علاقه وافر ابوذر به فضا و فضانوردی نه به دلیل عظمت کهکشانها بود و نه هیجان سفری ماجراجویانه به سیارهای دیگر. او مفتون رباتهای فضایی و بخصوص آنها که بر سطح مریخ جولان میدادند، بود.
توجه او به ربات های فضایی هر روز ابعاد تازهای به خود میگرفت تا جایی که وقتی زمان دانشگاه رفتن فرا رسید، او خودش یک پا مهندس رباتیک بود.
این همه موضوع جانبی برای فکر کردن، ابوذر را از سد بزرگ کنکور غافل کرده بود. او که خود را برای ورود به یکی از دانشگاههای صنعتی برتر شهر تهران آماده میکرد، ناگهان اسمش را در فهرست قبول شدگان دانشگاه آزاد واحد قزوین یافت.
یاس و ناامیدی اولیه با قدم گذاشتن در این دانشگاه خیلی زود جای خودش را به امید و آرزوی مضاعف داد. این دانشگاه با آن همه کارگاه و آزمایشگاه مجهز و تیمهای دانشجویی فعال، بهشت موعود شیفتگان رباتیک بود.
تا در دانشگاه جدید جا افتاد، خودش را در یکی از کارگاههای متعدد رباتیک آنجا یافت و با دیدن اولین فراخوان ثبتنام در مسابقه رباتیکی که قرار بود در ایتالیا برگزار شود، فورا ثبتنام کرد. میدانست آنجا آینده انتظارش را میکشد.
در مسابقات ایتالیا با آن همه اتفاق ریز و درشتی که میافتاد، یک ملاقات ساده مسیر زندگی ابوذر را برای همیشه تغییر داد.
ابوذر روزهای قبل هم آن غرفه کوچک را دیده بود، اما به نظرش در میان این توفان خروشان فناوری و دانش، یک غرفه کوچک اسباببازی فروشی نمیتوانست گزینه خوبی برای بازدید باشد.
اما آن روز صبح دست سرنوشت او را به غرفهای کشاند که کتاب، لوح فشرده و کیتهای آموزش رباتیک برای کودکان عرضه میکردند.
رنگهای زنده و شاد و آنهمه پوستر زیبا مهندس جوان داستان ما را مجذوب خود کرد و به خودش که آمد، دید دارد با یکی از آن ماکتها بازی میکند. این همان تکه گمشده زندگی او بود.
تمام آن روز از خود میپرسید اگر او در کودکی یا نوجوانی چند تایی از این اقلام آموزشی را در اختیار داشت، حالا چقدر جلوتر بود، حالا چقدر ماهرتر و کارکشتهتر بود؛ او آینده را یافته بود.
به ایران که برگشت با چند نفر از دوستانش صحبت کرد. خیلی زود چهار نفر شدند و هم قسم برای اینکه آموزش رباتیک را به کسب و کار خودشان تبدیل کنند. در یک اتاق کوچک 10 متری از یک ساختمان قدیمی در مرکز شهر تهران کارشان را شروع کردند.
قبل از هر چیزی به محتوای آموزشی نیاز داشتند. اینترنت ابزار خوبی بود و خیلی زود آنها دنیایی از مطالب آموزشی مختلف را ترجمه کرده بودند. خیلی چیزها را هم خودشان نوشتند.
از آنجا که قرار بود با فناوری روز همراه باشند، با محتواهای تهیه شده یک سیدی مولتی مدیا تهیه کردند و برای نخستین بار فرآیند تولید، عرضه و فروش را تجربه کردند. ابوذر هنوز مزه آن کاسه آشی را که با پول نخستین فروششان خوردهاند به یاد دارد.
اما این تازه آغاز ماجرا بود. ابوذر رویای ساخت بسته آموزشی رباتیک را در سر داشت. بستهای ارزان که هر نوجوانی با هر سطح مالی در سراسر ایران بتواند بخرد و با ابزار داخل آن یک ربات برای خودش درست کند اما این پروژه دیگر تولید محتوا و پرکردن لوح فشرده نبود.
این یک کار جدیتر بود که طی آن باید با کارگاههای قالب سازی، تزریق پلاستیک، زنجیره تامین تجهیزات، چاپخانه، شبکه توزیع و خلاصه یک کسب و کار واقعی و بزرگ سروکله میزدند.
ابوذر عزمش را جزم کرده بود و با مشورت سه یار و شریک همیشگیاش قدم در این راه گذاشت.تامین سرمایه لازم برای انجام این کار چالش بزرگی بود.
برای کاهش قیمت باید تیراژ را بالا میبردند و با افزایش تیراژ، هزینه اولیه سر به فلک میکشید. حالا دوراهی سرنوشتسازی در مقابل این چهار دوست ظاهر شده بود یا باید شریک سرمایهگذار قبول میکردند یا با صبر و قناعت و پشتکار بیشتر خودشان از پس سرمایه لازم برای این کار بر میآمدند.
آنها راه دوم را برگزیدند. راه سختی بود، اما به بار نشست. ابوذر خودش اولین بسته را باز کرد و نخستین ربات شرکت اسپروز را سر هم کرد تا یادش بماند این اسباب بازی آموزشی او را از یک علاقهمند ساده به صاحب یک کسب و کار دانش بنیان رسانده است.
ابوذر معتقد است اگر طراحی و تولید را 20 درصد یک کسب و کار فرض کنیم، 80 درصد باقیمانده ایجاد شبکه عرضه و فروش محصول است.
او ایمان دارد که سرمایهگذاری کلان روی طراحی و تولید محصول میتواند یک ایده عالی را به مشتی خاکستر تبدیل کند.
به همین دلیل هم بوده که آنها مسیر تبدیل شدن از یک شرکت مستقر در دفتری اجارهای به مساحت ده مترمربع تا شرکتی بزرگ با چند کارگاه و آزمایشگاه و دو ساختمان مجزا را قدم به قدم و با توسعه تدریجی محصولاتشان طی کردهاند.
در همان روزهای نخست عرضه بسته آموزشی ساخت ربات، ابوذر دریافت که نمیشود محصولی خوب ساخت و نشست در دفتر کار به این امید که دیگران محصول شما را تبلیغ کنند و بفروشند.
هر چهار نفرشان لباس کار پوشیدند و راه افتادند دور ایران تا بلکه بتوانند تعداد بیشتری از کیتها را به پول تبدیل کنند. حضور در 30 نمایشگاه بزرگ و مراجعه حضوری به مدارس و انجمنها برای تبلیغ و عرضه بسته اسپروز بخشی از زحمتهای فراوان این چهار رفیق برای در آغوشکشیدن موفقیت بود.
مدتی از تولید و عرضه کیتهای آموزشی رباتیک اسپروز گذشته بود که آنها تصمیم گرفتند با بخشی از سودشان، یک طرح تحقیقاتی برای ساخت رباتهای جدی را آغاز کنند.
رباتهای ساخته شده فقط در دونمایشگاه صنعتی ارائه شده بود که سیل سفارشات برای ساخت رباتهای ساده و کوچک به شرکت سرازیر شد.
ابوذر حالا میتوانست خلأ حضور شرکتهای ایرانی ربات ساز را بخوبی درک کند. پس از مدتی پای مشتریان بزرگتر به اسپروز باز شد تا جایی که شرکت آنها امروز تنها سازنده ربات سفارشی در ایران است که مشتریانی در بخشهای صنعتی، پزشکی و نظامی دارد.
ایده از نگاه ابوذر
ابوذر ایدههای خود را از دل مشکلاتی که با آنها روبهرو شده یا برایش تعریف میشود، بیرون میآورد. مشکلاتی که در هر جایی به چشم میخورند.
او فکر میکند که نوشتن حتی کوچکترین ایدهها در یک دفترچه یادداشت و فکر کردن در مورد نحوه پیادهسازی آنها میتواند قدم اولیه مناسبی برای عملیکردن آن ایده باشد.
به نظر او بهتر است برای عملی کردن یک ایده باید قبل از هر کاری دانش تخصصی مورد نیاز در آن زمینه را به دست آوریم.
صحبت کردن درباره ایدهای که چیزی از دانش و فناوری پشت آن نمیدانیم، مثل قدم زدن روی ابرهاست.
ابوذر آرزو دارد روزی شرکتش در سطح جهانی، حرفهایی برای گفتن داشته باشد و بتواند درصد قابل ملاحظهای از تجارت حوزه رباتیک را به ایران اختصاص دهد؛ آرزویی که او از همین حالا برای عملی شدنش کار را شروع کرده است.
نام: ابوذر آقاجانی
سن: 33 سال
محل تولد: تهران
تحصیلات: کارشناسی رشته الکترونیک
نام ایده: اسپروز
رامین فتوت - ضمیمه کلیک
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با سرپرست اداره کل روابطعمومی و امور بینالملل سازمان نظام پزشکی کشور مطرح شد
فرزاد آشوبی در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد