حمله پلنگ به دامدار سوادکوهی او را تا یک قدمی مرگ برد

فرار از چنگال پلنگ

پیدا شدن سر و کله یک پلنگ عظیم‌الجثه سرآغاز وقوع حوادثی بود که به دست این درنده وحشی رقم خورد. محل حادثه روستای کارمزد در سوادکوه مازندران است.
کد خبر: ۶۱۱۲۷۵
فرار از چنگال پلنگ
 روستایی که مدتی است محل آمد و شد پلنگی شده که علاوه بر چهارپایان به انسان‌ها نیز حمله می‌کند و جز مجروحان حادثه، هیچ ‌کس آن را به چشم خود ندیده است. آخرین حمله این حیوان به یک دامدار سوادکوهی به نام منصور عباسی بود. منصور، مرد بیست و چهار ساله‌ای است که برای نجات زندگی‌اش با پلنگ گلاویز شد و تا یک قدمی مرگ پیش رفت.
 

اولین حمله پلنگ به یکی از همولایتی‌های منصور بود که برای چرای دام‌هایش وارد مناطق جنگلی حاشیه روستا شد، اما با حمله ناگهانی پلنگ مواجه و حیوان درنده چند گوسفندش را تلف کرده بود. مرد دامدار به همراه چند سگ گله، پلنگ را تا اعماق جنگل تعقیب کرد.

در همین هنگام، تعقیب و گریز شکل معکوس گرفت و این‌بار پلنگ بعد از تلف و زخمی کردن سگ‌های گله، به سمت چوپان بیست و دو ساله حمله‌ور شد و او را بشدت از ناحیه سر، صورت و دست‌ها زخمی کرد. دقایقی پس از گلاویز شدن پلنگ و چوپان، به علت قوی بودن مرد جوان، پلنگ او را رها و فرار کرد. چوپان نیز توسط اهالی به بیمارستان منتقل شد. پس از او نوبت منصور بود تا هدف حمله پلنگ قرار بگیرد.

 

غافلگیر شدم

دامدار جوان (در روز تهیه گزارش) سه شبانه روز است که چشم روی چشم نگذاشته و نخوابیده. کابوس گلاویز شدنش با پلنگ یک لحظه هم او را آرام نمی‌گذارد. مدام به لحظه‌ای فکر می‌کند که پلنگ تلاش می‌کرد دندان‌های برنده‌اش را به گلوی او برساند. وقتی می‌خواهیم منصور ماجرا را توضیح بدهد، برادرانش می‌گویند به دلیل جراحت‌های عمیقی که برداشته نمی‌تواند صحبت کند و چند ساعتی باید استراحت کند. ساعاتی بعد دوباره تماس می‌گیریم و این‌بار منصور گوشی تلفن را می‌گیرد. صدایش پر از درد است: «روز حادثه گوسفندانم را برای چرا به مرتع برده بودم. کمی نگران بودم. چون دو، سه روز قبل پلنگی به گله گوسفندان یکی از اهالی روستای کارمزد زده و آنها را کشته بود و من هم نگران این بودم که سروکله‌اش سمت گله ما هم پیدا شود.» دلشوره و نگرانی منصور خیلی هم بی‌ربط نبود. سعی می‌کرد خودش را آرام نگه دارد. اما مگر می‌شد؟

همه چیز آرام به نظر می‌رسید و جز صدای گاه و بی‌گاه گوسفندان و وزش باد صدای دیگری به گوش نمی‌رسید. منصور هم به فکر فرو رفته بود. صاحب دو چشم براق بدون این‌که دامدار جوان بفهمد، به آرامی خودش را به او و گله‌اش رساند و بی‌سرو صدا کنار درختچه‌ای کمین کرد و به آنها خیره شد. مدتی بعد منصور متوجه نگاه‌ها و رفتار غیرعادی گوسفندانش شد که به نقطه‌ای نگاه می‌کردند. آشفتگی در گله موج می‌زد. دامدار جوان به همان نقطه‌ای که گوسفندانش خیره شده بودند نگاه کرد.

او می‌گوید: «اول فکر کردم یک تخته سنگ است. خوب که نگاه کردم، پلنگ درشتی را دیدم که خودش را جمع کرده و نشسته بود. جلوتر رفتم. به 30 متری‌اش که رسیدم و چشم در چشم شدیم، ناگهان غرش بلندی کرد و از جلوی چشمانم ناپدید شد. فکر کردم رفته است، اما می‌خواست من را گمراه و در یک موقعیت مناسب غافلگیرم کند.»

منصور که خطر مرگ را جلوی چشمانش می‌دید، پدرش را که دورتر از او بود، صدا زد و کمک خواست. در همین حین که مرد جوان با چشم دنبال پلنگ می‌گشت، ناگهان حیوان جلوی او ظاهر شد. مرد جوان در ادامه می‌گوید: «باورتان نمی‌شود فاصله 30 متری را با دو خیز بلند و در عرض سه، چهار ثانیه طی کرد و به سمتم حمله‌ور شد.»

پلنگ برای گرفتن جان منصور، خودش را روی سر او انداخت و ضرباتی را به سر او زد و مرد جوان هم که می‌دانست پلنگ برای کشتن شکارش، گلوی او را می‌فشارد، گردن حیوان را با دستانش گرفت تا دندان‌های تیزش به گلوی او نرسد و به سرش هم ضربه نزند، اما حیوان همچنان محکم با پنجه‌هایش به سر و صورت مرد جوان ضربه می‌زد. پلنگ برای این‌که به مرد جوان مسلط شود، او را زیر بدنش جمع کرد و دامدار هم برای دور نگه داشتن گلویش از دندان‌های پلنگ، حیوان را به سمت پایین هل داد تا رهایش کند. مرد جوان و پلنگ باهم گلاویز شده بودند و هریک سعی داشت دیگری را مغلوب کند. با مقاومت منصور، پلنگ این‌بار رانش را گاز گرفت. دندان‌هایش را چنان در گوشت ران دامدار جوان فرو برد که دندان‌های حیوان را روی استخوان رانش حس کرد. پلنگ دست‌بردار نبود و هرطور بود می‌خواست شکارش را با خودش ببرد.

دندان‌هایش را روی ران منصور محکم کرد و او را کشان‌کشان با خودش برد. منصور که می‌دانست چند قدم بیشتر با مرگ فاصله ندارد، دست انداخت و تنه درختی را که سر راهش بود، گرفت. با مقاومت مرد جوان، حیوان با قدرت بیشتری منصور را کشید تا درخت را رها کند، اما منصور که می‌دانست اگر درخت را رها کند، کشته می‌شود، حلقه دستانش را به دور تنه درخت محکم‌تر کرد.

هر چقدر مرد جوان مقاومت می‌کرد، فشار دندان‌های پلنگ روی ران زخمی او که بشدت در حال خونریزی بود، بیشتر و بیشتر می‌شد. درد و خونریزی بالاخره طاقت مرد جوان را طاق و او تنه درخت را رها کرد و با پای چپش ضربه محکمی به صورت پلنگ زد. از سوی دیگر پدر منصور با داد و فریاد و ایجاد سر و صدا و با هدف ترساندن پلنگ به سرعت می‌دوید تا خودش را به پسرش برساند.

 

عقب‌نشینی پلنگ

پلنگ حاضر به عقب‌نشینی نبود و با لگدی که منصور به صورتش زد، این بار به سمت پنجه پای مرد جوان یورش برد و گاز گرفت. قدرت دندان‌های حیوان به حدی بود که پای منصور را با این‌که چکمه پوشیده بود، بشدت زخمی کرد. با همان وضع دوباره او را کشان‌کشان با خودش برد. مرد جوان که نمی‌خواست تسلیم مرگ شود، دوباره تنه درخت دیگری را گرفت. شک نداشت اگر این‌بار درخت را رها کند، مرگش حتمی است. در همین حین پدر منصور هراسان و چماق به دست از راه رسید. منصور ضرباتی به سر و صورت حیوان زد تا او را رها کند، اما حیوان دست‌بردار نبود و همچنان سعی می‌کرد او را با خودش ببرد. دامدار جوان در ادامه می‌گوید: «جایی که حیوان داشت من را می‌برد، شیب بسیار زیادی داشت و پدرم هم نمی‌توانست خیلی جلو بیاید و ممکن بود پایش لیز بخورد و سقوط کند.»

توان مرد زخمی با خونریزی که از سر و صورت و ران داشت دیگر ته کشیده و چیزی نمانده بود تسلیم شود. پدر او جرأت به خرج داد و با چماقی که در دست داشت، چند قدم جلو رفت و چند ضربه محکم به حیوان زد. پلنگ که با این ضربات جری‌تر شده، چیزی نمانده بود به پدر منصور هم حمله کند، اما با ضربات چماق پیرمرد، فرار را بر قرار ترجیح داد. با فرار پلنگ، منصور زخمی و خونین با برادرش حیدر تماس گرفت.

حیدر می‌گوید: «خانه بودم که منصور به من تلفن زد و گفت سریع خودت را برسان که پلنگ خِفتم کرده است.» خون از سر و صورت و ران منصور روان بود. حیدر با اورژانس 115 سوادکوه تماس گرفت و آنها را در جریان حادثه قرار داد. ناصر دفتری و مهدی حسنی، تکنیسین‌های اورژانس سوادکوه سریع به محل وقوع حادثه اعزام شدند.

دفتری می‌گوید: «مرد دامدار خونریزی شدیدی از ناحیه ران و سر داشت و جای دندان‌ پنجه‌های او مشهود بود و بیش از پارگی، سوراخ‌شدگی روی بدنش دیده می‌شد.

حیوان علاوه بر پنجه پا و ران و سردست مرد جوان را هم گاز گرفته بود. او می‌گفت دندان‌های پلنگ را روی استخوان پایش حس کرده است. مجروح خیلی بی‌قراری می‌کرد. به او مسکن دادیم، اما خیلی موثر نبود.» خونریزی منصور به حدی شدید بود که احتمال داشت به شوک برود. به همین علت تکنیسین‌ها برای جلوگیری از شوک و همچنین جبران خونریزی، به او سرم تزریق و سپس او را به بیمارستان شهدای زیرآب سوادکوه منتقل کردند. به اعتقاد دفتری، یک پلنگ معمولی تا به این حد قدرت ندارد که شکارش را با خودش بکشد.

 

علت حمله پلنگ

به دنبال این دو حادثه اکیپی پنج نفری از نیروهای محیط‌زیست سوادکوه در منطقه مستقر شدند که به روستاییان آموزش‌های لازم را بدهند تا از تکرار احتمالی حمله پلنگ جلوگیری کنند. از سوی دیگر نیروهای محیط‌زیست هم دو روز متوالی با تیراندازی هوایی مستمر در مناطق جنگلی حاشیه روستا سعی کردند پلنگ را به مناطق بالادست جنگلی فراری بدهند. همچنین یک تله حاوی طعمه زنده در حاشیه جنگل قرار دادند تا در صورت نزدیک شدن احتمالی پلنگ به حاشیه روستا در تله گرفتار شود و محیط‌زیست بتواند حیوان را به مناطق امن جنگل منتقل کند.

به گفته رئیس اداره محیط زیست سوادکوه، دامدار اول با اشتباه خود در تعقیب و آسیب رساندن به پلنگ باعث خشم و استرس در حیوان شد و همین مساله حمله دوم پلنگ را رقم زد، به نحوی که در حادثه دوم پلنگ به هیچ دام اهلی حمله نکرد و به دلیل خشم و استرسی که داشت، به خود چوپان حمله‌ور شد. به اعتقاد ابراهیم فلاحی، شکار بی‌رویه گراز به‌عنوان مهم‌ترین طعمه پلنگ در مناطق جنگلی و کاهش شدید منابع غذایی از عوامل مهم حمله پلنگ به دام‌های اهلی در این مناطق به شمار می‌رود. / ضمیمه تپش

لیلا حسین‌زاده

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها