جلیل سامان، کارگردان ‹پروانه›: نباید درگیر قواعد هالیوودی شویم

او معتقد است تماشاگر تلویزیون دوست دارد قصه ببیند نه ماجراهای سیاسی. سیاست را باید در میزگرد به تماشاگر ارائه کرد.
کد خبر: ۵۶۲۶۴۱
جلیل سامان، کارگردان ‹پروانه›: نباید درگیر قواعد هالیوودی شویم

جلیل سامان پیش از ساخت «ارمغان تاریکی» و «پروانه»، سریال «ترس و لرز» را برای گروه کودک شبکه یک سیما نوشته و کارگردانی کرده است. «قصه قرارگاه» یکی دیگر از سریال‌های سامان است که از شبکه سه به نمایش درآمد. او همچنین کارگردانی چند فیلم مستند برای شبکه‌های مختلف تلویزیون را در کارنامه دارد، به‌علاوه فیلم سینمایی «وقت بودن» به سفارش شبکه چهار که سه جایزه را از جشنواره فیلم فجر از آن او کرده است. پروانه بعد از ارمغان تاریکی، دومین و احتمالا آخرین سریال سامان است که داستانی را در سال‌های شکل‌گیری و وقوع انقلاب اسلامی ایران روایت می‌کند. گرچه او دیگر تمایلی به ساخت سریال در این بستر زمانی ندارد، اما همه آنها که سریال پروانه و ارمغان تاریکی را دوست دارند یا حتی دوست ندارند، در این نکته با هم موافق هستند که در کارگردانی آنها به جزئیات زیادی توجه شده و نه‌تنها خطا یا اشتباهی در روایت سال‌های دهه 50 در این دو سریال دیده نشده است، بلکه تصاویر، رنگ، نور، صداها و موسیقی فضای این دهه را به خوب تداعی می‌کنند. به همین دلیل و البته به دلایلی که رد آنها در این گفت‌وگو هم پیداست، می‌توان گفت جلیل سامان کارگردانی بسیار سختگیر و وسواس‌ است

تصویربرداری سریال پروانه برای مدتی متوقف شد، چون بخشی از داستان لو رفته بود این مساله آنقدر اهمیت داشت که بخواهید زمان تولید و به تبع آن زمان پخش سریال را به تعویق بیندازید؟

بخشی از داستان که لو رفته بود، باعث می‌شد امکان غافلگیری مخاطب در روایت داستان از بین برود. تقریبا بیش از یک قسمت از داستان لو رفته بود، اما من توانستم با تغییر در فیلمنامه قسمت اول و دوم و با تمهیداتی در شیوه روایت، این اتفاق را جبران کنم. قصه به این ترتیب بود که امیر از دیوار خانه پروانه بالا می‌رفت، وارد خانه می‌شد، سراغ گاوصندوق می‌رفت و اهالی خانه به دلیل شکستن آباژور از خواب بیدار می‌شدند، امیر پنهان می‌شد و ناگهان می‌دید در اتاق پروانه است. پروانه غافلگیرش می‌کرد و ادامه داستان به صورت خطی و نه به صورت فلاش‌بک روایت می‌شد. اما تقریبا همه این ماجرا در خلاصه داستانی که منتشر شده بود، لو ‌رفت؛ در خلاصه داستان درباره ورود امیر به خانه پروانه خبر داده بودند و این‌که این دو با هم همراه می‌شوند و اتفافات بعدی رخ می‌دهد... بنابراین نشستم و فکر کردم چطور می‌شود این اتفاق را با توجه به بخش‌هایی که تصویربرداری شده جمع و جور کرد. باید از تصاویر گرفته‌شده استفاده می‌کردم که مجبور نشویم آنها را دوباره بگیریم و در عین حال باید شیوه روایت را عوض می‌کردم تا غافلگیری مد نظرم ایجاد بشود. خوشبختانه بخش‌های مربوط به خانه پدر پروانه هنوز تصویربرداری نشده بود، ما این بخش را فلاش‌بک نشان دادیم و همان‌طور که دیدید شروع داستان از اینجا بود که پروانه به شهربانی رفت، دو تا پلیس صندوق عقب ماشین را باز کردند و یک نفر در صندوق عقب زندانی شده بود. تقریبا با این تمهید، پرسش بیشتری برای مخاطب ایجاد شد که چرا امیر را به شهربانی تحویل داد؟ و بعد از آن هر حرفی که پروانه می‌زد جواب این سوال پیچیده‌تر می‌شد. به این ترتیب در روایت قصه اتفاق خیلی بدی نیفتاد، اما دو قسمت اول تبدیل به یک قسمت شد و جزئیات زیادی از دست رفت. قسمت اول داستان یک قسمت بسیار جذاب بود و دیالوگ‌های خوبی داشت من فقط بخشی از آنها را در فلاش‌بک استفاده کردم. شاید روزی این جزئیات و این دیالوگ‌ها را به ترتیبی منتشر کنم.

ظاهرا می‌خواستید ارمغان تاریکی، پروانه و یک سریال دیگر را به صورت سه‌گانه بسازید؛ درست است؟

بله، من دوست داشتم این اتفاق بیفتد و به همین دلیل هم پروانه در همان بستری روایت شده که داستان ارمغان تاریکی رخ داده بود. یکی از دلایلی که باعث شد من از هیچ‌کدام از بازیگران ارمغان تاریکی در این سریال دعوت به همکاری نکنم، این بود که هویت آنها مستقل بماند؛ من از بازی آرش مجیدی، خانم زارع، سودابه بیضایی و بقیه بازیگران در کار قبلی راضی بودم اما نقش‌های سریال پروانه را به آنها نسپردم تا ارتباط مضمونی بین این دو سریال حفظ شود. آرش مجیدی نمی‌توانست امیر سریال پروانه باشد؛ امیر عاقل و خردمند است و خرد در وجودش بر احساس می‌چربد. بنابراین نمی‌شد او را به عنوان امیر پذیرفت. آرش مجیدی در ارمغان تاریکی یک عکاس بود که درکی از سازمان نداشت و به واسطه یک ماجرای عاشقانه وارد سازمان شده بود.

البته برای ارتباط این دو مجموعه قصد داشتم نقش بشرزاد را در پروانه هم داشته باشم؛ چون او گذشته سازمان محسوب می‌شد و قبل از انقلاب هم در سازمان بوده و هویت مذهبی‌تری داشت؛ این نقش در پروانه می‌توانست خیلی مفید باشد، اما امیر آقایی نتوانست با ما همراه شود و درنتیجه من این شخصیت را کاملا حذف کردم و شخصیت دیگری به نام فرهاد را به فیلمنامه اضافه کردم. به نظر من ارمغان تاریکی و پروانه دو سریال در امتداد هم هستند که بستر روایی مشترکی دارند. یعنی اگر قرار باشد تلویزیون یک بار دیگر این سریال‌ها را پخش کند، اول پروانه را باید به نمایش بگذارد و بعد ارمغان تاریکی.

قرار بود سومین بخش این سه‌گانه چه باشد؟

می‌خواستم قسمت سوم آن را در زمان معاصر بسازم و آینده برخی از این شخصیت‌ها را روایت کنم. اما با این شرایط فکر می‌کنم باید فکرش را از سرم بیرون کنم. راستش ساختن این دو مجموعه به لحاظ حرفه‌ای برای من خیلی خوب نبوده است. پرداختن به داستانی در ارتباط با سازمان مجاهدین و حواشی سیاسی آن کمی مرا از روند عادی زندگی حرفه‌ای‌ام دور می‌کند. یادم هست وقتی «وقت بودن» در جشنواره‌های مختلف جایزه گرفت، این تصور ایجاد شده بود که کارگردان آینده‌داری وارد عرصه سینما شده و قرار است کارهای زیادی از او ببینیم؛ به همین دلیل هم وقتی قرار شد ارمغان تاریکی را بسازم خیلی‌ها تعجب کردند و می‌پرسیدند می‌خواهی سریال بسازی؟!

یعنی شما به همین دلیل است از ساخت بخش سوم سه‌گانه‌تان منصرف شدید؟

نه دقیقا. مساله اینجاست برای من فرقی نمی‌کند برای سینما کار کنم یا برای تلویزیون. برای من کیفیت کار مهم است، نه رسانه. من در تلویزیون هم با همان وسواس و دقتی کار می‌کنم که در سینما کار می‌کنم. برای هر کاری باید وقت، انرژی و بهای لازم را پرداخت، اما تلویزیون خیلی این مجال را ندارد و گرسنگی آنتن باعث شده فرصت، امکانات و بودجه زیادی برای سریال‌هایی از این دست در تلویزیون باقی نماند. سریال‌هایی که قواعد مرسوم سریال‌سازی را زیر پا می‌گذارند، نیاز به حمایت ویژه تلویزیون دارند، چون اگر سازمان از آن حمایت نکند لطمه می‌خورد. از طرف دیگر ساخت سریال سیاسی به دشمن‌تراشی منجر می‌شود، عده‌ای از همکارانم فکر می‌کنند من برای ساخت این سریال‌ها مبالغ زیادی دستمزد گرفته‌ام در حالی که این طور نیست. من چون قصه‌ فیلمنامه‌ام را دوست داشتم و به نظرم ، مفاهیمی که در آن مطرح می‌شود بسیار فراتر از مفاهیم سیاسی و اجتماعی است و در هر زمان کاربرد دارد، پای کارم ایستادم و با همه سختی‌هایش آن را به سرانجام رساندم.

شما هم در ارمغان تاریکی و هم در پروانه بیشتر از هر چیز به عشق پرداخته‌اید. برای روایت یک داستان عاشقانه چه نیازی به یک بستر سیاسی داشتید که گرفتار مسائل حرفه‌ای و تکنیکی بشوید؟!

وقتی به مضامین انسانی مانند عشق، خرد، معرفت و رفتار و عملکرد آدم‌ها می‌پردازیم، نیاز به بستری مناسب برای روایت داریم؛ چون یک سریال باید قصه بگوید، تماشاگر تلویزیون دوست دارد قصه ببیند نه ماجراهای سیاسی. سیاست را باید در میزگرد به تماشاگر ارائه کرد، اما درباره تفکر، خرد، انسانیت، عشق و دیگر مفاهیم انسانی می‌توان در قصه و در لایه‌های پنهان فیلمنامه سخن گفت. در لایه‌های پنهان ارمغان تاریکی و پروانه بیش از ده‌ها میزگرد، مطلب وجود دارد که با قواعد دراماتیک بیان شده و قطعا بیننده آنها را دریافت می‌کند. این کار پیچیدگی‌های خاص خودش را دارد و نمی‌توان چند هفته‌ای فیلمنامه‌ای نوشت که همه این جزئیات را در بر بگیرد.

مفاهیم انسانی مانند خرد، انسانیت و... را می‌شود در هر بستری روایت کرد، اما شما به سراغ یک دوره کاملا سیاسی رفته‌اید!

برای این‌که حرف‌هایی داشتم که باید می‌زدم. من، هم در سریال ارمغان تاریکی و هم در پروانه حرف‌هایی را مطرح کردم که صرفا در همین بستر سیاسی می‌شد به آنها پرداخت. ما اگر به تاریخ می‌پردازیم برای این است که حرف‌هایی درباره امروز و برای امروز داریم. ضمن این‌که من به مقاطعی از تاریخ توجه کرده‌ام که قبلا به آن پرداخته نشده یا دست کم به این شکل درباره‌اش فیلم یا سریال نساخته‌اند. آدم‌هایی در تاریخ ما تاثیر داشته‌اند که مظلوم واقع شده‌اند و ما هیچ وقت توجهی به آنها نداشتیم، افرادی مثل امیر؛ این افراد ممکن است جذب جریان‌های انحرافی شده باشند، برگشته باشند یا در همان مسیر مانده باشند یا هر چیز دیگری... اما این افراد بخشی از تاریخ معاصر ما هستند. آنها حالا دیگر نیستند و یادی هم از آنها نیست، اما نمی‌توان نقششان را ندیده گرفت و درباره آنها سکوت کرد. اگر ما درباره این دسته فیلم یا سریال نسازیم، دیگران خواهند ساخت مثل فیلم «آرگو». فیلمی که دیگران درباره تاریخ ما بسازند نشات‌گرفته از نگاه آنها به تاریخ و رویدادهای آن خواهد بود. اما پروانه و ارمغان تاریکی نگاه من به تاریخ معاصر است. نگاه جلیل سامان شاید نگاه تلویزیون نباشد، اما...

برای همسو شدن با تلویزیون نگاهتان را تغییر داده‌اید؟

واقعیت این است که تلویزیون هیچ‌گونه ممیزی در مورد این سریال اعمال نکرده است. شاید به این دلیل که آنقدر به وجوه انسانی و عاطفی آدم‌ها پرداخته‌ام که نه حالا بلکه در هر زمانی و در هر مکانی پذیرفتنی است و کسی نمی‌تواند بگوید یکسویه به رویدادها نگاه کرده‌ایم. کسی در دنیا وجود دارد که بگوید دروغ خوب است؟!

نه... ، حتی کسی که خودش دروغ می‌گوید!

بله... بنابراین وقتی به مفاهیم انسانی بپردازیم همه خواستار آن خواهند بود و می‌توان در کنار این مفاهیم، قصه‌ها و حرف‌های زیادی را گفت.

درباره انتخاب بازیگرها بگویید و این‌که چطور شد نقش اول سریال را به بازیگری سپرده‌اید که چهره شناخته‌شده‌ای نیست؟

خانم بهرامی توسط دستیارم معرفی شد. تست گریم، بازی، لباس و حتی تست تصویری از او گرفتم و به این نتیجه رسیدم وی برای این نقش بسیار مناسب هستند.

برای این انتخاب چه معیارهایی داشتید؟ به نظر می‌رسد پروانه بر اساس تعریفی که از شخصیتش ارائه شده باید دختری پر شر و شورتر و پرانرژی‌تر باشد! دختر ماجراجویی که با وجود زندگی در ناز و نعمت به‌دنبال خواسته‌ها و اعتقادات خودش می‌رود؛ اما سارا بهرامی دختری آرام، متین و درونگرا را به نمایش می‌گذارد!

پروانه نویسنده است، بنابراین زمینه‌های تغییر در او وجود دارد؛ نمی‌شد پذیرفت او بی‌دلیل و بدون منطق به راه و اعتقاد امیر علاقه‌مند شود و مسیر زندگی‌اش را عوض کند. باید شکاک، اهل تفکر و اندیشه می‌بود تا باورپذیر باشد. به همین دلیل من حرفه نویسندگی را برای او در نظر گرفتم.

فکر نمی‌کنید لازم بود به همین اندازه هم اهل خطرکردن، ماجراجو و پرشور باشد؟

مگر نیست؟ مگر پروانه نبود که سراغ گاوصندوق پدرش رفت؟ مگر او نبود به سراغ امیر رفت، امیر زخمی را پیش دکتر برد و مداوا کرد؟ زندگی و ازدواج با یک چریک را پذیرفت؟ و...

اما به نظر می‌رسد برای تمام این خطرکردن‌ها خیلی عاقل و خانم است!

اگر باورپذیر نیست اشکال از من است، اما اگر خوب بوده به توانایی بازیگر مربوط است. اما این نکته را هم باید در نظر بگیریم ما درگیر قواعد نانوشته شده‌ایم که ساخته و پرداخته آثار هالیوودی است؛ مثلا این‌که اگر دختری در یک خانواده مرفه به دنیا آمده و در ناز و نعمت بزرگ شده، حتما باید زیبا باشد و برای این زیبایی هم معیارهای خاصی تعریف شده مثل چشم‌های رنگی یا... اما مگر در زندگی واقعی این‌طور است؟ وقتی واقعیت با این قواعد نانوشته فرق دارد من چرا باید تصویری برخلاف زندگی واقعی به نمایش بگذارم! من با قواعد خودم سریال پروانه را ساخته‌ام و حس می‌کنم خوب از کار درآمده است. به نظرم بازی سارا بهرامی از بازی همه بازیگران این مجموعه بهتر است.

درباره دیگر بازیگران این مجموعه هم یک نکته وجود دارد که به نظر می‌رسد همه آنها شبیه به بازیگران ارمغان تاریکی بازی می‌کنند! چرا از آنها بازی مشابه خواسته‌اید؟

خب به این دلیل که همه نقش‌ها را من نوشته‌ام. البته دلایل دیگری هم دارد: فرم لباس پوشیدن آنها مربوط به یک دوره زمانی است؛ از سال 54 تا 61 در کشور ما لباس، آرایش موها و ظاهر آدم‌ها تغییر زیادی نکرده بود. بعد از انقلاب برخی چیزها بسرعت تغییر کردند، برخی اماکن بسته شدند اما تا چند سال بعد از انقلاب هنوز پول زمان شاه رایج بود و حتی تا یکی دو سال بعد حجاب هم قانونی نشده بود. بنابراین امروز بعد از گذشت این فاصله زمانی از نظر ما ظاهر آدم‌های آن دوره خیلی شبیه به هم است. چیزهای دیگری هم در ظاهر آدم‌های آن دوره هست که با دوره ما بسیار تفاوت دارد؛ قبل از انقلاب و تا دهه 60 جذابیت مردها به زیبایی نبود، بلکه به مردانگی بود. حتی اگر به فیلمفارسی‌های قبل از انقلاب نگاه کنید، می‌بینید ستاره‌های آن زمان ظریف و نازک‌ نارنجی نیستند؛ چهره و هیکل‌شان مردانه و قوی است و حتی اندکی خشونت هم می‌توان در چهره‌شان دید، اما کم‌کم این نگاه عوض شد و حتی رسیدیم به حالا که معیارهای جذابیت مردها با معیارهای زیبایی با زن‌ها تفاوت زیادی ندارد!

برای همین اگر مثلا ظرافتی در چهره آقای کمیلی هست، آن را از او گرفتیم؛ راه رفتن حامد کمیلی شبیه مردهای دهه 50 و 60 شده، حرف زدنش هم در این سریال متفاوت است. اجرای آن شیوه راه رفتن، حرف زدن و نگاه کردن توسط بازیگران دو مجموعه ارمغان تاریکی و پروانه باعث شده احساس کنیم بازی آنها شبیه به هم است اما در حقیقت بازی آنها خیلی با هم فرق دارد. مثلا بازی حامد کمیلی با بازی آرش مجیدی بسیار متفاوت است، چون شخصیتی که آنها بازی می‌کنند کاملا با هم فرق دارد.

اما شیوه نگاه کردن بازیگران، سکوت و ریتمشان کاملا شبیه به بازیگران ارمغان تاریکی است!

خب این موارد به من نویسنده و کارگردان برمی‌گردد؛ این‌که دوربین را کجا قرار بدهم، از کدام زاویه فیلم بگیرم، چه میزان سکوت از آنها بخواهم و... این موارد در کنار هم شیوه روایت مرا می‌سازد و به نوع بازی بازیگر ارتباطی ندارد. ضمن همه اینها، در هر دو سریال ما به لحظات و احساسات کوچک آدم‌ها توجه کرده‌ایم. حس و حال شخصیت‌ها در لحظه باید به مخاطب منتقل شود و به همین دلیل حتی مردمک چشم بازیگر بی‌دلیل حرکت نمی‌کند. مثلا وقتی پروانه کنار شومینه نشسته و شعر می‌خواند و امیر روبه‌رویش نشسته است، هر شعری که می‌خواند یک نگاه خیلی خاص به امیر می‌اندازد تا ببیند امیر از آن شعر خوشش آمده، نیامده، تاثیر گرفته، نگرفته... همه اینها کاملا حساب شده بود و به همین دلیل هم نمی‌شود تندتند تصویربرداری کرد و رفت؛ بیننده باید این لحظات را ببیند.

ریتم سریال پروانه آنقدر کند است که اگر شما اینقدر به جزئیات اهمیت نداده بودید، می‌شد ادعا کرد خواسته‌اید در سریال آب ببندید! دلیل این همه کندی چیست؟

آدم‌های متعلق به دوره‌های زمانی مختلف و جغرافیای متفاوت، ریتم متفاوتی دارند. آدم‌ این عصر که به 500 کانال ماهواره‌ای، اینترنت و موبایل و سرگرمی‌های متعدد دسترسی دارد، دیگر فرصتی برای تعمق و تفکر نخواهد داشت و اگر فرصتی در اختیار داشته باشد می‌خواهد بسرعت به سرگرمی‌هایش برسد. همین موضوع سبب شده ریتم دنیای امروز خیلی تندتر از گذشته باشد؛ ضمن این‌که من در پروانه زندگی آدم‌هایی را نشان می‌دهم که درباره عشق و خرد صحبت می‌کنند؛ این دو به تامل و سکوت نیاز دارد. در پروانه سعی کرده‌ام مخاطبانی با عیار بالاتر را جذب کنم.

می‌شد سکانس‌ها و لحظه‌هایی نوشت که عوامانه‌تر باشد، اما خامی چنین لحظه‌هایی را دوست نداشتم. چون به دنبال لحظات پخته‌تری بودم و می‌خواستم مخاطبم از این بستر درام رشد نصیبش بشود و به همین دلایل ریتم اصلا کند نیست؛ به نظرم خوب از کار در آمده است و اگر کسی می‌تواند به من کمک کند که یک پلان اضافه از این سریال در بیارم، این لطف را به من بکند.

همه ما در دنیای امروز با همین ریتم تندش زندگی می‌کنیم و خواسته یا ناخواسته روحیه‌مان تغییر کرده و کم حوصله شده‌ایم!

خب برای چنین مخاطبی سریال‌های زیادی ساخته می‌شود؛ می‌توانند آنها را تماشا کنند.

دوست دارم بدانم منظورتان از مخاطبی با عیار بالاتر چیست؟

مخاطبی که الان تلویزیون نگاه نمی‌کند!

اما شما پروانه را برای تلویزیون ساخته‌اید!

نه! منظورم مخاطبی است که الان با تلویزیون قهر است و من دارم تلاش می‌کنم تا این مخاطب را پای تلویزیون بنشانم. منظورم از مخاطب با عیار بالاتر، مخاطبی است که توقع عمیق‌تری دارد و دوست دارد آثار تاثیرگذار در تلویزیون ببیند و این اتفاق فقط با ریتم رخ نمی‌دهد، عناصر متعددی هستند که یک کارگردان به کمک آنها می‌تواند مخاطبش را جذب کند. از نظر من ریتم سریال پروانه اصلا کند نیست و تعداد اتفاقاتی که در یک قسمت از سریال پروانه رخ می‌دهد چند برابر تعداد اتفاقات در برخی‌سریال‌هاست، فقط چون در آن سریال‌ها بازیگران مدام حرف می‌زنند، ما دچار این توهم می‌شویم که ریتم تندی دارند!

تعداد اتفاقاتی که در یک قسمت رخ می‌دهد کم نیست، اما برخی نماها می‌توانند کوتاه‌تر باشند!

وقتی داریم احساسات یک شخصیت را به نمایش می‌گذاریم، وقتی یکی از شخصیت‌ها ‌ از گذشته‌اش حرف می‌زند یا درد دل می‌کند، نمی‌تواند مثل یک گزارشگر همه چیز را با سرعت تعریف کند؛ باید حسش‌ را ببینیم، حس بازیگر مقابلش را ببینیم و فرصت داشته باشیم که حرف‌هایش روی ما هم تاثیر بگذارد. من فکر می‌کنم اگر مخاطب پای این سریال بنشیند و چشم به تلویزیون بدوزد، ریتمش مناسب است اما اگر قرار باشد برود توی آشپزخانه یا سفره غذا را بچیند یا مثلا پیازداغش را هم بزند، قصه را از دست می‌دهد. مخاطبی که عیارش بالاتر است یعنی این مخاطب؛ مخاطبی که تلویزیون را گوش نمی‌کند بلکه آن را می‌بیند! ما مخاطبانی داریم که جلوی تلویزیون می‌نشینند؛ اما به جای تماشای سریال، سرشان پایین است، مثلا سبزی پاک می‌کنند و همزمان قصه سریال را دنبال می‌کنند؛ چون ما بیننده را عادت داده‌ایم به‌این‌که قصه سریال را بشنود. در حالی که شخصیت در سریال من می‌گوید، من تو را دوست ندارم؛ اما چشمانش و نگاهش می‌گوید، دوستت دارم! خب مخاطب اگر به تلویزیون نگاه نکند که نمی‌فهمد چه اتفاقی افتاده است! مثلا وقتی یک بازیگر چیزی می‌گوید و بازیگر مقابل سکوت می‌کند. اگر مخاطب نگاه نکند که چیزی نمی‌فهمد. فرهنگ ما شفاهی است اما در مواجهه با رسانه‌هایی قرار گرفته‌ایم که تصویری هستند؛ اگر سواد بصری مردم ما بالا نرود، در مقابل این رسانه‌ها مغلوب می‌شویم. اگر من مخاطب بدانم که مثلا نورپردازی در این صحنه با چه هدفی انجام شده یا فلان نماد در این صحنه چه کارکردی دارد، براحتی تحت تاثیر قرار نمی‌گیرم.

اجازه بدهید کمی درباره بخش‌های فنی و تکنیکی سریال صحبت کنیم. نکته اول این‌که آیا همه موسیقی این سریال ساخته شده یا بخشی از آن انتخابی است؟

همه‌اش ساخته شده؛ البته موسیقی‌ای که شما در این سریال می‌شنوید دو بخش دارد؛ بخشی از آن موسیقی خود صحنه است؛ آهنگی که از رادیو پخش می‌شود یا مثلا موسیقی‌ای که در رستوران شنیده یا صدایی که از کاست پخش می‌شود. این صداها را ما نساخته‌ایم بلکه همه آنها یادآور زمان قصه هستند و آن دوره را برای مخاطب تداعی می‌کنند. بخش دیگر موسیقی سریال است که آهنگساز همسو با قصه و فضای سریال آن را برای ایجاد ریتم، ایجاد حس و فضاسازی ساخته است. آقای فرید سعادتمند از آهنگسازان بسیار خوب و توانای کشورمان است و سریال پروانه، چهارمین همکاری ما با یکدیگر است. من با هیچ آهنگسازی همکاری نکرده‌ام که به اندازه او وقت بگذارد و برای همه قسمت‌های سریال موسیقی بسازد. معمولا آهنگسازها 15 تا 20 تا قطعه موسیقی می‌سازند که در جاهای مختلف استفاده شود، اما آقای سعادتمند برای هر سکانس موسیقی خاص همان سکانس را ساخته یا ادیت کرده است. این یعنی بیش از 200 دقیقه موسیقی برای سریال! البته نوع سازبندی، هارمونی و ریتمی که برای موسیقی پروانه انتخاب کرده، این حس را ایجاد می‌کند که شاید موسیقی مربوط به همان دوره و انتخابی باشد و البته بسیار هم با داستان و شخصیت‌های سریال متناسب ساخته شده و حس درونی شخصیت‌ها را بخوبی منتقل می‌کند.

برای فیلمبرداری سریال از دوربین خاصی استفاده کرده‌اید. علاوه بر رنگ و نور صحنه‌ها که فیلم‌های قدیمی را تداعی می‌کند در همه صحنه‌ها موضوع یا شخصیت اصلی را به وضوح می‌بینم؛‌ اما عمق تصویر تار و ناواضح است!

بله. البته بهتر بود با تصویربردار سریال هم صحبت می‌کردید که در شکل‌گیری کار به من خیلی کمک کرده است. آقای افسری از دوربینی استفاده می‌کند که معادل دوربین 70 میلی‌متری در سینماست. یکی از ویژگی‌های این دوربین این است که عمق میدان کمی دارد و این ویژگی به ما چند کمک کرده؛ اول این‌که جزئیات غیرضروری را در پس زمینه نمی‌بینیم؛ مثلا اگر شخصیت اصلی در خیابان باشد و در 50 متری او یک عنصر امروزی وجود داشته باشد، دیده نمی‌شود. دوم این‌که این شیوه تصویربرداری باعث می‌شود شخصیت‌ها از محیط‌شان جدا به نظر برسند! چه پروانه، چه اعضای سازمان در این سریال، آدم‌هایی هستند که با خودشان درگیرند و به همین دلیل از محیط فاصله گرفته‌اند. پس این شیوه، فرم مناسبی برای محتوای سریال محسوب می‌شود. از لحاظ زیبایی‌شناسی هم فیلم‌هایی که عمق‌ میدان کمی دارند، زیبا‌تر هستند ؛ چون توجه ما را بیشتر به سمت نقطه‌ای که ما می‌خواهیم، جلب می‌کنند.

ساختن سریالی که داستانش در دهه 50 می‌گذرد حتی با داشتن دوربینی با عمق میدان کم هم کار ساده‌ای نیست. شما نه می‌توانید تصاویرتان را در شهرک سینمایی و دکور بسازید و نه در فضای شهری امروز برای گرفتن نماهای خارجی با چه مشکلاتی روبه‌رو بودید؟

وقتی قرار است سریالی از یک مقطع خاص تاریخی بسازیم هیچ چیز مزاحمی نباید در صحنه باشد از شیشه سکوریت گرفته تا شکل درها، دیوارها و... در یک خیابان 20 تا مغازه هست و نمی‌توان از همه آنها خواست که کارشان را تعطیل کنند و چیزهایی را که ما می‌گوییم‌ توی دکورشان بگذارند؛ بنابراین حتی برای انتخاب زاویه هم محدودیت داریم. باید همه ماشین‌های امروزی از خیابانی که در حال تصویربرداری بودیم، خارج می‌شدند و ورودشان را کنترل می‌کردیم. گاهی همکاران من از شب قبل در یک خیابان می‌مانند تا به ماشین‌های مدل روز اجازه پارک کردن ندهند! نیاز به جلب همکاری مردم و صاحبان ماشین‌ها، مغازه‌ها و... داشتیم؛ البته مردم هم اذیت شدند. برای تصویربرداری یک پلان 30 ثانیه‌ای باید ده دقیقه یک خیابان را می‌بستیم و عده‌ای به نشانه اعتراض بوق می‌زدند در حالی که ما سر صحنه صدابرداری می‌کردیم و بازیگر هم باید دیالوگ می‌گفت. حتی صدای دزدگیر ماشین‌ها هم می‌توانست یک گاف محسوب شود! اما چیزی که کار ما را سخت‌تر می‌کرد این بود که باید روزی چهار تا پنج دقیقه تصویر می‌گرفتیم؛ اما بودجه کافی در اختیارمان نبود. بودجه‌ای که در اختیار داشتیم به اندازه بودجه سریال‌هایی بود که داستانشان در زمان حال می‌گذرد و هیچ کدام از این سختی‌ها را ندارد. به نظرم در حق افرادی مثل گروه ما که چنین سریال‌هایی می‌سازند، اجحاف می‌شود چون فشار زیادی به همه ما وارد می‌شد. خود من به جایی می‌رسیدم که بارها از تهیه‌کننده خواهش می‌کردم مرا عفو کند و بگذارد که من بروم و کارگردان دیگری بیاید و کار را ادامه بدهد؛ گاهی هم تهیه‌کننده می‌برید! خیلی به همه ما سخت گذشت؛ خیلی!

این مشکلات چه تاثیری روی نتیجه کار گذاشته است؛ یعنی سریال پروانه از ایده‌آل شما دور شده یا فقط زمان تولیدش طولانی‌تر و مشکل‌تر شده است؟

روند تولید این سریال تقریبا یک ماه بیشتر از چیزی که برنامه‌ریزی شده بود، طول کشید! اما من از نتیجه کار راضی نیستم! چیزی که می‌بینید حداقل خواسته‌های من است، خیلی بیشتر از اینها توقع داشتیم و می‌خواستم خیلی اتفاقات بهتری در سریال بیفتد که اگر می‌شد شما نتیجه‌ای درخشان از این اتفاقات، در پروانه می‌دیدید! مثلا براساس توافق‌های صورت گرفته؛ قرار بود در برخی صحنه‌ها، تعدادی از خانم‌های بی‌حجاب را به صورت کامپیوتری به پس زمینه اضافه کنیم تا فضای صحنه‌ها به واقعیت نزدیک‌تر شود؛ اما به‌دلیل کمبود بودجه این اتفاق نیفتاد.

مگر ساخت این تصاویر ‌ چقدر بودجه نیاز داشت؟

باید می‌رفتیم خارج از کشور، لباس‌هایی از دهه 50 را به افرادی که مسلمان نبودند می‌دادیم تا با آن لباس‌ها جلوی پرده آبی، نقش آدم‌هایی را بازی کنند که در خیابان‌ها و کوچه‌ها حضور دارند. این تصاویر را می‌توانستیم به تناسب در پس‌زمینه صحنه‌های مختلف سریال بچینیم، اما خب این اتفاق نیفتاد.

موارد دیگری هم بود؟

بله. می‌خواستم تعداد ماشین‌های توی خیابان و تنوع آنها بیشتر باشد، اما نشد. من فقط یک روز اتوبوس دو طبقه شرکت واحد را در اختیار داشتم و فقط توانستم از آن در صحنه‌های محدود استفاده کنم! می‌خواستم نقش‌های فرعی‌تر را بازیگران مجرب‌تری بازی کنند، اما باز هم به‌دلیل کمبود بودجه این امر میسر نشد. می‌خواستم همه موسیقی به صورت آکوستیک ضبط شود، اما برای بخشی از آن میسر نشد ، چون هزینه زیاد می‌شد. الان اگر شما تاثیر عجله، شتاب و بی‌پولی را در این سریال نمی‌بینید، به دلیل وفاداری و وجدان کاری همه عوامل این مجموعه به حرفه خودشان است.

گفتید که سومین بخش از سه‌گانه شما در زمان معاصر رخ می‌دهد، بنابراین در تولید آن مانند پروانه و ارمغان تاریکی با سختی و مشکل روبه‌رو نخواهید شد، ضمن این‌که شما سال‌های زیادی در پیش دارید که می‌توانید آثار متنوعی تولید کنید که با این دو سریال متفاوت باشد؛ وقتی دیگر دلایلتان محلی از اعراب ندارد، چرا اصرار دارید که سومی را نسازید؟

زمانی که قرار بود پروانه را بسازم از یکی از شبکه‌های تلویزیونی با من تماس گرفتند و گفتند، دهه فجر سال دیگر باید برای ما سریال بسازی! در حالی که قرار نیست من فقط برای دهه فجر سریال بسازم، من قصه‌ای دارم که می‌توانم آن را بسازم؛ اگر برای ماه رمضان مناسب باشد آن را برای ماه رمضان می‌سازم، اگر برای دهه فجر مناسب باشد، آن را برای دهه فجر می‌سازم و اگر برای هیچ مناسبتی مناسب نباشد آن را برای روزهای عادی سال می‌سازم! برای من این مهم است که قصه و موضوعی که دارم برای من آنقدر انگیزه ایجاد کند که پای همه مشکلاتش بایستم و برایش بجنگم که یک کار خوب از آب در بیاید.

و حرف آخر...

می‌خواستم خواهش کنم مدیران تلویزیون به فیلم «وقت بودن» اجازه پخش و اکران بدهند. بخش زیادی از بودجه این فیلم را خودم پرداخت کرده‌ام در حالی که تهیه‌کننده‌اش نبودم و به جز همه اینها هیچ کارگردانی فیلم یا سریال نمی‌سازد که آرشیو شود؛ بلکه برای دیده شدن آن را می‌سازیم. شاید لازم باشد کمی عمیق‌تر به این فیلم نگاه کنند چون این‌طوری ارتباطشان با مخاطب هم بیشتر خواهد شد. اولین فیلم سینمایی هر فیلمسازی اهمیت ویژه‌ای دارد و وقت بودن می‌تواند هم در سینما و هم در جشنواره‌های بین‌المللی مورد توجه قرار بگیرد.

آذر مهاجر / جام جم

 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها