معمای مرگ مرموز زن جوان در خانه اش

صحنه سازی خودکشی برای فرار از مجازات قتل

گفت‌و‌گو با قاتل بخشوده شده

آدم کشتم تا خوشبخت شوم!

حسن با این‌که 35 سال بیشتر ندارد تا پای مرگ رفته‌ و برگشته ‌است، به همین‌ دلیل هم فکر می‌کند بیشتر از دیگران قدر زندگی را می‌داند و از این به بعد می‌خواهد از هر لحظه زندگی‌اش استفاده درست کند. او که در قتل یک مرد مجرم شناخته ‌شده است بعد از رفتن تا پای چوبه‌دار سرانجام توانست رضایت اولیای‌دم را بگیرد.
کد خبر: ۵۹۶۲۱۳
آدم کشتم تا خوشبخت شوم!
حسن دو هفته پیش به لحاظ جنبه عمومی جرم محاکمه و محکوم شد. او برای ما از قتلی که اتفاق افتاد و آنچه وی را به یک قاتل تبدیل کرد می‌گوید.

متهم هستی پیرمردی را که ضایعات جمع‌کن بود، به قتل رساندی. قبول داری؟

بله قبول دارم. متاسفانه من این کار را کردم.

با هم آشنایی داشتید؟

نه اصلا همدیگر را نمی‌شناختیم، ما هیچ آشنایی با هم نداشتیم. حتی یک بار هم او را ندیده ‌بودم. هیچ‌ کینه‌ای هم نسبت به او نداشتم. اشتباه بزرگی کردم.

پس چرا او را کشتی؟

اسیر وسوسه شدم. خداوند زنی که من را به این راه کشاند هیچ‌وقت نبخشد. او بود که من را وادار کرد چنین کاری بکنم.

در مورد زنی که مدعی هستی تو را به این راه کشاند توضیح بده؟

شش ماه پیش از قتل با زنی به نام مریم آشنا شدم. او زن جوان و زیبایی بود. اوایل نمی‌دانستم شوهر دارد، اما یکی دو ماهی که گذشت متوجه شدم او شوهر دارد و از آن مرد بچه‌ای هم دارد.

وقتی فهمیدی این زن شوهر و بچه‌ دارد، چرا به رابطه با او ادامه ‌دادی؟

اشتباه بزرگی کردم. راستش عاشق آن زن شده ‌بودم. من مجرد بودم و زنی در زندگی‌ام نبود. وقتی این زن با من رابطه برقرار کرد به او وابسته ‌شدم و تصمیم گرفتم او را از دست شوهرش نجات بدهم.

چرا باید او را از دست شوهرش نجات می‌دادی؟

مریم همیشه از دست شوهرش گله می‌کرد و می‌گفت اذیتش می‌کند. شوهرش پیر بود. می‌گفت حرف مشترکی با هم نداریم و نمی‌توانیم زندگی خوبی داشته‌ باشیم. البته مریم خودش به خاطر ازدواج اجباری قربانی و بلافاصله هم بچه‌دار شده‌ بود. می‌گفت پدرش راضی به جدایی نیست و تنها راهی که می‌تواند از دست شوهرش راحت شود این است که او را بکشد.

چرا تو باید این کار را می‌کردی؟

من عاشق مریم شده‌ بودم، فکر می‌کردم می‌توانم بعد از شوهرش راحت‌تر با او رابطه داشته‌ باشم و زندگی بهتری خواهیم داشت. من برای رسیدن به خوشبختی آدمکش شدم.

گفتی مقتول را از ابتدا نمی‌شناختی و اصلا او را ندیده ‌بودی چطور متوجه شدی شوهر مریم همان مرد است؟

اول قرار شد مریم یک عکس از شوهرش بدهد، گفتم اینطوری شاید او را اشتباه بگیرم. گفت پس بهتر است تو شب مقابل خانه ما کشیک بدهی شوهرم که از در خانه بیرون آمد من چراغ بالکن را روشن و خاموش می‌کنم و تو متوجه می‌شوی. من هم قبول کردم. وقتی او چراغ را روشن و خاموش کرد فهمیدم کسی که از در خارج شد شوهر مریم است.

در مورد قتل بگو. چطور او را کشتی؟

وقتی آن مرد از در خانه خارج شد من هم دنبالش راه افتادم و تعقیبش کردم. وقتی به جایی رسیدیم که مطمئن شدم دیگر کسی ما را تعقیب نمی‌کند و کسی آن اطراف نیست به او حمله کردم و کشتمش.

نحوه قتل را بگو، چطور او را کشتی؟

اول با یک چوب به سرش کوبیدم و وقتی به زمین افتاد و گیج ‌شد، با طناب خفه‌اش کردم و جسد را همانجا رها کردم.

چطور بازداشت شدی؟

پلیس به رابطه مریم مشکوک شده ‌بود و از او به من رسید. البته بعد از قتل خودم خیلی عذاب وجدان کشیدم و تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم، اما خیلی می‌ترسیدم و جرات نداشتم. وقتی پلیس من را بازداشت کرد، گفتم خواست خدا این ‌بوده که تاوان کارم را بدهم، پس دیگر نباید دروغ بگویم.

از همان ابتدای بازداشت واقعیت را گفتی؟

بله. همه چیز را در مورد رابطه‌ام با مریم و قتل گفتم. هیچ‌چیز را دروغ نگفتم و سعی کردم پشیمانی خودم را نشان بدهم.

وقتی مریم تو را در آستانه قصاص دید کمکی کرد؟

نه‌تنها کمکی به من نکرد بلکه هر کاری کرد تا من محکوم شوم و خودش آزاد شود. او از من سوءاستفاده کرد. مرا چنان اسیر خودش کرد که حاضر شدم دست به قتل بزنم، اما وقتی به دردسر افتادم رهایم کرد. به همه گفت من مزاحم او شدم و من بودم که نمی‌خواستم او با شوهرش زندگی کند و به عمد او را کشتم. البته دادگاه واقعیت را
فهمید.

مریم هم مجازات شد؟

بله او هم به حبس محکوم شد. آن‌طور که متوجه شدم به 15 سال. او حالا در زندان است. بچه‌اش را هم به خانواده‌اش دادند. درست است که من باعث مرگ مرد بیچاره شدم، اما مریم مقصر اصلی بود.

اولیای‌دم برای اجرای قصاص خیلی اصرار داشتند چطور شد که توانستی رضایت بگیری؟

اصلا فکر نمی‌کردم رضایت بدهند آنها به دلیل آبروریزی که راه افتاده ‌بود خیلی ناراحت بودند و می‌گفتند هر طور شده باید انتقام بگیرند، اما وقتی اصرار خانواده من را دیدند و وقتی دیدند که خیلی متحول شده‌ام و از کاری که کردم خیلی عذاب می‌کشم در تصمیم خود تجدیدنظر کردند.

برای دریافت رضایت چه کردی؟

پدر و مادرم به آنها پول دادند البته مبلغی که خواسته ‌بودند خیلی سنگین بود، اما برادر مقتول می‌گفت برای این که بچه برادرش را نگهداری کند نیاز به پول دارد و این بچه هم آینده دارد و باید نسبت به آینده او حساس بود. راست هم می‌گفت، آنها هر چه پول گرفتند برای بچه کوچک سرمایه‌گذاری کردند. من به آنها حق می‌دهم و از این که خانواده‌ام مجبور شدند این پول را بدهند اصلا ناراحت نیستم البته این من هستم که باید کار خانواده‌ام را جبران کنم.

خودت فکر می‌کنی چرا این قتل اتفاق افتاد؟

زمانی که این قتل اتفاق افتاد. من جوانی بیست‌ودو ساله ‌و خیلی خام بودم، اما حالا اوضاع فرق کرده ‌است. من دیگر مثل سابق فکر نمی‌کنم، آن موقع خیلی احساس تنهایی می‌کردم و هر کس که به من نزدیک می‌شد فکر می‌کردم دوستم دارد و هر کاری برای نگه داشتنش انجام می‌دادم، اما حالا می‌فهمم که اشتباه کردم. باید به جای این کارها ازدواج می‌کردم و تشکیل خانواده می‌دادم. آن وقت‌ها از ازدواج می‌ترسیدم. فکر می‌کردم با وضعی که دارم سراغ هر دختری بروم با من ازدواج نمی‌کند.

مگر چه وضعی داشتی؟

کار داشتم، اما ماشین و خانه نداشتم. البته پول اجاره خانه داشتم، اما خودم فکر می‌کردم اول باید امکانات تهیه کنم و بعد سراغ زندگی مشترک بروم. حالا می‌فهمم که اشتباه کردم. دختران قانع و خوب زیادی هستند که حاضرند کنار همسری وفادار بمانند و زندگی تشکیل دهند.

قصد داری بعد از خروج از زندان چه کار کنی؟

دوباره سر کار برمی‌گردم و زندگی‌ام را از نو شروع می‌کنم. بعد ازدواج می‌کنم. سعی می‌کنم دختری را انتخاب کنم که خانواده‌ام هم راضی باشند و دختر خوبی باشد. البته نمی‌دانم با سابقه‌ای که دارم دختری قبول می‌کند با من ازدواج کند یا نه، اما من سعی خودم را می‌کنم. اگر هم نتوانستم ازدواج کنم تا آخر عمرم غلام پدر و مادرم
می‌مانم.

درباره روند رضایت گرفتنت توضیح می‌دهی؟

از وقتی این قتل اتفاق افتاد خانواده‌ام رفت‌وآمدهایشان را به خانه مقتول شروع کردند. اوایل خانواده او اصلا جواب نمی‌دادند حتی مادرم را به خانه راه نمی‌دادند، اما بعد کم‌کم نرم شدند. مادر و پدرم ماهی یکبار به خانه آنها می‌رفتند. 9 سال این کار را کردند تا این که راضی شدند دیه بگیرند و رضایت بدهند. من اصلا فکر نمی‌کردم آنها از قصاص گذشت کنند.

حرفی با اولیای‌دم داری؟

به خاطر کاری که کردند از آنها تشکر می‌کنم. دست آنها را می‌بوسم و تا آخر عمرم مدیونشان هستم. هر کاری بخواهند انجام می‌دهم. آنها درس بزرگی در زندگی به من دادند. با این که مقتول به من ‌بدی نکرده ‌بود و کاملا در این قتل مقصر بودم، مرا بخشیدند و انسانیت را به من یاد دادند. به خاطر این کار از آنها ممنونم. امیدوارم طوری زندگی کنم که بتوانم خوبی‌های آنها را جبران کنم. فرد مفیدی برای جامعه‌ باشم و از این به بعد خطا نکنم. / ضمیمه تپش

مریم عفتی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها