خانواده‌های بی‌شناسنامه در مناطق محروم

ایرانی اما نامرئی

سایه اند، مجهول الهویه اند، اسم ندارند، سن ندارند، حق مدرسه رفتن ندارند، بیمار شوند هیچ بیمارستانی قبول شان نمی‌کند، بمیرند کسی مدعی خون شان نمی شود؛ زیر ماشین که بروند یا اگر مرضی جان شان را بگیرد دفن شان نمی کنند، مگر به نام مجهول الهویه و گاهی هم صاحبان شان، تن های استخوانی شان را میان همان زباله هایی که در آنها قد کشیده اند، رها می کنند.
کد خبر: ۵۹۰۹۱۰
اسب‌هایی که شناسنامه دارند و بچه‌هایی که بی‌شناسنامه‌اند

 اعضای تن شان را می شود حراج کرد؛ خودشان را می شود کرایه داد برای گدایی یا پخش کردن مواد مخدر یا دستفروشی و بزرگتر که شوند فروخته می شوند به هر که بیشتر بابت شان پول بدهد؛ آن ها بچه های بی‌ شناسنامه اند و بی شناسنامه ماندن شان یعنی قرار نیست به چشم کسی بیایند،‌ قرار نیست در آمارها حساب شوند یا کسی دنبال گرفتن حق شان برود حتی مدافعان حقوق کودک.

حدود دو سال پیش بود که برای تهیه گزارشی از بی شناسنامه ها به دروازه غار رفتم و گزارشی درباره شان نوشتم تا به گوش مدافعان حقوق کودکان برسانم که آنها هیچکس نیستند، بچه ها اما در هیچ چیز خوش اقبال نیستند نه در زندگی، نه حتی در بازتاب خبر شوربختی شان، کسی پس از انتشار گزارش پی کارشان را نگرفت، کسی ندیدشان، کسی نشنیدشان و حالا نه فقط آن بچه های بی نام و نشان، دو سال به سال های بی هویتی شان اضافه شده است،  بلکه صدها کودک بی شناسنامه دیگر هم به جمع شان پیوسته اند و با تن های چرک و لباس های ژنده، سر چهار راه ها خنزر پنزر می فروشند یا در نشئگی های طولانی توی بغل گداهایی که ماهی  30-50 هزار تومان کرایه شان می کنند، آرمیده اند تا رهگذرها به افتخار معصومیت نشسته در چهره های خواب آلودشان، اسکناس های چروک خورده جلوی شان پرت کنند.

بی شناسنامه بودن این بچه ها، گرچه به ضرر خودشان تمام شده، به نفع پدر و مادرهای شان است؛ به چشم آنها هر کودک سرمایه ایست که هر وقت زندگی به آنها سخت بگیرد باید به پول نقد نزدیکش کرد. بیشتر بچه ها پدر و مادرهایی معلق میان نشئگی و خماری دارند که حوصله گرفتن شناسنامه برای آنها را ندارند یا حاصل روابط نامشروع و ازدواج های موقت هستند که کسی آنها را نخواسته یا اصلا نطفه شان، با هدف تبدیل کردن شان به پول یا بخشیدن شان به باندهای تبهکاری، بسته شده است.

زندگی بچه های بی شناسنامه، سیبی نیست که اگر هوا بیندازید هزار هزار چرخ بخورد، آنها مثل سیندرلا نیستند که روزی دل پریان به حال شان به رحم بیاید و فرصت پا کردن کفش بلورین و عوض کردن سرنوشت‌شان را به آنها بدهند، مثل ماه پیشانی نیستند که کسی از توی تنور سیاه بخت شان، بیرون شان بکشد، آنها محکوم به زندگی نکردن هستند، محکوم به خرید و فروش شدن، به بی سوادی، به تبهکاری، به پابرهنه بزرگ شدن میان زباله ها و مردن میان همان زباله ها.

چند روز پیش خبری خواندم که می گوید اصیل ترین اسب های ایرانی شناسنامه دار می‌شوند، راویان خبر گفته‌اند تا کنون 34 رأس اسب اصیل ترکمن در استان گلستان شناسنامه دار شده اند و پیش بینی کرده اند که هزار و 800 رأس اسب اصیل دیگر هم وجود دارند که باید شناسنامه بگیرند تا نژاد و هویت شان حفظ شود.

خبر را که می نویسم، هی انگشت هایم شیطنت می کنند و ناخودآگاه به جای اسب می نویسند، کودک. شاید چون اسب های اصیل حق دارند شناسنامه داشته باشند اما آن بچه ها نه ، شاید چون کسانی دنبال حفظ نژاد اسب های اصیل هستند اما کسی دنبال حفظ کردن بچه های بی شناسنامه نیست ، شاید چون قیمت اسب های اصیل از بچه های غیر اصیل و بی نام و نشان خیلی بیشتر است، شاید چون ....

حالا باید همه « کودک » های نوشته در خبر « شناسنامه دار شدن اسب های اصیل» را به « اسب » تبدیل کنم و دیگر به صدای دلم گوش نکنم که دائم نهیبم می زند: کاش آن بچه ها،‌ اسب بودند تا دستکم شناسنامه می گرفتند.  

مریم یوشی‌زاده-خبرنگار جام جم آنلاین

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۳
ولی الله عبدیان
United States
۰۰:۳۳ - ۱۳۹۲/۰۶/۰۳
۰
۰
عالی بود از نكته سنجی شما سپاس. ولی باید دقت كنید كه تهیه شناسنامه برای این كودكان چون خودم هم دنیال كارشان رفته ام می گویم خانم یوشی زاده خیلی بستگی دارد به این كه والدین شان همكاری كنند یا نكنند چون سرپرست بچه در واقع مسوول اصلی او است پس كم كاری از ما سازمان ها نیست از والدین است.
اشرف باقری
Iran, Islamic Republic of
۰۹:۰۵ - ۱۳۹۲/۰۶/۰۳
۰
۰
كاش آن بچه ها اسب بودند عزیزم. من هم دیده امشان و نه با عمق نگاه تو اما قلبم به خاطر قلبشان جریحه دار شده است.بوسه ای برای قلمت....
شهرام
Iran, Islamic Republic of
۱۲:۴۰ - ۱۳۹۲/۰۶/۰۳
۰
۰
مطلب بسیار تكان دهنده ای بود. تكان دهنده تر این است كه زیر و بم این تجارت وحشتناك و همه عوامل درگیر در آن را حتما خیلی ها می شناسند ولی چه كسی حاضر است كاری بكند، چه كسی حاضر است آنها را از خیابانها جمع كند و مثل همان اسبها كمی غذا و آب و یك آخور گرم برایشان حاضر كند. اما چرا حاضرند. می دانی چه زمانی؟ وقتی میهمانانی عالی قدر قرار است به كشور بیایند. حواستان بود كه از چند روز مانده به مراسم تحلیف تا روز بعد از آن این كودكان خوب خوردند و خوابیدند. از معتادان و گدایان خیابانی هم خبری نبود. شهر شده بود آرمانشهر! چه خوب می شد اگر این عالی مقامان هفته ای یكبار به كشور ما سری می زدند تا این بچه كمی استراحت كنند
من بابت شناسنامه آن اسبها شرمنده ام :(

نیازمندی ها