نمایش «قرار» با بازی هانیه توسلی و علی سرابی این روزها در تالار حافظ روی صحنه است

تجربه دوست‌ داشتن یک «قرار»

نمایش «قرار» پایه و اساس روایت درام را بر سادگی ظاهری رخدادها و نشانه‌گذاری‌های ظریفی بنا نهاده که تنها و تنها در قالب اجرای درست و چند وجهی اجرای بازیگران آن امکان به ثمر نشستن را یافته است.
کد خبر: ۶۱۷۴۷۷

مخاطبان قرار از ابتدا تا انتهای این نمایش، تجربه روبه‌رو شدن با یک ملودرام عاشقانه با مایه کمیک و انتقادی دریک سر طیف و یک تراژدی میخکوب‌کننده در سوی دیگر را پیش چشم می‌بینند. متن نمایش قرار مواد داستانی لازم برای هدایت نگاه مخاطب به سویی و ادامه طریق دادن از سوی دیگر را داراست.

به بیان بهتر، نمایش قرار با تکیه بر نشانه‌های داستانی نه‌چندان پیچیده ولی همگن با کلیت اثر با تکیه بر اجرای چندوجهی بازیگرانش امکان ایجاد تعلیق و کشش دراماتیک را یافته و امکان پیش‌بینی رخدادهای پایانی نمایش را از تماشاگر گرفته است. این همه به آن معناست که نمایش قرار اثری بشدت بازیگر محور است و قطعا قوت یا ضعف آن در رسیدن به هدف نهایی درام بر محور اجرای باورپذیر و در عین حال چندوجهی بازیگران آن محقق می‌شود. در این میان هر نوع ضعف در اجرای درست و لایه‌لایه شمایل شخصیت‌های داستان می‌تواند باعث لنگیدن کمیت اجرای نمایش شود. هانیه توسلی و علی سرابی به عنوان دو بازیگر این اثر تمام بار رسیدن نمایش به این هدف را به دوش می‌کشند. در این میان، اما حتما و قطعا نمی‌توان اجرای درست علی سرابی را به عنوان نقطه قوت این اثر نادیده گرفت. مکث‌های درست و بموقع، گفتن‌ها و نگفتن‌هایی که در تک‌تک اجزای صورت و بدن و حرکت کردن‌ها و نکردن‌ها او قابل ردگیری است و حتی لحن و تنالیته صدای علی سرابی توانسته به تنهایی بار پیشبرد درام را بر دوش بکشد.

شکل و شمایل داستان‌پردازی و تعریف مسیر درام برای رسیدن به نقطه تاثیرگذار نهایی، اما بستری را برای اجرای درست بازیگران و البته همراهی مخاطب با نمایش فراهم آورده است. نیم‌نگاهی به سر و شکل داستان‌های مطرح تاریخ ادبیات و در ادامه آن روایت داستان در دل نمایشنامه‌های بزرگ تاریخ درام‌نویسی حکایت از آن دارد که ایده نیستی و نابودی و اضمحلال و مرگ و از هم پاشیدگی موقعیت، شخصیت یا وضعیت داستانی یا به بیان بهتر رخدادهای تراژیک در باطن و در لایه‌ای نه‌چندان مکشوف بر مخاطب، جذابیت و اثرگذاری جدی‌تر و بلندمدت‌تری ایجاد می‌کند تا ایده رسیدن به نقطه هستی‌بخش و سر و سامان یافتن و به اصطلاح روال منتهی به پایان خوش.

این رویکرد قطعا حکم قطعی صادر کردن را دنبال نمی‌کند و به آن معنا نیست که لزوما مخاطب در حین رو به رو شدن با اثر یا حتی موقعیتی به طور مطلق سراغی از تراژدی و مرگ و نیستی می‌گیرد و از پی نیافتن آن کمی و کاستی در روایت را حس می‌کند. حتی به آن معنا هم نیست که روایت داستان یا ترسیم موقعیتی منتهی به تعادل مثبت (با تعریف عرفی آن) یا پایان خوش، فاقد هر نوع جذابیت یا کشش برای مخاطب است. مراد این قلم از اشاره برتری موضوعات یا موقعیت‌های داستانی منتهی به زوال و نیستی است آن هم در درونی‌ترین شکل.

به بیان بهتر، کشش دراماتیک رخداد تراژیک در دل درام و مسیر رو به زوال و نابودی قهرمان یا موقعیت محبوب و مورد پذیرش مخاطب اثرگذاری جدی و عمیق‌تری بر ذهن و روح مخاطب خواهد گذاشت. در واقع می‌توان این گونه تعبیر کرد که حذف یا از میان رفتن قهرمان (یا قهرمان‌های) اثر یا موقعیت ثبات‌آفرین برای ذهن مخاطب در دل بستری که پایانی نامشخص را تداعی می‌کند در اصل باعث بروز این خصوصیت اصیل می‌شود که اثر زندگی دوباره‌اش را بعد از مرگ روی صحنه آغاز کند.

از میان رفتن و پنبه شدن هر آنچه برای مخاطب در طول زمان اجرای اثر رشته شده بوده است در صحنه پایانی و چرخش ناگهانی داستان براساس کدگذاری‌های ریز و درشت در طول اثر باعث می‌شود مخاطب مجاب شود هر آنچه را در طول زمان اجرای اثر دیده در قامت پازلی تازه کنار هم بچیند و این بار با رویکردی تازه در واقع نمایشی تازه را به تماشا بنشیند با این تفاوت که این بار این صحنه تئاتر نیست که محل وقوع درام است، بلکه دنیای ذهنی مخاطب با تکیه بر هر آنچه از دنیای اثر دریافت کرده محل اجرای نمایش اصلی خواهد بود.

البته ناگفته پیداست هر نوع چرخش داستانی در انتهای روایت داستان به خودی خود نمی‌تواند خصوصیتی مثبت برای برجسته‌تر شدن اهمیت یک اثر نمایشی تلقی شود. قرار اما دردل درام چند لایه‌ای که روایت می‌کند حائز این خصوصیت است که هر یک از رگه‌های داستانیش را به عنوان رگه اصلی روایت برجسته و پیگیری کند. در واقع کدگذاری‌های داستانی که برخاسته از دل موقعیت داستانی و درام به تحریر درآمده است، همچنین کدگذاری‌هایی که به طور مشخص در بازی علی سرابی در نقش شخصیت مرد نمایش نمود پیدا می‌کند یا حتی نشانه‌هایی که با بهره‌گیری از قاعده بازی با رخدادهای بظاهر ساده روزمره مثل قطع برق و نگرانی شخصیت زن داستان از این رخداد و... صورت می‌گیرد، همه و همه در کنار مواد لازم برای گشودن مسیری تازه با هدف ادامه داستان پیش روی مخاطب قرار می‌دهد و به نوعی این قابلیت را به متن می‌دهد تا در واکاوی نقاط عطف چندبعدی، امکان رسیدن به نتایجی متفاوت با آنچه در نگاه اول برای مخاطب ایجاد کرده است فراهم شود.

یکی از جذاب‌ترین حربه‌هایی که در نمایش قرار، همزمان باعث ایجاد تعلیق در نمایش و البته باعث فراهم آوردن مواد لازم برای دوباره دیدن ذهنی نمایش می‌شود بازی با حضور پیدا و ناپیدای شخصیت زن همسایه است. تعریف این شخصیت در دل داستان در رویی‌ترین لایه به بیان آسیب‌های رفتاری و فکری جامعه می‌پردازد، اما در لایه‌ای درونی‌تر به کمک فضاسازی داستانی برای ایجاد تعلیق در تشخیص موقعیت فیزیکی و جغرافیایی دو شخصیت زن و مرد داستان نسبت به هم می‌آید. در کنار این حربه حتما باید به استفاده ظریف و البته همگن با کلیت داستان از کیف دستی حاوی کادوهایی که مرد در طول رابطه برای زن تهیه کرده است یاد کرد که در کنار ایده دیدن و ندیدن زن زیبا! و تنها همسایه و بلاتکلیفی مخاطب در تشخیص این که این زن همان زن طرف بازی شخصیت مرد درام است یا خیر، بخش عمده‌ای از حس تعلیق پیش برنده داستان را فراهم آورده است. در کنار این همه ایده ملاقات این دو شخصیت بعد از ماه‌ها رابطه دورادور بدون این که نامی از هم بدانند و رویی از هم دیده باشند هم نقش قابل دفاعی در ایجاد تعلیق و کشش برای برانگیختن حس همراهی مخاطب دارد. در انتها باید اشاره کرد تجربه تماشای نمایش قرار قطعا، تجربه‌ای دوست‌داشتنی خواهد بود، اما بیشترین سهم از این روال دوست‌داشتنی مربوط به ادامه درام بعد از پایان آن و خروج از سالن نمایش و در مرحله کنار هم چیدن دوباره و تازه نشانه‌گذاری‌های نمایش با نیم‌نگاهی به پایان‌بندی آن خواهد بود. در واقع سهم اصلی لذت بردن از این نمایش مربوط به موقعیت داستانی بعد از قرار است.

محمدرضا مقدسیان ‌/‌ جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها