خلافکار نیستم، فریب خوردم

شهاب در خانواده‌ای بزرگ شده که هیچ نوع سابقه‌ای از جرم و خلاف وجود ندارد. او می‌گوید: «من فقط یک برادر کوچک‌تر از خودم دارم و تا قبل از این‌ که دستگیر شوم هیچ‌ کدام از خانواده و فامیل به زندان نیفتاده بود. خودم هم فکر نمی‌کردم یک روز دستگیر شوم. اصلا هیچ ‌وقت اهل خلاف نبودم. همه می‌دانند من از بچگی خیلی آرام و سر به زیر بودم. نادانی کردم و کار دست خودم دادم.»
کد خبر: ۵۸۸۰۴۵
خلافکار نیستم، فریب خوردم

شهاب نتوانسته است دیپلم بگیرد. او می‌گوید: «سال آخر مدرسه را ول کردم و وارد بازار کار شدم تا بتوانم آینده‌ام را بسازم. شغل‌های مختلفی را تجربه کردم. مدتی در ترمینال باربر بودم. مدتی در یک کارگاه نجاری کار کردم. بعد هم به یک تعمیرگاه خودرو رفتم، اما هیچ کدام فایده‌ای نداشت. پول خوبی بابت این کارها گیرم نمی‌آمد. همیشه می‌خواستم پیشرفت کنم و زندگی بهتری داشته باشم برای همین دنبال کار آب و نان‌دارتری می‌گشتم.»

جوان زندانی که از شرایط شغلی خود بسیار ناراضی بود سرانجام به پیشنهاد یکی از دوستانش برای ارتکاب جرم پاسخ مثبت داد. او چنین می‌گوید: «یک روز وقتی داشتم با یکی از دوستانم حرف می‌زدم به من گفت بیا از مردم زورگیری کنیم. من تا قبل از آن هیچ خلافی انجام نداده بودم برای همین پیشنهادش را قبول نکردم، ولی او اصرار کرد و گفت این کار پول زیادی دارد. من می‌ترسیدم دستگیر شوم و آبرویم برود، اما آن دوستم آنقدر توی گوشم خواند تا این ‌که وسوسه شدم. پیش خودم گفتم مدتی این کار را می‌کنم تا پول زیادی پس‌انداز کنم بعد برای خودم شغل بهتری راه می‌اندازم و دیگر از کار کردن برای مردم و گرفتن حقوق ناچیز خلاص می‌شوم.»

همین وسوسه‌ها شهاب را به سمت ارتکاب زورگیری کشاند و او و دوستش سرقت‌های زنجیره‌ای خود را شروع کردند. متهم توضیح می‌دهد: «ما نمی‌خواستیم به کسی صدمه‌ای بزنیم. راستش از درگیری می‌ترسیدم.

فکر می‌کردم اگر چاقو داشته باشم موقع زورگیری ممکن است کسی مقاومت کند و من هم جوگیر شوم و ضربه‌ای بزنم آن وقت احتمال دارد طرف بمیرد و من یک عمر عذاب بکشم و آخر و عاقبتم هم چوبه دار باشد برای همین شرطم این بود که نباید چاقویی در کار باشد. همدستم این را قبول کرد. ما سوار بر موتور در خیابان‌های فرعی و کوچه‌ها پرسه می‌زدیم و همین که زن یا مرد تنهایی را می‌دیدیم و احساس می‌کردیم زورمان به او می‌رسد سروقتش می‌رفتیم و با تهدید از او دزدی می‌کردیم و سریع با موتور از آن محل دور می‌شدیم.»

متهم می‌گوید پول‌هایی که از راه دزدی به دست می‌آورد به او احساس رضایت می‌داد و همین باعث شد به جرایمش ادامه بدهد: «درآمدم خیلی بیشتر از وقتی بود که از صبح تا شب در تعمیرگاه کار می‌کردم و خسته و کوفته به خانه برمی‌گشتم. این پول زیر زبانم مزه کرد، برای همین به دزدی‌ها ادامه دادم. بعد از چند سرقت دیگر این کار برایم عادی شد و ترسی نداشتم. خیال می‌کردم همیشه می‌توانم فرار کنم، اما بالاخره گیر افتادم و فهمیدم همه فکر و خیال‌هایم غلط بود. حالا هم بشدت پشیمان هستم. سرم به سنگ خورده و دنبال فرصتی می‌گردم تا بتوانم گذشته‌ام را جبران کنم.»

شهاب حرف‌هایش را این طور ادامه می‌دهد: «اوایل خیال می‌کردم با پول دزدی برای خودم سرمایه‌ای جور می‌کنم، اما حقیقتش این است که یک‌ریال هم برایم نمانده است. همه آن پول‌ها را خرج ‌کرده‌ام. با دوستانم به گشت و گذار و تفریح می‌رفتم. به قول معروف باد آورده را باد می‌برد. حالا دست خالی مانده‌ام و نمی‌دانم پول شاکیان را چطور باید بپردازم و چگونه باید از آنها رضایت بگیرم.

پدرم هم مرد پولداری نیست که بتواند تاوان کارهایم را بدهد. واقعا نمی‌دانم چه پیش می‌آید، اما مطمئن هستم بعد از این‌ که آزاد شدم دیگر سراغ خلاف نمی‌روم. من اهل این برنامه‌ها نبودم و همین دفعه هم گول رفیق ناباب را خوردم.»

نام و تاهل: شهاب ـ ب، مجرد
سن: 27 سال
تحصیلات: دبیرستان
اتهام و محل دستگیری: زورگیری ـ‌ استان تهران
یگان دستگیرکننده: پلیس آگاهی 

داوود ابوالحسنی - ضمیمه تپش

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها