوش بکشند؟

فرانسه از جمله کشورهای اروپایی است که در استعمار قاره آفریقا نقش ننگین و سیاهی را ایفا کرده و تعداد مستعمرات این کشور در دوران استعمار کهن و 19 بار مداخله نظامی پاریس در افریقا در سالهای استعمار نو (1341 تا 1374ش) و حضور سه پایگاه نظامی در جیبوتی، سنگال و گابن، همگی از این حکایت دارند که پاریس در آرزوی سلطه مجدد بر این قاره و ایفای نقش ژاندارمی است، آنهم دقیقاً در قاره‌ای که به زعم مقامات فرانسوی، این نقش در کوتاه‌ترین دوره زمانی و کم‌ترین هزینه قابل انجام است، کما اینکه وزیر خارجه وقت فرانسه در دوران ریاست جمهور ژیسگاردستن گفته بود:«آفریقا تنها نقطه جهان است که فرانسه می‌تواند در آن خود را در قالب یک قدرت بزرگ جلوه دهد، جایی که فرانسه قادر است به تنهایی به مدد 500 نیروی نظامی، مسیر تاریخ را در آن تغییر دهد و بعید نیست چنین تفکری امروز نیز در جهت بازسازی عقب ماندگی‌های سیاسی و اقتصادی فرانسه ذهن سردمداران پاریس را به خود مشغول کرده باشد. کمااینکه در اسنادی که در سایت «ویکی لیکس» منتشر شد، این خبر وجود داشت که فرانسه، طرح‌هایی را برای بازگشت به قاره افریقا و حضور نظامی بیشتر در این قاره، آماده کرده است.

درباره علل تلاش دولتمردان فرانسوی برای احیاء مجدد سلطه بر آفریقا می‌توان به نکات متعددی دست یافت.

یکی از انگیزه‌های رویکرد تهاجمی فرانسه در آفریقا را باید در شکست فرانسه در تونس و سرنگونی دیکتاتور مورد حمایت این کشور یعنی «زین‌العابدین بن علی» جستجو کرد که نشان داد دستگاه دیپلماسی پاریس آنقدر منفعل و عقب مانده است که نمی‌تواند رویدادها را پیش‌بینی کرده و برای حمایت از مهره‌های خود در این قاره اقدام کند.

از این‌رو بود که مقامات فرانسوی برای جبران این شکست، سیاست تهاجمی مداخله نظامی در دو کشور آفریقایی لیبی و ساحل عاج را طراحی کردند و سعی نمودند با ایفای نقش پیشگامی، این بار خود را مسلط بر حوادث وانمود کنند.

احیای استعمارگری به بهانه مبارزه با القاعده، دستاویز دیگری بود که فرانسه را به کشور آفریقایی «مالی» کشاند و سرآغاز عملیات نظامی در سومین کشور افریقایی شد.

سومین و شاید مهم‌ترین انگیزه مقامات فرانسه از مداخله در افریقا را باید در علت اوجگیری بحران اقتصادی فرانسه جستجو کرد که پاریس را در وسوسه منابع غنی و سرشار نفت، مس و اورانیوم به آفریقا کشاند.

طبعاً در پس پرده این اقدامات نظامی باید دست‌های چپاولگر و بهره‌برداری‌های اقتصادی بعدی فرانسه را دید که علاوه بر تلاش برای جبران شکست دستگاه دیپلماسی این کشور به دنبال احیاء نفوذ از دست رفته خود در صحنه بین‌الملل به ویژه آفریقا با کم‌ترین هزینه و در پوشش عملیاتی به ظاهر مبتنی بر گسترش دمکراسی و نجات غیرنظامیان است در حالی که چنگ و دندان خود را برای فرو کردن در پیکره قاره آفریقا و مکیدن منابع سرشار این قاره کهن، تیز کرده است.

از دولت فرانسه با سابقه استعماری سیاهی که در آفریقا دارد، انتظاری غیر از این نیست ولی آنچه باید در محافل سیاسی مستقل جهان مورد کنکاش قرار گیرد اینست که مجامع جهانی به ویژه شورای امنیت سازمان ملل چرا در برابر این تهاجم و تجاوز به جای آنکه به وظیفه خود عمل کند، برخورد حامیانه می‌نماید؟ آیا شورای امنیت سازمان ملل قرار است بیش از این بی‌اعتبار شود؟

شرق: «شیوه ماندلا؛ الگوی حل مخاصمات»

«شیوه ماندلا؛ الگوی حل مخاصمات» عنوان یادداشت روزنامه شرق به قلم معصومه ابتکار رییس سازمان حفاظت محیط زیست است که در آن می خوانید:

چندسال پیش در حاشیه اجلاس جهانی محیط‌زیست، در جمعی با حضور اسقف اعظم آفریقای‌جنوبی دزموند توتو، صحبت از نلسون ماندلا شد.

اسقف «توتو» که خود سالیانی در زندان‌های رژیم «آپارتاید» گرفتار بود و به خاطر مبارزاتش مورد تقدیر قرار گرفت، جایزه «صلح نوبل» دریافت کرد.

ماندلا توانست در فضای دوقطبی و پرکینه و نفرتی که میان سیاه‌ها و سفیدها به وجود آمده بود، «آپارتاید» و تبعیض‌نژادی را ساقط کند و کشور را نجات دهد.

 آن هم در شرایطی که سفیدها، سیاهان را با حیوان هم‌ردیف می‌دانستند و سیاهپوست‌ها هم به‌خاطر ظلم‌هایی که دیده بودند از سفیدپوست‌ها نفرت داشتند.

اسقف «توتو» که از نزدیک‌ترین دوستان ماندلا به‌حساب می‌آید درباره اقدام مهم برای عبور از روزگار تبعیض به سوی دوران برابری می‌گفت در پیروزی بر آپارتاید در مورد سفیدها تغییر رویکردها و نیز تحریم‌ها و فشارهای خارجی موثر بود.

اما سیاهپوست‌ها به‌خاطر رنج‌ها و مشقت‌هایی که متحمل شده بودند برایشان بسیار سخت بود بدون گذر از تنش‌ها و درگیری‌های شدید یا اقدامات انتقام جویانه به زندگی مسالمت‌آمیز با سفیدها رضایت دهند.

نقش ماندلا در اینجا نجات‌بخش بود که با صبر و رویکردهای مصلحانه، سیستم آپارتاید را به زانو درآورد و در کنار فضای جهانی ایجادشده مردمش را قانع کرد که در آرامش، «اصلاحات» در «قدرت» را پیش برند.

نلسون ماندلا با ده‌ها سال استقامت و پایداری که 27 سال آن در زندان‌های رژیمی فاقد هرگونه اعتقاد به برابری انسان‌ها گذشت، وقتی فضای مذاکره فراهم شد، به ناچار و مدبرانه حتی با دادن برخی امتیازات به قدرتمندان و سرمایه‌داری سفیدپوست، برای کاهش تقابل‌ها تلاش کرد. بعدها کابینه ماندلا، هم سفیدپوست داشت، هم وزیر زن داشت و رییس قوه‌قضاییه‌اش نیز یک مسلمان بود.

ماندلا حقوقدانی بود که تاکید داشت: «اول در دل خودم بخشیدم، بعد توانستم به دیگران بگویم که شما ببخشید.» او از مردمش خواست که «ببخشند، هرچند اگر فراموش نکنند».

چنانچه خودش نیز فراموش نکرد و خانه‌اش تا آخرین روز حیاتش در «سووتو» قرار داشت؛ جایی که یادآور یکی از خونین‌ترین سرکوب‌های سیاهان در دوران تبعیض‌نژادی به‌شمار می‌رود.

به این ترتیب ماندلا، الگویی از پایداری در عین صبوری، عدالت‌طلبی و مبارزه با ظلم و نژادپرستی شد و پس از آزادی و پیروزی نیز توانست الگویی از مصالحه و حل‌وفصل اختلافات در جامعه‌ای تشتت‌زده، آسیب‌دیده و فقیر ارایه دهد. شیوه‌های ماندلا می‌تواند سرفصلی در دروس دانشگاهی برای حل منازعات میان جوامع، افراد، گروه‌ها، کشورها و سطوح بین‌المللی متناسب با شرایط هر جامعه‌ای باشد.

جمهوری اسلامی ایران به‌محض استقرار در سال 57 با دو رژیم قطع ارتباط کرد: یکی رژیم اسراییل و دیگری رژیم آپارتاید آفریقای‌جنوبی.

وقتی در مراسم تودیعش از قدرت به نمایندگی از سوی آقای خاتمی حضور یافتم، ماندلا با احساس و صمیمیت فراوان و علاقه و امید نسبت به ایران صحبت کرد. او را که پیش از آن از نزدیک ندیده بودم، انسانی سرشار از انرژی مثبت و امید به آینده یافتم.

ماندلا روزهایی را می‌گذراند که در اوج محبوبیت و به نام پدر ملت «مادیبا» داوطلبانه از قدرت کنار کشیده بود. درواقع یکی از دلایل محبوبیت روزافزون او در بین مردم نوع رویکردش به قدرت بود و اینکه خود داوطلبانه و با اصرار خودش از قدرت کناره‌گیری کرد. آن‌روز ماندلا از من خواست تا سلام گرم و ابرازعلاقه ویژه‌اش را به آقای خاتمی برسانم.

بی‌گمان نلسون ماندلا از شخصیت‌های بی‌بدیل مصلح در جهان معاصر است که در سرزمین نفرت؛ توانست عشق و صلح بکارد.

ابتکار: «میراث ماندلا»  

«میراث ماندلا» سرمقاله امروز روزنامه ابتکار به قلم کتر جواد اطاعت است که در آن می خوانید:

نلسون ماندلا قهرمان مبارزه با نژادپرستی در سن 95 سالگی درگذشت. زمانی که در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران دانشجو بودم فرصت ملاقات با این اسطوره قاره سیاه را پیدا کردم.

از آن زمان علاقمند شدم زندگی و زمانه ماندلا را مطالعه کنم. زندگی این انسان بزرگ از جنبه‌های مختلفی برای همه ما آموزنده است که به نام ویاد او به مواردی هرچند مختصر برای علاقمندان اشاره می‌کنم امید آنکه مورد استفاده واقع شود.

1-ماندلا در روستایی دور دست در اوج فقر ونداری متولد شد.او خود عنوان می‌کند که کودکان روستای وی لباسی برای پوشیدن نداشتند و زمانی که می‌خواهد به مدرسه برود شلوارکوتاه شده پدرش را که البته بسیار بزرگ بود می‌پوشیده که با بندی بر روی کمرش محکم شده بود.

2-پس از اتمام دوره ابتدایی راهی شهر می‌شود تا تحصیلات خود را در مقاطع بالاتر ادامه دهد که نهایتا با فارغ التحصیلی در رشته حقوق به کار وکالت مشغول میشود؛اما زمانی که نمی‌تواند تبعیض نژادی را تحمل کند زندگی آسوده در کنار همسر، فرزندان ودوستان را فدای مبارزه با رژیم آپارتاید می‌نماید و وکیل مدافع آزادی وعدالت میشود که در نقض حقوق سیاهان متجلی شده است و حاصلش جز زندان، شکنجه ومحروم از لذایذ دنیوی نیست.

3- سهم ماندلا از زندگی جوانی ولذت بردن از آن، بیش از 27سال استقامت درسیاهچاله‌ها وشکنجه‌ها به خاطر آزادی وآزادگی است. ماندلا در این مورد می‌نویسد: دوران زندان بسیار سخت وطاقت فرسا بود.روزی ما را برای بیگاری به یک معدن بردند تا با بیل وکلنک در آن معدن کار کنیم.از مسولان زندان سوال کردم چه مدت باید در این معدن به بیگاری ادامه دهیم؛در پاسخ گفتند زیاد طول نخواهد کشید؛اما این بیگاری سیزده سال ادامه داشت. در مورد دیگری می‌گوید زمانی که می‌خواستند به دلایلی زندان ما را عوض کنند وبه یک جزیره ببرند در قایقی سرپوشیده سوار شدیم که نگهبانان از بالای سرما از دریچه ای که برای نور وهوا به درون قایق تعبیه شده بود بر روی ما دستشویی میکردند واز آن به عنوان توالت استفاده می‌کردند و...

4-مهمترین دوران زندگی ماندلا که او را تبدیل به اسطوره کرد، دوره مقاومت در زندان نبود که افراد زیادی به اندازه ماندلا ویا حتی بیشتر از آن هم در زندان برای آزادی انسان وانسانیت مبارزه کرده اند.اگرچه استقامت در زندان در مقابل رژیم آپارتاید حائز اهمیت وتوجه بسیاری است؛اما رویکرد اخلاقی ماندلا نسبت به مخالفانش نکته حائز اهمیت وتوجه بیشتری است.

در اواخر دوره زندان ماندلا، فشارهای داخلی وبین‌المللی بر افریقای جنوبی بسیار زیاد شده بود به گونه ای که اداره کشور برای حاکمان سفید پوست بسیار سخت می‌نمود.دکلرک رئیس دولت افریقای جنوبی تصمیم بزرگی گرفت که معمولا به ندرت در دنیای حاکمان اقتدار طلب اتفاق می‌افتد.وی بنای مصالحه با رهبر سیاه افریقای جنوبی که در درون زندان در حال مبارزه بود، گذاشت.

حاکمان افریقای جنوبی بنا را براین گذاشتند تا با آزادی ماندلا از زندان، روند انتقال قدرت با رویکردی مسالمت آمیز را دنبال کنند.اما ماندلا با تحمل سالها زندان ودوری از جامعه از توان جسمی وروحی لازم برای انجام چنین کاری برخوردار نبود.

وی می گوید: روزی که از زندان آزاد شدم خبرنگاران در محوطه زندان به دورم تجمع کردند، واز انجا که امکان دسترسی همه خبرنگاران برای ضبط سخنانم فراهم نبود برخی از خبرنگان میکروفن‌های خود را بر میله‌های فلزی نصب وبه سمت من دراز کردند. در این موقع من فکردم این یک نوع اسلحه جدیدی است که می‌خواهند مرا ترور کنند؛ در این میان همسرم که در کنارم بود گفت نترس این اسلحه نیست وآنها قصد آزار واذیت شما را ندارند.

ماندلای ضعیف که از فرط فشارهای زندان در شرایط مناسبی نبود از نظر بهداشتی و روانی تحت درمان قرار می‌گیرد و علاوه بر آن آموزشهای اولیه برای تطبیق با دنیای جدید آغاز می‌شود تا وی بتواند مهمترین وظیفه که همانا انتقال آفریقای جنوبی از نظام آپارتاید به یک نظام عادلانه اجتماعی است را یاری رساند؛ اما دروه انتقال به راحتی سپری نمی‌شود. برخی از سیاه پوستان که روح بزرگ ماندلا و مصالح ومنافع ملی کشورشان را درک نمی‌کردند، به این فکر بودند که شرایط جدید فرصتی به دست داده است تا آنها بتوانند از سفید پوستان ودولت حاکم انتقام بگیرند.

این در حالی بود که ماندلا شرایط جدید را نه برای انتقام که برای گذر کشور از دورانی سخت به دورانی بهتر برای همه می‌خواست هم سیاه وهم سفید.

سختی متقاعد کردن برخی از سیاه پوستان برای هم گام شدن با ماندلا کمتر از سختی دوران زندان نبود، آنها معترض بودند به خیابانها می‌آمدند وخشم خود را با آشوب وتخریب و... تخلیه می‌کردند و اینبار ماندلا نه از جانب دشمنان که از طرف دوستان و همفکران سابقش در فشار بود؛اما ماندلا با مقاومتی مصلحانه وبا صبر وبردباری بر این مشکل نیز فایق آمد و تنها به منظور طی دوره انتقال فقط برای یک دوره پذیرفت که رئیس جمهور افریقای جنوبی شود و پس از چهار سال در حالی که در اوج محبوبیت داخلی و بین‌المللی بود از قدرت کناره گرفت تا به همه بیاموزد که هدف او کسب قدرت نبوده است؛بلکه هدف از مبارزه طولانی وی، آزادی انسان وانسانیت بوده است و براستی چه دشوار است راه آزادی؟ ماندلا در دوره ریاست جمهموری نیز قدرت را نه با مخالفان سابق که با دشمنانی که سالها او و همفکرانش را زندانی کرده و تعداد زیادی از جوانان آزادیخواه را اعدام و در تظاهرات به رگبار بسته بودند بخاطر کشورش تقسیم نمود وبه این وسیله آموخت که سیاست مبارزه برای کسب قدرت نیست؛ بلکه سیاست وسیله ای برای مذاکره وچانه زنی به منظور دستیابی به صلح،آشتی،آزادی وعدالت برای همگان است.

هم برای خود وهم برای مخالفان. واینجاست که ماندلا ماندگار،اسطوره و قهرمان می‌شود و این است میراث بزرگ ماندلا که باید همه جهانیان آنرا پاس بدارند.

در پایان نکته بسیار مهم دیگری که باید متذکر شوم این است که اگر امروز ما یاد وخاطره این اسطورتاریخ معاصرجهان را گرامی می‌داریم نباید فراموش کنیم که اسطوره شدن ماندلا ونجات آفریقای جنوبی از چنگال تبعیض نژادی، تا حدودی مدیون ومرهون «دکلرک» رهبر حاکم سفید پوست افریقای جنوبی است، که درک کرد نجات کشور و خوشبختی وی با کسب،حفظ وتعمیق قدرت نیست؛ بلکه او به درستی درک کرد که راه نجات کشورش و ماندگاری وی با گشودن باب مذاکره با مخالفان ومنتقدانش است تا از خلال این گفت وگوها صلح، آرامش، توسعه وپیشرفت تحقق یابد؛ اگرچه او قدرت را واگذار کرد اما در عوض راهی را گشود که می‌تواند الگو وسرمشقی برای نجات سایر قدرتمداران از غریزه اقتدارگرایی باشد؛ اما نمی‌دانم که چرا جهان فقط ماندلا را تقدیس می‌کند در حالی که کار دکلرک نیز کمتر از ماندلا نبود.

مردم سالاری: «خواب می‌بینم که دماوند گرانسنگ از میان رفته است!‌»

«خواب می‌بینم که دماوند گرانسنگ از میان رفته است!‌» سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم میرزابابا مطهری‌نژاد عضو موسس و هیات مدیره انجمن روابط عمومی ایران است که در آن می خوانید:

آذر، یاد آور آتش تکرار مرگ، سپیدار ستبر بوستان ارتباطات و روزنامه نگاری این مرز و بوم را به زانو نشاند و حسرت دیدار سایه حضورش بس گران، بر دل اهالی ارتباطات و روزنامه ‌نگاری آوار شد. از روز 30 اردیبهشت 92 که به بهانه شرکت در مراسم رونمایی از«سردیس» استاد و دیدن چهره امید بخشش، با شوق و ذوق به فرهنگسرای رسانه رفتم و در آنجا اعلام شد که به علت نامساعد بودن شرایط جسمی ایشان، این مراسم بدون حضورشان برگزار می‌شود، تا روزی که خبر تکان‌دهنده به اغما رفتن ایشان را شنیدم، و تا امروز (پنجشنبه 14 آذر 92) که خبر تإسف بار هجرت بزرگ تن تناور شجره طیبه علم و اخلاق، پروفسور کاظم معتمدنژاد را دریافت کردم، آرام و قرار از سرزمین وجودم رخت بربسته است و همچون دیگر علاقمندان و ارادتمندان استاد احساس نگران‌کننده‌، نبودنش سخت آزارم می‌دهد، مانده‌ام که چگونه صعوبت هجر یار دیرین خانواده بزرگ ارتباطات و روزنامه‌نگاری که هماره در گوهره صدف جان، شوق جانان را پرورده بود و با آمیزه‌ای از کرامت و آگاهی، در اندیشه اعتلا و عظمت ارتباطات، همت خود را صفت خویش ساخته بود، بر خود هموار کنیم.

کسوت استادی دانشگاه و کرسی تربیت دانشجویان این مرز و بوم، به نحو بارز،برازنده وی و مبین حضور او در تمام رویدادهای ارتباطی و طلایه‌دار نمایندگی جامعه ارتباطات کشور، اعم از روزنامه‌نگاری، رسانه‌ای، روابط عمومی، در مجامع علمی داخلی و بین‌المللی بود.

بنا به درک حساسیت کار ارتباطی، همواره با آگاهی از جدیدترین نظریات و واقعیات این عرصه در جهان، لحظه‌ای را بی‌اندیشه یادگیری و یاد دهی سپری نکرد، که شرح تلاش‌های مدبرانه او در این وادی به زمانی بیشتر و فرصت فارغ تر نیاز دارد و در این موضع و موقع نمی‌توان به حق مطلب را ادا کرد. نگارنده افتخار همراهی و شاگردی استاد در تاسیس مرکز پژوهش‌های ارتباطات را در سال‌های 73 تا 75 داشت.

چون استاد علاوه بر موقعیت‌های متعدد علمی و پژوهشی در داخل و خارج از کشور، عنوان مشاور حقوقی اتحادیه بین‌المللی ارتباطات راه دور را نیز داشتند، بر آن شدیم تا با هدایت‌های ایشان، این مرکز را تاسیس کنیم.

استاد اصرار داشتند با حوصله و تامل دیدگاه‌های تمام دست اندرکاران شنیده شود و چنین شد . در نشست‌هایی که دکتر معتمد نژاد حضور داشت، همه باید دیده می‌شدند و با چه دقتی نظر همه را می‌شنید و متواضعانه نظرات را تجمیع می‌کرد.

چه مایه خردوران این خطه که در علوم مختلف سرآمد بودند و دست بازیگران زر و زور و تزویر، آنان را، و یادشان را، در خاکستر خمول گمنامی، مدفون کرد، تا فرهنگ علم و عالم،عزت و شرف نیابد. چه بسا استعدادهای درخشان این مرز و بوم که در گذر زمان مقهور ناملایمات زندگی شدند و یادی هم از ایشان بر جای نماند و چه بسیارند اندیشمندان و مایه وران دانش که بازیچه بازی سیاست‌ها شدند و البته بسیارند دانشمندانی که منشاء اثرات عالی علمی بوده‌اند، اما کدام یک اینچنین همانند دکتر کاظم معتمد نژاد از کوران حوادث سرفراز بیرون آمده و همراه ملت خود قله افتخار و عزت را نشانه گرفته اند ؟

بی‌مداهنه، به ضرس قاطع، تاریخ، آینده ارتباطات و روزنامه نگاری ایران را مرهون خدمات ارزنده دکتر کاظم معتمدنژاد خواهد دانست و در برابر فروتنی و تواضع عالمانه او سر ارادت فرو خواهد کرد.

اگر چه عالم بودن، بزرگی است، اما نمونه و اسوه شدن چیز دیگری است . این موهبتی است که خداوند، هر کسی را نمی‌بخشد، مگر آنکه با رفتار صادقانه و اهتمام خالصانه مورد لطف و عنایت خداوند قرار گرفته باشد.

تاریخ با تحول معنی می‌یابد و بارزترین و باشکوه‌ترین وجه آن نیز تحول تکامل انسان است. هویت انسان در حرکت‌ها و قدم‌های کوتاه و بلندی است که برمی‌دارد. منحنی سیر تحول و قدم‌های برداشته‌شده پرفسور کاظم معتمدنژاد، تاریخ حرکت پرپیچ‌و‌تاب ارتباطات و روزنامه‌نگاری را در این مرزوبوم رقم زده است.

غم فقدان اندوهناک این استاد فرهیخته و پرتوان، بر دل داغ دار اهالی ارتباطات و خانواده داغدارش لانه کرده است و حسرت دیدار و همنشینی با طراوتش داغ دلهامان شده است، همراه با خانواده بزرگ ارتباطات و مطبوعات به سوگ می‌نشینیم و این ضایعه دردناک را به همگان بویژه اساتید و برجستگان ارتباطات، دانشجویان، خانواده روابط عمومی و انجمن‌های حرفه‌ای و خانواده عزیزش صمیمانه تسلیت می‌گوئیم.

به قول کسرایی:

خواب می‌بینم که دماوند گران از میان رفته است

کوه ورجاوند پیروزی

کوه پیشانی بلند آسمان آهنگ

از میان رفته است.

دنیای اقتصاد: «تنها راه کنترل تورم، نگاه پولی»

«تنها راه کنترل تورم، نگاه پولی» سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم  پویا جبل عاملی است که در آن می خوانید:

1- بن‌برنانکه در یکی از آخرین مقالات خود که در مجله Journal of Economics Perspectives به چاپ رسانده است، بر این مساله پافشاری می‌کند که عدم‌توانایی فدرال رزرو در کنترل تورم دهه 1970 ایالات‌متحده به خاطر آن بود که مقامات با عبور از اندیشه پولی و اینکه پول پدیده پولی است، بر این نظر بودند که عوامل هزینه‌ای و ساختاری منبع تورم بوده و با قیمت‌گذاری و تعیین دستمزد به دنبال کاهش تورم بودند؛ اما با ورود پل ولکر به فدرال رزرو بار دیگر این نهاد در ریلی قرار گرفت که به مقصود افت تورم می‌رسید و این ریل به غیر از تفکر پولگرایی نبود.

سخن برنانکه به این معنا است که حتی در اقتصاد پیشرفته‌ای چون ایالات‌متحده اگر مقامات پولی، منبع تورم را در کانال هزینه و مباحث ساختاری دنبال کنند، دیگر نمی‌توانند آن را کنترل کنند.

از دهه 1980 به این سو، کمتر بانک مرکزی در دنیا بوده است، که از این تفکر پولی بودن تورم خارج شود و به همین خاطر نیز تورم در دنیا کنترل شده است و آن معدود بانک مرکزی‌هایی نیز که از این اندیشه در صحنه عمل عبور کرده‌اند، ناگزیر در دام تورم‌های افسارگسیخته افتادند.

2- وقتی در تئوری و عمل، مشخص شده که تفکر پولی تنها راه کنترل تورم است و حتی اقتصاددانان نحله‌های دیگر وقتی در مقام مشاوره برای کنترل تورم قرار می‌گیرند از این دید به مشکل می‌نگرند و شاید کمترین مساله‌ای در اقتصاد باشد که چنین اجماعی روی آن است، برای چه ما باید پاسخگوی عده‌ای از اقتصاددانان باشیم که از نحله‌های کوچک و به دور افتاده از علم روز چنان سخن می‌گویند که گویی نگاه مسلط است؟ چرا باید بارها و بارها به آنانی که معلوم نیست با چه استدلالی کانال هزینه را منشا تورم می‌کنند، پاسخ دهیم؟ وقتی مساله‌ای در دنیا حل شده است، چرا باید وقت خود را با این در جا زدن‌های بی‌پایان تلف کنیم؟

3- این روزنامه با تشکیل دولت جدید همواره بر این امر پافشاری کرده است که به‌رغم وجود برخی از انتخاب‌ها و مشکل‌ها امید بسیاری هست که سیاست‌گذاران جدید بتوانند معضلات اقتصادی را حل کنند و تورم نیز از اولین شاخص‌هایی بوده که روند مطلوب آن از همان ابتدای تشکیل دولت آغاز شده است؛ اما آنچه تاکنون رخ داده بیش از همه از کانال انتظارات بر تورم اثر گذاشته است و لازم است تا متغیر‌های پولی نیز تغییر عمده‌ای کنند، تا روند نزولی تورم (نقطه به نقطه) تداوم یابد. با وجود این کمتر اقتصاددانی با توجه به آمار‌های کنونی می‌تواند مدعی باشد که از زمان تشکیل دولت جدید سیاست پولی انقباضی شده است.نه تنها نرخ بهره افزایش نیافته، بلکه هنوز اوراق مشارکت با نرخ بهره بالا و همچنین بازار ثانویه نیز عملیاتی نشده است و سوای آن حجم نقدینگی نیز همان روندی را طی می‌کند که در ماه‌های آخر دولت آقای احمدی‌نژاد شاهدش بودیم. از سوی دیگر اکنون باز سخنانی به گوش می‌رسد، مبنی‌بر اینکه نهاد پولی باید دغدغه تولیدکنندگان را در نظر بگیرد.

4- تورم از آن دست مشکلاتی است که اگر مقامات پولی اختیار لازم را برای کنترل آن داشته باشند، بسیار سریع کاهش می‌یابد. به شرط آنکه اختیار داده شود و تفکر پولی تنها ابزاری باشد که سیاست‌گذاران به آن دست یازند. شاید این دید به نظر بسیاری افراطی باشد؛ اما در صورت رعایت آن دو شرط، تنها یک سال کافی است که به تورم یک رقمی دست یابیم. آیا منفعت رسیدن به تورم تک رقمی آن قدر نیست که مخالفان و تصمیم‌گیرندگان به میزان یک سال حاضر باشند آن دو شرط عملی شود؟ مطمئن باشید که رکود عمیق‌تر از این نخواهد شد، که ای‌بسا با کاهش ریسک‌های تورمی، سرمایه‌گذاری و تولید نیز رونقی گیرد. تنها یک سال فرصت دهید!

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها