خاطره‌ای از یک کتاب دزدی

وقتی به نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران فکر می‌کنم، اولین چیزی که به ذهنم می‌رسد، دیدن اقوام مختلف بلوچ، ترک، کرد و... با لباس‌های محلی‌شان است که همگی اینها نویدبخش وحدت ملی است. همچنین افرادی که به صورت خانوادگی از شهرستان برای خرید کتاب به‌تهران سفر می‌کنند، صمیمیت و بی‌ریایی ما ایرانیان را نشان می‌دهد.
کد خبر: ۵۶۰۶۴۷
خاطره‌ای از یک کتاب دزدی

یکی از زیباترین صحنه‌های زندگی من این است که در نمایشگاه همه هنگام خستگی، روزنامه‌ یا زیراندازی پهن می‌کنند و روی زمین می‌نشینند و نزدیکشان انبوهی از کیسه‌های کتاب قرار دارد. این همه زیبایی به همراه فضای معنوی محل برگزاری نمایشگاه فعلی از نگاه عده‌ای نادیده انگاشته می‌شود، منظورم فرنگ‌رفته‌هایی است که مرعوب نمایشگاه‌های غربی شده‌اند.

در حالی که آنها هیچ‌گاه به ویژگی ترکیبی نمایشگاه و فروشگاه کتاب تهران توجه نمی‌کنند. این ترکیب فرصتی بی‌نظیر در دنیاست؛ زیرا که در 10 روز پنج میلیون بازدیدکننده را می‌تواند به خود جلب کند، حتی اگر درصد بالایی از این تعداد بازدیدکننده فقط برای تفریح آمده باشند، چه اشکالی دارد که ما رویدادی مثل نمایشگاه کتاب داشته باشیم که تفریح فرهنگی را بین مردم رواج دهد؟ در بین همین تفریحات فرهنگی است که فرد بالاخره یکی دو کتاب هم خریداری می‌کند و نگاهی به غرفه‌ها و عناوین کتاب‌هایشان می‌اندازد.

شاید برایتان جالب باشد که بدانید من در خاطرات یک فرد از ترکیه خوانده بودم که خیابان انقلاب ما برایش جای بسیار عجیبی بود که این تعداد کتابفروش در کنار هم مشغول به کار هستند. دیگر چه برسد به نمایشگاه کتاب با این همه مخاطب!

ولی من چند انتقاد هم به نمایشگاه دارم؛ یکی وجود ناشران آموزشی است که به نظرم واقعا هم کم‌سوادی را برای دانش‌آموزان ما رایج کرده‌اند و هم فقط پول‌های مردم را می‌گیرند، بدون آن‌که تاثیر خاصی در طرز فکر آنها داشته باشند.

دیگری کمبود سرویس‌های بهداشتی بوده و در نهایت غذاخوری‌ های بد نمایشگاه است که قیمت‌شان بالا و کیفیت‌شان پایین است. بارها هم دیده‌ایم که مردم ترجیح می‌دهند از خانه غذا بیاورند. کاش غرفه‌های غذاخوری را با قیمت پایین‌تر یا حتی رایگان اجاره می‌دادند تا این هزینه‌ها، صرف بهبود کیفیت غذا می‌شد.

از اینها که بگذریم، چند بار اتفاقات جالبی برای من در ایام نمایشگاه رخ داده است. یک بار به دنبال کتابی برای نوه‌ام بودم. خیلی گشتم و بالاخره کتاب مورد نظرم را نیافتم. از ناشری راهنمایی خواستم. او آخر سر به من چند‌کتاب داد. گفتم: این کتاب‌ها برای سن الان نوه‌ام مناسب نیست. ناشر می‌گفت: اشکالی ندارد. نگه‌دار. بعد که بزرگ شد به او بده بخواند.

یک بار دیگر در غرفه نشر هزاره ققنوس نشسته بودم و با ناشر آن، آقای حاجی‌آبادی صحبت می‌کردم که یکمرتبه دیدم ایشان یک نفر را صدا کرد و کتابی به او هدیه داد و آن شخص رفت.

جریان از این قرار بود که آن شخص داشت این کتاب را یواشکی برمی‌داشت. ناشر که متوجه می‌شود خودش کتاب را به او هدیه می‌‌دهد. دلیلش را که از او پرسیدم گفت: شاید واقعا این کتاب را دوست داشته، ولی پول نداشته که آن را بخرد. خودم به او هدیه دادم تا اسم دزدی هم رویش نباشد.

نمایشگاه کتاب برای من سراسر خاطره است؛ زیرا من در غرفه بعضی ناشران می‌ایستم و دورادور به برخورد و رفتار و نوع انتخاب بازدیدکنندگان نگاه می‌کنم تا از این طریق با سلایق و علایق آنها بیشتر آشنا شوم و در این بین اتفاق‌های جالب زیادی هم رخ می‌دهد.

محمدعلی گودینی - داستان‌نویس

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها