در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
نزدیک محرم توی جبهه غوغا بود و همه خودشون رو آماده برای عزاداری ابا عبدالله الحسین(ع) میکردند. اصلا جبهه رو سینهزنهای امام حسین تشکیل داده بود و جنگ روی کاکل اونها میچرخید. قبل از محرم، جمع بچههای تهرون در جبهه، شاید با همه جا فرق میکرد. چون اونها «021» شون عود میکرد و حاضر نبودند با هیچ دستوری در جبهه بمونند. بهانه اونها این بود که امام حسین(ع) و هیئتهاش توی تهرون به ما نیاز داره و اگر فرماندهها برای رزمنده های تهرونی ماموریت عملیاتی هم داشتند بایستی تا قبل از محرم تموم بشه و اونها خودشون رو به هیئتهای تهران برسونند. اگر در ماه محرم در جبهه عملیاتی هم شده، یا رزمند های تهرون در آن شرکت نداشتند و یا حضورشون کمرنگ بوده. اونهایی هم که در مناطق عملیاتی بودند در مقرهاشون شور و شوقی بود.
شاید برای شما هم جالب باشه که بدونید ماه محرم در 8 سال دفاع مقدس در چه ایامی بود.
محرم سال 59، هفته سوم آبانماه؛ یعنی اوایل تجاوز عراق به میهن اسلامی ما.
محرم سال60، هفته دوم آبان؛ حماسه سوسنگرد در تاسوعا و عاشورا.
محرم 61، هفته چهارم مهرماه؛ شروع عملیات محرم بعد از دهه عاشورا.
محرم سال62، هفته سوم مهرماه؛ شروع عملیات والفجر4 بعد از عاشورا.
محرم سال 63، هفته اول مهرماه؛ بعد از عاشورا عملیات میمک.
محرم سال 64، هفته آخر شهریورماه؛ بعد از محرم مقدمات عملیات والفجر8.
محرم سال 65، هفته سوم شهریورماه؛ مقدمات عملیات کربلای4 و 5
محرم سال66، هفته اول شهریورماه؛ ---
محرم سال 67، هفته آخر مردادماه؛ آتش بس در جبهههای نبرد.
محرم سال 63 شاید یکی از خاطراتیترین محرم رزمندهای تهران است. به خاطر عملیاتی که قرار بود در شمالغرب انجام بشه. به تیپ و لشکرهای تهران آماده باش داده بودند و فرماندههای گردانها به هیچ وجه به بچهها مرخصی نمیدادند. بخشی از گردانها در پادگان دوکوهه بودند و تعدادی از گردانها و واحدها هم به پادگان ابوذر نقل مکان کرده بودند. در هر دو پادگان شور محرم غوغا میکرد و البته اونهایی که از بند جیم استفاده کرده بودند خودشون رو به هیئت هاشون در تهران رسونده بودند.
ما در مقر سرآبگرم نزدیک سرپل ذهاب مستقر بودیم و قرارشد شب اول محرم به یاد شهدای مظلوم بازی دراز، عزاداری را در یکی از قله های اونجا، فکر کنم 1150 گچی برگزار کنیم. هنوز هوا روشن بود که حرکت کردیم. سه تا وانت بچه های اطلاعات عملیات و 3 تا وانت هم بچه های تخریب و چند تا ماشین هم بچه ها عملیات و ستاد لشگر10 بودند که به سمت بازی دراز حرکت کردیم و به سختی توانستیم خود را به نزدیکی قله 1150گچی برسونیم. دشمن از روی ارتفاعات «بمو» بر روی این قله دید کامل داشت. زمین مسطح محدودی بالای قله پیدا کردیم و چند تا پتو پهن کردیم و این شد حسینیه ما. بعضی فرماندههان میگفتند حسینیه شما جان پناه نداره. اونها نگران بودند که اگر دشمن تیر اندازی کنه و یا با توپ و خمپاره بزنه بچهها آسیب ببینند اما بچهها اصرار داشتند که مراسم عزاداری بالای ارتفاع باشه. نماز مغرب و عشاء رو خوندیم و مشغول تعقیبات نماز بودیم که تیرهای رسام دشمن بود که از روی ارتفاعات مجاور ما به سمت آسمان شلیک میشد. بعضی ها گفتند اینها برای اینکه شب اول سال قمری است جشن گرفتند و بعضی هم نظرشون بود که شلیک تیرها به خاطر ترس از عملیات رزمندگان است.
قبل از عزاداری یکی از دوستان چند جمله از فلسفه قیام امام حسین (ع) بیاناتی فرمود و بعد من شروع کردم به روضه خوندن و بعد هم سینه زنی. یادمه اون شب از حضرت حُر خوندم و این نوحه رو دم دادم که:
من آمدم بر درگهت حسین جان
تا که شوم خاک رهت حسین جان
تویی که آمال منی
مستحضر از حال منی
مظلوم حسین جان
بچه ها سر پا شدند و سنگین سینه میزدند و بعد هم شور حسین جان گرفتیم و در آخر سینه زنی هم شور معروف جبهه رو که تازه رسم شده بود خوندم:
قال رسول الله نور عینی
حسین و منی انا من حسینی
حسین جان کربلا... حسین حسین
حسین جان نینوا...حسین حسین
وقتی بچه ها حسین حسین میگفتند صداشون با برخورد به صخره ها و در تاریکی شب توی ارتفاعات میپیچید. انگار روی تمام قله ها سینه زنی برپا شده. از روی تمامی قله ها از قعر دره های بازی دراز، صدای حسین جان به گوش میرسید به طوری که فرماندهان تذکر دادند زود جلسه رو تمام کنید، چون نگران بودند این سروصدا به دشمن برسه و ارتفاعات رو زیر آتیش بگیرند. اداره سینه زنی از دست من نوحه خون خارج شده بود و هیچ جور نمیشد بچه ها رو آروم کرد. تازه از وسط حلقه عزاداری نوحه شور عوض شد و دیدم بچه ها میخونند:
شور شهادت به سرم آمده
کرببلا در نظرم آمده
و یک صدا فریاد میزنند: حسین جان زیارت...حسین جان شهادت
اون شب اونقدر بچه ها بر سر و سینه زدند تا از حال رفتند. آن شب حال عجیبی بود. حتی بعد از اتمام عزاداری بعضی ها هنوز گریه میکردند. فردای اون روز یعنی روز اول محرم وقتی اومدیم حسینیه گردان تخریب لشگر10 در سرآبگرم برای نماز ظهرو عصر دیدیم شهید حاج کاظم رستگار به عنوان امام جماعت جلو ایستاده و نماز رو به امامت ایشون خواندیم و بعد از نماز ایشون چند دقیقه صحبت کردند و در آخر صحبتشون فرمودند که شنیدم دیشب برای عزاداری رفتید بازی دراز؟ عزاداری تون قبول باشه، اما اگرخدای نکرده اتفاقی می افتاد چی؟ من به فرمانده هاتون تذکر میدم که دیگه از این کارها نکنند.
راوی:جعفرطهماسبی
فارس
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد