گفت‌وگو با قاتل بخشوده شده

به برادرم خیانت کردم

2 متهم پرونده و فرزند مقتول جزئیات قتل را شرح می‌دهند

جنایت شبانه؛ پایان عشق شوم

خیانت بود یا عشق آتشین به زنی که فکر می‌کرد می‌تواند آینده‌اش را بسازد؟ نامش هرچه که باشد، خسرو را به نابودی کشاند و او را در آستانه قصاص قرار داد. وقتی خسرو به گذشته نگاه می‌کند با خود می‌گوید ای‌کاش هرگز با گل‌ناز آشنا نمی‌شد و او را در مغازه‌اش نمی‌دید. ای کاش هیچ‌وقت به پشت‌بام خانه او نمی‌رفت و ای کاش هیچ‌وقت عاشقش نمی‌شد. خسرو می‌گوید دیگر نمی‌خواهد واقعیت را پنهان کند و باید حقیقت را در مورد عشق شومی که زندگی‌اش را به آتش کشید بگوید. او که به اتهام قتل شوهر زن مورد علاقه‌اش در شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شده ‌است آنچه را که در این سال‌ها بر او گذشت توضیح داد. روایتی که با گفته‌های نماینده دادستان چندان متفاوت نیست اما با گفته‌های گل‌ناز بسیار تفاوت دارد.
کد خبر: ۵۶۰۶۰۶

خسرو در مورد آشنایی‌اش با گل‌ناز می‌گوید: یک سال قبل از حادثه با گل‌ناز آشنا شدم، البته اول با پسرانش آشنا شدم آنها به مغازه گیم‌نت من می‌آمدند و بازی می‌کردند. چندبار گل‌ناز دنبال بچه‌هایش آمد و این‌طور بود که با هم آشنا شدیم و رابطه برقرار کردیم. بعد از چند هفته رابطه من و گل‌ناز خیلی نزدیک شد تا این‌که یک شب گل‌ناز با من تماس گرفت و گفت بچه‌هایش خواب هستند و می‌توانیم با هم باشیم وقتی مقابل خانه گل‌ناز رسیدم در را باز کرد و باهم به پشت‌بام رفتیم و تا نزدیکی‌های صبح آنجا بودیم. این ارتباط ادامه داشت. ما هفته‌ای چندبار همدیگر را می‌دیدیم تا این‌که یک روز پسر گل‌ناز در حالی که ناراحت بود وارد مغازه‌ام شد. از او پرسیدم چه شده ‌است، گفت پدرش او را کتک زده ‌است. آن موقع بود که فهمیدم گل‌ناز شوهر دارد و تمام این مدت به من دروغ گفته‌ است. ارتباطم را با او قطع کردم. هربار زنگ می‌زد جوابش را نمی‌دادم. این کاملا واضح بود که ارتباط با زنی که 13 سال از خودم بزرگ‌تر است و شوهر هم دارد کاری غلط است و عاقبت خوشی در انتظارمان نیست. بیشتر از یک ماه بود که رابطه‌ام را با این زن قطع کرده ‌بودم تا این‌که نامه‌ای برایم فرستاد. نامه را از طریق پسرش به دستم رساند. آنچنان عاشقانه نوشته ‌بود که زیر همه قول‌هایی که به خودم داده ‌بودم زدم و دوباره با او رابطه برقرار کردم. این‌بار احساس گناه‌ بیشتری می‌کردم. نمی‌توانستم با آرامش کنارش باشم و می‌ترسیدم. گل‌ناز برایم از شوهرش گفت. از این‌که معتاد و بداخلاق است و دوستش ندارد. از او متنفر بود و نمی‌توانست دوستش داشته‌ باشد. گلناز می‌گفت فقط به خاطر بچه‌هایش با شوهرش زندگی می‌کند.

خسرو که زمان حادثه 27 ساله بود، ادامه می‌دهد: یک شب که مثل همیشه با گل‌ناز پشت‌بام بودیم تلفن همراهش زنگ خورد و او با مردی صحبت کرد. من خیلی عصبانی شدم، گفتم چرا با غریبه‌ها حرف می‌زنی. درگیری لفظی ما بالا گرفت و صدایمان از طریق کانال کولر پایین رفت. شوهر گل‌ناز بیدار شد و به پشت‌بام آمد. در یک لحظه که در پشت‌بام باز شد من خودم را مخفی کردم. هوا تاریک بود به همین خاطر نتوانست من را پیدا کند و رفت. البته گل‌ناز هم همراه او رفت. مدتی بعد گل‌ناز دوباره به پشت‌بام آمد و با هم صحبت کردیم و دعوایمان شد. شوهر گل‌ناز باز بیدار شد و به پشت‌بام آمد. دوباره مخفی شدم. گل‌ناز و شوهرش داشتند از پله‌ها پایین می‌رفتند که گل‌ناز جمله‌ای به من گفت که زندگی‌ام را دگرگون کرد. از من خواست کار را تمام کنم و به بدبختی‌های او پایان بدهم. این حرفش مرا دگرگون کرد. دیگر نفهمیدم چه می‌کنم به سمت شوهر گل‌ناز رفتم و با او درگیر شدم و به زمین‌ انداختمش گل‌ناز پارچه‌ای را روی دهان او گذاشت تا سر و صدا نکند و من هم خفه‌اش کردم. جسد را لای پارچه‌ای گذاشتیم و به پایین بردیم آن را در صندوق عقب ماشین مقتول گذاشتیم. اما وقتی خواستم خودرو را روشن کنم، نتوانستم. گل‌ناز گفت شوهرش ماشین را با یک سیم روشن می‌کند چون نتوانست سیم را پیدا کند، مازیار پسر بزرگش را بیدار کرد و سیم را از او گرفت بعد خودرو را روشن کردیم و به سمت دره رفتیم و جسد را در دره رها کردیم.

این متهم می‌گوید از کارش پشیمان است، اما این پشیمانی سودی ندارد: فردای آن روز پلیس از ماجرا باخبر شد و ماموران تحقیقات را آغاز کردند، اما سرنخی از قاتل پیدا نکردند. گل‌ناز به من گفت باید ایران را ترک کنم. او کمکم کرد تا از طریق مرز عراق از کشور خارج شوم. برای این کار مجبور شدم عضو یکی از گروهای مخالف نظام شوم و کارهایی که آنها می‌خواستند انجام بدهم. پرونده قتل به جایی نرسید و من که فکر می‌کردم آب‌ها از آسیاب افتاده ‌است، دوباره به ایران برگشتم اما این بار به اتهام جاسوسی بازداشت شدم.

او ادامه می‌دهد: بعد از بازداشت به اتهام جاسوسی، برای این‌که توضیح بدهم چطور از کشور خارج شدم، مجبور شدم ماجرای قتل را هم شرح بدهم. حالا هم اتهام قتل به من وارد کرده‌اند و هم اتهام جاسوسی. بنابراین در دادگاه انقلاب تهران محاکمه شدم و قاضی من را به اعدام محکوم کرد. حالا حتی اگر بتوانم از قصاص رضایت بگیرم، باز هم نمی‌توانم از مرگ فرار کنم چون یک حکم اعدام دیگر هم دارم.

من بی‌اطلاع بودم

خسرو مدعی است پسر بزرگ مقتول هم از رابطه او با مادرش خبرداشت. متهم می‌گوید: وقتی داشتیم جسد را به دره منتقل می‌کردیم او سیمی را که خودرو باآن روشن می‌شد، به ما داد و متوجه شد پدرش را کشته‌ایم. مازیار این اتهام را رد می‌کند و می‌گوید: من با خسرو در گیم‌نتش آشنا شدم و او را می‌شناختم اما نمی‌دانستم با مادرم رابطه‌ای دارد. من از هیچ‌کدام از این اتفاقات خبر نداشتم. پدرم به مواد اعتیاد داشت. نیمه‌شب حادثه بود که مادرم من را بیدار کرد و گفت پدرت برای خرید مواد بیرون رفته و دیگر برنگشته ‌است. به او گفتم تا صبح صبر می‌کنیم چون چند​ بار پیش آمده‌ که پدرم صبح به خانه آمده ‌بود، بنابراین صبر کردیم. صبح بیدار شدم و دیدم پدرم نیامده‌است با چند نفر از فامیل تماس گرفتم و از آنها کمک خواستم به پلیس هم خبر دادیم و خودمان هم تلاشمان را شروع کردیم تا این‌که توانستیم جسد را در یک دره پیدا کنیم و بعد هم گفتند او خفه شده‌ است. پلیس نتوانست سرنخی به دست آورد و جسد را دفن کردیم تا این‌که دو سال بعد مشخص شد خسرو پدرم را کشته است.

مازیار می‌گوید از مادرش شکایتی ندارد: مادرم زن خوبی است خسرو او را گول زده ‌است. من می‌دانم مادرم این کار را نکرده و خسرو از مادرم سو‌‌‌ء استفاده کرده‌است. بنابراین نسبت به مادرم هیچ شکایتی ندارم. خسرو مردی دروغگو است و تهمت‌های زیادی به ما زده‌ او باید قصاص شود.

متهم دروغ می‌گوید

گل‌ناز که خودش نیز در این پرونده متهم است می‌گوید باور ندارد خسرو قتل را انجام ‌داده باشد و اتهاماتی هم که به خودش وارد کرده‌اند درست نیست او می‌گوید: قبول دارم با خسرو رابطه داشتم ما بیشتر باهم تلفنی صحبت می‌کردیم و پیامک می‌دادیم اما من رابطه دیگری با او نداشتم و آنچه خسرو در مورد من می‌گوید دروغ است.

گل‌ناز در مورد زندگی خانوادگی‌اش می‌گوید: وقتی با شوهرم ازدواج کردم او را دوست داشتم. شوهرم مرد خوبی بود. یک معلم زحمت‌کش بود اما از وقتی که معتاد شد همه چیزبه هم ریخت. دیگر بین ما رابطه خاصی نبود. من شوهرم را دوست نداشتم و به همین خاطر هم به سمت خسرو کشیده ‌شدم اما این رابطه جدی نبود. از ماجرای قتل شوهرم هم خبرنداشتم. او نیمه‌شب از خانه بیرون رفت و دیگر نیامد. من اصلا مطمئن نیستم خسرو او را کشته‌ باشد، البته شاید هم این کار را کرده‌ باشد اما هیچ‌اطلاعاتی در این زمینه ندارم. ما فقط جسد شوهرم را پیدا کردیم و متوجه شدیم او کشته شده ‌است از این‌که چطور کشته‌ شده‌، اطلاعی نداشتیم.

گل‌ناز می‌گوید بعد از قتل شوهرش ازدواج کرد: یک سال بعد از قتل شوهرم با مردی ازدواج کردم و حالا از او بچه‌ دارم. من به خاطر اشتباهاتی که کرده‌ بودم توبه کردم و درخواست دارم دادگاه هم من را تبرئه کند چون اتهاماتی که خسرو به من وارد می‌کند درست نیست و من و پسر بزرگم از قتل شوهرم هیچ اطلاعی نداشتیم. شاید خسرو به خاطر ارتباط کمی که با هم داشتیم قصد دارد از من انتقام بگیرد.

این انصاف نیست که به خاطر گفته‌های خسرو دوباره من را بازداشت کنند. اگر دوباره بازداشت شوم فرزندم که خیلی کوچک است و به من نیاز دارد تنها می‌ماند. فرزندانم پدرشان را از دست دادند و آسیب شدیدی به آنها وارد شد، حالا متهم کردن مادرشان آسیب دوباره‌ای است که به آنها وارد می‌شود و این انصاف نیست.

مرجان لقایی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها