روزنامه خندان

کارخانه قهرمان سازی

طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند. حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
کد خبر: ۶۲۱۰۶۳
کارخانه قهرمان سازی
سیاست روز : صداتون قطع و وصل میشه
محمد رضا باهنر: حقوقی که ما دریافت می‌کنیم با کسری حدود دو میلیون و نیم است.
ننجون: که مال بعضی از مدیران با خرده ریزها و درآمدهای جانبی می شود به عبارتی صد و دو میلیون و نیم!
محمد رویانیان: مالدینی در فرودگاه معاون مرا در آغوش گرفته و شماره شخصی اش را به او داده بود.
ننجون: تا جایی که ما خبر داریم اسطوره‌ باشگاه میلان با پاپ ژان پل دوم هم فالوده نمی خورد و شماره کفشش را هم به کسی نمی دهد. احتمالا شماره ایرانسلش را به معاون شما داده است سردار!
جواد ظریف: حق مجلس در پذیرش یا عدم پذیرش پیوستن ایران به پروتکل الحاقی محفوظ است و زمانی که به مرحله تصمیم گیری درباره آن برسیم، مجلس بر اساس مجموعه امکانات و امتیازاتی که کشور کسب کرده است، در این مورد تصمیم گیری می کند.
ننجون: احسنت! انصافا به نکته ای "ظریف" اشاره کردید. حالا می گذاشتید وقتی کله پاچه را می خوردید رفقای مجلس را هم صدا می زدید.

 رییس سازمان نظام پزشکی: بنا بر آمار ارائه شده سال ۱۳۸۶ سه درصد از بیماران به دلیل هزینه‌های کمرشکن سلامت زیر خط فقر سقوط می‌کردند اما این رقم اکنون افزایش یافته است.

ننجون: ممنون که خبر دادید. اصلا و ابدا نگران نباشید! حتما با مسئولین جنگلبانی قائمشهر و حومه تماس می‌گیریم تا مشکل هزینه های کمرشکن سلامت را حل کنند.
رییس سازمان محیط زیست: صدای باران تند روی شیشه و سقف ماشین نویدبخش فردای بهتری است.
ننجون: کجا تشریف دارید خانم ابتکار؟ جانم؟... سوئیس؟ ... صداتون قطع و وصل میشه دوباره زنگ می‌زنم.
قالیباف: شهرداری تهران مسئول مستقیم هوای تهران نیست و متأسفانه به دلیل ساختارها و مدیریت‌های غلط هوای تهران رو به آلودگی رفته است و هر چقدر کارهای بزرگ انجام شود تلخی هوای تهران را نمی‌گیرد.
ننجون: مسئولیت؟ ... هوای تهران؟ ...بام؟... شیب؟.... بام شیب دار؟ .... عذرخواهی شما با دود اضافه توی حلق ما آقای شهردار!

تهران امروز : مشغول شو دگر به مداوا، حقوقدان
بحث حقوق آمد و شد پا حقوقدان!
شد مایه امید دل ما حقوقدان!
گفتند کارمند‌جماعت به پیش خود:
شاید حقوق اضافه شود با حقوقدان!
«مچکریم»ها به هوا خاست بی‌هوا
شادان شد از تشکر آنها حقوقدان!
صدروز چون گذشت به لبخند جانفزا
سیمای خود نمود به سیما حقوقدان!
زینجای شعر، غیبت او می‌رسد به سر
تبدیل می‌شود به منادا حقوقدان!
صدروزه خستگی همه شد از تنت بدر
با مجریان واله و شیدا،حقوقدان!
گفتی که هشت سال گذشته بعینه بود
رنج و بلا،مصیبت‌عظما، حقوقدان!
اینگونه شد که یکسره کل گزارشت
نفرین شد و گلایه و شکوی، حقوقدان!
(فرداش روزنامه محبوب تو(!) نوشت،
زنگ حساب خوانده‌ای انشا، حقوقدان!)
گفتی: به گاه نقد به انصاف رو کنید!
خود نیز روی می‌کنی آیا، حقوقدان؟!
ما هم از آنکه رفت دل خوش نداشتیم
آری نمی‌کنیمش حاشا، حقوقدان!
اما فدای خنده دندان‌نمای تو،
یک‌کم به اعتدال بیفزا، حقوقدان!
گفتی ز عیب می، هنرش هم کمی بگو!
دائم نزن به برجک آن، ای حقوقدان!
(آیا تمام شعر مرا کوفتن رواست
چون بیت قبل نیست مقفا، حقوقدان؟!)
او «اَه‌اَه» است کلا و تو «به‌به»ای تمام
باشد قبول می‌کنم اما، حقوقدان! -
دردی به لعن و نفرین هرگز شفا نیافت
مشغول شو دگر به مداوا، حقوقدان!
چون دیگران شعار نده، چون دهانمان
شیرین نشد ز گفتن حلوا، حقوقدان!
املای نانوشته ندارد غلط یقین
پس در بیار دفتر املا، حقوقدان!
مجریه چیست؟مجری فن روی مشکلات!
ای پهلوان منتخب ما،حقوقدان!
با شیوه‌ای ظریف، بگیر از جهان غرب
حق و حقوق ملت خود را، حقوقدان!
در راه اعتلای وطن می‌کنم دعا:
یار تو باد ایزد یکتا، حقوقدان!

شرق: کارخانه قهرمان‌سازی
تا حالا مشکلمان این بود که حافظه تاریخی نداریم، اما بعد از جریان مذاکرات «ژنو» مساله این شده که نه‌تنها حافظه تاریخی نداریم که حتی آدم‌ها را با هم اشتباه می‌گیریم. مثل این پیرمردهای توی پارک که آدم را می‌بینند صدا می‌کنند: «پسرم ماشالا چه بزرگ شدی.»
بعد از «ژنو» هم جواد ظریف را صدا می‌کنند مصدق. البته شبیه هم هستند. جفتشان هم کم‌مو هستند هم دکتر. اما اگر قرار بود هر دکتر کم‌مویی را مصدق صدا کنیم که ثبت‌احوال دچار مشکل می‌شد. بعد هم حالا ظریف یک کار ظریفی کرده، یعنی باغچه را شخم‌زده، دانه را کاشته، اما شش‌ماه طول می‌کشد ببینیم چه گلی کاشته. مثل اینکه از الان اسم بچه را بگذاریم رستم. به همه هم بگوییم رستم توی راه است، خیالتان راحت.
خب وقتی 9ماه دیگر به‌دنیا آمد و دیدیم به‌جای رستم، باید صداش کنیم فلامک، آن‌وقت چه کنیم؟ البته ما تا الان در منقبت ظریف بسیار نوشتیم و اصولا ظریف‌کاری‌اش را هم در «ژنو» دوست داشتیم. ولی بگذارید چندتا مثال بزنیم.
خوش‌وقت و خوش‌بخت
اگر جزییات توافق را با درنظرگرفتن اینکه چقدر رسیدن به توافق پس از دیپلماسی ناجور گذشته و نتایج و تحریم‌های حاصل از آن سخت بوده، بررسی کنیم متوجه می‌شویم درست است که بعد از «ژنو»، «خوش‌وقت» هستیم اما «خوش‌بخت» نشدیم هنوز. یعنی به قول شاعر زندگی حرکتی است در چرخه‌دوار و معلوم نیست توی شش‌ماه پیش‌رو چندتا قل ‌می‌خوریم و چطوری به نتیجه می‌رسیم.
گل قرن
البته ما هم از «خوش‌وقتی» خود خوشحالی کردیم. منتها بعضی دلاوران کاری را که ظریف کرد به‌عنوان «ظرافت قرن» نام نهاده‌اند. مثل گلی که حمید استیلی به آمریکا زد و گفتند «گل قرن» را زده. این نامگذاری یعنی یا گل ندیدیم یا فوتبال بلد نیستیم یا همین که با لباس ورزشی وارد زمین شویم را دستاورد ملی محسوب می‌کنیم.
قطعنامه‌دان قرن
یا بعضی از دلاوران همین نتایج اخیر والیبال را گفتند خیلی خوب است چون ممکن بود بدتر از این هم باشد. حالا نتایج چه بود؟ به روسیه و برزیل 3‌ بر هیچ باخته بودیم. مثل قطعنامه‌هایی که هرچقدر توی این سال‌های اخیر گرفتیم منجر به «پاره‌شدن قطعنامه‌دان» طرف مذاکره نشد.  
امیرکبیر قرن
بعد هم ما قبل از اینکه مثلا ظریف را بگوییم مصدق است، باید صبور باشیم که فردا قصه نشود. مثلا می‌گفتند احمدی‌نژاد امیرکبیر یا مصدق زمان است. حالا تنها شباهت احمدی‌نژاد با امیرکبیر و مصدق این بود که اصلا شباهتی به‌هم نداشتند.
والا. مثلا خود من، اگر خالکوبی کنم بهم بگویند جهان‌پهلوان تختی بامزه است، اما وقتی بروم روی تشک و دور تشک بدوم که ضربه فنی نشوم، آدم نظرش نسبت به تختی هم عوض می‌شود.
قطب قرن
حمایت‌کردن بد نیست، اما بی‌گدار هم نمی‌شود به آب زد، چون آدم بعدا توش می‌ماند. مثل قطبی، که گفتند قطب فوتبال جهان است، آمد گل بکارد دسته‌گل به آب داد و گذاشت رفت. بعد هم که تیم ایران با برزیل بازی کرد و 3 بر ‌هیچ باخت، مجبور شدیم بگوییم: «واااااو... چه باخت هوشمندانه‌ای. خیلی خوب شد. همین‌که هفت‌تا نخوردیم یعنی پیروز میدان شدیم.»
چکمه قرن
والا. یا مثلا ایران با «آ‌ث‌رم» ایتالیا بازی کرد و 7 بر یک شکست خورد، گفتیم دمش گرم، چون نقشه کشور ایتالیا شبیه چکمه است و ما همین که با کفش کتانی توانستیم مقابل چکمه مقاومت کنیم و هفت تا بخوریم یعنی کارمان درست است.
یا استقلال به «جوبیلوایواتا» ژاپن 2 بر یک آن‌هم در وسط تهران باخت. شما خیال کن شش تا قطعنامه با هم برایمان صادر کرده باشند.
معجزه قرن
البته الان ما منکر نیستیم که وضعیت دیپلماسی فرنگی‌مان خوب شده است. اصلا بر منکرش لعنت. چرا؟ چون یادمان است آقای احمدی‌نژاد موقع جام جهانی گفته بود باید ایران یکی از چهارتیم برتر جهان شود. نتیجه‌اش چه شد؟ اصلا صعود نکردیم.  دوتا بازی را باختیم، یک بازی را هم با آنگولا مساوی کردیم. دقیقا مثل اتفاقی بود که توی سیاست خارجی می‌افتاد. یعنی اروپا و آمریکا را باختیم، با اندونزی و ونزوئلا مساوی کردیم.
کارخانه قهرمان‌سازی
به‌نظر ما مهم‌ترین تولید داخلی ما «قهرمان‌سازی» است که در این صنعت به خودکفایی رسیدیم. اینطور هم که مشخص است همه شاغل کارخانه قهرمان‌سازی هستیم و هفته‌ای یک قهرمان جدید می‌سازیم و یک قهرمان قدیمی را از چرخه خارج می‌کنیم. امیدواریم بتوانیم تا آخر امسال به صادرات برسیم و به تمام جهان قهرمان صادر کنیم مثل دُر تا جهان از قهرمان‌سازی ما شود پُر.
 
کیهان:شانس
گفت: یکی از ضد انقلابیون فراری در صفحه فیس‌بوک خود نوشته است؛ چند ماهی است که این ضرب‌المثل فارسی را با خودم زمزمه می‌کنم و آن را بازگو کننده شرایط کنونی خودم و همه اپوزیسیون می‌دانم.
گفتم: کدام ضرب‌المثل را؟
گفت: نوشته است ضرب‌المثل «چی فکر می‌کردیم چی شد»! را.
گفتم: چرا؟! واسه چی؟!
گفت: نوشته است؛ اول که وارد انگلیس شدیم فکر می‌کردیم به یک زندگی لوکس و بی‌دردسر رسیده‌ایم ولی حالا می‌بینیم دولت انگلیس هر روز برایمان یک مشکل درست می‌کند و اداره مهاجرت پشت سر هم احضارمان می‌کند و...
گفتم: یارو اول هر ماه وارد بانک می‌شد و در حالی که قبض قسط را پرداخت می‌کرد، زارزار هم گریه می‌کرد. پرسیدند دیگه چرا گریه می‌کنی؟ گفت؛ از شانس بد! همه کیف پول پیدا می‌کنند ولی من یک کیف پر از قبض قسط پیدا کرده‌ام.
 
آرمان:همه اهالی قلم
رئیس‌جمهور در گزارش صد روزه گفته‌اند: خیلی از نویسنده‌ها را که ممنوع القلم شده بودند به سریع القلم تبدیل کردیم و بروند هر چه می‌خواهند بنویسند (البته در چارچوب قانون). پژوهشگران، تیره‌های دیگری از اهالی قلم را نیز کشف کرده‌اند که بروند هر چه می‌خواهند بنویسند و بدین وسیله اعلام می‌شوند:

سخیف القلم: پاورقی نویس سطح پایین، نویسنده پوپولیست، ورژن رمان‌نویس بعضی مدیران مردمی سابق.

نحیف القلم: نویسنده بی‌مایه، نویسنده افتخاری، کسی که یک ‌شبه ره صد ساله رفته است، دارای نشان درجه یک نویسندگی از دانشگاه ایرانیان یا آکسفورد.

سفیل القلم: نویسنده‌ای که در جزایر سرگردانی واقع است و نمی‌داند جهت باد کجاست و قبای کهنه رنگ و رو رفته خود را باید روی کدام میخ صنعت چاپ و نشر آویزان کند.

سمیع القلم: نویسنده خوب فرمانبر پارسا، نویسنده کاردرست و عاقبت بخیر، هوادارِ کسی که صدایش از بقیه بلند‌تر است.

سرویس القلم: نویسنده‌ای که درعملیات عمرانی از قبیل آسفالت و صاف کردن و سرویس کردن کسانی که مثل او و دوستانش فکر نمی‌کنند و نمی‌نویسند تخصص دارد.

مرعوب القلم: نویسنده واقع‌بین و عاقل، کسی که با طناب سخنان مقامات دولتی به چاه نمی‌رود و می‌تواند حرف‌های روزنامه‌ها و تریبون‌های خاص را فرا‌تر از گفته‌های مقامات، سفید خوانی کند و جنس خاکی را که باید استفاده کند معین سازد.

مغضوب القلم: نویسنده قابل سرویس خارج از نوبت و چارچوب و روال قانونی، نویسنده‌ای که با نوشتن، نظم کهکشان راه شیری را به هم می‌زند، شعبده‌بازی که با چند سطر مطلب، قدرت بیکار کردن همزمان چند صد نفر از اصحاب مطبوعات را دارد، نویسنده‌ای که معمولا بعد از ممنوع شدن، خوانده و شناخته می‌شود.

مسلوب القلم: نویسنده‌ای که از مقام ممنوع القلمی به سریع القلمی ارتقای رتبه پیدا کرده است ولی فقط قلم دستش نیست.

ممنون القلم: نویسنده‌ای که بابت همه چیزهای باربط و بی‌ربط، مچکریم از دهانش نمی‌افتد، کاشف قانون «از اخلاق دوست، هر چه بر آید نکوست»، ورژن نویسنده مصاحبه کنندگان تلویزیون با رئیس‌جمهور محترم.

شندرغاز القلم: نویسنده‌ای که به فلاکت نوشتن مبتلاست، معمولاً آس و پاس بودنش با درجه خلاقیت و استقلال او نسبت مستقیم دارد.

منتظر القلم: نویسنده‌ای که منتظر است در نشریه‌ای که قانوناً مجوز انتشار دارد ولی قانوناً مجوز انتشارش چندی است دچار مشکل شده است ولی قانوناً منعی برای انتشارش نیست، بنویسد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها