گفت‌وگو با قاتل بخشیده شده

نمی‌خواستم کسی را بکشم

امیر بعد از شش سال فرار سرانجام به اتهام قتل پای میزمحاکمه رفت. او می‌گوید در تمام سال‌هایی که زندگی مخفیانه داشت هراس بازداشت و مجازات با او بود. امیر دو هفته قبل در حالی در شعبه 74 دادگاه کیفری‌ استان تهران محاکمه شد که توانست رضایت اولیای‌دم را جلب کند. او می‌گوید قصد کشتن نداشت و اگر به سمتش حمله نمی‌کردند، این اتفاق نمی‌افتاد. گفت‌وگو با این متهم را بخوانید.
کد خبر: ۶۱۹۸۶۶

تو متهم به قتل مرد جوانی به نام سعید و زخمی کردن جوان دیگری به نام پیام هستی. این اتهامات را قبول داری؟

نه قبول ندارم. البته قبول دارم آنها با چاقوی من زخمی شدند، اما قصدم کشتن یا زخمی کردن هیچ‌کس نبود. آنها به من حمله کردند و برای این‌ که بتوانم از خودم دفاع کنم، چنین کاری کردم.

چطور آنها به تو حمله کردند، اما خودشان زخمی شدند و برای تو مشکلی پیش نیامد؟

داشتند من را می‌زدند. از هر طرف مشت‌ و لگد بود که به سمتم پرت می‌شد. من هم برای این‌ که از خودم دفاع کنم، مجبور بودم چاقو بکشم.

درگیری به چه دلیل شروع شد؟

برای یک جمله کوتاه و بی‌منظور.

اگر منظوری نبود چرا درگیر شدید؟

من و دوستم داشتیم با هم صحبت می‌کردیم. جوانی به نام سیاوش را که در همان محل کار می‌کرد، دیدیم. دوستم به من گفت چه کمربند قشنگی دارد. من هم همین را بلند گفتم. همین باعث درگیری شد البته سیاوش کشته نشد.

برای چه چنین جمله‌ای را گفتی؟

می‌خواستم بدانم کمربندش را از کجا خریده است. منظور بدی نداشتم به خدا فقط همین را گفتم.

چرا به آن جوان توضیح ندادی که منظوری نداشتی؟

وقتی جلو آمد و اعتراض کرد، توضیح دادم و چند بار هم عذرخواهی کردم و گفتم فقط یک جمله بی‌منظور بود، اما او ول‌کن نبود.

چرا محل را ترک نکردی؟

چون آنجا محل کسب من بود. کاسب که با کسی دعوا نمی‌کند، قصدم هم این بود که با او صحبت کنم نه این ‌که بزنمش.

درگیری چطور آغاز شد؟

چند دقیقه بعد از عذرخواهی بود که متوجه ‌شدم، سیاوش با دوستانش تماس گرفته و آنها را برای دعوا جمع کرده است. آنها به من و دوستم حمله کردند، اما بیشتر من را می‌زدند.

گفتی مقتول جوانی نبود که تو با او جر‌ و بحث کردی و آن جوان زنده‌ ماند. پس کسی که کشته‌ شد چه نقشی در دعوا داشت؟

او دوست سیاوش بود. وقتی آنها به من حمله کردند، مقتول هم در جمع‌شان بود.

تو همیشه با خودت چاقو حمل می‌کردی؟

نه، من هیچ‌وقت چاقو نداشتم. گفتم که من کاسب هستم و البته موقتی هم آنجا کار می‌کردم. کارم اصلا دستفروشی نبود.

پس آن روز چاقو را از کجا به دست آوردی؟

کنار من بساطی دیگری هم ‌بود که لوازم آشپزخانه می‌فروخت. من هم وقتی دیدم درگیری شدید شده و نمی‌توانم از عهده کار بربیایم، تصمیم گرفتم به سمت آن بساطی بروم و چاقو بردارم تا بتوانم آنها را بترسانم.

اما تو به آنها ضربه زدی.

نمی‌خواستم ضربه بزنم و می‌خواستم کاری بکنم که بروند. من فقط چاقو را به این طرف و آن طرف پرت می‌کردم. اصلا منظورم این نبود کسی را بزنم. نمی‌دانم چطور شد که به او ضربه‌ زده ‌شد. من اصلا یادم نیست که این ضربات را چطور زدم.

ضربات کشنده‌ بود و آن‌طور که سیاوش می‌گوید، اگر او هم دستش را جلو خودش نمی‌گرفت یک ضربه هم به قلب او وارد می‌کردی.

اصلا نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد. هیچ ‌چیز یادم نمی‌آید. چون به عمد نزدم و اصلا متوجه چاقو خوردن آنها نشدم بنابراین یادم نمی‌‌آید که ضربات چطور وارد شد.

تو همیشه بساط می‌کردی؟

توضیح دادم که من اصلا بساط نمی‌کردم، کارم عمده‌فروشی بود، شب عید بود و بخشی از اجناس من هم از مغازه‌ها مرجوع ‌شده ‌بود. برای این ‌که آنها را بفروشم و سودی کنم آنجا بساط کرده‌ بودم.

چاقویی که از بساط کناری برداشتی، چه ‌اندازه‌ای داشت؟

یادم نیست؛ ولی‌ بزرگ بود. از این چاقوها که در قاب مخصوص قرار می‌گیرد. یک ست کامل بود. من دست انداختم و یکی از آنها را برداشتم.

بعد از این ‌که دو جوان را مضروب کردی، متواری شدی. به کجا رفتی؟

در این مدت‌ فراری بودم و در شهرستان‌ها کارگری می‌کردم. اول به خانه خواهرم رفتم. لباس‌هایم را عوض کردم و از آنجا به جنوب رفتم و بعد از چند روز هم به غرب رفتم. هر چند ماه ‌یک بار جایم را عوض می‌کردم. بعد از سال‌ها وقتی به تهران آمدم بازداشت شدم.

چطور توانستی از اولیای دم مقتول رضایت بگیری؟

پدر و مادرم رضایت گرفتند. آنها در مدتی که من بازداشت بودم خیلی به اولیای‌دم مراجعه کردند و بعد هم بزرگان فامیل و محل را واسطه کردند. خیلی طول کشید تا قبول کنند از قصاص دست بکشند. خدا را شکر بالاخره این اتفاق افتاد.

چیزی هم در قبال این رضایت دادی؟

بله. پدرم خانه‌اش را فروخت و به آنها داد. البته گلایه‌ای نیست، حق‌شان بود. آنها هم نان‌‌آور خانواده را از دست داده‌ بودند. باید یکجوری آینده بچه‌های مقتول تامین می‌شد.

حالا پدر و مادرت چه می‌کنند؟

ما از اول هم فقیر بودیم و تنها دارایی پدرم یک خانه بود که با پس‌انداز همه عمرش آن را خریده بود. پدر و مادرم خیلی پیر هستند و یک خواهر معلول هم دارم که هزینه‌های نگهداری از او خیلی زیاد است. تنها نان‌‌آور خانواده من بودم.

پدرت فرزند دیگری ندارد؟

ما چند برادر هستیم، برادرانم همگی ازدواج کرده و مستقل هستند. آنها هر کدام خانواده خودشان را دارند و هزینه‌های زندگی‌شان را تامین می‌کنند. من ازدواج نکرده‌ بودم و خرجی پدر و مادرم را می‌دادم. البته در این مدت برادرانم آنها را تنها نگذاشته‌اند، اما به هر حال شرایط سختی دارند و اگر من نباشم وضع برای آنها خیلی بدتر می‌شود. خواهرم دارو مصرف می‌کند و داروهایش هم خیلی گران است. آنها این سال‌ها را هم به سختی
گذرانده‌اند.

تو توانستی رضایت اولیای‌دم مقتول را بگیری، اما هنوز رضایت سیاوش را نگرفته‌ای و او گفته ‌است دیه می‌خواهد. در این باره می‌خواهی چه کار بکنی؟

راستش ما هر چه داشتیم به اولیای‌دم مقتول دادیم. من هم به یاد ندارم سیاوش را زد‌ه ‌باشم، اما اگر او می‌گوید من این کار را کرده‌ام، قبول می‌کنم و دیگر طفره نمی‌روم، اما هنوز هم نمی‌دانم چطور این ضربات وارد شده ‌است. متاسفانه پولی هم ندارم که به عنوان دیه پرداخت کنم. البته اگر به پرداخت دیه محکوم شوم چاره‌ای ندارم بجز این ‌که بپردازم، اما این ‌که پول را چطور می‌خواهم تهیه کنم واقعا نمی‌دانم، امیدوارم آنها رضایت بدهند. اگر منظور تنبیه شدن من است، این اتفاق افتاده و من واقعا تنبیه شده‌ام. این شش سال خیلی به من سخت گذشت و خیلی شرایط بدی داشتم. پنهانی زندگی کردن و نداشتن هویت خیلی بد است. من هم در این مدت هویتی نداشتم. می‌دانستم پدر و مادرم در سختی هستند، اما نمی‌توانستم به آنها کمک کنم. ای‌ کاش سیاوش رضایت بدهد، اگر بیرون بیایم می‌توانم دیه را قسطی بدهم و یک کمی هم پول برای کمک به پدر و مادرم دربیاورم. در زندان ماندن من چیزی را برای او تغییر نمی‌دهد، می‌دانم خیلی ناراحت است، اما من نه قصد توهین به او را داشتم و نه قصد مجروح کردن. خودش هم می‌داند اگر آن موقع که من عذرخواهی کرده ‌بودم، قبول می‌کرد و دوستانش را نمی‌‌آورد این اتفاق نمی‌افتاد.

فکر می‌کنی آزاد شوی؟

وکیلم گفته وقتی آزاد می‌شوم که دیه سیاوش را هم بدهم، اما من پولی ندارم. با این حال خدا بزرگ است و من می‌دانم کمکم می‌کند. خداوند من را برای پدر و مادر پیرم و خواهر معلولم می‌بخشد. من هم قول می‌دهم وقتی بیرون آمدم دیگر دست به کارهای خطا نزنم و آدم خوبی باشم.

مریم عفتی

شما چه فکر می‌کنید

به نظر شما امیر تنبیه شده است و می‌تواند از این به بعد زندگی سالمی داشته باشد؟ او چگونه می‌توانست مانع درگیری مرگبار شود تا کار به اینجا نکشد؟ نظر خود را برای ما به شماره 300011224 پیامک بزنید.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها