کیهان:«ژنو 2، میدان و تصویر آن»
«ژنو 2، میدان و تصویر آن» عنوان یادداشت روز کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن می خوانید:
مذاکرات ایران و شش کشور گروه 1+5 در هفته گذشته و بخصوص سه روز اخیر مباحث فراوانی را در پی داشته است.
سفر غیرمنتظره وزرای خارجی گروه 1+5 به ژنو بر دامنه این بحثها افزود و در جای خود از «اهمیت ویژه» مذاکرات موسوم به ژنو 2 خبر میداد پیش از این آمریکاییها تکاپوی وسیعی داشتند تا نشان دهند که سر نخ تحولات را در دست دارند و آنچه پیش میرود مطابق نقشه آنان است.
مصاحبه تلویزیونی باراک اوباما و تاکید بر اینکه ما قدم کوچکی در مقابل قدمهای بزرگ ایران برخواهیم داشت و تاکید دوباره بر همه گزینهها، سفر چندباره جان کری به تلآویو و سفر وی به ریاض و اظهارات مسلسلوار وندی شرمن، جان کری، رایان کراکر، جو بایدن و مقامات کنگره آمریکا همه از این موضوع حکایت میکردند اما آیا واقعا آمریکاییها بر اوضاع مذاکراتی بین ایران و گروه شش اشراف دارند؟
وزیر خارجه فرانسه بعد از ورود به ژنو موضع سرسختانهای علیه برنامه هستهای ایران گرفت اما مواضع سیاسی و رسانهای انگلیس تا حد زیادی متفاوت بود سه روز پیش از آغاز این دور از مذاکرات، جک استراو وزیر خارجه اسبق انگلیس و عضو ارشد مجلس عوام در مصاحبه با تلویزیون بیبیسی، مواضع غرب در ارتباط با برنامه هستهای ایران را نادرست دانست و سیاستهای غرب از جمله انگلیس در فاصله نهضت تنباکو (1266 ش) تا پروندههای هستهای ایران را استعماری دانست.
اظهارات جک استراو از چند منظر حائز اهمیت است و سؤالاتی را به همراه دارد. این اظهارات در آستانه برگزاری نشست هستهای ژنو مطرح شده و طبعا نمیتواند بیارتباط با این موضوع باشد نه استراو آنقدر از سیاست دور است که نداند تاثیر زمانی سخنان او چیست و نه بیبیسی آنقدر غیرسیاسی است که نداند چه حرفی را در چه زمانی بزند.
از سوی دیگر این سؤال مطرح است که چرا انگلیس؟ همزمان با سخنان استراو اظهارات مشابهی هم از سوی هیگ وزیر خارجه انگلیس بیان شده که ظاهراً با مواضع آمریکاییها و فرانسویها ناهمخوان است.
هیگ در مصاحبهای تلویزیونی گفت باید رابطهای میان همراهی ایران و لغو تحریمها وجود داشته باشد وگرنه مذاکرات با بنبست مواجه میگردد.
اظهارات استراو و هیگ این تلقی را پیش میآورد که در گروه شش یک شکاف عمده به ضرر آمریکا به وجود آمده است و چهار کشور روسیه، چین، آلمان و انگلیس مایلند به بحثهای موجود خاتمه دهند و فضای جدیدی را تجربه نمایند با این وصف دولت انگلیس در اینجا با برداشتن پرچم سعی کرد تا جایگاه انگلیس را در مذاکرات مستحکم نموده و وزنه کشور خود را سنگینتر و موثرتر گرداند.
ورود وزرای خارجه کشورهای گروه شش به ژنو و فواصل کم نشستها نشان میدهد که اتفاقات نسبتاً مهمی در ژنو در حال روی دادن است.
آمریکاییها و اروپاییها خود را کاملاً راضی نشان میدهند در همان حال آمریکاییها برخلاف اروپاییها نگرانیهایی هم دارند. سخنان رسانهای پی در پی اوباما و مواجهه هر روزه مقامات وزارت خارجه آمریکا با رسانهها و سفرهای هر روزه مقامات مؤثر دولت اوباما به منطقه از نگرانی آمریکاییها حکایت میکند.
بعضی از تحلیلگران سیاسی، این نگرانی را ناشی از فشار لابی صهیونیستی و یا فشار رهبران کنگره دانستهاند. ولی اگر مطبوعات و سایتهای مرتبط با صهیونیستها و یا کنگریستها را مرور کنیم میبینیم که آنان نیز نظرات مشابهی دارند. با این وصف میتوان گفت این آمریکاست که شرایط را به نفع خود ارزیابی نمیکند و تلاش میکند نتیجه مذاکرات را به سود خود تمام کند. اما چرا؟
با توجه به آنچه طی چند ماه اخیر در صحنه بینالمللی و منطقهای روی داده است میتوان نتیجه گرفت که آمریکاییها به نسبت گذشته بیشتر احساس ضعف مینمایند.
شکست تلاشهای سه ماه پیش اوباما برای همراه کردن اروپا در حمله به سوریه و تلاش منفردانه آمریکا برای بقاء بخشی از نیروهای نظامی ایساف در افغانستان پس از اجرای توافق 2010 لیسبون و احضار پیدرپی سفرای آمریکا در کشورهای اروپایی که تاکنون سابقه نداشته است، تلاش کشورهای اروپایی برای وارد کردن شورای امنیت به صدور یک قطعنامه علیه شنود مکالمات توسط آمریکا به خوبی نشان میدهند که آمریکا تا حد زیادی احساس تنهایی مینماید.
آمریکا وقتی نتواند یک اتفاق جهانی را علیه سوریه شکل بدهد به طریق اولی قادر به شکل دادن به یک ائتلاف و اتفاق ضد ایرانی نخواهد بود از این رو میتوان با قاطعیت زیادی گفت که عمده نگرانی آمریکاییها این است که چهار کشور عضو 5+1 با ایران به توافقی برسند که ادامه فشار آمریکا علیه ایران را با دشواری مواجه نماید.
اگر این اتفاق بیفتد آمریکا قادر به هدایت پروندههای دیگر هم نیست چرا که چنین اتفاقی به معنای پایان توانایی آمریکا در اجماع و اقناعسازی است. با این وصف کاملاً پیداست که آمریکا در مواجهه با ایران نمیتواند سختگیریهای گذشته را اعمال و پیگیری کند.
چرا که اگر آمریکاییها سرقرارهای گذشته بمانند و بر تداوم و تکرار تحریمها تأکید کنند و در همان حال اروپا راه دیگری انتخاب کند، نمیتوانند دستاوردی داشته باشند. آنچه اوباما و دولت آمریکا از آن وحشت دارند، تبدیل ژنو به میدانی برای سنجش میزان قدرت ایران و میزان قدرت آمریکا است.
مذاکرات ژنو و حلقههای بعدی مذاکره میتواند برای ایران خطراتی را به همراه داشته باشد. بزرگترین خطر این است که تیم مذاکره کننده ایران این وضعیت رو به ضعف آمریکاییها را حس نکنند و بر مبنای اظهارات تند مقامات و رسانههای آمریکایی، گمان کنند خطر آمریکا جدی است و اگر با این کشور همراهی نشود، اتفاقات وحشتناکی روی میدهد.
در واقع یک جمعبندی غلط میتواند فرصتهای ایران را به آسیبهای ایران تبدیل نماید. خطر دوم این است که تیم ایران برای دستیابی به توافق عجله داشته باشد.
قدر مسلم مذاکره نباید بیجهت طولانی شود ولی در عین حال تعجیل طرف ایرانی میتواند دشمن و رقبا را به این نتیجه برساند که ایران بشدت به توافق احتیاج دارد و لذا حاضر است حداکثر امتیاز را به طرف مقابل خود بدهد در این صورت موضع کشورهای غربی متعصبتر و خشنتر میشود و نرمی طرف ایرانی با تعصب طرف مقابل به جایی نمیرسد.
واقعیت این است که ایران نباید هیچ عجلهای داشته باشد ایران باید روی یک مدالیتی تاکید کند و آن را مبنای مذاکره و حل مسائل بداند ولی اصرار بر اینکه حتماً در این جلسه یا جلسه آینده کار به انتها برسد، تیم ایران را در موضع ضعف قرار میدهد.
مذاکرات اگر با هوشمندی و اجماعنگری تیم ایرانی دنبال شود و با ساز و کار مناسب همراه باشد، میتواند فرصتهای بزرگی را برای کشور ما به وجود آورد. کسی تردید ندارد که آمریکا، اسرائیل و عربستان به شدت از فضای فعلی نگران هستند این سه معتقدند اگر ایران به طور هوشمندانهای با حفظ خطوط قرمز هستهای خود به توافق با گروه 1+5 برسد و کاری از آنان ساخته نباشد باید تغییر اساسی در محیط بازی بینالمللی و منطقهای را بپذیرند چنین توافقی از یک سو میتواند به معنای پذیرش رسمی ایران بهعنوان یک «قدرت سلمی منطقهای» باشد و از سوی دیگر این توافق میتواند جامعه بینالمللی منهای آمریکا را به تصویر بکشد.
این موضوع تا حد زیادی به هوشمندی و زبردستی تیم ایران بستگی دارد. اگر ایران با حفظ حقوق خود به توافق دست یابد که این کار در این فضا میسر میباشد در واقع حربه دشمنان اصلی خود، آمریکا، رژیمصهیونیستی و وهابیهای عربستان را از کار انداخته است و از این پس میتواند به فتوحات بزرگی در سطح منطقهای و بینالمللی دست پیدا کند.
این پیروزی انرژی جدیدی به مسلمانان در منطقه داده و رخدادهای عظیمی را در جغرافیای شبهجزیره و آسیای غربی و... پدید میآورد و به عبارت دیگر پیروزی ایران در هماوردی هستهای میتواند پیامدهای بزرگ با ابعاد مختلف را در پی داشته باشد.
امروز در سطوح بینالمللی این موضوع مطرح است که برخلاف دهههای گذشته، حوادث کوچک به رخدادهای بزرگ منجر میشوند. حوادثی که طی سه سال اخیر در شمال آفریقا و شبهجزیره روی داد- اگر چه زمینهها و بسترهای عمیقی داشتند اما در عین حال- از یک حادثه کوچک یعنی کشته شدن یک جوان تونسی- محمد بوعزیزی- نشات گرفت با این وصف اصلاً نباید تعجب کرد اگر موفقیت هستهای ایران سرآغاز یک سلسله موفقیتهای بزرگ برای جبهه مقاومت و بخصوص ایران باشد.
وقتی ما شرایط غرب را مرور میکنیم درمییابیم که این بلوک به میزان بسیار زیادی قدرت اثرگذاری خود را از دست داده است، توسل آنان به تهدید جنگی و حتی تهدید اتمی در مواجهه با یک کشور که آن را در زمره کشورهای جهان سوم معرفی میکردند به خوبی نشان میدهد که غربیها نمیتوانند از طریق ساز و کارهای عادی و طبیعی کار خود را پیش ببرند.
جالب این است که «رابرت آینهورن» محقق موسسه بروکینگز در تاریخ پنجم آبانماه جاری طی گزارشی با صراحت نوشت: «تهدید نظامی علیه ایران سبب لغو تحریمها علیه آن شده و سرعت حرکت هستهای ایران را افزایش میدهد.»
وی نوشت اگر با مذاکره نتوان ایران را به کنار گذاشتن تولید پلوتونیوم در اراک و یا دست کشیدن از نصب بیشتر سانتریفیوژهای نسل دوم متقاعد کرد مسلما با تهدید نظامی نمیشود. کمتر از دو ماه پیش (24 شهریور) اندیشکده آمریکایی بلفر ضمن سرزنش اوباما به خاطر تلاش برای حمله به سوریه نوشت: «آمریکا نباید در صورتی که سوریه و روسیه طبق خواسته واشنگتن عمل نکردند، خود به تنهایی درصدد اجرای پروتکل منع استفاده از سلاح شیمیایی برآید.»
«فارین پالیسی» هم در همین روز طی گزارشی نوشت: «اگر آمریکا واقعبینانه افول قدرت خود را نپذیرد دچار انزوا میشود».
کاملا واضح است که غرب تا حد زیادی قدرت اعمال خواستههای خود را از دست داده است در این بین ایران به عنوان کشوری که ضمن برخورداری از مشروعیت بالای داخلی، در سطح بینالمللی هم بر یک جبهه بزرگ از دولتها و ملتها اتکا دارد، باید به این نکته توجه داشته باشد که آمریکا اگرچه کماکان باجخواهی میکند ولی در موقعیتی نیست که این خواسته خود را بر کرسی بنشاند. تیم ایران میتواند با طمأنینه زیاد و با اشاره به ضعفهای حریف سیاست منطقی خود را تعقیب کند و فشارهای دشمن که هر روز از شدت و تاثیر آن کاسته میشود را مدیریت نماید.
تهران امروز: «گام اول برداشته شده است»
«گام اول برداشته شده است» یادداشت روزنامه تهران امروز به قلم دکتر حجت کاظمی است که در آن می خوانید: مذاکرات سه روزه ژنو از چنان تحرک و پویاییای برخوردار بوده که باعث جلب توجه همگان درخصوص ابعاد و نتایج این نشست احتمالا تاریخی شده است.
جدیت مذاکرات آنجایی آشکار شد که وزرای خارجه 5 کشور از 6 کشور طرف مذاکره با ایران،یکی بعد از دیگری راهی ژنو شدند تا به یکباره سطح مذاکرات از سطح مدیران کل به سطح بالاتری ارتقا یابد.
حضور غیربرنامهریزی شده همه طرفهای درگیر در ژنو،تنوع جلسات و رایزنیها و طولانی بودن آنها(بهویژه نشست شنبه شب ظریف،کری و اشتون) همگی شواهدی مهم بر تحولی بزرگ در پرونده هستهای است.
اوج ماجرا آنجا بود که روز شنبه اعلام شد که در لا به لای نشست ها؛ وزرای خارجه حاضر در ژنو در حال رایزنی با پایتختهای خود هستند.با عنایت به اینکه تاکنون خبری درخصوص محتوای مذاکرات و نتایج احتمالی منتشر نشده و هر آنچه وجود دارد گمانهزنیهای غیررسمی است؛میتوان به دو نکته به عنوان یک ارزیابی اولیه درخصوص این مذاکرات اشاره کرد:
چنانچه از اخبار بر میآید محور اصلی نشست حول حرکت به سوی تنظیم توافقنامهای است که قرار است علاوه بر ترسیم چارچوب کلی گامهای مورد نیاز برای حل نهایی مسئله هستهای ایران؛در مهمترین بخش خود حاوی بندهایی درخصوص بده بستانهای میان طرفین به عنوان گام اول اعتمادساز باشد بنابراین مسئله آن است که دو طرف مذاکره چه گامهایی را برای برآوردن درخواستهای طرف مقابل بردارند.
در خواستهای اصلی ایران مشخص است:به رسمیت شناخته شدن حق غنیسازی و لغو حداکثری تحریمهای یکجانبهو چندجانبه.درخواستهای غرب نیز طیف متنوعی را شامل میشود.مطابق تحلیل موسسه معتبر علوم و امنیت بینالملل؛تقاضای غرب به صورت کلی محدود ساختن روند فزاینده سرعت و سطح غنیسازی جمهوری اسلامی ایران بهویژه غنیسازی 20درصدی،کنترل، محدودسازی تعداد سانتریفیوژهای نصب شده و نیز موضوع افزایش نظارت بینالمللی بر فرایند غنیسازی است.
طبیعی است که هر یک از طرفین تلاش میکنند که کمترین امتیاز را داده و بیشترین امتیاز را دریافت کنند.
وقتی طرفین از روند مثبت مذاکرات در عین دشواری و حصول توافق سخن میگویند در حقیقت از اختلافنظرهای خود پیرامون دادهها و ستاندهها سخن میگویند.
بعد از چندین سال عدم پیشرفت محسوس در مذاکرات هستهای؛ روند جاری گام مهمی تلقی میشود.بن بست و تعلیق در مذاکرات شکسته شده و همه زمینهها برای حصول توافقهای مهمی فراهم شده است.
عدهای در داخل کشور نگرانیهایی درخصوص مفاد توافقنامه دارند؛ ولی چنانکه ناظران غربی و چهرههای بیطرف عنوان کرده اند؛ ایران ضمن حفظ روند غنیسازی، محدودیتهایی بر سرعت، سطح و حجم غنیسازی خود اعمال خواهد کرد و نظارت داوطلبانه بیشتری را خواهد پذیرفت و درمقابل امتیازهایی در حوزه تحریمها دریافت خواهد کرد.
نکته مهم و اساسی در توافقهای احتمالی آن است که ایران محدودیتی بازگشت ناپذیر بر تواناییهای خود نخواهد پذیرفت، ضمن آنکه طرف مقابل نیز حاضر نیست تحریمها را به گونهای بازگشت ناپذیر لغو کند.این بده و بستان به عنوان گام اول برای طرفین قابل قبول است و میتواند بستر مناسبی برای گامهای بعدی باشد.
به عبارت بهتر دو طرف محدودیتهایی بازگشتپذیر بر ابزارها و تواناییهای خود اعمال خواهند کرد و مذاکرات را ادامه خواهند داد تا به یک توافق نهایی دست یابند.
طبعا در مسیر پیش رو امکان راستی آزمایی فعالیتها و اقدامات طرف مقابل وجود دارد و بر حسب نتایج حاصله امکان تجدیدنظر در محدودیتهای اعمال شده وجود دارد.بهرغم انتقادهایی که حامیان دیدگاههای حداکثری بر چنین توافقهایی وارد میکنند؛ این توافق به عنوان گام اول در شرایط بیاعتمادی شدید جاری قابل قبول است و باید مورد حمایت قرار گیرد.
جمهوری اسلامی: «سیاستمداران بیسیاست»
«سیاستمداران بیسیاست» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید:
بسمالله الرحمن الرحیم
وضعیت نامطلوب جهان که دچار ناامنی، جنگ و شرایط سخت اقتصادی است، از بیکفایتی سران حکومتها و سیاستمداران کنونی ناشی شده است.
شاید بتوان گفت معدودی از کشورها دارای حاکمانی شایسته هستند ولی اکثر دولتها به ویژه در اروپا، آمریکا و جهان عرب زمامداران بیکفایتی دارند که از سیاست چیزی نمیدانند و اهرمهای حکومتی را به ابزارهائی برای بازی با ملتها و تلف کردن منابع انسانی و طبیعی و سایر امکانات تبدیل کردهاند.
بارزترین موارد بیکفایتی زمامداران را میتوان در آمریکا و اروپا مشاهده کرد که دولتهای خود را تحت نفوذ و فرمان صهیونیستها قرار دادهاند و حتی به قیمت بیاعتبار ساختن خود و کشورهای خود به دستورات آنها عمل میکنند.
حمایت بیچون و چرا از رژیم غاصب و اشغالگر فلسطین و جنایاتی که سران این رژیم مرتکب میشوند، یکی از سیاهترین برگهای کارنامه سران کشورهای غربی است.
در این مقطع از تاریخ نیز تمام جنگافروزیها، جنایات و تجاوزاتی که توسط غربیها در خاورمیانه صورت میگیرد با انگیزه حفاظت از موجودیت نامشروع رژیم صهیونیستی است.
عجیبتر اینکه سران کشورهای غربی برای حفاظت از موجودیت نامشروع رژیم صهیونیستی حتی حاضر میشوند منافع ملتهای خود را قربانی کنند، اعتبار دولتهای خود را زیر سؤال ببرند، قوانین بینالمللی را زیر پا بگذارند و حقوق بشر را نادیده بگیرند.
اینکه صهیونیستها علیرغم داشتن زرادخانه اتمی با صدها کلاهک هستهای از عضویت در آژانس بینالمللی انرژی اتمی معاف هستند و بازرسان آژانس حتی حق بازرسی از تأسیسات اتمی این رژیم را ندارد، یک لکه ننگ بر پیشانی کشورهای غربی است که جمهوری اسلامی ایران را با اینکه میدانند فعالیتهای هستهای صلح آمیز دارد و اصلاً به طرف نظامی کردن آن نرفته، تحت فشار قرار میدهند تا غنیسازی صلح آمیز آن را نیز محدود کنند.
آن همه جنایت که رژیم صهیونیستی علیه مردم فلسطین مرتکب میشود را غربیها نادیده میگیرند و هر روز برای کشورهائی که حاضر نیستند تحت فرمان غرب باشند به اتهام نقض حقوق بشر پروندهسازی میکنند.
اینها موضوعاتی هستند که اعتبار کشورهای غربی را زیر سؤال برده و پوچ بودن ادعاهای سران این کشورها را به اثبات میرسانند. اگر سران کشورهای غربی افراد عاقل و با درایتی بودند حاضر نمیشدند تمام حیثیت و اعتبار خود را خرج صهیونیستها کنند و خود را در افکار عمومی جهان زیر سؤال ببرند.
این روزها موضوع مذاکرات ایران با گروه 1+5 در ژنو بر سر فعالیتهای هستهای ایران، که توجه زیادی را در جهان به خود جلب کرده، دچار مشکلاتی است که عمده آنها از نفوذ غربیها در دولتهای غربی ناشی میشود.
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی در صفحه توئیتر خود نوشته است:«اگر میان ایران و گروه 1+5 توافق حاصل شود، این یک معامله تاریخی در قرن حاضر خواهد بود».
همین جمله نخستوزیر یک رژیم غاصب و نامشروع، سران کشورهای غربی را در اینکه با ایران بر سر موضوعی که حق ایران است به توافق برسند دچار تردید کرده است. وزیر خارجه فرانسه تحت تأثیر همین فشار صهیونیستی گفته است:«نگرانیهای اسرائیل و کشورهای منطقه به دلیل برنامههای هستهای ایران باید مورد توجه قرار گیرد».
اوباما رئیسجمهور آمریکا نیز با تأثیرپذیری از هیاهوی سران رژیم صهیونیستی، با نخستوزیر رژیم صهیونیستی مذاکره تلفنی کرد و بعد از آن گفت:«آمریکا بر تعهد خود مبنی بر ممانعت از دستیابی ایران به سلاح هستهای تأکید دارد».
رئیسجمهور آمریکا علاوه بر این، اعلام کرد حتی اگر بر سر فعالیتهای هستهای ایران توافقی صورت بگیرد، هر چند تحریمها بطور نسبی لغو خواهند شد ولی اصل تحریم پا برجا خواهد بود.
وی همچنین از وجود تمام گزینهها بر سر میز سخن گفت و تلاش کرد با این سخنان تکراری و تهدیدهای نخ نما شده، نوعی فشار بر جمهوری اسلامی ایران وارد کند.
اینها نمونههای روشنی از بیکفایتی سران حکومتهای غربی است که در تصمیم گیریها و اظهاراتشان ظاهر میشود.
با اینکه رهبر ایران فتوای شرعی به حرام بودن سلاح اتمی دادهاند و تولید و استفاده از این سلاح را قبول ندارند و مسئولان ایرانی در ردههای مختلف درباره این فتوا سخن گفتهاند و با صراحت اعلام کردهاند که ایران خود را به رعایت این فتوا متعهد میداند و هرگز به سوی ساخت سلاح اتمی نخواهد رفت، با این حال سران کشورهای اروپائی و آمریکا اعلام میکنند که نگران ساخت سلاح اتمی توسط ایران هستند و اعتراف میکنند که این نگرانی از سران رژیم صهیونیستی به آنها منتقل شده و آنها تلاش میکنند این نگرانی صهیونیستها را در مذاکرات با ایران مورد نظر قرار دهند!
این اظهارات، به روشنی نشان میدهند سران کشورهای غربی از چنان ارادهای برخوردار نیستند که با تکیه بر واقعیتها به تصمیم برسند و همواره فشارهای صهیونیستها عامل اصلی تصمیم سازی برای آنهاست. این، یعنی بیکفایتی و بیسیاستی کسانی که در رأس حکومت کشورهای بزرگ غربی قرار دارند و خود را رهبران بزرگ جهان قلمداد میکنند. مشکلات کنونی جهان نیز از همین بیکفایتیها ناشی میشود.
سران آمریکا و کشورهای اروپائی باید از فرصتی که ملت ایران با روی کار آوردن دولت اعتدال فراهم آورده و منطق را جایگزین برخوردهای افراطی کرده حداکثر بهرهبرداری را به عمل آورند و به منازعات بیمبنائی که فقط بر ادعاهای واهی صهیونیستها و مجاری اطلاعاتی فرصت طلب مبتنی است خاتمه دهند.
طرف ایرانی با استدلالهای روشن و منطقی برای طرف مقابل این واقعیت را به اثبات رسانده که ایران فقط در چارچوب مقررات آژانس بینالمللی انرژی اتمی عمل میکند و از قوانین بینالمللی در فعالیتهای هستهای فراتر نمیرود.
پذیرش این منطق، امری کاملاً طبیعی است و کارشناسان غربی نیز این منطق را پذیرفتهاند ولی سران غرب، از اراده لازم برای بیاعتنائی به وسوسههای صهیونیستها برخوردار نیستند و تصمیمگیری را به آینده موکول میکنند.
اینکه بعضی محافل سیاسی در غرب خبر دادهاند «به دلیل پیش آمدن موانع غیرمنتظره در مذاکرات ژنو به احتمال زیاد ادامه این گفتگو به هفته آینده موکول میشود» نشان میدهد صهیونیستها بار دیگر بر اراده سران کشورهای غربی تأثیر گذاشتهاند. غربیها برای حفظ اعتبار خود هم که شده باید قدری سیاست ورزی کنند و خود را از یوغ سیاست صهیونیستها نجات دهند.
ابتکار: «همسویی معنادار نتانیاهو با برخی گروههای داخلی»
«همسویی معنادار نتانیاهو با برخی گروههای داخلی» عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم فضل الله یاری است که در آن می خوانید: بیش از دو دهه است که بخشی از یک گروه قدرتمند و ثروتمند در فضای سیاسی ایران، برای برزمین زدن رقیب خود، همواره وی را همسو با آمریکا و سران اسرائیل دانسته و کوچکترین شباهت در مواضع را دلیل روشنی بر خیانت فعالان سیاسی این جناح میدانند و از همین منظر خواستار برخورد با آنان میشوند.
در همه این سالها برخی از افراد و رسانههای خاص ذره بین برداشته و کوچکترین شباهت اتفاقی مواضع رقیب با غرب و اسرائیل را پس از کشف، به مدد قدرت رسانه ای فراگیر خود، به اندازه ای بزرگ میکردند که هر ناآگاهی را به خیانت آنان مجاب میکرد.
اصلاح طلبان قربانی این شیوه تبلیغاتی رقیبی بوده اند که همواره خود را از هر خطا و گناهی منزه دانسته و همیشه رقیب را در ذهن خود محکوم کرده ودر مواردی نیز حکم را اجرا میکردند، اما برای خالی نبودن عریضه به دنبال کشف سندی در میان مواضع سران کشورهای دشمن میگشتند.
در نگاه این افراد، نزدیکی مواضع افراد و گروههای سیاسی کشور، با سران دشمن، در مواردی تفاوتهایی هم داشت. این تفاوت بسته به این بود که مواضع کدام جناح به دشمن نزدیک تر است. مثلا اگر یکی از سران دشمن(غرب، اسرائیل و آمریکا)موضعی نزدیک به مواضع اصولگرایان از خود نشان میدادند، به عنوان «اعتراف دشمن» به حقانیت مواضع شان، تبلیغ میشد.(موضوعی که گاه در درون آن صحه گذاشتن بر صداقت دشمن نیز مستتر بود).
اما نزدیکی و شباهت مواضع دشمن با اصلاح طلبان، چیزی جز همسویی با دشمن و در نتیجه «خیانت به کشور» نبود و از همین منظر باید مجازات میشدند. دامنه این مجازات پیشنهادی نیز، از اعدام و زندان تا ردصلاحیت و اخراج از نظام سیاسی و توقیف وفیلترینگ این افراد و کانالهای ارتباطی شان را در بر میگرفت.
اما این روزها تغییر شرایط مذاکرات هسته ای ایران و غرب برخی معادلات را برهم زده و از این رهگذر نام بنیامین نتانیاهو رئیس رژیم صهیونیستی را در کنار نام برخی از مدعیان داخلی گذاشته و آنان را همسو کرده است.
پس ازتغییر مدیریت کشور و روی کار آمدن گروهی تازه در راس دستگاه دیپلماسی کشور و تغییر رویکرد نظام درباره موضوع هسته ای کشور، اگرچه بخش بزرگی از جامعه ایرانی این تغییر را پسندیده - و در حقیقت یکی از دلایل رای دادن آنها همین تغییر بوده است- اما گروهی همچنان ادامه روند هشت سال گذشته را پیگیری میکنند.
گروهی که اتفاقا مسئول مذاکرات چندسال اخیر ایران را در انتخابات عرضه کرده و عملکرد وی را نیز به عنوان نقطه قوت او تبلیغ میکردند و البته نتوانستند توجه بیش از چهارمیلیون نفر از 50 میلیون واجد شرایط رای دادن را به خود جلب کنند.
برخی از چهرههای مشخص این جریان از ابتدای شکل گیری جریان هسته ای جدید در کشور،عزم خود را جزم کرده اند که قطار هسته ای کشور را به سمت ریلی ببرند که در هشت سال گذشته بر روی آن حرکت میکرد، اما به جلو نمیرفت.
به همین خاطر است که در چند ماه گذشته بیشترین حمله خود را بر روی رویکرد جدید هسته ای کشور متمرکز کرده اند.حملات شدید پس از بازگشت رئیس جمهور از سفر نیویورک به خود وی و مسئول دیپلماسی کشور از آن جمله است.
این روزها موضوع مذاکرات هسته ای در راس اخبار جهان قرار گرفته، این گروه نیز فعالیتهای خود را تشدید کرده اند. هرچه ایران و غرب به توافق نزدیک تر میشوند( موضوعی که بدون تردید بدون آگاهی مقامات عالی نظام ممکن نیست) نگرانی این افراد بیشتر میشود.
امری که در تلاش رسانه ای آنان به خوبی دیده میشود.اما چیزی که جالب توجه به نظر میرسد همسویی یکی از شناخته شده ترین دشمنان ایران با مواضع این برادران میباشد.
بنیامین نتانیاهو؛ رئیس رژیم صهیونیستی در دو روز گذشته همذات پنداری عمیقی با این افراد در داخل کشور پیدا کرده است. او در قلب تل آویو نسبت به تحولات این روزهای ژنو، همان هراسی را از خود نشان میدهد که برخی در ایران، به آن مبتلا شده اند.
اکنون از این افراد باید پرسید که آیا شما که در همه این سالها، نزدیکی بخشی از مواضع دشمن با خواستههای برخی از افراد منتسب به جریان اصلاحات را چون چماقی بر سر آنان فرود میآوردید و مخالفت این دشمنان با مواضع خود را چون مدالی برسینه میآویختید وآن را نشانه ایستادگی برسر ارزشهای انقلاب و منافع ملی میدانستید و از این منظر خود را مستحق دریافت هر امتیازی در نظام سیاسی ایران میدانستید، با این همسویی معنادار چه میکنید؟ چه توجیهی برای هواداران خود و البته مردم ایران خواهید داشت؟
سیاست روز: «خوشبینی محتاطانه»
«خوشبینی محتاطانه» عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن می خوانید: مذاکرات هستهای ایران و ۱+۵ در ژنو جلوه مهم و جالبی را به خود گرفته است. در دومین دور مذاکرات تازه ایران و کشورهای گروه ۱+۵ شاهد اتفاقاتی هستیم که نشانههای چندگانهای را بروز میدهد.
این نشانهها از آن جهت اهمیت دارد که وزرای خارجه کشورهای غربی علیرغم این که پیشبینی شده بود به ژنو سفر کنند، به سوییس آمدهاند تا اهمیت این دور از مذاکرات صد چندان جلوهگر شود.
جمهوری اسلامی ایران با دیپلماسی تازه خود که مورد حمایت، رهبری معظم انقلاب قرار دارد، در تلاش است تا حق قانونی خود را در برابر کشورهایی که طرف مذاکره هستند، احقاق کند.
کشورهای طرف مقابل به خاطر عضویت در شورای امنیت سازمان ملل، این وظیفه را برعهده گرفتهاند تا با جمهوری اسلامی ایران به توافقی دست یابند که هر دو طرف از آن رضایت داشته باشند.
سفر جانکری وزیر خارجه آمریکا به ژنو، را میتوان از ابعاد گوناگون بررسی کرد. جانکری که در منطقه حضور داشته است، بیش از سفر به ژنو، با نتانیاهو نخستوزیر رژیم صهیونیستی دیدار و گفتوگو کرده است.
«کری» در این دیدار اطمینان داده است که با ایران توافقی انجام نمیشود که به ضرر اسرائیل باشد. هر چند این اطمینان از سوی وزیر خارجه آمریکا به او داده شده است، اما نتانیاهو شدیدا هشدار داد که به توافقی که با ایران در جریان است، اهمیت نمیدهد و خود را ملزم به اجرای آن هم نمیداند.
این که او به این توافق احتمالی اهمیت نمیدهد، برای جمهوری اسلامی ایران اهمیتی ندارد، اما این سخن از تهدید دوبارهای است که از سوی این رژیم جعلی علیه جمهوری اسلامی ایران مطرح شده است.
نتانیاهو با این واکنش خود ضمن این که نشان داده است، از محتوای مذاکرات باخبر است، حتی از ریزترین نکات آن، از سوی دیگر ماهیت جنگطلبانه خود را هم نشان داده است.
طرفهای مذاکرهکننده، باید از بابت این رژیم که تهدید جدی برای منطقه و کل دنیا محسوب میشود، تضمین بدهند.
رژیم صهیونیستی که همواره ایران را تهدید به حمله نظامی کرده است، حتی با توافق احتمالی ایران و ۱+۵ مشکل دارد و آن را نمیخواهد بپذیرد.
در بعد دیگر، احتمال این که سفر جانکری و دیگر وزرای خارجه غربی به ژنو این پیام را داشته باشد که توافق اولیهای حاصل شده است. بعد دیگر سفر کری به ژنو را میتوان اعمال فشار بر ایران تلقی کرد.
کری که پس از دیدار با نتانیاهو به ژنو آمده است، قطعا دیدگاههای نخستوزیر رژیم صهیونیستی را در دیدارهایی که با وزرای خارجه فرانسه، آلمان و انگلیس همچنین کاترین اشتون خواهد داشت در میان میگذارد.
سناریوهای زیادی از سوی رسانههای غربی در جریان مذاکرات مطرح شده است. که البته میتوان آنها را گمانهزنی یا تبلیغات رسانهای غرب دانست.
نکته دیگر عدم حضور وزرای خارجه روسیه و چین در جریان مذاکرات ژنو است. هر چند لاوروف گفته است که باید حق فعالیتهای هستهای صلحآمیز از جمله غنیسازی اورانیوم برای ایران محفوظ باشد، اما این که دو وزیر خارجه کشورهایی که در جریان مذاکرات هستهای تا حدود زیادی حامی حق ایران هستند، در ژنو حضور نیافتند، میتواند توافق احتمالی را تحت تاثیر قرار دهد.
نتیجهبخش بودن یا نبودن این دور از مذاکرات و حتی در کل موضوع، شکستی خواهد بود برای طرف مقابل، چهار کشور که خود را تاثیرگذار در معادلات بینالمللی میدانند، اگربین آنها توافقی حاصل نشود، نشان میدهد که توان مهار رژیم صهیونیستی را ندارند. توافقی هم حاصل شود باز سیاست های یکجانبهگرایه این رژیم جعلی، نشان از خودکامگی آن دارد که باز هم کشورهای غربی نمیتوانند آن را مهار کنند.
در روند مذاکرات ایران و ۱+۵ نکتهای که باید مورد توجه و تاکید قرار گیرد، خاموش کردن صدای ناهنجاری است که از سوی سران رژیم صهیونیستی در میآید.
اکنون بزرگترین تهدید مذاکرات ژنو، تاثیر رژیم صهیونیستی بر افکار و تصمیمگیریهای کشورهای غربی ۱+۵ است.
رهبر معظم انقلاب نیز در دیدار و سخنان اخیرشان، تاکید کردند که هیچ عقبنشینی در کار نخواهد بود.
از یک سو باید مراقب لبخند طرف مقابل بود و از سوی دیگر مراقب مخالفتها و خشم سران رژیم صهیونیستی از روند مذاکرات که آیا این سیاستی که اسرائیل در پیش گرفته، یک بازی سیاسی است؟
مردم سالاری: «حسین(ع) شهید صلح»
«حسین(ع) شهید صلح» سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم احمدعلی فولادپور «راد» است که در آن می خوانید:درست خواندهاید «شهید صلح» چون «جنگ» و ستیز را بر حضرت حسین علیهالسلام قطعا تحمیل کردند و حسین«ع» «جنگ» طلب و ستیزه جو نبودند!.
در اوج جهالت عهد جاهلیت عرب بادیهنشین که خشونت و جنگ و قتل و غارت لازمه ادامه حیاتشان بود و مردم با دستخود و بدون خوف و آزادانه دختر بچههای معصوم خود را زنده زنده زیرخاک میکردند و میکشتند، حضرت نبیاکرم محمدبن عبدالله (ص) از سوی پروردگار احدیت برای هدایت بشریت مبعوث شدند البته با کتاب آسمانی «قرآن» که تمام اصول اصلی و فرعی دین مبین اسلام در همین قرآن مستتر مثبوت است؛ قرآنی که با «رحمانیت» و بخشندگی مهرورزی و گذشت و بزرگواری «فرستنده»اش یعنی حضرت باریتعالی شروع میشود و این «بسمالله» و رحمانیت خدا در آغاز هر سورهای میدرخشد و مقام بخشندگی و مهربانی خدا را بر مردم گوشزد مینماید! و شخصیتی که این قرآن سر تا پا حکمت به وی نازل گردیده، مشهورترین لقب و کنیهاش «امین» بودن و «اخلاق» خوش و نیکوی اوست که «خلق او عظیم» بود و پیامبر رحمت نامیده شدهاند، صبر و بردباری و گذشت و رحمت پیامبر عظیمالشان اسلام در مقابل حتی مخالفینش معروف و مشهور است.
بیست و سه سال پس از بعثت، پیامبر از دنیا رفت و رحلت فرمود و پس از آن، عادتگران به اخلاق و سنت عهد جاهلیت بعد از رحلت پیامبر، عملا به سیره و اخلاق و روال جاهلیت قبل از اسلام برگشتند نتیجه این شد که مومنترین متقی و عالمترین ومردترین شخصیت پرورش یافته در جوار رسول خدا را بعمد و جبر، خانهنشین کردند! به مرور ستم و تعدی بر مردم به وسیله حکام آغاز گردید، لباس و مسکن و خورد و خوراک خلفا و والیان و دشنهداران عملا متفاوت از رعایا گردید!، اولین قصرسازی به سبک شاهان ساسانی را مزورترین و پرحیلهترین خلیفه «معاویه» به نام قصر سبز دمشق در سوریه فعلی بنا نهاد! شلاق و تحقیر و زور جای رافت اسلامی را که پیامبر(ص) مروج آن بود، اشغال کرد، جنگ و خشونت و کوبیدن دیگراندیشان به قول امروز، رواج پیدا کرد!
صلح امام حسن(ع) نقشه پلید سفیانیان را نقش برآب کرد! و این آغاز «استراتژیک» واقعی غاصبان حکام خلافت بعد از رحلت پیامبر اسلام(ص) بود: که«با صلح و آرامش و بدون اختلاف» نمیتوان حکومت کرد و بر مردم ستم روا داشت و گرفتن ماهیهای ستمگرانه در آبهای زلال صلح ممکن نیست و به همین جهت بود که بنیامیه همیشه سعی در گلآلود کردن آبها داشتند که با روش مستبدین و جباران تاریخ از آب آلوده ماهی کامرانی و نفسپرستی را گرفته باشند! و این است جان کلام، حسین(ع) در چنین شرایطی با فرزند جاهل و جوان معاویه«یزید» و یزیدیان«بیعت» نمیکند! «ترک مدینه» و کنده شدن امام حسین(ع) از مدینه یعنی از زادگاه خویش که مرکز سیاسی و اقتصادی مسلمین نیز بود به همین جهت است که«جنگ» و ستیزی بین مسلمین و جامعه تازه پاگرفته اسلامی رخ ندهد!، حسین(ع) با زن و فرزندان خود در واقع جلای وطن کرد و به سوی شهر«امن الهی» مکه معظمه رفت، یعنی پرهیز از «جنگ و خشونت» که شاید به مرور زمان مردم خود بیدار شده و سره را از ناسره تشخیص دهند و تفاوت حکومت فاسقان و فاسدان را با حکومت اهل تقوا و عدالت و حجت بدانند و علیه حکومت استبدادی یزیدی به پا خیزند!، اما دیدیم که آنگونه نشد مردم بیسواد و گرسنه و سردمداران دستاندرکار گروه سفیانی متحد شدند و بیش از یکصدهزار قشون خنجر و شمشیر به دست با گرفتن«جیره» از حکومت بنیامیه جهت کشتن بهترین و پاکترین و عالمترین انسان آن عصر یعنی فرزند علی و زهرا، حسین علیهالسلام، راهی کوفه و کربلا شدند.
حسین(ع) با حرکت خویش، به ما فهماندهاند که بیعت و تسلیم به یک سیستم و حکومت استبدادی اولا در شان هیچ انسان آزادهای نیست، دوما بیعت با ظالم مساوی است با تبدیل شدن تسلیمشدگان به عملههای زور و ستم و شریک جرم شدن با ظالمان!
رسالت: «کربلا و میراث ملل»
«کربلا و میراث ملل» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر بهزاد حمیدیه است که در آن می خوانید: انسانها در طول تاریخ پرپیچ و خم تمدنها داستانهایی خلق کرده اند که گویای آرمانهای ذهنی و ایده آلهای اخلاقی آنهاست. حماسه گیلگمش که در لوحه های گلی با خط میخی در بین النهرین کشف شده است، اسطوره اوزیریس در مصر، داستانها و اسطوره های یونانی درباره پرومته، آشیل، نارسیس و مانند آن، ... همه و همه سرگذشتها و ماجراهایی شگرف را بازگو می کنند، ماجراهایی که هیچ راهی برای اثبات واقعی بودن آنها در دسترس ما نیست بلکه آنچنان رنگ تخیل دارند که ذهن مدرن بی درنگ آنها را کنار می نهد، اما با این وجود، بسیاری از آنها آکنده از عبرتها، حکمتها و الگوهای رفتاری است. آنچنان که کارل گوستاو یونگ معتقد است این داستانها مشتمل بر «کهن الگو»ها (آرکی تایپ ها) هستند.
به عقیده او «کهن الگو»، افکار غریزی و مادرزادی و تمایل به رفتارهایی است که انسانها بر طبق الگوهای از پیش تعیین شده انجام میدهند. «کهن الگو»ها، برای ذات و فطرت انسان اموری آشنا به چشم میآیند، آنها همچون فانوسهای دریایی، هدایتگر انسان در تاریکیها بودهاند.
توجه به کهن الگوها، همواره انسان را از بحران هویت نجات داده، راه و رسم زندگی شرافتمندانه را در پیش پای او قرار داده است. برخی از کهن الگوهایی که یونگ از اسطورهها، افسانهها، متون شعری و ادبی و نیز رویاها استخراج کرده است عبارتند از: کهن الگوی پیر دانا که مظهر تفکر، بصیرت، دانایی و تیز بینی است، کهن الگوی قهرمان، کهن الگوی مادر، کهن الگوی دختری در بند و کهن الگوی حقه باز یا روباه.
ساختن اسطورهها، بازگو کردن و شنیدن آنها در میان ملل همواره تا به امروز جریانی زنده و نیرومند بوده است. اگر همچون فویرباخ بگوییم این امر، فرافکنی ایدهآلهای ذهنی مردم بوده است، آنگاه درمییابیم گویی مردم ملل دنیا همواره منتظر ظهور یک انسان واقعی آرمانی بودهاند.
قطعا در تاریخ مواقعی پیش آمده است که این انتظار به میزانی برآمده است و فرد یا گروهی خاص، تا حدودی مجلای حقیقی یک کهن الگو شدهاند. اما به راستی کدام موقعیت تاریخی را می توان سراغ گرفت که برآورنده کامل انتظاراتی باشد که از ناخودآگاه جمعی انسانها سرچشمه میگیرند؟ کسی که تاریخ کربلا را از ابتدا تا انتها با تامل بازخوانی کرده است، پاسخ را درمییابد. نهضت حسین علیه السلام، انتظار دیرین بشر بوده است.
او همان آرمانی بوده است که مدتها در قالبهای داستانی جستجویش میکردهاند. انسانها با نقل اسطورهها و اعمال شخصیتهای اسطورهای، در واقع، به کربلا و شخصیتهای والای کربلا پل میزدهاند. کمال ظلمت و دوری از انسانیت را در صحنه کربلا می توان دید (همان کهن الگوی شیطان) و در مقابلش، الگوی پیر دانا که کهن الگوی بصیرت و دانایی است و الگوی قهرمان که با جانفشانی در صدد آزاد کردن انسانهای اسیر است. زینب سلام الله علیها، کهن الگوی مادر است، آنکه پس از عاشورا با کمری خم از داغهای جانگداز، یک کاروان زن و کودک به اسارت رفته را مادری کرد و در سختترین شرایط از فرزندپروری بازنایستاد.
او مادری بود که چهل منزل در برابر خود، سر بریده و خونین برادر را میدید، مادری که زخمهای تازیانه را بر بدن خود میخرید تا کودکان تازیانه نخورند، مادری که به رغم رنجهای خویش، مرهم دل پر درد رباب، مادر شیرخواره شهید می شد ... مادری که کوه صبر بود، کوهی که بانگ رسای پیام کربلا در آن پیچید و به همگان رسید. کربلا، حتی کهن الگوی دختری در بند را هم بازنمایش داد، اما این بار کاملا حقیقی و عینی نه در قالب افسانهها.
سکینه و رقیه از جمله دختران دربند کربلا بودند. سکینه با جملاتی حزنآلود از پدری که مهیای شهادت شده است می خواهد که آنها را به مدینه بازگرداند، اما پدر، یکه و تنها است و کاروان در چنگ دشمنان اسیر است. رقیه در گوشه ویرانهای در شام در حالی جان میسپارد که سر بر سر بریده پدر مهربانش دارد، او کهن الگویی از مظلومیت است که هرگز چون او در تاریخ نیامده و هرگز نخواهد آمد.
در ادامه این نوشتار، میخواهیم نیم نگاهی سریع به اساطیر و آرمانهای ملل و ادیان مختلف جهان بیفکنیم. نگاهمان از آن روی است که با کنار زدن جنبههای اساطیری و تخیلی به رازهای نهفته در اساطیر نظر افکنیم. آنگاه به روشنی درخواهیم یافت که کربلای حسین علیه السلام، برآورنده این رازها در قالبی واقعی و عینی است. بنابر این همه جهانیان باید به قیام حسین علیه السلام ببالند و از آن درس بیاموزند. حسین علیه السلام، وارث آدم و نوح بود، او وارث همه ادیان و ملل است. حتی پیروان نحلههای کافرکیش و منحرف نیز به اعتقاد من، از آن باب که انسانند، چیزی از آرمانها و کهن الگوها در حماسههای خود دارند و حسین علیه السلام، وارث حقیقی همه کهن الگوهای پاک است.
کربلا و میراث یهود
یهود خود را قوم برگزیده ای میدانند که خداوند با آنها عهدی بسته است. بر طبق این عهد، آنان به فرامین شرعی الهی عمل می کنند و خداوند نیز آنان را در سرزمین موعود جای خواهد داد. بنابر این عهد است که یکی از مهمترین مراسم مذهبی یهودیان، زیارت دیوار ندبه است.
دیوار ندبه یا به عبری، «هاکُتِل هامعاراوی» در شهر بیت المقدس قرار دارد و به اعتقاد یهود، بخشی از معبد دوم یا دیوار بیرونی معبد دوم بوده است و در هر حال، یادآور آوارگی آنان از شهر اورشلیم و نابودی معبد اصلی آنها (هیکل سلیمان) است. بر آنان واجب است با دیدن دیوار، گریبان چاک کنند و به ندبه و سوگواری بپردازند.
در نزدیک دیوار، باید به احترام کفش از پای بیرون آورند، سر بپوشانند و به نماز و نیایش بپردازند. کسی که 30 روز دیوار ندبه را ندیده باشد پس از دیدن آن باید این جمله را بازگو کند: «معبد مقدس ما که شکوه ما بود و اجدادمان در آن، تو را ای خداوند ستایش میکردند، در آتش سوخت و همه دلخوشی ما نابود شد» (احکام مسافران، اثر اپستاین، ص 70) .
اهمیت معبد اورشلیم برای یهودیان، به جهات متعددی است بالاخص آنکه این معبد سمبل هویت قومی و دینی آنان بوده است. اندوه و زاری در پشت دیوار ندبه، نوعی نوستالژی است یعنی درد فراق از اصل و موطن. این گریه های سوزناک، برای یهود، یادآور تعلقشان به قومی است که با خدا عهد بسته است. به شهادت تاریخ و منابع یهودی (و حتی عهد عتیق)، آوارگی یهود و نابودی معبدی که توسط بزرگمردانی همچون سلیمان نبی و عزرای نبی ساخته یا بازسازی شده بود، نشانی از خشم خداوند از اعمال نابخردانه و تبهکارانه یهود بوده است. چون آنان عهد الهی را شکستند، خداوند نیز یونانیان و سپس رومیان را بر آنها مسلط ساخت تا معبد را تخریب کنند و یهودیان را از اورشلیم بیرون سازند.
این عشق و محبت قلبی که میان فرد یهودی با معبد ویران شده برقرار است و در سوگواری و گریه، خود را نشان میدهد، قاعدتا برای تثبیت ایمان و ترغیب به یهودی ماندن و همچون یک یهودی پارسای زیستن، باید بسیار مؤثر باشد. بگذریم که دولت نامشروع اسرائیل، با عدول آشکار حتی از احکام همین دین تحریف شده یهودی، سیه رویی و ننگ را برای یهودیان به ارمغان آورده است (عملکرد اسرائیل کجا و این جمله اپستاین کجا که مینویسد: «اساس همه اخلاقیات یهودی در مفهوم پاکی و تقدس فردی نهفته است» و تقدس فردی را شامل این دستورهای بزرگ میداند که «انتقام مگیر»، «دشمنی مورز»، «بیگانگان را دوست بدار» ... رجوع کنید به کتاب یهودیت اپستاین ترجمه بهزاد سالکی، انتشارات انجمن حکمت و فلسفه ایران، ص 187).
شیعیان حسین علیه السلام قرنهاست بر او مویه میکنند. او شیئی بیجان همچون معبد نبود، او یک انسان بود، انسانی کامل، او فراتر از یک معبد، تجسم همه فضایل و مکارم اخلاق بود، او قرآن ناطق بود، او از پیامبر و پیامبر از او بود (حسین منی و انا من حسین). فریاد غمگنانه برای یک دیوار، یهودیان را به ملیت گرایی و قومیت پرستی سوق میدهد و با نوعی انحصارطلبی بدانها خاطر نشان میکند که فقط یهود، قوم خداست و هرکسی از نژاد یهود، تنها بهخاطر آنکه یهودی است باید احکام خدا را نگاه دارند، اما ناله بر عزای حسین علیه السلام، برعکس، تعصب قومی و ملی را فرومیشکند و همه انسانهای آزاده و جوانمرد را در شعار ظلم ستیزی متحد میسازد.
دیوار ندبه یهود، ابدا حس ترحمی را در ملتهای غیر یهودی برنمی انگیزد و آنها را در ندبه همراه نمیکند، اما ماجرای کربلا با دل ارمنیها، زرتشتیها و حتی یهودیان، چه میکند که آنها نیز در گریه، نذر کردن و طعام پختن، بی محابا شرکت میکنند؟ کربلا مرزهای تعصب دینی را در هم می نوردد و قلب انسانهای پاک را میرباید.
مهاتما گاندی که در 1930 یک راهپیمایی بسیار باشکوه و کم نظیر با عنوان «راهپیمایی نمک» (سالت ساتیا گراها) را به راه انداخت و مسافت 388 کیلومتر را با تعداد زیادی از مردم پیاده رفت تا حق تولید و فروش نمک را برای هند تثبیت کند (راهپیمایی که سهم مهمی در استقلال هند از انگلستان داشت)، این راهپیمایی را الهام گرفته از مقاومت و ایستادگی امام حسین علیه السلام در برابر استبداد یزید و قربانی کردن خود در این راه اعلام کرد.
السلام علیک یا وارث آدم صفوه الله، السلام علیک یا وارث نوح
نبی الله، السلام علیک ...
خراسان: «آواز بی محل «خروس ها» در ژنو»
«آواز بی محل «خروس ها» در ژنو» عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سید حمید حسینی است که در آن می خوانید:
۳ روز مذاکره فشرده ایران و ۱+۵ در ژنو در حالی تا ساعات پایانی شب گذشته ادامه یافت که در این میان کارشکنی فرانسه در طولانی شدن و به نتیجه قطعی نرسیدن این مذاکرات نقشی اساسی داشت. درباره این که فرانسه تنها عامل به نتیجه نرسیدن این مذاکرات که در ابتدا چشم انداز مثبتی برای آن تصور می شد است یا خیر، چندان نمی توان با قوت از آن سخن گفت. چرا که بدون شک اختلاف نظرهای جدی دیگری به ویژه میان ایران و آمریکا در این زمینه وجود دارد. به طور مشخص ۲ تحلیل را می توان درباره رفتار فرانسه در این دور از مذاکرات متصور بود.
نخست ایفای نقش «پلیس بد» از سوی فرانسه در این نشست بود. بر این اساس که در رویکرد تاکتیک چماق و هویج اعمال می شود یکی از اعضای تیم مقابل، نقش منفی و سختگیرانه را در مقابل طرف دیگر بازی می کند و دیگر اعضا نقش متعادل کننده و مثبت به خود می گیرند تا ضمن جلو بردن روند مورد نظر خود از طریق فشار و مذاکره به هدف خود برسند حتی اگر فرآیند مذاکرات نیز به بن بست نزدیک شد و طرف مقابل مقاومت کرد، اعضایی که نقش مثبت را بازی می کنند این روند را از بن بست خارج می کنند.
در قالب این تحلیل گویا فرانسه نقش «پلیس بد» و «آمریکا ، انگلیس و آلمان» نقش «پلیس خوب» را بازی می کنند. موضع گیری خوشبینانه و نسبتاً مثبت انگلیس در این دور از مذاکرات به رغم آن که همواره موضعی منفی علیه ایران داشته این گمانه را تا حدی تقویت می کند.
در تحلیل دوم برخی کارشناسان به نقش فرانسه به عنوان نماینده و اهرم فشار اسرائیل و برخی کشورهای عربی در مذاکرات قائل هستند بر این اساس فرانسه به واسطه زمینه های ضدایرانی و همچنین لابی های یهودی و اسرائیلی قوی در این کشور به نوعی تحت تأثیر این فضا برای برآورده کردن منافع این کشورها که همانا به نتیجه نرسیدن این مذاکرات است، نقش تخریبی در مذاکرات را در پیش گرفته است البته از این رهگذر کاخ الیزه در شرایطی که اوضاع اقتصادی فرانسه نیز چندان مساعد نیست از منابع مالی اعراب و لابی های متنفذ و ثروتمند یهودی نیز بی بهره نخواهد ماند .
با نگاهی به ادوار قبلی مذاکرات نیز این سابقه تخریبی فرانسه در مذاکرات ایران و ۱+۵ مشهود بوده است. در این میان البته به صرف تأکید بر نقش لابی اسرائیلی در فرانسه نمی توان این رفتار پاریس را تحلیل کرد. به طور مشخص در این باره نباید از تحولات ۲ سال اخیر در منطقه خاورمیانه غافل شد به عبارتی آن چه در سوریه، لبنان و شمال آفریقا به عنوان منطقه نفوذ سنتی فرانسه می گذرد به ویژه تحولات ماه های اخیر چندان به مزاج فرانسوی ها خوش نمی آید.
پیشروی های ارتش سوریه و تغییر معادلات در جبهه میدانی نبرد در این کشور به نفع سوریه و بالطبع متحد دیرینه این کشور یعنی ایران خواهد بود و نفوذ تهران را در منطقه افزایش خواهد داد چیزی که برای فرانسه و برخی کشورهای عرب که اکنون لوران فابیوس وزیر خارجه فرانسه به صراحت از «ضرورت تأمین شدن نگرانی های اسرائیل و کشورهای عربی» سخن می گوید، بدون ارتباط با این شرایط نیست.
به عبارتی به نظر می رسد آن چه باعث شده تا «خروس های فرانسوی» آواز ناکوک خود را در ژنو به صدا درآورند در نگاه کلان جلوگیری از توافق ۱+۵ با ایران و یا گرفتن امتیازهای بیشتر و تضعیف تهران در این مذاکرات است تا حداقل بخشی از این نفوذ از دست رفته پاریس که اکنون در قالب ائتلافی با اسرائیل و برخی کشورهای عربی منطقه متجلی شده احیا شود. چرا که هر گونه توافق مبتنی بر یک معامله برد - برد از نگاه این ائتلاف قدرت منطقه ای ایران را نیز از آن چه اکنون است بیشتر خواهد کرد.
در این فرآیند طولانی تر کردن روند مذاکرات ایر ان و 1+5 وایجاد تاخیر در به نتیجه رسیدن این گفت و گو ها فضای بهتری را برای مخالفان این روند به وجود خواهد آورد. مخالفانی که اکنون طیفی از کنگره آمریکا تا ساکنا ن کاخ الیزه و تندروهای حزب لیکود و اعراب مرتجع منطقه را در بر می گیرد.
آفرینش: «آیا وقت اعتماد متقابل نرسیده است؟»
«آیا وقت اعتماد متقابل نرسیده است؟» عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می خوانید:
«غربیها اداعا میکنند که تحریمها و فشارهایی که علیه ایران وضع شده به دلیل نگرانیها از برنامه هستهای ایران است و هیچ ربطی به ماهیت نظام جمهوری اسلامی ایران ندارد.درعوض درداخل ایران هم بسیاری از سیاسیون این بخش از ادعای غرب را باور ندارند و معتقدند زمانی که ما برنامه هستهای نداشتیم آنها علیه ما تحریم وضع میکردند و امروز نیز برسلک پیشین خود میروند واین صحبتها را همه بهانه جویی غرب قلمداد می کنند».
گزارههای بالا واقعیاتی است که موجب به بن بست کشیده شدن مسئله هستهای ایران در بیش از دو دهه بوده است. پرونده هستهای ایران نظرات و شخصیتهای فراوانی را باخود همراه کرده است که هرکدام در برههای از زمان دستی برآتش هستهای داشتند و نهایتاً از حیطه مذاکرات کنار رفتند. اما آنچه همواره پای ثابت مذاکرات هستهای ایران و غرب بوده است، بی اعتمادی طرفین به امیال و اهداف طرف مقابل بوده است.
هریک از مذاکره کنندگان دلایل خاص خود را برای عدم اعتماد دارند ومعتقدند طرف مقابل در گفتهها و اظهارات خود صداقت ندارد. دیوار این بی اعتمادیهای دوسویه به سبب کارشکنیها و آتش افروزیها از سوی برخی کشورها و حتی نیروهای داخلی، ضخامت بسیاری یافته و هزینههای آن صرفاً بر مردم ایران تحمیل شده است.
تحمل فشارتحریمهای گوناگون، کشیده شدن دامنه فشارها به معیشت مردم، نزول جایگاه ایران نزد افکارعمومی، سیاه نمایی فرهنگ ایران و ایرانی درجهان و... حاصل این بی اعتمادیهای متقابل بوده است.
اما تیم مذاکره کننده فعلی با بکارگیری حرفهای فن دیپلماسی توانسته این نگاه را تلطیف نماید. واقع بینی نیست اگر بگوییم نوع نگاهها متحول شده، اما خوش بینی خاصی در روند مذاکرات اخیر برای قبول گفتهها و خواستههای طرفین به وجود آمده است.
البته مشکل اصلی این جاست که آن فضای گذشته باعث میشود که ادعاهای فعلی به راحتی باور نشود، لذا باید با توافقات و ردو بدل شدن امتیازات متقابل به یکدیگر فضای اعتمادسازی را به وجود آورد.
نشانههای این تغییر نگاه در ژنو متبلور شده و مشاهده می کنیم که طرفین از توافق نسبی در مذاکرات خبر می دهند. لااقل براین امر اذعان دارند که روند مثبتی در جهت تفاهم برسرموضوعات مورد بحث شکل گرفته است. این نقطه عطفی است که درطی دو دهه مذاکره هستهای برای اولین بار در حال رخ دادن است. البته هنوز هیچ چیز معلوم نیست و نتیجه متغنی از این مذاکرات متصور نیست،اما سیر تحولات بیانگر آن است که زمینههای توافق و اعتماد متقابل به وجود آمده است.
اما سخن آخررا باید با نیروهای داخلی بیان داشت که هنوز تمیزی بین منافع ملی و منافع حزبی وگروهی نمیدهند. علی رغم اینکه رهبرانقلاب حمایتشان را از تیم مذاکره کننده ابراز داشتند و آنها را فرزندان این انقلاب خطاب کردند، اما بازهم شاهد تخریب و تسویه حسابهای سیاسی و حزبی هستیم.
بازهم این گروهها وافراد را هشدار می دهیم که کمی هم به اوضاع و احوال کشور و مردم نگاه کنند.
امروز جامعه ما با مشکلات معیشتی فراوان روبه روشده و اگر اعتراضی نمی کنند به سبب ایمان راسخی است که به انقلاب و کشورشان دارند و صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشته اند. امروز جامعه میخواهد تا مشکلاتی که غرب به واسطه پرونده هستهای برکشور تحمیل کرده از بین برود. هیچ یک از مردم از تحریم و فشار اقتصادی خرسند نیستند و آن را برای کشور مفید و افتخار نمی بینند! لذا توقع دارند تا مسولان مذاکره کننده کشورشان بتوانند بدون اضافه شدن هزینه تحریمها و با استفاده از مشی دیپلماسی، کشور را از این وضع خارج سازند.
آیا هنوز هم وقت آن نرسیده است که با وحدت داخلی و اتکا به توانایی دیپلماتهای کشور به سمت اعتمادسازی حرکت کنیم؟!
دنیای اقتصاد: نگاه راهبردی به «دیپلماسی اقتصادی»
نگاه راهبردی به «دیپلماسی اقتصادی» سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم رضا بخشیانی است که در آن می خوانید:
در نیمه نخست قرن بیستم، فضای فعالیت اقتصادی، فضایی بسته و محدود به توانمندیها و ظرفیتهای داخلی هر کشور یا منطقه بود. عمده نیازهای غذایی و کالایی یا از طریق تولیدات داخلی هر کشور یا از مسیر تبادل با مناطق نزدیک و همسایه برطرف میشد. در چنین فضایی، بحث ثبات و امنیت کمتر به مسائل اقتصادی گره میخورد و قدرت نظامی به عنوان یک ابزار امنیتی، تنها به مثابه وسیلهای برای توسعه قدرت و نفوذ در سرزمینهای مجاور شناخته میشد.
اما امروزه به دلیل پیشرفت فناوری و توسعه ارتباطات، فضای فعالیت اقتصادی، فضایی بینالمللی است. در این فضا، رشد و پیشرفت اقتصادی هر کشوری، وابستگی جدی به رشد و پیشرفت سایر کشورها دارد. سطح رفاه هر جامعهای ارتباطی مستقیم با توانمندی آن جامعه در تولید محصولات با سطح فناوری بالاتر و ارائه آن در بازارهای بزرگ منطقهای و بینالمللی پیدا کرده است.
کشورها به جای آنکه از طریق نبردهای نظامی اقدام به تصرف خاک یکدیگر کنند، وارد نوعی رقابت یا نبرد اقتصادی شدهاند که هدف از آن کسب سهم بیشتر از بازار بزرگ جهانی است. به همین جهت امروزه ابزار دیپلماسی، نقشی جدی در توسعه مناسبات اقتصادی یافته و کشورهایی که توانستهاند از این ابزار به خوبی بهره ببرند، فرصتهای اقتصادی بزرگتری برای کشور خود فراهم کردهاند. برای مثال، شناسایی بازارهای جدید و نوظهور، آینده پژوهی در رابطه با فناوریهای در حال توسعه، رصد تحولات اقتصاد بینالملل و موارد فراوان دیگر بهرغم ماهیت بعضا اقتصادی خود، جهت کسب موفقیت، نیازمند بهکارگیری ظرفیتهای دیپلماتیک است.
به همین جهت مفاهیمی چون «دیپلماسی اقتصادی»، «دیپلماسی فناوری» و امثال آن طی دو دهه گذشته، مورد توجه جدی سیاستگذاران و محققان اقتصادی قرار گرفته است. خلاصه آنکه امروزه دیگر تعاریف گذشته از مفاهیمی همچون امنیت و ثبات در شرایط جدید کاربرد ندارد و امنیت و ثبات هر کشور تا حد زیادی در گرو اقتدار اقتصادی و فناورانه آن کشور است.
اقتدار اقتصادی و فناورانه نیز محصول بهرهگیری از فرصتهای منطقهای و جهانی است، مثلا برای تولید یک محصول مانند خودرو، نیازی نیست تا تمامی قطعات آن در داخل کشور تولید شود، بلکه میتوان هر جزء آن را با توجه به مزیتهای فناورانه و دستمزد نیروی انسانی متخصص، در کشورهای دیگری تولید کرد و در نهایت تمامی قطعات را در کشوری که دستمزد کارگران در آن پایینتر است، مونتاژ کرد.
از همین جا میتوان دریافت راهبردهایی چون جایگزینی واردات یا خودکفایی در تولید که در گذشته به عنوان یک ارزش و یک عامل تقویتکننده اقتدار اقتصادی مورد توجه قرار میگرفت، امروز دیگر واجد چنین اهمیتی نیست؛ بلکه به دلیل آنکه زمینه کاهش تبادلات و تعاملات منطقهای و جهانی را فراهم میسازد، میتواند به عنوان یک عامل تهدیدزا برای امنیت و ثبات کشورها قلمداد شود. در مقابل، راهبرد «وابستگی متقابل» که به معنای گره زدن منافع اقتصادی دوجانبه و چندجانبه در سطح منطقه و جهان است، در کانون توجه سیاستگذاران قرار گرفته است.
بر پایه این راهبرد، وابستهسازی منافع دو یا چند کشور در حوزههای مختلف اقتصادی، سبب میشود تا ثبات و امنیت هر کشور از سوی سایر کشورها نیز واجد اهمیت باشد و هرگونه اقدامی که سبب تضعیف امنیت و ثبات یکی از کشورها شود- مانند تهدید نظامی توسط یک قدرت خارجی- مورد مخالفت جدی سایر کشورها قرار گیرد.
برای مثال، فرض کنید ایران به عنوان کشوری که گندم و برنج نقش مهمی در سبد غذایی اش دارد، سالانه بخش مهمی از تولید گندم و برنج کشور پاکستان را- که سهم قابلتوجهی از اشتغال نیروی کار و صادرات این کشور را به خود اختصاص میدهد- خریداری کرده و در مقابل سهمی از گندم و برنج تولیدی خود را به کشور عراق- به عنوان یک بازار جذاب و رو به گسترش- صادر کند.
چنین تبادل سهجانبهای ضمن بهرهمند ساختن هر سه طرف از منافع این مبادله، به دلیل شکلگیری وابستگی متقابل، این انگیزه را در هر سه کشور به وجود میآورد که در سایر حوزههای راهبردی- مانند مقابله با تروریسم- نیز با یکدیگر تعامل نزدیکی داشته باشند.
بنابراین در جهان امروز، دیگر نمیتوان امنیت و اقتدار کشورها را صرفا محصول قدرت نظامی و محدود به ظرفیتهای داخلی آنان دانست، بلکه آنچه بیش از پیش پایههای قدرت و اقتدار کشورها را مستحکم میسازد، توانمندی اقتصادی و فناورانه آنها در تعامل با سایر کشورها به منظور نفوذ بیشتر در بازارهای منطقهای و جهانی است؛ هدفی که جز با بهرهگیری از ابزارهای توانمند حوزه دیپلماسی محقق نخواهد شد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد