من مست بودم، اصلا در حال خودم نبودم، نمیدانستم چه میکنم، خیلی ترسیده بودم، البته هیچکدام از حرفهایی که میزنم نمیتواند توجیهکننده قتل باشد.
چرا در حال خودت نبودی؟
مشروب زیادی خورده بودم و نمیتوانستم خودم را کنترل کنم و اصلا حال خوبی نداشتم.
چقدر مشروب خورده بودی؟
خیلی زیاد بود. کاملا مست بودم و نمیتوانستم خودم را کنترل کنم. نمیدانم اصلا چرا این درگیری اتفاق افتاد.
اما تو با خودت چاقو برده بودی. اگر قصد نداشتی با مقتول درگیر شوی چرا این کار را کردی؟
کاملا اتفاقی بود. من اصلا نمیخواستم با خودم چاقو ببرم. هیچوقت هم این کار را نمیکردم. من اصلا اهل چاقوکشی نبودم. آن روز دوستم آمد و چاقو را به من داد و من هم گرفتم.
چرا این کار را کردی؟
او چاقو را تازه خریده بود و نمیتوانست به خانه ببرد، میگفت خانوادهاش مخالفت میکنند و اذیت میشود. قرار شد من برایش نگه دارم تا موقعیت مناسب شود و او چاقو را ببرد.
چرا چاقو را با خودت به محل قتل بردی؟
من اصلا قصد درگیری نداشتم. قرار هم نبود با هم درگیر شویم. من هم چاقو را اتفاقی با خودم برده بودم. وقتی درگیری شد از ترسم چاقو را بیرون کشیدم.
تو سابقه درگیری هم داری؟
نه، هیچ سابقهای ندارم. اصلا اهل دعوا و مرافعه نبودم.
چرا به قهوهخانه رفته بودی؟
چند ساعت قبل از این حادثه مشروب خوردم و اصلا هم حال خوبی نداشتم. دوستانم آمدند و گفتند برای اینکه حال و هوایت عوض شود بیا به قهوهخانه برویم و قلیان بکشیم. اوضاع روحی بدی داشتم. چند قرص آرامبخش هم خورده بودم. قبول کردم با آنها بروم. برادرم هم بود. سوار موتور شدیم. سه موتور بودیم که به قهوهخانه رفتیم. آنجا پاتوق ما بود و همیشه میرفتیم. وقتی خواستیم وارد شویم جوانی که جلوی در نشسته بود گفت نمیشود وارد شوید در واقع او جلوی من را گرفت و گفت تو نمیتوانی داخل بروی. من هم خیلی ناراحت شدم.
چرا نمیگذاشت داخل بروی؟
چون مست بودم و آنقدر حالم بد بود که هرکسی متوجه میشد موضوع چیست. مرد جوان هم مانع من شد و ناراحت شدم.
تو مست بودی و او هم حق داشت راهت ندهد؛ چرا ناراحت شدی؟
من ناراحت شدم، چون فکر میکردم آن جوان در قهوهخانه سمتی ندارد و دروغ میگوید مسئول آنجاست. فکر کردم مثل مشتریهای دیگر است و بیخودی به من گیر داده است. خلاصه مستی هم کمک کرد، من قاطی کردم و دعوا کردیم.
در پرونده آمده درگیری دو مرحله داشت؛ در این باره توضیح بده.
بله درست است همین اتفاق افتاد؛ اول ما در قهوهخانه دعوا کردیم، ما را جدا کردند و از قهوهخانه بیرون انداختند و ظاهرا همهچیز تمام شد، اما دوباره در بیرون از قهوهخانه دعوا شد. مقتول با اسپری اشکآور به من حمله کرد. وقتی آن را ترکاند من دیگر نفهمیدم چه شد. چشمهایم میسوخت و نمیتوانستم کاری بکنم. چشمهایم بسته بود و اصلا نمیدیدم چه اتفاقی میافتد. چاقو را کشیدم تا بیشتر از این به من حمله نکنند. خیلی ترسیده بودم، مقتول با دوستانش همگی روی سرم ریخته بودند و نمیتوانستم بلند شوم. آنها من را زدند.
اگر آنها تو را زدند، چرا شخص دیگری کشته شد؟ اینطور که تو میگویی باید بلایی سر خودت میآمد.
اول ضربه را من زدم، وقتی مقتول اسپری اشکآور را زد اصلا متوجه نشدم چطوری شد، همینطور چاقو را در اطراف میچرخاندم و میزدم، ظاهرا چاقو به سینه مقتول برخورد کرد. راستش خودم نفهمیدم کی و چطور این اتفاق افتاد. وقتی ضربه زده شد، آنها به سمت من حمله کردند و مرا روی زمین انداختند. البته مقتول چاقو نداشت، اما دوستانش که چاقو داشتند، من را زدند و زخمی شدم؛ زخمهایی که روی صورتم ایجاد شده است، نشان میدهد آنها به من حمله کردند. هر چه میگویم راست است، دلیلی ندارد دروغ بگویم.
در گفتههایت چندبار تاکید کردی مشروب خوردی. اولینبار بود این کار را میکردی؟
نه بار اولم نبود؛ البته من دائمالخمر نبودم، اما بار اولم هم نبود. در مناسبتها یا مهمانیها مشروب میخوردم. حالا میفهمم چقدر اشتباه کردم.
آن روز که مشروب خوردی مهمانی در کار نبود، چرا این کار را کردی؟
خیلی ناراحت بودم. در خانه با خانوادهام درگیر شده بودم و وضع روحی خوبی نداشتم. حالم اصلا خوب نبود.
اینکه مشکل عصبی داشتی که دلیلی برای قتل نمیشود، حتی برای مشروب خوردن هم دلیل خوبی نبود و میتوانستی به دکتر مراجعه کنی.
بله من به دکتر هم مراجعه کردم و دارو گرفتم. چند شب بود که نمیتوانستم بخوابم. آن روز هم چند قرص آرامبخش خورده بودم، مشروب هم خوردم که بخوابم، اما دوستانم آمدند و با هم بیرون رفتیم. ای کاش از خانه بیرون نمیرفتم.
از خانواده مقتول خبر داری؟ میدانی آنها چه حالی دارند؟
من خیلی شرمنده آنها هستم. خیلی ناراحتم. واقعا عذرخواهی میکنم.
گفتی قهوهخانهای که درگیری در آنجا اتفاق افتاد پاتوق شما بود، چطور نمیدانستی مقتول صندوقدار آنجاست؟
دو ماهی بود که آنجا نرفته بودم. وقتی هم رفتم او را نشناختم. اصلا تا به حال او را ندیده بودم. فکر کنم تازه در آنجا مشغول به کار شده بود.
یعنی قتل به درگیری و اختلافات قبلی ربطی نداشت؟
به خدا من اصلا آنها را ندیده بودم. نمیدانم چرا این اتفاق افتاد. درگیری ما خیلی سطحی بود و خیلی زود هم تمام شد.
میدانی همسر مقتول زمان قتل باردار بود و بعد از این اتفاق چنان شوکه شد که جنین از بین رفت؟
بله متاسفانه این موضوع را شنیدم و خیلی ناراحت شدم. نمیخواستم چنین کاری بکنم. به خدا قصدم کشتن نبود و خیلی شرمنده این خانواده شدم. مادر و پدرش خیلی ناراحت هستند. همسر جوانش بیوه شده و من نمیتوانم خسارتی را که به آنها وارد کردهام، جبران کنم.
از دوستانت که در درگیری بودند، خبر داری؟
البته کسی که باعث درگیری شد من بودم، اما پروندهای هم به علت نزاع تشکیل شده است و آنها هم متهم هستند، اما به هر حال دوستانم آسیب اصلی را به من زدند.
از آن دوستت که چاقو را به تو داد خبر داری و میدانی الان کجاست و چه میکند؟
او به من چاقو نداد که دعوا کنم. واقعا هم نمیدانست درگیری قرار است بهوجود بیاید. او اصلا در دعوا نبود. جلوی در که چاقو را به من داد، من هم گرفتم و زیر لباسم گذاشتم.
چرا آن را به خانه نبردی؟
چون نمیدانستم قرار است این درگیری اتفاق بیفتد. با خودم گفتم میرویم قهوهخانه و برمیگردیم و بعد آن را در خانه میگذارم. آن لحظه حوصله نداشتم به خانه برگردم.
تلاشی برای جلب رضایت اولیایدم انجام دادهای؟
خانوادهام تلاش کردهاند، آنها سراغ اولیایدم میروند و خواهش میکنند اما آنها تا به حال حاضر نشدند کوتاه بیایند و مرا ببخشند. در جلسه رسیدگی به پرونده هم درخواست قصاص کردند. من میگویم حقشان است و میتوانند حتی من را قصاص کنند. من دفاعی از خودم ندارم، فقط درخواست بخشش دارم. من جوان هستم و خیلی اشتباه کردم. نباید مشروب میخوردم. من چند ساعت سرخوشی را به یک عمر بدبختی ترجیح دادم و خیلی اشتباه کردم. مشروب زندگیام را دگرگون کرد. درخواست دارم مرا ببخشند. خواهش میکنم به جوانیام و به مادرم رحم کنند. او خیلی عذاب میکشد. با مردن من بچه آنها زنده نمیشود. خواهش میکنم گذشت کنند و کابوس اعدام را برای من تمام کنند.
در زندان چه میکنی؟
من در سلولی هستم که چند جوان در آن هستند. زندان شرایط خوبی ندارد. در بندی که من هستم قتلیها هستند و این خیلی بد است. وقتی کسی را برای اعدام میبرند ما همگی دگرگون میشویم و میدانیم که یک روز هم نوبت ماست. کابوس در زندان پایانی ندارد و این یعنی مرگ هرروزه من. درخواست دارم اولیایدم کمکم کنند تا زجر هرروزه تمام شود.
مریم عفتی
شما چه فکر میکنید؟
به نظر شما سعید لیاقت بخشش را دارد و اگر بخشوده شود میتواند زندگی سالمی را در پیش بگیرد؟ اگر حرفی با اولیای دم مقتول یا متهم دارید برای ما به شماره 300011224 پیامک بزنید. / ضمیمه تپش
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی عیدانه با نخستین مدالآور نقره زنان ایران در رقابتهای المپیک
رئیس سازمان اورژانس کشور از برنامههای امدادگران در تعطیلات عید میگوید
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با دکتر محمدجواد ایروانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی شد
فقط قصاص حق اوست به این راحتی نمیتوان به خانواده داغدیده گفت ببخشید جان یك نفر گرفته شده.برای آرامش نسبی خانواده مقتول و مهم تر از آن برای عبرت سایرین اعدامش كنند بهتر است