تاریخ خود گواه است که با عیسی(ع) روحالله چه کردند و قشریان چه بلایی بر سر آن یگانه آوردند یا یحیی را چنان مظلومانه کشتند، پیامبر خاتم(ص) نیز به جرم اینکه برانگیخته شده بود تا توحید را برپا دارد و انسان را از بندگی مادی و زخارف دنیوی برهاند و آزاد و رها در بند قید عشق حق تعالی نماید، سنگ کین بر دهان مبارکش کوفتند و بر سر مبارکش خاروخاشاک ریختند و سخنان الهی که بر زبان قدسیش جاری میگشت، قصه و فسانه دانستند و آخر تهمت جنون بر روح پرفتوحش زدند.
اما پس از اتمام دور نبوت با خاتمیت، ختمالمرسلین و رحمتللعالمین محمد مصطفی که درود خدا بر او باد، دایره ولایت کلیه آغاز و در وجود ذیجود سرور فتیان عالم حضرت علی مرتضی(ع) متجلی گشت، حضرت اسدالله صاحب ولایت که از مقام حقیقت محمدیه(ص) سیراب گشته بود و شهر علم نبی را آغاز محسوب میگشت نیز در دوران حیات خاکی خویش بسیار مورد اذیت و آزار ظاهرپرستان قشری مذهب قرار گرفت و وجود مبارکش به انواع شداید روزگار رنجیده گشت. با این حال هنور اهل زمانه همروزگار حضرتش نیز نتوانستند بخوبی امام و پیشوای خویش را بشناسند، امروز نیز همینگونه است و مظلومیت علی(ع) نه برای خانهنشینی اوست، بلکه برای این است که انسانها که باید مولا علی(ع) شناس باشند و راه رستگاری را در چهره حیدری بنگرند نه تنها نمیشناسند، بلکه طعنه و کنایه نیز دریغ نمیدارند و بعضی دیگر نیز که میگویند میشناسیم و میدانیم در وادی عمل میدان خالی میکنند و مرام علی(ع) در شداید فراموش میشود.
مردمان عصر مولا(ع) بجز تعداد انگشت شمار آن هم به قدر وسع خویش نه به قدر مولا(ع)، وی را نشناختند و اندکی پی به بواطن روحانی حضرتش بردند، اما عده کثیری نه دانستند که پیشوایشان کیست و نه خواستند بدانند و برخی نیز که کرامات و اشارات روحانی حضرتش بر ایشان مکشوف شد، بعد از گذشت زمان فراموش کردند و حمل بر افسانه نمودند، گویی علی(ع) در زمان خویش غریب بود و جز حضرت دوست آشنایی نداشت، اما گهگاه که پیمانه عشق الهیاش لبریز میگشت رشحات آن نیز بر مردم میرسید، اما کو گوش شنوایی که بشنود و کو جان آگاهی که بداند و بهره برد، آنقدر جمودت روحهای بیجان مردم را خشک و منجمد کرده بود که وقتی حضرتش از شدت فیضان عشق حقیقی میفرمود که بپرسید از من قبل از اینکه مرا نیابید، عربی شماره موهای ریشش را پرسش نمود یا وقتی مولا(ع) به رمز و اشاره میفرمود که من به راههای آسمان بیشتر از راههای زمین آشنایم کسی به فکر فرو نرفت و روحی مشتاق پرسش از احوال آسمانهای باطنی و معنوی که علی(ع) در آنها به پرواز درآمده بود، نشد.
علیبن ابیطالب(ع) در سخنان گهربارش که به عقیده عرفا فهم آنها فوق طاقت و استطاعت انسان عادی است بکرات مفاهیم بلند آسمانی را در قالب لفظ و کلمه متجلی میساخت و چنان پر مغز میفرمود که حتی بعد از گذشت قرنها نیز امروز کلمات همان شور و شیدایی را به همراه دارد و همان جذبه را آشکار میسازد.
اما چه سود که دعوای تقسیم بیتالمال وقت برای کسب مفاهیم معنوی از ساحت علوی را ربوده بود و فکر رسیدن به حاکمیت جامعه اسلامی فرصتی برای غور در معانی ژرف روحی را برای بزرگ و کوچک باقی نگذاشته بود. ابوتراب از این رو غریب و مظلوم بود که همراهان وی با این که شخصیت والایش را میدیدند و میشناختند، اما تاب عدالتش را نمیآوردند و نزاع بر سر مال دنیا با کسی مینمودند که از دنیا برای خود بهرهای نداشت و نعلین خویش را وصله مینمود و با اندک غذایی اطعام مینمود که اگر نیازمندی نیز در آن حال سر میرسید دیگر قوتی برای خوردن خودش باقی نمیماند، به دست خویش چاه حفر مینمود و نخلستان آباد میکرد و عرب مسافر که از راه میرسید نمیشناخت که این مرد خاکسار که مهمان سفره ساده غذای اوست خلیفه مسلمین است.
شهادت حضرت نیز که جان عاشقان و دلدادگان راستینش را اندوهناک کرده و میکند نشان از غریب بودن وجود مبارکش در عالم خاکی دارد؛ شاهد این گفتار فرمایش مکرر حضرت(ع) است مبنی بر این که مرگ در نزد ایشان شیرینترین امور است، چرا که از بند غربت دنیا به دیار وصال و سرزمین آشنایی قدم مینهد و از زندان تن و تن دوستان میرهند و به دیدار معشوق نایل میشوند، از این رو زمانی که میداند وعده حق به دیدار محقق شده است خدا میداند چه حالی پیدا میکنند و مرغ جانشان چه به قفس تن میکوبد تا موعد موعود فرا رسد و در زندان بشکند، همین است که قاتل خویش را از خواب بیدار میکنند تا در قضای الهی کاهلی نکند و فرمان رهایی حضرت از زندان تن را بهجاآورد و شقاوت خویش(منظور ابن ملجم مرادی است) را به اوج رساند و حضرت در پیشگاه احدیت حاضر میشوند و در محراب عبادت زانوی عبودیت بر زمین میگذارند تا امر الهی به وقوع پیوندد و زمانی که شمشیر بر فرق مبارک اصابت مینماید زبان مبارک جملهای قرائت میفرماید که جان عالم و عالمیان را میگدازد (قسم به خدای کعبه که رستگار شدم)، آیا روح ایشان آنچنان آزرده از اهل دنیا بود که اینچنین فرمود یا این که شوق وصال محبوب زبانه میکشید، اما هرچه بود نشان از اندوه فراوان بود که در لحظهای که انسان باید از شدت درد و عمق جراحت فریاد برآرد در عوض جملهای ایراد کند که تا عالم باقی است شنودگان را حیران و مدهوش سازد و بلندای روح صاحب آن کلمات را به تصویر کشد، تصویری که هیچگاه از ذهن زمان محو نخواهد شد.
اسدالله را جامعه آن روز نشناختند، امروز نیز نمیشناسند و فردا هم نخواهند شناخت، اما این ناتوانی و تاسف در شناخت وجود مبارک حضرت بر شیعیان دشوارتر است به سبب آنکه خود را متصف به صفت علوی بودن و راه علی(ع) پیمودن میدانند، اما ایکاش از کمالات حضرت ذرهای در وجود ایشان متجلی میگشت، افسوس که از مرام علی(ع)، جوانمردی حضرت، حسن معاشرت، ایثار، گذشت، جدیت و استواری و... که یکی از هزار نیز نتوان مشاهده نمود، مگر اندکی که گمنام و بیادعا درگوشهای خزیده و با توسل به ساحت کبریایی خداوند عالم و مدد از انفاس قدسی مولا علی(ع) زندگی چند روزه را با تمام شداید و سختیها میگذرانند و دَم بر نمیآورند و همچون مقتدای خویش گام در آسمانها میزنند و با اهل زمین بیگانهاند و به درگاه علوی متصل.
امیر هاشمپور / جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
رئیس سازمان غذا و دارو در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد
رئیس مرکز ملی اقلیم و مدیریت بحران خشکسالی در گفتوگو با «جامجم» تاکید کرد