رضا عطاران در میدان ضد، خیابان کوشش (یکی از محله های قدیمی مشهد) متولد شده است، او که فرزند سوم خانواده محسوب می شود، اصالتاً کاخکی بوده و در کودکی مادر خود را بر اثر زلزله ای در کاخک از دست داده است.
او در سال ۱۳۴۷ در مشهد مقدس متولد شده از ۱۶ سالگی به تئاتر روی آورده است. بنابر درخواست های مکرر شما به کودکی و دوران طلایی وی در مشهد مقدس و نحوه ورود او به دنیای هنر اشاره کرده ایم که امیدواریم مورد پسند شما قرار بگیرد، با ما همراه باشید تا سری به محله کودکی رضا عطاران بزنیم. البته گپی هم با پدر مهربانش، خواهرش و دوستانش زده ایم.
اینجا خیابان کوشش است
رضا عطاران در میدان ضد، خیابان کوشش (یکی از محله های قدیمی مشهد) متولد شده است، او که فرزند سوم خانواده محسوب می شود، اصالتاً کاخکی بوده و در کودکی مادر خود را بر اثر زلزله ای در کاخک از دست داده است. آقا رضا که ۲ خواهر بزرگتر و یک برادر کوچکتر از خود دارد در خانواده ای گرم و صمیمی پرورش یافته و در حال حاضر به همراه همسرش در تهران زندگی می کند، بنا به گفته دوستان هم محله ای، رضا عطاران سالی چند بار برای زیارت و دیدن پدر و خانواده اش به مشهد سفر می کند.
کودکی درس خوان، زرنگ و حرف شنو!!
پدر مهربانش با کلامی زیبا و دلنشین برای ما تعریف می کند: رضا بسیار باهوش و با استعداد بود، در تمامی دوران تحصیل و مدرسه اش، یک بار ندیده ام که او در خانه درس بخواند و با مشقی بنویسد، گاهی با عصبانیت به او می گفتم: «پسر جان تو چه جوری فردا می تونی امتحان بدی وقتی هیچی درس نخوندی!» در جوابم با خون سردی می گفت: باباجان شما از من نمره خوب می خواهی و من برای شما نمره خوب می آورم، خدا رو گواه می گیرم که هر سال هم شاگرد اول می شد و من را رو سفید می کرد (با خنده)
با بازیگری رضا مخالف بودم!
وقتی از پدر بهترین کمدین کشور پرسیدم: با بازیگر شدن پسرش موافق بوده یا نه؟ با همان لحن زیبا و خواستنی مصرانه گفت: چرا دروغ بگویم اولش بله! مخالف بودم، هم درکی از این رشته نداشتم و با خودم می گفتم که کار خوبی نیست، هم عقلم کم بود (با خنده) اما وقتی شوق رضا رو نسبت به هنر و بازیگری دیدم، گفتم: خیله خوب بابا جان به کارت برس (می خندد)
خوشحال شدم که دیدم مردم را می خنداند!
وقتی اولین کار او «ساعت خوش» را از تلویزیون دیدم کلی خندیدم و خوشحال شدم که او می تواند مردم را بخنداند، رضا بی دریغ، ساده و راحت بازی می کند و خودش را نمی گیرد و من اگر به او افتخار نکنم چه کاری می توانم انجام دهم؟ (باز هم می خندد)
یره تو خجالت نمی کشی عاشق موش شدی؟
اولین تئاتری که رضا عطاران در آن ایفای نقش کرد «موش عاشق» نام داشت که در مشهد مقدس به روی صحنه رفت، پدرش تعریف می کند که «وقتی نمایش را به همراه خواهرش دیدیم، به او گفتم، یره (باور) تو خجالت نمی کشی؟ دختر تو نمایش کم بود که تو عاشق موش شدی؟» (با خنده)
کاراکتر پدر در کارهای عطاران
خانواده اش برایمان تعریف می کنند، در سریال زیر آسمان شهر که رضا نویسنده آن بود تقریباً بابا را به نمایش گذاشته بود، زمانی که خشایار با چوب دستی خود به دنبال فولاد می کرد مانند کودکی ما بود که پدر نیز در کودکی ما چوبی بر می داشت و دنبال مان می دوید! (با خنده)
یا در فیلم «خوابم میاد» که در یکی از سکانس ها همه بچه ها در خانه سرهنگی جمع می شدند و تلویزیون می دیدند، آن هم به کودکی ما بر می گردد، آن زمان چون تلویزیون کم بود همه بچه های محل در خانه یکی از همسایه ها «که سرهنگ ارتش» بود جمع می شدیم و برنامه کودک نگاه می کردیم، این تصویرها از کودکی در ذهن رضا مانده است که در حال حاضر او در ساخت فیلم هایش از آن خاطرات کمک می گیرد!
به تلویزیون می روم و معروف می شوم
خواهر عطاران، خاطره ای از نوجوانی رضا به یاد دارد، او به ما از نحوه ورود رضا به تئاتر می گوید: به یاد دارم که روزی رضا به همراه دوستش «حمید حقیقی» به خانه آمد، من از پشت پنجره به حرف های آنها گوش می دادم و دقت می کردم، برادرم رضا به دوستش می گفت: بهت ثابت می کنم که از همین تئاترها به صدا و سیما خواهم رفت! دوستش هم که باور نمی کرد مدام از او می پرسید، تو واقعاً می خواهی به تلویزیون بروی؟ اصلاً مگر می توانی؟ و رضا هم با صدایی محکم و رسا رو به حمید کرد و گفت: حالا می بینی که می روم و معروف می شوم! و کار خودشم کرد، حرف رضا از همون اول هم حرف بود! (لبخند می زند)
حیاط خانه را سینما کرده بود
خواهر آقا رضا عطاران می گوید: رضا و دوستانش از همان کودکی به دنیای هنر و بازیگری علاقمند بودند تا جایی که پدرم وقتی دید نمی تواند مانع او شود، پرده ای را در حیاط خانه تعبیه کرد تا رضا بتواند در آنجا نمایش اجرا کند، رضا و دوستانش هم که از زرنگی کم نداشتند، نقشه هایی کشیدند و برای خودشان سینمایی راه انداختند. رضا که خود نمایش های چارلی چاپلین را اجرا می کرد، یکی از دوستانش را بسیج کرده بود تا بلیت درست کند و از هر کسی که برای دیدن نمایش به خانه می آید ۲ تومن پول بگیرد و به او بلیتی بدهد! (با خنده). این کار برای من و خانواده ام بسیار زیبا بود، چون عشق رضا به بازیگری را نشان می داد.
از پدر می ترسید
خواهر بزرگترش فاطمه خانم برایمان تعریف می کند: رضا عصرها در کوچه خودمان به همراه دوستانش فوتبال بازی می کرد، یک روز بعد از بازی که به خانه آمد دیدیم که لنگان لنگان راه می رود، نگو که یکی از بچه های قلدر محل روی پایش افتاده بود و پای رضا شکسته بود، بعد از ۳ روز که حاضر شد به دکتر برویم، وقتی پزشک از او پرسید که چرا زودتر نگفتی به دکتر گفت: آخه از پدرم می ترسم، می ترسیدم که دیگر نگذارد بازی کنم!!! (با خنده)
چه نفر اول باشم چه بیستم، من پدر رضا عطارانم!
در هر اداره و یا بانکی در محله خودمان که وارد می شوم من را می شناسند و به من لطف دارند و کارم را به نحو احسن راه می اندازند، این سوء استفاده از نام پسرم نیست بلکه یک سرفرازی برای من محسوب می شود. |
وقتی که گفتم این گفته شما چاپ میشه با لحنی جدی و قاطع گفت: بله بله بله، حتماً چاپ کنید، به دیوار هم بزنید، افتخار می کنم که پدر رضا عطارانم، شما بگید، وقتی یک کارمند بانک میاد و کاغذ من رو می گیره، خودش هم همه کارها رو درست می کنه، می تونم بگم نه؟ (با خنده) در هر اداره و یا بانکی در محله خودمان که وارد می شوم من را می شناسند و به من لطف دارند و کارم را به نحو احسن راه می اندازند، این سوء استفاده از نام پسرم نیست بلکه یک سرفرازی برای من محسوب می شود.
منبع: خانواده سبز
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد