به عبارت دیگر، چه انسان روی زمین باشد و چه نباشد منابع ارزشمند است. با در نظر گرفتن اینکه انسان موجودی است که از 10 یا 15 هزار سال پیش، به این شیوه روی زمین ساکن شده، باید دیدگاهی را مورد توجه قرار دهیم که بیانگر رابطه این منابع با انسان باشد. با دکتر مسعود باقرزاده کریمی، معاون دفتر زیستگاهها و امور مناطق سازمان حفاظت محیط زیست درباره ضرورت برقراری تعادل بین منابع طبیعی و جمعیت ساکن در این مناطق گفتوگو کردهایم تا ببینیم به هم خوردن این تعادل و افزایش بیرویه جمعیت در مناطقی که ظرفیتهای محدودی دارد، چه پیامدهایی را میتواند به همراه داشته باشد.
به طور میانگین، واحد مساحت محیط زیست ایران ظرفیت پذیرایی از چه حجم جاندار را دارد؟ آیا مطالعاتی در این زمینه انجام شده است؟
ظرفیت تولید طبیعی سرزمین نسبتا ثابت است. شاید بتوانیم تا اندازهای توان تولید طبیعی سرزمین را افزایش دهیم، اما بدون تردید نمیتوانیم اثرگذاری زیادی داشته باشیم. کل خاک کویر را نمیتوان حاصلخیز کرد. بنابراین در کل سرزمین ایران احتمال افزایش توان طبیعی سرزمین بسیار کم بوده و این در حالی است که مصرف ما در حال افزایش است. ما میگوییم وقتی این دو شاخص یعنی منابع و مصارف به هم میرسند، به نقطه تعادل رسیدهایم، اما اکولوژیستها بر این باورند نقطه تعادل جایی است که 10 درصد توان طبیعی تولید سرزمین را به حیاتوحش اختصاص دهیم چون آنها هم از این میزان تولید سهمی دارند. برای مثال، اگر ظرفیت تولید طبیعی سرزمین ایران به ازای هر فرد 0.8 هکتار باشد باید 10 درصد آن را برای حیاتوحش حفظ کند و به عبارتی ما نمیتوانیم همه این مقدار تولید را مصرف کنیم.
معمولا انسان با قدرت تغییر در طبیعت پیش میرود تا جایی که در آستانه آغاز یک فاجعه بزرگ قرار میگیرد. به نظر شما راه حل جلوگیری از این فاجعههای خودساخته چیست؟
در کل دنیا ،کشورها با توجه به اینکه چه ظرفیتهایی و از هر کدام از آنها چه اندازهای در اختیار دارند و میزان مصرفشان از این منابع، محاسبه میکنند چه اندازه از تعادل فاصله دارند و بر این اساس چگونه میتوانند نیازهایشان را برطرف کنند. این اعداد بسیار جالب است و میتواند دربردارنده اطلاعات مهم و ارزشمندی باشد. البته در کل دنیا این عدد برای کشورهای مختلف متفاوت است. چراکه اساسا یک هکتار از مناطق خشک و بیابانی در مقایسه با یک هکتار از مناطق حارهای ظرفیت متفاوتی دارد که معمولا در هر کشور این ظرفیت به طور متوسط برآورد میشود. مثلا فرض کنید در کشوری ظرفیت منابع برای پشتیبانی از جمعیتی که در این کشور زندگی میکند یا به عبارتی BC این کشور به ازای هر نفر معادل 4.7 هکتار باشد.اگر در این کشور EF یا مصارف مردم 9.7 باشد، نشاندهنده این است که در این کشور منابع موجود میتواند به ازای هر نفر 4.7 هکتار تولید داشته باشد و این در حالی است که آن فرد دو برابر این مقدار مصرف میکند. این مصارف از دو راه میتواند تامین شود. یک راه این است که از منابع بیش از ظرفیت آنها استفاده کنیم. برای مثال وقتی ازچاه آب میکشیم اگر این مقدار آب در حدی باشد که سال بعد جایگزین شود، میگوییم در حد تعادل مصرف کردهایم. اما اگر میزان مصرف بیشتر باشد و آب بیشتری از چاه بکشیم، در این صورت یا منابع تضعیف شده و کاهش پیدا میکند یا اینکه به ناچار باید از ذخیره منابع استفاده کنیم. در یک منطقه شما میتوانید از یک هکتار 20 درخت قطع کنید که سال بعد هم این درختها جایگزین شده و مشکلی ایجاد نخواهد شد. اما اگر میزان مصرف بیشتر باشد و به جای 20 درخت 40 درخت قطع کنید، جنگل تضعیف میشود. راه دیگر این است که منابع مورد نیاز را از دیگر کشورها وارد کنیم در این صورت این کشور فشار خودش را به دیگر کشورها وارد میکند. برای مثال، چوب مورد نیازش را از برزیل تامین کرده یا از ایران پسته وارد میکند. مشابه این اتفاقات را میتوان در بسیاری از کشورها مشاهده کرد.
پس میتوان گفت محیطزیست ظرفیت ثابتی دارد و مصرف که ازحد بگذرد، نمیتواند پاسخگوی نیاز ساکنان باشد. ظرفیت پشتیبانی طبیعت از انسان چطور سنجیده میشود؟
سرزمین ایران برای پشتیبانی از جمعیتی که در کشور وجود دارد فقط میتواند 0.8 هکتار منابع تولید کند. ممکن است این سوال مطرح شود چرا بین کشورهای مختلف از نظر تولید منابع تفاوتهایی وجود دارد؟ علت این است که گاهی کشوری نسبت به جمعیتش، وسعت بیشتری داشته و به همین علت منابع بیشتری در اختیار دارد. در کشور ما بیش از دوسوم کشور کویر است. بنابراین تردیدی نیست که تولید سرزمین ضعیف باشد. البته کشور ما از نظر حجم گونهها ضعیف است. شاید در کشور ما گونههایی وجود داشته باشد که ارزش کیفی بالایی داشته باشد. بنابراین میتوان گفت کشور ایران از نظر طبیعی و بویژه ظرفیت تولید بسیار ضعیف است. اگرچه ممکن است میزان مصرف کشور ما در مقایسه با بسیاری از کشورها به مراتب کمتر باشد، اما منابعی که در اختیار داریم هم بسیار کم است. سطح زندگی، نوع مصرف و سبک زندگی از جمله عواملی است که میتواند بر میزان مصرف منابع تاثیرگذار باشد. برای مثال، سفر با هواپیما مصارف را افزایش میدهد. در خانوادههای ایرانی مسافرت محدود است، پس طبیعی است مصرف نیز در مقایسه با کشورهای آمریکای شمالی و بعضی از کشورهای اروپایی کمتر باشد. در تدوین قانون برنامه پنجم توسعه که من هم یکی از اعضای کارگروه پایداری محیطی آن بودهام، براساس ماده 184 و 185 این برنامه، این شاخصها آورده شده است که در آینده تمام فعالیتهای ما را زیر سوال میبرد. اگر بخواهیم با طبیعت به اشتباه رفتار کنیم، هیچگاه بین این دو شاخص تعادل برقرار نمیشود. فرض کنید کشوری که درباره آن به عنوان مثال صحبت کردیم بخواهد مشکلاتش را حل کرده و میزان منابع و مصرف را به تعادل برساند، میتواند از طریق تقویت منابع این مشکلات را برطرف کند تا به این ترتیب کارکرد منابع افزایش پیدا کند. در این شرایط میتواند از راهکارهایی مانند جنگلکاری، کاهش آلودگی آب رودخانهها و تغذیه سفره آب زیرزمینی به منظور افزایش سطح آب چاهها استفاده کند که هر یک از این راهکارها به نوعی تقویت منابع است. اصلاح خاک شور، زهکشی و آبشویی خاک شور یا کاهش مصارف هم از دیگر راهکارهایی است که این کشور میتواند به کمک آنها محدودیتهای موجود را از میان بردارد. اگر بتوان رژیم غذایی را از گوشت قرمز به گوشت سفید تغییر داد یا سبزیجات را در برنامه غذایی گنجاند، باعث رشد EF شدهایم. این ظرفیتها در کشورهایی که مصرف بالایی دارند، براحتی قابل تغییر است و به این ترتیب در این کشورها میتوان براحتی به تعادل رسید.
آیا به تعادل رساندن منابع و مصارف در کشور ما هم براحتی امکانپذیر است؟
مسلما خیر، چون منابع کشور ما آنقدر توان تقویت ندارد. اگر جنگلی را که ما در زاگرس داریم به چراگاه تبدیل کنیم، نمیتوانیم آن را دوباره احیا کنیم. اگر بخواهیم بلوط وحشی بومی این منطقه را دوباره احیا کنیم، با محدودیتهای بسیاری مواجه هستیم. یعنی محیط این اجازه را نمیدهد. در شرایطی که دام و دامدار بالای سرنهال است، نهال اجازه رشد پیدا نمیکند. حتی اقلیم هم این اجازه را نمیدهد. بیابانها در حال گسترش است، منابع آب زیرزمینی در حال کاهش است. در جنگلهای هیرکانی کافی است درختان سایهانداز قطع شده و نور به جنگل بتابد. در این شرایط درختچهها امان نمیدهند، نهال درختان پهن برگ رشد میکند و مصیبت از اینجا شروع میشود. بنابراین ما به این سادگی نمیتوانیم ظرفیت منابع را افزایش دهیم. اما آیا میتوانیم میزان مصارفمان را کاهش دهیم؟ البته در پاسخ به این سوال باید گفت بازهم خیلی نمیتوانیم مصارفمان را کاهش دهیم. EF در کشور ما حدود 2.2 است و این حداقل میزان مصرف است. جالب اینکه متوسط مصرف جهانی هم 2.2 است. در نهایت میتوانیم تا حدی، آن هم در محیطهای شهری مصرف را تا اندازهای کاهش دهیم. اگر بخواهیم سبک زندگی را بهبود ببخشیم و شرایطی را فراهم کنیم تا مردم از حقوق اجتماعی برخوردار باشند، تفریح کنند و رژیم غذایی مناسبی داشته باشند، باید میزان مصرف در حد همین 2.2 باشد. در کشوری که به آن اشاره کردیم، مردم دو برابر ظرفیت تولید طبیعت تولید مصرف میکنند. اما در ایران با اینکه شاخص مصرف پایین است، اما مردم سه برابر تولید، مصرف میکنند.
وقتی بهرهبرداری از محیطزیست بیش از اندازه باشد، موجوداتی که توانایی دستکاری از طبیعت به نفع خودشان را ندارند از بین میروند. در چنین شرایطی چطور میتوان تعادل را به حالت طبیعی بازگرداند؟
همان طور که گفته شد، عدالت زیستمحیطی نهتنها بین انسانها بلکه بین انسان و طبیعت هم باید وجود داشته باشد. یعنی باید عدالت اجتماعی بین همه مخلوقات حاکم باشد. برای اینکه مطمئن شویم به این عدالت اجتماعی رسیدهایم از یکسری شاخصها استفاده میکنیم. برای نیازهای حیات وحش یا موجوداتی که در طبیعت زندگی میکنند یک آستانه بالا و یک آستانه پایین وجود دارد. برای مثال، ماهی قزلآلای رودخانهای را در نظر بگیرید. اگر اکسیژن محلول در رودخانه از سطحی پایینتر باشد، ماهی از بین میرود. به همین علت، ما برای تامین حداقل شرایط لازم برای زنده ماندن ماهی قزلآلای رودخانهای آستانه پایین نیازهای آن موجود را در نظر میگیریم. آستانه پایین نیاز اکولوژیک این ماهی برای اکسیژن محلول در آب شاخص ماست. اگر نتوانیم ماهی قزلآلا را در رودخانههای سردابی حفظ کنیم متوجه میشویم در اینجا نتوانستهایم عدالت زیست محیطی را تامین کنیم که به از بین رفتن این ماهی منجر شده است. اگر بخواهیم سطح اکسیژن محلول در آب افزایش یابد باید دمای آب مناسب باشد، آلودگی کاهش پیدا کند یا اینکه حجم آب افزایش پیدا کند. این تغییرات دربردارنده پارامترهایی است که برای احیای دوباره رودخانه لازم است. ما در هر محیطی هزاران گونه داریم که نمیتوانیم برای همه آنها شرایط مناسب را فراهم کنیم. به همین دلیل سعی میکنیم در هر اکوسیستم گونههای شاخص را انتخاب کنیم. مثلا در رودخانههای سردابی، ماهی قزلآلا گونه شاخص است. در دریاچه ارومیه، آرتمیا گونه شاخص است. این شاخصها مبنای کار ما برای ایجاد تعادل در محیط زیست است.
شهر کویری یزد، شهری با منابع آب محدود زیرزمینی بوده و همین محدودیت موجب شده بود سالهای طولانی در این شهر جمعیت اندکی سکونت داشته باشند. اما از زمانی که از بالادست رودخانه زایندهرود، آب را به شهرهای یزد و کرمان منتقل کردهاند شاهد رشد قارچگونه جمعیت این شهرهای کویری شدهایم که در نهایت به خشک شدن زایندهرود منجر شده است. به نظر شما در این شرایط چه باید کرد؟
این شرایط به نوعی نتیجه سازگاری بوده است. ایراد اصلی این کار توسعه ناپایدار است. یعنی در نتیجه توسعه، تعادل منابع و مصارف به هم میخورد که این توسعه ناپایدار میشود. انتقال آب از زایندهرود در بین دهها نیاز طبیعی یکی از آنها را ـ که آب است ـ برای جمعیت ساکن در شهر یزد تامین میکند. اما باید ببینیم تامین آب به چه قیمتی تمام میشود. انتقال آب از جایی به جای دیگر میتواند اثرات مختلفی داشته باشد که این اثرات در سه دسته قابل بررسی است؛ یک دسته از اثرات در مبدا یعنی جایی که آب را از آنجا انتقال میدهیم خود را نشان میدهد. متاسفانه نتیجه برداشت آب از زاگرس در دشت خوزستان که انتهای سرشاخههای دز و کارون به آنجا ختم میشود، این روزها خود را نشان داده است. در این منطقه، منابع آبی به اندازهای محدود شده که رودخانه کارون در نزدیکی پل اهواز به فاضلاب تبدیل شده و مشکلات زیادی را ایجاد کرده است. براساس گزارش اعلام شده از سوی اداره آب و برق خوزستان، فقط از یک پروژه انتقال آب، خسارت مستقیم ثبت شده در بخش کشاورزی و برق تولیدی از طریق همان مقدار آب هزار میلیارد تومان در سال بوده است. یعنی این پروژه از نظر خسارت ریالی حدود هزار میلیارد تومان در سال خسارت وارد میکند. حال اینکه به طور مستقیم به طبیعت، رودخانه و اکوسیستم هم خسارت وارد میکند. آنچه باید مورد توجه قرار گیرد، این که آیا این پروژه انتقال آب میتواند هزار میلیارد تومان منافع داشته باشد؟ دسته دوم اثرات در مقصد خود را نشان میدهد. محیط زیست پیش از این برای کمآبی سازگاری پیدا کرده است. وقتی حجم قابل توجهی آب به این محیط منتقل میشود، جمعیت افزایش پیدا میکند. خاک منطقه ظرفیت این مقدار آب را ندارد و براحتی شسته شده و از بین میرود؛ چراکه انسجام و حاصلخیزی مناسب برای حفظ شدن در برابر فرسایش آبی را ندارد. دسته سوم اثرات در مسیر نمایان میشود. حفر کانال انتقال آب به قطع گذرگاههای حیات وحش منتهی میشود. منابع آب انتقالی در مسیر گونههای کفزیان و آبزیان را منتقل میکند. شاید در این منطقه بعضی گونههای گیاهی و جانوری افزایش پیدا کند و جمعیت آفتی کم یا زیاد شود اما باید این اثرات را مورد بررسی قرار داد. بنابراین میبینیم این فعالیتها ذاتا میتواند با اثرات و پیامدهای متعددی همراه باشد که یکی از آنها میتواند افزایش جمعیت باشد. در حالی که در این منطقه همچنان محدودیت منابع آب وجود دارد. علاوه بر این ممکن است به تغییرات اقلیم و قطع آب بینجامد و ما ظرفیت یا منابع جایگزینی برای آنها نداریم. در مناطقی مانند یزد که منابع با محدودیت مواجه است، اقلیم محدودیت ایجاد میکند و آب و خاک دچار محدودیت است. ما باید آستانههای پایینی را در نظر بگیریم. یعنی باید براساس اینکه خاک این منطقه ضعیف است، برنامه توسعه را بچینیم نه براساس خاک حاصلخیزی که اگر آب کافی وجود داشته باشد حاصلخیزتر میشود. در این صورت پایداری توسعه دوام دارد. درست مانند کاری که پدرانمان هزاران سال انجام میدادهاند. آنها منابع آب را به روشی استفاده میکردند که همیشه دوام داشته باشد. به نظر شما چرا آنها سد نساختند؟ چون اگر آنها سد میساختند یک سال آب داشتند و سال دیگر آب نداشتند و با خشکسالی مواجه میشدند. در منطقه یزد تبخیر سالانه چهار متر است در حالی که در این منطقه 200 میلیمتر هم بارندگی نداریم. پس عقل سلیم به ما میگوید باید آب را زیر زمین نگه داریم، نه روی زمین. ما حتی همین اصول اولیهای را که پدرانمان صدها سال انجام میدادهاند هم رعایت نکردهایم. در معماری و حتی از دیگر برنامهها اعم از مدیریت انرژی هم اصول اولیه را فراموش کردهایم. در یزد و حتی شمال سقف خانههای شش طبقه را ایزوگام میکنیم. با این معماری نباید جمعیت افزایش پیدا کند؛ چراکه نمیتوانیم نیازهای آنها را برآورده کنیم. در حالی که اگر از اصول معماری سنتی استفاده میکردیم؛ میتوانستیم براحتی انرژی خورشید و باد را ذخیره کنیم. باید علاوه بر تامین آب به فکر ذخیره انرژی هم باشیم. تنها با تامین آب به نتیجه نمیرسیم.
در چنین شرایطی راهکارهای علمی برای رسیدن به تعادل چیست؟
اساس کار ما راهکارهای علمی است. غیر از این بشر نمیتواند کاری انجام دهد. ظرفیت یا توان مهم و مطرح در مناطق کویری مانند یزد، انرژی پاک است که خیلی کارها میتواند برای ما انجام دهد. ما حتی برای بازچرخانی آب هم به انرژی نیاز داریم. بنابراین باید به انرژیهای پاک رو آوریم. علاوه بر این، باید سبک زندگی، معماری و الگوی شهرنشینی را نیز در این شهرها مطابق با شرایط منطقه تغییر دهیم. یکی از بحثهای مطرح این است که طبیعت را با خودمان همگام کنیم. مثلا اگر به قطب میرویم فورا برای فرار از سرما، بخاری روشن میکنیم. اما راهکار علمی میگوید برای زندگی در قطب باید لباس و پوششمان را تغییر دهیم تا سازگاری پیدا کنیم، نه اینکه چیزی را به طبیعت تحمیل کنیم. در شهر یزد هم همین طور است. به طور کلی در مناطق کویری هرچه سازگاری ما با محیط بیشتر باشد دوام توسعه پایدارتر است.
چرا اساسا هیچ حسگری وجود ندارد و در چنین شرایطی میبینیم باز هم برنامههایی که میتواند در تعادل بین منابع و مصارف اختلال ایجاد کند در دستور کار قرار میگیرد؟
علت اینکه محیط زیست هشدار نمیدهد، این است که ابزارها و شاخصهای این کار را ندارد. این ضعف محیط زیست و به نوعی ضعف دولت است. محیط زیست باید به شاخصهایی مجهز باشد که بتواند این هشدارها را دریافت کند. اما چون این شاخص را ندارد، نمیتواند به دولت هشدار دهد. محیط زیست همیشه به طور موردی برخورد میکند. برای مثال، چند منطقه حفاظت شده دارد، در همان مناطق کویری هم اگر تخریبی ایجاد شود یا آسیبی برسد، هشدار میدهد کسی وارد این منطقه نشود یا ساختمانی در این منطقه احداث نشود. این یک شاخص موردی است. اما اینکه در سطح کلان قضیه جهتگیری توسعه به سمت ناپایداری میرود علت این است که شاخص ملی نداریم. خوشبختانه در برنامه پنجم توسعه این شاخصهای پایداری گنجانده شده است. اگر دولت درست عمل کرده و شاخصهای پایداری را عملیاتی کند، اینها میتواند بهترین شاخصها برای هشداردهی مناسب باشد.
شاید به دنبال این هستیم که در شرایط بحران پیش برویم و بعد از یک برنامه مثل معجزه کمک بگیریم.به نظر شما بهترین راه برای نجات محیط زیست چیست؟
منطق فیزیک این را میگوید که منبع و مصرف باید تعادل داشته باشد. حتی در یک باغ هم اگر فاصله درختها به هم نزدیک باشد، درخت نمیتواند رشد کند. فاصله درختان میوه از هم باید حدود چهار متر باشد. درختان گردو باید 10 متر از هم فاصله داشته باشند. در جوامع انسانی هم باید فاصله انسانها مشخص باشد. وقتی تراکم افزایش پیدا میکند، نیازها نیز افزایش پیدا میکند. مگر اینکه به سمتی پیش برویم که سبک زندگی را تغییر دهیم. هرچه زندگی متراکمتر باشد به همان نسبت مسئولیت افراد هم بیشتر است. بنابراین درست نیست صرفا روی افزایش یا کاهش جمعیت بحث کنیم. گفته میشود کشور ما میتواند ظرفیت پذیرایی از 200 میلیون نفر را هم داشته باشد. جمعیت ملاک نیست. باید سبک زندگی و اثرگذاری روی منابع را به عنوان ملاک مدنظر قرار دهیم. اگر ما بتوانیم جمعیت را از نظر فرهنگی و شناخت نسبت به منابع آگاه کرده و طوری اطلاعرسانی کنیم که شخص مسئولیت شهروندیاش را بخوبی بشناسد و براساس آن عمل کنیم، یک شهروند میتواند کارهای بزرگ و تاثیرگذاری انجام دهد. این جمعیت مسئولیتپذیر است و میتوان حتی باوجود افزایش جمعیت هم از این منابع استفاده کرد. اما اگر بی محابا عمل کنیم و این مسئولیتها را نپذیریم در بسیاری از زمینهها از جمله مصرف سوخت و منابع غذایی با محدودیت مواجه میشویم. اگرچه به طور کلی کشور ما کممصرف به حساب میآید، اما نحوه مصرف در کشور ما به گونهای است که موجب شده ضایعات میوه و کشاورزی در کشور افزایش یافته، بهرهوری آب در کشاورزی کاهش یافته و مصرف سوخت افزایش پیدا کند. اگر این مشکلات را برطرف و درست عمل کنیم، میتوانیم دو برابر جمعیت کنونی را هم در کشور جا دهیم. اما از آنجا که شاخصهای مسئولیتپذیری در کشور ما پایین است باید با احتیاط برخورد کرد.
عدالت زیست محیطی، ضرورتی فراموش شده
از نظر زیستمحیطی، جمعیت کشور آمریکا از چین بیشتر است. به عبارت دیگر، نقش یا اثر جمعیت آمریکا بر منابع کره زمین بیش از اثری است که مردم چین روی این منابع میگذارند. چراکه میزان مصرف چینیها به ازای هر نفر 1.6 هکتار است که اگر آن را در جمعیت 1.5 میلیاردی چین ضرب کنیم، بازهم کوچکتر از حاصل ضرب 9.7 هکتار در جمعیت 300 میلیونی آمریکاست. یعنی اگرچه جمعیت چین پنج برابر جمعیت کشور آمریکاست، اما اثرش بر منابع زیستمحیطی کمتر است. پس جمعیت ملاکی نیست که بتوانیم بر اساس آن بگوییم سرزمین میتواند پاسخگوی جمعیت باشد. البته در کشوری مثل ژاپن میتوان از جمعیت به عنوان چنین ملاکی استفاده کرد. اما در آمریکا جمعیت ملاک نیست. سبک زندگی در مقایسه با جمعیت مهمتر است. راهکارهایی مانند بازچرخانی آب، بازیافت زباله و تغییر الگوهای مصرف میتواند در افزایش توان یا ظرفیت طبیعی سرزمین نقش مهمی داشته باشد. سال 1977 در کره زمین، منابع و مصارف یعنی BC و EF در تعادل بود. یعنی در آن زمان منابع تقریبا ثابت و منابع نیز به طور تدریجی در حال افزایش بود که سال 1977 این دو شاخص به هم رسید. از آن زمان به بعد میزان مصرف از تولید پیشی گرفته است. سال 2012 جا پای بومشناختی انسان در سطح کره زمین در حدود 2.2 بوده و این در حالی است که در همین زمان توان طبیعی تولید سرزمین 1.8 بوده است.
این 4/0 هکتار به ازای هر نفر انسان ساکن در کره زمین ناشی از اختلاف موجود بین منابع و مصارف است. نکته مهم این که این اختلاف از بیرون از کره زمین تامین نمیشود، بلکه باید از منابع محدود همین سیاره تامین شود و نتیجه آن به شکل مصیبت و بلایای طبیعی مانند خشکسالی شدید، افت سطح آب در چاهها، نابودی جنگلها، آلودگی رودخانهها، تخریب سواحل و فرسایش خاک خود را نشان میدهد که در رسانهها نیز مرتب خبرهایی در این باره میشنویم. رویدادهایی نظیر فرونشست ناشی از کاهش سطح آبهای زیرزمینی و زمینلرزه نتیجه همان 0.4 هکتار اختلاف بین توان طبیعی تولید سرزمین و جاپای بومشناختی است. جنگل وقتی میتواند خودش را احیا کند که مصرف ما در حد و اندازه مناسب باشد. گاهی نتیجه مصرف بیش از اندازه وخیمتر میشود و به شکل دیگری خود را نشان میدهد. در این شرایط با هجوم منابع در یک کشور بعضی از کشورها مانند کشورهای آفریقایی تهی از منابع میشود و فقر و گرسنگی در این کشورها افزایش مییابد. اکنون در دنیا این توزیع مناسب وجود ندارد. ردپای بومشناختی در کشورهای آفریقایی 0.4، در آمریکا 9.7 و در امارات 11.5 هکتار است. این توزیع نامناسب مشکلی است که موجب فقر، بیعدالتی و نابسامانی در داخل کشورها میشود و بتدریج ما را به سمت بیعدالتی اجتماعی سوق میدهد. عدالت زیستمحیطی ما را برآن میدارد حقوق افرادی را که به این منابع دسترسی ندارند تامین کنیم. یعنی اگر کشوری به منابع آب دسترسی ندارد برای آن آب تامین کنیم. اگر با کمبود منابع غذایی مواجه است برای آن کشور غذا تامین کنیم تا به این ترتیب بتوانیم در سطح دنیا به تعادل دست یابیم. این دو شاخص یعنی BC و EF هر یک به نوبه خود از دهها شاخص فرعی تشکیل شده که نشان میدهد به چه اندازه عدالت زیست محیطی یا توازن اجتماعی و توسعه پایدار که اساس کار ماست، نزدیک شدهایم. یعنی دو شاخص جاپای بومشناختی یا ردپای اکولوژیک و ظرفیت تولید طبیعی سرزمین نشان میدهد هر کشور تا چه اندازه در مسیر درست حرکت میکند.
فرانک فراهانیجم / گروه دانش
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با سرپرست اداره کل روابطعمومی و امور بینالملل سازمان نظام پزشکی کشور مطرح شد
فرزاد آشوبی در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد