کیهان: «قدر مشترک یک ضد گفتمان»
«قدر مشترک یک ضد گفتمان» عنوان یادداشت روز کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می خوانید:آرایش سیاسی غبارآلود فعلی و دورنمای انتخاباتی که 50 روز دیگر برگزار می شود، موضوع این نوشتار است. اکنون نوعی از دیالوگ در قواره بازار مسگران راه افتاده و طیفی از سیاستگران چنان فضا را شلوغ کرده اند که گمان می برند با این غلبه هیاهو، دل از مردم هم برده اند. انتخابات البته همچنان که مجال پرورش و ارتقای «فرهنگ عمومی» است می تواند بهانه ای برای آسیب به فرهنگ و شعور عمومی نیز باشد؛ به ویژه آن که تمام دشمنان خارجی و داخلی ملت ایران از همین شعور عمومی ضربه خورده اند.
1- آیا از معرکه گیری آلودگان به رذایل سیاسی نباید نگران بود؟ حتما. این نگرانی همیشگی اصحاب فضایل بوده که سفلگان و بی مایگان معرکه بگیرند. در عین حال خداوند به مومنان به شکل مشروط، امید و اطمینان داده است. پروردگار متعال در آیات 100 و 105 سوره مائده می فرماید «قل لایستوی الخبیث و الطّیب و لو اعجبک کثره الخبیث... یا ایها الذین امنوا علیکم انفسکم لایضرّکم من ضلّ اذا اهتدیتم... ای پیامبر بگو خبیث و طیب- پاک و ناپاک- برابر نیستند حتی اگر زیادی خبیث تو را شگفت زده کند، پس ای صاحبان خرد تقوا پیشه کنید باشد که رستگار شوید... ای کسانی که ایمان آورده اید بر شما باد مراقبت خویش، که از گمراهی گمراهان زیانی به شما نمی رسد اگر هدایت یافته باشید».
33 سال پیش در حالی که بنی صدر و دفتر او خیانت های خود را آغاز کرده بودند، ارتش آمریکا هواپیماها و هلی کوپتر ها و کماندوهای خود را برای انجام یک کودتای برق آسا در صحرای طبس پیاده کرد. ظاهراً تمام محاسبات و هماهنگی ها انجام گرفته بود تا ضربه آخر را با یورش به نقاط مهم تهران وارد کنند. آن شب- پنجم اردیبهشت 1359- خیلی ها خواب بودند اما طوفان شن مأموریت الهی را به ظرافت تمام انجام داد و طومار نقشه پیچیده دشمن را درهم پیچید. این ثمره تقوای یک ملت الهی بود و به دفعات از همین درخت پاک، میوه شیرین پیروزی حاصل شد در حالی که دشمنان خارجی و داخلی نقشه چیده و نسخه شبیخون و خیانت پیچیده بودند.
باید پاک و از سر تقوا به سراغ هر امر سیاسی و از جمله انتخابات رفت، که اگر چنین بود کثرت کج رفتاری ها و بی تقوایی های برخی بازیگران نمی تواند ما را مضطرب سازد. هنر اصلی دلسوزان کشور و انقلاب در همین انتخابات پیش رو ، برقرار داشتن شعله فروزان «تقوای جمعی و ملی» است؛ آنگاه شک نباید کرد در وعده الهی که «لایضرکم من ضل اذا اهتدیتم».
2- تا «سنخیت» نباشد محال است دو موجود مخالف با یکدیگر اتحاد و ائتلاف و الفت پیدا کنند. سنخیت مسئله تضادها را حل و چرایی همسویی طیف های به ظاهر معارض قبلی را بازگو می کند.
قاعده همین است که «کبوتر با کبوتر باز با باز کند هم جنس با هم جنس پرواز» اما اگر در عالم سیاست دیدید کلاغ و لک لک با هم جمع شده اند، هر چند در حیرت و شگفتی بمانید، تردید نکنید که ماجرایی در میان است.
به تعبیر حکیم والامقام در دفتر دوم مثنوی معنوی؛
آن حکیمی گفت دیدم هم تکی
در عجب ماندم بجستم حالشان
چون شدم نزدیک، من حیران و دنگ
در بیابان زاغ را با لک لکی
تا چه قدر مشترک یابم نشان
خود بدیدم هر دوان بودند لنگ
مولوی در ادامه همین بیان حکیمانه به نجوای گل با جعل (سرگین غلطان) می پردازد و می فرماید:
با زبان معنوی گل با جعل
گر گریزانی ز گلشن بی گمان
غیرت من بر سر تو «دور باش»
ور بیامیزی تو با من ای دنی این همی گوید که ای گنده بغل
هست آن نفرت کمال گلستان
می زند کای خس از اینجا دور باش
این گمان آید که از کان منی...
این، حکایت همه آنهاست که با آرمان های پاک انقلاب از ابتدا نساختند یا در میانه راه به سوی اردوگاه دشمنان انقلاب اسلامی غلتیدند و سرگین غلطانی کردند. «ولایحزنک الذین یسارعون فی الکفر ... (ای پیامبر) آنها که به سوی کفر شتاب می گیرند، تو را محزون نسازد، آنان هرگز هیچ زیانی به خدا نمی رسانند. خداوند اراده کرده که بهره ای برای آنها در آخرت قرار ندهد». (آیه 617 سوره آل عمران)
3- گفتمان ها و خرده گفتمان هایی در آرایش سیاسی موجود و انتخابات پیش رو دیده می شود. از خرده گفتمان ها که به تنوع در این فضا دامن زده فعلا صرف نظر می کنیم اما یکی از گفتمان های اصلی همان گفتمان اصیل «جمهوری اسلامی» در برابر همه گردن کلفت ها و گردن کلفتی هاست. جبهه اصلی مقابل این گفتمان، جبهه استکبار است که جمهوریت و اسلامیت را یکجا در ایران پیش از انقلاب به مسلخ برده بود. در کنار این گردن کشان جهانی، برخی گردن کشی ها و گردن کلفتی ها نیز در فضای سیاسی تاریخ پس از انقلاب دیده شده که کم یا زیاد در خدمت صاف کردن جاده دشمن خارجی قرار گرفته یا دست کم اسباب غفلت از دشمن اصلی را فراهم کرده است. این صاحبان نفوذ هر چند که دارای سلایق سیاسی متفاوت - و بعضا مخالف هم- بوده اند اما در قدر مشترک خودکامگی، گرو گرفتن مسئولیت و قدرت و انتخابات، و بازی خیانت با منافع ملی و مصالح عمومی سنخیت پیدا کرده اند.
چه کسی باور می کرد برخی تندروهای دو طیف چپ و راست با هم در سال های 57 و 67 به ائتلاف پنهان رسیده باشند در حالی که ظاهرا طی 61-51 سال قبل از آن سایه هم را با تیر می زدند؟ جریان روزنامه سلام و نشریه بیان و دفترتحکیم وحدت و طیفی از سران مجمع روحانیون و سازمان مجاهدین انقلاب واقعا معارض دولت سازندگی (به ویژه دولت اول) و رئیس آن که جامعه روحانیتی و اصطلاحا راستی محسوب می شد، بودند و بعضا اختلافات را تا حد پدرکشتگی رساندند. آنها دو سال بعد از دوم خرداد 67 نیز تسویه حساب و عقده گشایی سختی با آقای هاشمی رفسنجانی کردند و همین امروز برخی از اعضای این طیف که صریح تر حرف می زنند یا در خارج از کشور حضور دارند، همچنان با تندی و تلخی از هاشمی یاد می کنند.
اما این همه مانع از آن نشد که دوطیف با هم در سال 67 ائتلاف نکنند. آقای حسین مرعشی سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی 61 سال پس از ماجرا، تازه در بهمن سال گذشته از این اتفاق رازگشایی کرد و در مصاحبه با روزنامه اعتماد گفت که «ما از آقای هاشمی استفسار کردیم که تکلیف چیست و او 6 ماه قبل از انتخابات خرداد 67 به ما گفت بروید سراغ حمایت از خاتمی». آن زمان در واقع مرزبندی ناقص چپ-راست از حیز انتفاع ساقط شده بود اما هنوز افکارعمومی فکر می کرد جریان متبوع آقای خاتمی، منتقد دولت سازندگی و جریان متبوع آقای ناطق نوری ادامه سیاست های دولت است. جامعه تشنه عدالت و پاکدستی دولتمردان با همین تلقی به خاتمی رأی داد که در پوسترهای تبلیغاتی او نوشته شده بود «سلام بر 3 سید فاطمی- خمینی و خامنه ای، خاتمی»! 61 سال بعد از شعبده بازی خرداد 67، به نظر می رسد تردستی مشابهی البته با برخی تغییرات و به روزآوری شگردها در حال نمایش در منظر افکارعمومی است. تا نشان سمّ اسبت گم کنند- ترکمانا نعل را وارونه زن!.
4- سنخیت «گردن کشی در برابر قانون و قدرت اندوزی نامشروع و مستی نعمت و تشکیل باند برای تداول و تداوم منصب» در دو طیف فتنه گر و حلقه انحراف، تحلیل گران را به این باور نزدیک می کند که این گروه ها در حال زد و بند و ائتلاف پنهان با یکدیگر هستند. نگوییم که سه نفر رئیس این طیف ها و حلقه ها در گذشته با هم چه قدر گلاویز شدند و از جمله دو نفر اصلی طرفین، از شدت کینه چگونه هیزم کش آتش افروزی دشمن در فتنه و التهاب سال 88 شدند. آن دشمنی ها می تواند سر جای خود باشد اما یک کینه بزرگ تر با ارکان قانون اساسی که مزاحم خودکامگی همین سیاست بازان شده، فعلا آنها را همسو و هم جنس و هم داستان کند.
ضمن اینکه نفرات بعدی دو طرف نه تنها با یکدیگر کینه ندارند بلکه بعضا پالوده نیز می خورند و در نشریات یکدیگر ضمن مصاحبه، هم پوشانی می کنند و برای یکدیگر آتش تهیه و تأمین عملیات می ریزند. فعلا روزنامه ها و سایت های دو طرف مشغول ریختن آتش تهیه با مضامین «انتخابات آزاد»، «نمی گذارند و نگذاشتند کار کنیم»، «می خواهند تقلب کنند»، «نمی گذارند چالش با آمریکا را حل کنیم وگرنه مشکلات کشور به راحتی حل می شد» و... هستند. اما این همه داستان نیست. شما از خود بپرسید طی 4-3 سال گذشته مثلا از لیدر حلقه انحرافی یا فرد اصلی حامی وی چندبار موضع گیری علیه فتنه گران و سران آنها شنیده اید؟ لیدر حلقه که دراین باره جزو ساکتین کامل است هر چند که مثلا احساس مسئولیت کرد از دوستی با مردم اسرائیل یا پایان دوره اسلامگرایی سخن بگوید. متقابلا بارها در رسانه های فتنه گران و ضدانقلاب دیده شد که درباره برخی کجروی ها و قانون شکنی های حامی اصلی حلقه انحراف، هورا و مرحبا گفتند، هر چند که سرزنش مواضع انقلابی گذشته او همچنان سر جای خود باقی است.
5- این نوشته در مقدمات خود می ماند و موضوع آن باید در فرصت دیگری بسط داده شود. به اجمال باید گفت هر چند مهره چینان دو طیف فتنه گر و منحرف با چراغ خاموش و موتور روشن حرکت می کنند اما نهایتا تا یکی دو هفته آینده مجبورند از تاریکی بیرون بیایند و آنگاه معلوم شود که این صحنه نیز صحنه ائتلاف همه گروه های نفاق در جنگ احزاب است. لابد بی هیاهو و شلوغی و مزاحمت و هزینه نخواهند بود. این هم بخشی از پروژه دیرپای جنگ نیابتی دشمن است که ایران جدید و مقتدر، درگیر فرسایش باشد. پس نیروی رسانه ای و تبلیغاتی دشمن نیز پشت سر آنان قرار می گیرد. غوغا و جنجال خاصیت این جبهه ائتلافی پر از دروغ و نفاق است اما باید به برکت تقوای جمعی در برابر گردن کشان قد علم کرد.
اینجا آخر خط قانون شکنی و رسم بد گروکشی است. ما سخت تر از این موج ها را در سال های 87، 28 (انتخابات مجلس هفتم) و 88 از سر گذراندیم. اکنون جبهه اصلی مقابل مردم، همین جریان سرکشی در برابر قانون است. باید موج «نه» به آنان را به عنوان گفتمان اصلی جمهوری اسلامی احیا نمود و گردنشان را به برکت مردم نجیب و صبور و بصیری که حماسه نهم دی 88 را رقم زدند، نرم کرد. این شرط انتخاب رئیس جمهور با تراز «حسن سابقه و امانت و تقواست».
سیاست روز: «نشست سه جانبه»
«نشست سه جانبه» عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است که در آن می خوانید: بروکسل باردیگر میزبان نشست وزرای خارجه پیمان آتلانتیک شمالی ناتو بوده است. این نشست در حالی برگزار شد که از یک سو این پیمان با بحران شدید مالی مواجه است بگونهای که حتی راسموسن دبیرکل ناتو نسبت به استمرار این وضعیت هشدار داده است.
از سوی دیگر ناتو تلاش دارد تا ضمن برنامه ریزی برای خروج نظامی از افغانستان حضور پر رنگ تر در معادلات جهانی را اجرایی سازد بویژه اینکه اروپا و آمریکا پس از انفجارهای بوستون آمریکا مدعی ابعاد جدیدی از چالشهای امنیتی شده اند که ناتو به بهانه آنها نظامی گری در جهان را تشدید خواهد کرد.
در کنار این مسائل نشست ناتو دارای یک ویژگی خاص میباشد و آن حضور کرزای و زرداری روسای جمهور افغانستان و پاکستان می باشد. آنها در حالی در این نشست حضور یافتهاند که طبق گزارشهای منتشره هدف از حضور آنها برگزاری نشست سه جانبه با جان کری وزیر امور خارجه آمریکا است.
آنها در حالی گردهم آمدهاند که هر کدام انتظارات متفاوتی از این نشست دارند. روابط افغانستان و پاکستان در ماههای اخیر بازهم با چالشهایی مواجه شده است و هر کدام دیگری را متهم به دخالت در امور دیگری و تاثیر گذاری بر بحرانهای امنیتی موجود مینماید.
در این میان دو کشور بر یک اصل مشترک تاکید دارند و آن اینکه دخالت های خارجی از عوامل اصلی بحران در منطقه و روابط دو کشور است. هدف مشترک کرزای و زرداری در نشست با کری را می توان بیان اعتراض ها به دخالتهای آمریکا و البته امتیازگیری از این کشور در ازای اجرای برخی خدمات به این کشور میباشد.آنها می دانند که آمریکا برای خروج نیروهایش از منطقه نیازمند همکاری آنها است لذا در ازای انجام این مهم مطالبات سیاسی، اقتصادی و نظامی از آمریکا خواهند داشت.
در این میان کری نیز تلاش دارد تا با اعمال فشار بر دو کشور با کمترین هزینه بیشترین دستاورد را برای آمریکا کسب کند. آمریکا برای انتقال نظامیان و حتی ماندن در افغانستان نیازمند جلب نظر کابل و اسلام آباد است لذا از سیاست چماق و هویج برگرفته از پاداشها و تنبیهها برای رسیدن به مقصود بهره برداری می کند.
به هر تقدیر نشست سه جانبه را می توان گامی برای رقابت سه کشور برای امتیازگیری بیشتر از یکدیگر دانست چرا که تجربه نشان داده است که آمریکا طرحی برای برقراری ثبات در منطقه و حل اختلافات میان همسایگان ندارد چرا که منافع آمریکا در گروه ناامنی و بحران سازی تحقق می یابد چنانکه نمود آن را در روابط افغانستان و پاکستان و یا هند و پاکستان می توان مشاهده کرد که همواره با تنش و بحران همراه بوده است در حالی که تنها سود برنده این شرایط بیگانگان از جمله آمریکا و انگلیس بودهاند.
جمهوری اسلامی: «تحلیل سیاسی هفته»
«تحلیل سیاسی هفته» عنوان سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید:
بسمالله الرحمن الرحیم
هفته اول اردیبهشت ماه نیز سپری شد درحالی که جو انتخابات بر آن سنگینی میکرد و اذهان عمومی را به خود مشغول داشت. حدود دو هفته تا زمان ثبت نام داوطلبان انتخابات ریاست جمهوری یازدهم فرصت باقیست ولی از مدتها پیش بیش از 20 نفر وارد عرصه رقابتهای زودهنگام تبلیغاتی شده و خود را برای کسب این کرسی آماده میکنند.
از هم اکنون برخی کاندیداها، برای اثبات و تثبیت خود به شعارهای عوامفریبانه و بیپشتوانه متوسل شدهاند. دولتیها نیز با انجام سفرهای پرحاشیه استانی، همچنان ادعا میکنند عدهای نمیگذارند دولت کار کند و مبلغ یارانهها را به 250 هزار تومان افزایش دهد!
شاید کمترین خاصیت این ادعاها، منحرف کردن اذهان از مسائل اقتصادی و معیشتی و سرگرم کردن مردم با وعده وعیدهای بیپشتوانه است. واقعیت اینست که دولت که ماههای پایانی فعالیت خود را سپری میکند بیش از همیشه از رسیدگی به معیشت جامعه غافل شده و سرگرم تبلیغات گسترده برای ارائه تصویری مثبت از عملکرد هشت ساله خود است درحالی که در اصل به شدت به دنبال معرفی و جا انداختن کاندیدای مورد نظر خود میباشد، هر چند که معاون رئیسجمهور منکر ارائه کاندیدا از سوی دولت شده ولی همه فعل و انفعالات از تلاش چند لایه دولت برای ایجاد بحران در انتخابات خبر دارد.
شواهد موجود در جریان سفرهای اخیر رئیسجمهور در ماههای پایانی دولت حاکی است درحالی که بسیاری از وعدههای دولت عملی نشده و مشکلات اقتصادی زیادی بر اثر عدم مدیریت دولتمردان بر کشور عارض شده، ایشان به جای توضیح درباره عملکرد دولت، اقدام به فرافکنی و در پیش گرفتن سیاست تهاجمی برای متهم کردن دیگران کرده است؛ کاری که معمولاً دولتهای بیکفایت برای سلب مسئولیت از خود انجام میدهند.
جملاتی از قبیل: «نمی گذارند کار کنیم» و... عبارت دهان پرکنی است که این روزها رئیسجمهور در ماههای پایانی عمر هشت ساله دولت خود بسیار بر زبان جاری میکند و در زمانی که افکار عمومی از او توقع دارد مثل صندوقداری که در ابتدای روز، دخل را تحویل گرفته و غروب باید حساب و کتاب پس داده و پاسخگوی عملکرد خود باشد، داد و بیداد راه میاندازد تا بلکه ماجرای دخل و صندوق را از یادها برده و بیمحاسبه از صحنه بگریزد. واقعاً حیرتآور است، دولتی که 8 سال همه چیز را در اختیار داشته و همه هم برایش هزینه کرده اند، اکنون از پاسخگویی فرار میکند و سعی دارد در قالب اپوزیسیون ظاهر شود.
در این هفته بار دیگر موج جدید گرانیها آغاز شد و این درحالیست که دولت نه تنها تماشاگر این صحنه است و حتی از دلداری دادن به مردم و حمایت از حقوق مصرف کنندگان خودداری میکند بلکه با شعارهای خود، نمک به زخم مردم میپاشد.
گرانیهای فزاینده چند روز اخیر در حوزه کالا و خدمات پرمصرف مانند مواد غذایی، پوشاک و دارو علاوه براینکه مردم را از ناحیه اقتصادی و معیشتی تحت فشار قرار داده، از جنبه دیگری نیز زمینه ایجاد دغدغههای فکری را برای اقشار مختلف مردم فراهم آورده است. مردم این روزها دائماً از خود و دیگران میپرسند علت چنین شرایط آزار دهندهای در حوزه اقتصاد کشور چیست و چرا مسئولان اجرایی با این همه وعده و وعید، برای متوقف ساختن این روند اقدامی صورت نمیدهند. بنطر میرسد با توجه به این شرایط حاد، دلسوزان نظام باید نسبت به اتخاذ تدابیری برای متوقف ساختن تصمیمات تورم زا، گرانی آفرین و پرهزینه دولت در زمینه معیشت عمومی طی چند ماه باقی مانده تا پایان دوره فعالیت دولت دهم هوشیار باشند و اقداماتی برای متوقف کردن این روند و ایجاد ثبات نسبی در قیمتها در پیش بگیرند.
در مسائل خارجی، رویدادهای کشورهای سوریه، مصر، بحرین و میانمار از درجه اهمیت بالاتری نسبت به سایر رخدادها برخوردار بودند. بحران سوریه در هفته جاری شاهد سه تحول شاخص بود. نخست، پیشروی ارتش و تسلط نیروهای دولتی بر مواضع مهمی که دردست شورشیان بوده است، رفته رفته تحولات سوریه را به مسیری سوق میدهد که ابتکار عمل را به طور کامل دردست دولت دمشق قرار میدهد. نیروهای دولتی طی هفته جاری مناطق مهمی را در حلب و حمص به تصرف در آوردند و به گفته منابع دولتی سوریه، شورشیان متحمل ضربات سنگینی شدهاند.
همزمان با این اتفاقات، «معاذ الخطیب» رئیس تشکیلات مخالفان کناره گیری کرد و یک مسیحی کمونیست به نام «جورج صبرا» به جای وی نشست. کناره گیری معاذالخطیب میتواند متاثر از پیشروی نیروهای دولتی و تضعیف بیشتر در جبهه مخالفان باشد.
در این حال، اتحادیه اروپا اعلام کرد که تصمیم گرفته است از مخالفان سوریه نفت خریداری کند تا بلکه از این طریق بتواند با تزریق پول، جبهه مخالفان را تقویت نماید که این مسئله نیز، در عین حال که مداخله آشکار در امور داخلی سوریه محسوب میشود و اقدامی غیرقانونی تلقی میگردد، تایید دیگری بر منفعل شدن مخالفان و ضعف روزافزون آنان میباشد. اکنون روند تحولات در سوریه به سرعت به نقطهای نزدیک میشود که برای مخالفان و حامیان آنها، چارهای جز گردن نهادن به راه حل سیاسی و گفتگو باقی نمیگذارد.
این هفته، در مصر، پس از تبرئه مبارک، دیکتاتور ساقط شده این کشور از دومین اتهامش مبنی بر حیف و میل اموال بیتالمال، این کشور بار دیگر دچار تنش و تشنج شد و تظاهرات و درگیریهایی در چند شهر رخ داد که عمده آنها علیه جریان حاکم و به خصوص شخص مرسی، رئیسجمهور این کشور بود.
در پی این تحولات، دادستان مصر در اعتراض به روند دادگاه مبارک، اعلام کناره گیری کرد و تاکید نمود که ایادی و وابستگان رژیم مبارک در قوه قضائیه مصر نفوذ دارند و تا زمانی که این وضعیت ادامه دارد، امکان برگزاری دادگاه عادلانه برای دیکتاتور سابق و عناصر خلافکار حکومتش وجود نخواهد داشت.
این هفته، در بحرین اعتراضات مردمی علیه رژیم مستبد و ظالم آل خلیفه ادامه یافت و شهر منامه، پایتخت این کشور شاهد تظاهرات گستردهای بود که همچون موارد گذشته با سرکوب نیروهای امنیتی رژیم مواجه شد و شماری زخمی بر جای گذاشت.
دور جدید تظاهرات در بحرین به بهانه برگزاری مسابقه ورزشی موسوم به «فرمول یک» به راه افتاده است و مخالفان رژیم از این فرصت که بسیاری از خبرنگاران رسانههای بینالمللی در این کشور حضور دارند، بهرهبرداری کرده و تلاش کردند تا صدای اعتراض خود را به جهانیان برسانند. برگزاری مسابقه «فرمول یک» فرصتی شد که رژیم ناخواسته آنرا به وجود آورد و مخالفان رژیم به خوبی از آن استفاده کردند، به گونهای که رئیس اروپایی مسابقه، رژیم آل خلیفه را به باد انتقاد گرفت که چرا با وجود تنشهای شدید سیاسی در کشور، میزبانی این مسابقه را پذیرفته است.
این هفته، مناطق مسلمان نشین کشور میانمار بار دیگر شاهد هجوم وحشیانه و ضدانسانی افراطیون بودایی بود که به کشته و زخمی شدن صدها نفر از مسلمانان محروم و بیدفاع این کشور منجر شد. رهبران تندرو بودایی در اقدامی تحریکآمیز، مسلمانان منطقه را به قتل یک راهب بودایی متهم کردند و از پیروان افراطی و متعصب خود خواستند انتقام خون وی را از مسلمانان بگیرند.
این درحالی بود که شواهد روشن و مستندی بر این ادعا وجود نداشته است. با اینحال، تندروهای بودایی در کمال قساوت به مسلمانان حمله کردند، دهها نفر را به وضع فجیع و تکان دهندهای به قتل رساندند و منازل آنها را به آتش کشیده و هزاران مسلمان را وادار ساختند با برجای گذاشتن مال و اموال خود از محل سکونت خود فرار نمایند.
این جنایات آشکار در مقابل چشم جهانیان، مجامع مدعی دفاع از حقوق بشر و تاسف آورتر از آن، در برابر چشم میلیونها مسلمان رخ میدهد درحالی که نه تنها هیچ اقدامی برای حمایت از مسلمانان برمه صورت نمیگیرد بلکه حتی از محکومیت لفظی این جنایات نیز خبری به چشم نمیخورد.
تهران امروز: «عدالت و قانونخواهی ایرانیان»
«عدالت و قانونخواهی ایرانیان» یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم مجید استوار استاد دانشگاه است که در آن می خوانید:
از اواخر قرن نوزدهم قانون و عدالتخواهی دو خواسته محوری نخبگان حاکم برای آبادانی ایران بود. اکنون سالها از تلاش ایرانیان برای در آغوش کشیدن قانون و عدالت میگذرد و بسیاری از نخبگان سیاسی نیز با شعار عدالتمحوری به ریاست رسیدهاند. پس چرا این آرزوی ایرانیان به نتیجه نمیرسد؟
یکم: فرهنگ سیاسی ما ایرانیان آمیزهای از رندی، عدم تحمل و فقدان رعایت حقوق متقابل شهروندی است. ما هنوز در ابتدای راه طولانی شهروند شدن هستیم. به همین دلیل فرهنگ گفتوگو، مصالحه و سازش در میان ایرانیان بسیار امر نادری است. این موضوع صرفا به ساختار سیاسی مربوط نمیشود بلکه در میان روابط عادی و روزمره ایرانیان نیز رواج دارد.
دوم: مشارکت سیاسی ما ایرانیان از زمان مشروطه تاکنون تودهوار بوده است و تلاش برای ساخت جامعه قانونمند با اقبال چندانی روبهرو نشد. به همین دلیل فعالیت سیاسی با روشهای پوپولیستی و بدون شکلگیری احزاب و نهادهای واسط پیش میرود. رئیس دولت نهم و دهم بارها از بیزاری از احزاب سخن گفت و نهادهای مدنی و قانونی را مانع از انجام اقدامات تودهگرایی خود معرفی کرد و در نتیجه، پارلمان به عنوان عالیترین نهاد قانونی کشور مانعی برای اهداف تودهگرایی وی تلقی شد. بنابراین هم در سطح ساختها و هم در سطح جامعه ما با موانع جدی برای شکلگیری جامعه مدنی مواجه هستیم.
سوم: تقدم منافع فردی و گروهی بر مصالح جمعی و ملی یکی از ویژگیهای فردی و جمعی ما ایرانیان است. به واقع ما در این زمینه به بلوغ سیاسی لازم نرسیدهایم. به همین دلیل سیاستمداران بعضا بدون توجه به مشاورههای متخصصان و درس خواندهها به تصمیمسازیهای شتابزده و توزیع لجام گسیخته نقدینگی مبادرت میکنند و برای تضمین بقای گروه خود، مصالح احاد ملت را نادیده میگیرند.
چهارم: برای رسیدن به وضع مطلوب در شرایط تاریخی و جدیدی قرار گرفتهایم که باید تصمیم بگیریم. تصمیم برای پیشرفت مداوم. این تصمیم صرفا با اجماع فکری میسر میشود. اگر میخواهیم ایران ثروت تولید کند و به پیشرفتی متوازن برسد چارهای جز پذیرش دولت معتقد به اجرای پیشرفت و عدالت نداریم. برای حفظ قدرت ملی در منطقه ما نیاز به تولید ثروت داریم. اکنون در همسایگی ما ترکیه و امارات و قطر به شدت در حال تبدیل شدن به بزرگترین اقتصادهای منطقه هستند و ما برای رسیدن به معیارهای مطلوب به مدیریت کارآمد و درس خوانده برای اداره دولت نیازمندیم.
پنجم: ما برای ساخت جامعه مطلوب نیازمند آموزش مداوم برای مردم هستیم. آموزش مداوم در سطحی از توسعه اتفاق میافتد که مردم از تامین معیشت خود فراتر رفته و به تمرین و تربیت افراد مقید بحقوق شهروندی مبادرت کنند. برای رسیدن به چنین مطلوبیتی، در ابتدا نیازمند مدیریت هماهنگ پیشرفت در ایران هستیم تا دولت با تاکید بر آموزش مداوم و اقتصاد چابک به عنوان موتور محرکه پیشرفت عمل کند بنابراین دستیابی به قانون و عدالت نیازمند برنامه مدون و عملیاتی است و صرفا با شعار محقق نمیشود. کمتر از دو ماه دیگر به انتخابات ریاستجمهوری ایران زمان باقیاست، در میان انبوهی از کاندیداها که هر روز در حال اضافه شدن هستند، هنوز برنامه مدونی برای چالشهای پیش روی کشور منتشر نشده است و کسی درخصوص مهمترین مسائل کشور بحثی نمیکند. ما برای رسیدن به وضع مطلوب صرفا به افراد رنگین نیاز نداریم بلکه نیازمند برنامههایی هستیم تا جایگاه ایران را طی یک دهه آینده ترسیم کنند.
ابتکار: «شورای شهر یا شورای مشاهیر؟!»
«شورای شهر یا شورای مشاهیر؟!» عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم سیاوش قربانی است که در آن می خوانید:
بالاخره یا از زورِ بیکاری است و یا به قول «احمد توکلی» که گفته بود، «انگار جبرئیل هر شب به یکی از آقایان احساسِ تکلیف میدهد!» تعداد و چندگونه گی کاندیداهای ورود به عرصه انتخابات هر روز بیشتر میشود.
انتخابات ریاست جمهوری حکایت خودش را دارد و فعلا آنچه که «نقد» است و دمِ دست، موضوع ثبت نام کاندیداهای ورود به شوراهای شهر است. آنقدر چهرهای جالب و جذاب آمده و احساس تکلیف کرده اند که آدم در میماند با این همه کاندیدای دم بخت چه کند؟!
علی الحساب، سرکار خانم «افسانه بایگان» بازیگر سرشناسِ سالهای دورِ سینما و تلویزیون پس از ثبت نام در انتخابات شورای شهر تهران گفته که از طرف نهاد ریاست جمهوری برای ورود به این عرصه دعوت شده است! در بادی امر، این فکر به ذهن متبادر میشود که هدف، بالا بردن میزان مشارکت مردم در انتخابات پیشِ روست و دولت میخواهد شور و نشاطِ انتخاباتی را با این قبیل کارهای ویترینی و فانتزی بالا ببرد.
اما دستاورد دیگرِ این کار چیست؟ خانم «بایگان» هنرمند محترمی است که قطعاً در کار و دستگاهِ هنری خویش چهره ای متین و سرشناس دارد و کارنامه هنری ایشان نیز موید همین ادّعاست. اما چه نقشی میخواهد در شورای شهر تهران بر عهده بگیرد؟ آقای دانیال عبادی چطور؟ آقایانِ ورزشکاری که شمارِ آنها از اعدادِ انگشتان دست هم بیشتر شده، واجدِ چه صلاحیت و منشاءِ چه خدماتی خواهند بود؟
چند روز پیش اعلام شد که هنرمندان کشور یک لیست 13 نفره را با عنوان «امید ایران» منتشر کرده و قصد دارند چهرههای بَزَ دار سینما و تلویزیون را کاندیدای ورود به عرصه انتخابات کنند. مشکل مملکت اینجاست که هیچ یک از ما، بر سرِ جای واقعی خود ننشسته ایم. جالب تر آنکه از پس کاری که به ما سپرده اند نیز بر نمیآییم، آن وقت به دست و پای این و آن هم میپیچیم که فلانی و فلانی کاربلد نیستند!
این نسخه انصافا علاجِ دردِ جامعه امروز ایران نیست. سوال اساسی اینجاست؛ تفکری که اصرار دارد چهرههای سرشناس، خوش آب و رنگ و بَزک کرده به عرصه انتخابات بیایند، چه برنامه و چه هدفی را دنبال میکند؟ سالهاست که ایرانِ ما، چوبِ بی برنامگی و بی سوادیها را در اداره مملکت خورده و اینگونه دارد، تاوانش را پس میدهد. آیا نباید از این بی مایگی و نتایجِ َاسف بار، تجربه آموخت و کار را به کاردان و عمل را به عالم آن سپرد؟ چه اهمیت دارد که چهره آن آدم، سینمایی و هیکلش ورزشی باشد؟ چرا ذائقه ی سیاسی و اجتماعی مردم را تا این حد تنزیل میدهیم؟
بازیگران سینما، عناصری شریف و تافته ای فاخر از پیکره عظیم و عمیقِ هنرِ ایران زمین اند و در همین جایگاه، عزیز و ستودنی میمانند. عرصه سیاست و تصمیم گیریهای کلان، به دانش سیاسی و تجارب مدیریتی عمده و عمیق نیاز دارد و به راستی که با ِاعمال فنونِ کشتی، جودو و تکواندو نمیتوان گرهی از مشکلات عدیده مردم باز کرد! اگرچه همه این عزیزان نیز به قدرِ خویش در بالندگی جامعه اثرگذارند.
فرصتها در حال گذر است و خردمندی در انتظارِ انتخاب و اقبالِ ما. تا زمان باقی است و تا تجربه کنونی پابرجاست، به تفکر، تامّل و خردِ جمعی اشتیاق بیشتری نشان دهیم.
مردم سالاری:«مدیریت اقتصادی را جدی بگیریم»
«مدیریت اقتصادی را جدی بگیریم» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم زهرا خانیانی است که در آن می خوانید:
بالا بودن رشد اقتصادی، قدرت خرید مردم، سطح اشتغال، پایین بودن میزان بیکاری و... از مولفههای برخورداری از یک اقتصاد پویاست؛ این مولفهها بر میزان امید به زندگی افراد و دیپلماسی منطقهای و جهانی تاثیر میگذارد از همین رو در همه کشورها دولتمردان و مسئولان بخش اقتصادی خصوصا و همه مردم عموما سعی در بالابردن و بهبود وضعیت اقتصادی کشورشان دارند.
اقتصاد به عنوان موتور محرک چرخه تولید و توانمندی تولید کالاهایی که قدرت رقابت پذیری یک جامعه را افزایش میدهد هم بر امور داخلی و هم بر روابط خارجی کشورها تاثیر میگذارد و یکی از شاخصههای قدرتمندی کشورها است.
به عنوان نمونه در کشوری که از اقتصاد ضعیفی برخوردار است و قدرت ایجاد راهکارهایی را برای بالابردن توسعه اقتصادی ندارد و تجزیه و تحلیل اقتصادی برای برآورد سود و زیان در آن صورت نمیپذیرد طبقات پایینتر جامعه روز به روز فقیرتر و ثروتمندان ثروتمندتر شده و توازن بهره مندی اقتصادی در آن کشور به هم میریزد.
از طرفی این کشورها قادر به برقراری روابطقوی در سطح بینالمللی نیستند چرا که یکی از دلایل برقراری ارتباط کشورها با یکدیگر تبادل اقتصادی، قراردادهای مربوط به صادرات و واردات، پروژههای مشترک و... است که بدون بهرهمندی از توان اقتصادی امکان وقوع هیچ یک از اینها میسر نیست.
البته طبق توصیههای دینی نیز فقر و اقتصاد ضعیف از عوامل ایجاد کفر و بیدینی شمرده شده است. کشور ما در طول اعصار همواره مورد توجه کشورهای دیگر بوده است، زمانی که هنوز چاههای نفت کشف نشده و صادرات و واردات به طور گسترده شکل نگرفته بودند، کشور ما از دامپروری و کشاورزی قوی بهرهمند بود در آن زمان دامپروری و خصوصا کشاورزی از عوامل بینیازی کشورها بود و کشوری که از این موهبتها برخوردار بود از نظر اقتصادی قدرتمند به حساب میآمد.
پس از کشف چاههای نفت و کسب درآمد از نفت و سایر فرآوردههای حاصل از آن، کشف و استخراج معادن زیرزمینی مختلف و راههای جدید کسب درآمد که با فرآیند تکنولوژی مرتبط است شاخصهای ثروتمند یا فقیر بودن کشورها نیز تا حدود زیادی تغییر کرد البته در کنار کسب ثروت از طریق منابع طبیعی همواره دغدغه پایانپذیر بودن آنها نیز وجود داشت.
پس از کشف نفت عمده درآمد کشور ما بر فروش آن متکی شد. به طوری که بخش عظیمی از بودجه سالانه بر اساس درآمدهای نفتی بسته میشود. وابستگی به منابع نفتی در کنار کم شدن تولیدات کشاورزی به واسطه عدم حمایت این بخش و واردات این محصولات خصوصا در فصل برداشت که موجب افزایش عرضه در بازار میشود موجب ایجاد بیانگیزگی کشاورزان میشود که علاوه بر تخصیص ارز برای واردات این کالاها و خروج ارز از کشور، نابودی تولید داخلی و وابستگی به تولیدکنندگان خارجی را در پی دارد.
در چند سال اخیر کشور ما بیشترین درآمدهای نفتی را تجربه کرد اما در برخی موارد عدم اولویتبندی تخصیص سرمایه موجب اتلاف بخش عظیمی از این ثروت شد به طوری که متاسفانه سال گذشته رشد اقتصادی کشور نزدیک به صفر درصد رسید و این موضوع برای کشوری با سرمایه عظیم طبیعی و انسانی فاجعه است. پرداخت یارانه نقدی موجب رشد نقدینگی در کشور شد در کنار این نقدینگی سرگردان که در مسیر تولید هدایت نشده بود افزایش قیمت حاملهای انرژی به طور مستقیم و غیرمستقیم بر اقتصاد کشور تاثیر گذاشت و موجب گران شدن کالاهای تولیدی که تولیدشان به نوعی با انرژی در ارتباط بود شد.
این روزها بیکاری بیداد میکند، قدرت خرید مردم به ویژه در کالاهای اساسی به شدت کاهش یافته است، نسل سوم انقلاب که تعدادشان کم هم نیست همگی به یکباره وارد بازار کار شدهاند و خانوادههایی که باید بعد از بیش از دو دهه شاهد اشتغال و ازدواج فرزندانشان باشند در کنار هزینههای تحصیل آنها همچنان پس از اتمام تحصیلشان شاهد بیکاری آنها هستند و هر روز بر نگرانیشان افزوده میشود و فرزندانشان همچنان پشت درهای آزمونهای استخدامی یا وامهای ناچیز ازدواجگیر کردهاند.
عدم حمایت از کارآفرینان و عدم اختصاص یارانه به کارخانهها و کارگاههای تولیدی موجب شده بسیاری از آنها ورشکسته و یا در آستانه ورشکستگی قرا بگیرند که این موضوع حتی باعث از دست رفتن فرصتهای شغلی قبلی میشود.
گردشگری که میتواند برای کشوری با سابقه تمدنی و طبیعی ما ارزآوری بالایی داشته باشد راکد مانده است، هزینههای مربوط به خوراک و پوشاک و مسکن که از اولیهترین نیازهای هر فرد است به اوج خود رسیده است و در این بین خبر گران شدن گوشت و نان و روغن بدجور خبرساز شده است به طوری که دیروز برای خرید روغن به چند مغازه مراجعه کردم و همه میگفتند تمام شده است و جالبتر اینکه مسوولان مربوطه به مغازهها سر میزدند تا مبادا خدای نکرده پیش از موعد مقرر - که قرار است به زودی انجام شود- فروشنده ای این کالاها را گران کرده باشد! در این زمینه دو انتقاد اساسی وجود دارد اول به مسوولان مربوطه و آن اینکه چرا باید قیمت یک کالا چند بار طی یک سال افزایش پیدا کند؟ از فروردین سال گذشته تا به امروز نرخ بسیاری از کالاها حتی خیلی بیشتر از تورم اعلامی،گران شده است.
پس کالایی که چندین بار طی یک سال تغییر قیمت را تجربه کرده است چه لزومیدارد دوباره گران شود؟ انتقاد دوم متوجه شهروندان است، ما ایرانیها گویی عادت داریم همین که خبر گران شدن کالایی را بشنویم سریع اقدام به خریدن آن کالا کنیم در صورتی که شاید این کار ما فقط کفاف چند ماه را بدهد اما نتیجه این کار موجب نایاب شدن و درنتیجه گران شدن آن کالای خاص میشود در حالی که در بسیاری از کشورها دقیقا عکس این مقوله عمل میشود.
خلاصه اینکه کشور ما به واسطه برخورداری از مولفههایی چون سرمایه و نیروی انسانی، قابلیت بهرهمندی از یک اقتصاد پویا را دارد و بیتدبیری و عدم اولویتبندی در تخصیص سرمایه، عدم پیشبینیهای لازم در مدیریت اقتصادی و عرضه و تقاضا و برنامهریزیهای کوتاه مدت و مسکن وار موجب نوسانات اقتصادی شده است.
خراسان: «اتهامی که حتی القاعده هم آن را رد می کند»
«اتهامی که حتی القاعده هم آن را رد می کند» یادداشت روز امروز روزنامه خراسان به قلم علیرضارضاخواه است که در آن می خوانید: وقتی روز دوشنبه دو بمب در نزدیکی های خط پایان ماراتن بوستون منفجر شد بسیاری از سیاست مداران ، کارشناسان امنیتی و مردم عادی در سرتاسر جهان شگفت زده شدند.ولی یک نویسنده که کتابش را برپایه چنین حمله ای نوشته بود غافلگیر نشد.
«تام لونرگن» که خود از سال 1983 تا 1999 به طور مستمر هر سال در ماراتن بوستون شرکت کرده بود در سال 2002 کتابی با نام «تپه افسرده کننده :حادثه هیجان انگیز ماراتن بوستون» منتشر کرد. در این رمان نقشه یک تروریست وابسته به گروه های دست راستی در آمریکا برای انفجار بمب در ماراتن بوستون توسط کارآگاه بخش جنایی عقیم می ماند.
با این حال ظاهرا این بار پلیس بوستون در دنیای واقعی نتوانسته بود به وظیفه خود در حفاظت از جان شهروندان آمریکایی عمل کند. دستگاه عریض و طویل امنیتی آمریکا که ترکیبی از 16 آژانس اطلاعاتی است در کنار پلیس فدرال در ابتدا اعلام کردند که هیچ اطلاعاتی در رابطه با هویت و اهداف بمب گذار یا بمب گذاران در اختیار ندارند.
سه روز بعد از ماراتن خونین بوستون ، همزمان با انفجار مهیب در یک کارخانه مواد شیمیایی در تگزاس که به گفته فرماندار ایالت تگزاس قدرت انفجاری آن شبیه یک بمب هسته ای کوچک بوده و برخی دانشمندان قدرت آن را با یک زلزله 2.1 ریشتری مقایسه کرده اند، پلیس فدرال آمریکا اعلام کرد؛ دو بمبی که روز دوشنبه در مسابقه دو ماراتن در بوستون منفجر شد، در یک کیسه تیره رنگ حمل شده بود.
اف بی آی تاکید کرد بمب ها احتمالا شامل زودپزهایی حاوی میخ و بلبرینگ بوده است. رسانه های آمریکایی تصویر دو کیف که احتمالا بمب ها در آن حمل می شده را منتشر کردند. ضعف سیستم اطلاعاتی باعث شد که پلیس از مردم درخواست کمک کند. اتحادیه آتش نشانان و پلیس برای دریافت اطلاعاتی که به بازداشت متهم یا متهمان منجر شود، 50 هزار دلار جایزه تعیین کردند، گویی که به دنبال اسامه بن لادن در کوه های تورابورا می گردند.
در روز چهارم پلیس دو عکس از مظنونین احتمالی منتشر کرد و آنها را مظنون کلاه سفید و مظنون کلاه سیاه خواند. به دنبال کشته شدن یک مامور پلیس ایالتی در نزدیکی دانشگاه ام آی تی یک لشکر کشی عظیم توسط نیروهای مختلف نظامی و انتظامی آمریکا به شهر واترتون صورت گرفت. اف بی آی هویت مظنونین را دو برادر مسلمان چچنی معرفی کرد و هدف آنها را جهاد و مقابله با تحقیر اسلام در آمریکا عنوان کرده است.
داستان تعریف شده توسط اف بی آی ابهامات زیادی را به دنبال داشته است به گونه ای که سنای آمریکا نیز به خاطر وجود تناقض های زیاد در این روایت خواستار توضیح اف بی آی در رابطه با این موضوع در پشت درهای بسته شده است.
از جمله این تناقض ها این واقعیت است که «تیمورلنگ سارنایف» برادر بزرگ تر و مظنون 26 ساله که پلیس ادعا می کند در درگیری مسلحانه کشته شده است، بارها از طرف اف بی آی مورد بازجویی قرار گرفته و سرویس امنیتی آمریکا کاملا با وی آشنا بوده، با این حال در جریان شناسایی وی از مردم کمک خواسته و به گونه ای عمل کرده که برادران سارنایف مجهول الهویه اند. به گزارش رویترز تیمورلنگ در آخرین پیامی که در صفحه فیس بوک خود خطاب به پدرش منتشر کرده است، هرگونه دست داشتن خود در این انفجارها را تکذیب و خود را قربانی یک توطئه خوانده است.
سایت «دبکا فایل»، وابسته به محافل امنیتی و اطلاعاتی رژیم صهیونیستی می نویسد، این دو برادر، در حقیقت مأمورانی دوجانبه بوده اند که هم از سوی ایالات متحده و هم عربستان سعودی به منظور نفوذ در شبکه جهادیون وهابی قفقاز شمالی ـ که مورد حمایت نهادهای مالی عربستان سعودی هستند ـ استخدام شده بودند. از سوی دیگر تصاویر متعدد منتشر شده در اینترنت از احتمال دست داشتن شرکت امنیتی بلک واتر در این انفجارها حکایت دارد.
نکته دیگری که به این ابهامات می افزاید ماهیت برنامه هدف گرفته شده در این بمب گذاری است. ماراتن بوستون به هیچ وجه نماد ایالات متحده به عنوان یک قدرت جهانی یا مرکز سرمایه داری جهانی نیست (بر خلاف پنتاگون یا مرکز تجارت جهانی یا کاخ سفید) بلکه محلی برای حضور معلمان و دانش آموزان و دانشجویانی از ایالات های مختلف آمریکا است. یعنی افرادی که بیش از همه به سیاست های افراطی کاخ سفید در داخل و خارج آمریکا انتقاد دارند.
نکته دیگری که از نگاه رسانه ها در جریان تعقیب و گریز یک پسر نوزده ساله و یک ارتش تا بن دندان مسلح در شهر واترتون پنهان ماند موفقیت صاحبان صنایع اسلحه سازی و لابی ملی سلاح در آمریکا در وتو لایحه دولت برای محدود ساختن قوانین خرید و فروش سلاح می باشد.
تنها یک فاجعه تروریستی می توانست حس تعلق و نیاز به داشتن اسلحه را برای دفاع از خود در میان قانون گذاران آمریکایی تقویت کند. برای یافتن پاسخ این ابهامات شاید بایستی توجه ها را از شمال شرق آمریکا به جنوب آمریکا معطوف کنیم.
شهر واکو در تگزاس جایی که انفجار عظیم یک کارخانه مواد شیمیایی تاکنون 12 کشته و بیش از 60 ناپدید به همراه داشته است. شهر «واکو» و «روز میهن پرستان» (همان روزی که انفجار بوستون و تگزاس در آن روز رخ داد) برای آمریکایی ها دو واژه نمادین است که تراژدی های تلخی را در حافظه تاریخی ایشان زنده می کند.
در سال 1985 در چنین روزی نیروهای امنیتی فدرال با حمله به مقر یک گروه تروریستی دست راستی با نام «پیمان شمشیر و سلاح پروردگار» یا CSA تمامی افراد این گروه تروریستی را دستگیر کردند. آنها می خواستند با یک بمب شیمیایی ساختمان پلیس فدرال را منفجر کنند که البته موفق نشدند.
در روز 28 فوریه سال 1993 مأموران پلیس اف بی آی به مقر فرقه داویدیان به رهبری کورش دیوید در شهرک واکو در تگزاس یورش بردند و این مرکز را محاصره نمودند. پس از 51 روز مقاومت و محاصره توسط اف بی آی و کشته شدن چهار تن و زخمی شدن 20 تن از ماموران توسط افراد مسلح فرقه داویدیان، در روز 19 آوریل یا همان روز میهن پرستان در جریان یک آتش سوزی، 76 تن از اعضای این فرقه در آتش جان باختند. در میان کشته شدگان 21 کودک و دو زن باردار نیز بودند.
ماموران حاضر در صحنه بعد ها اعتراف کردند که از سوی دولت دستور به آتش کشیدن آنجا را داشتند. هواداران این فرقه از جمله تیموتی مک وی، دولت بیل کلینتون را مسبب این کشتار معرفی کردند. مک وی به تلافی این حادثه، ساختمان فدرال اوکلاهما سیتی را در روز 20 آوریل سال 1995 منفجر کرد که 168 کشته (از جمله چندین کودک) و 800 زخمی بر جای گذاشت.
هرچند اف بی آی تلاش می کند تا با متهم ساختن دو برادر 19 و 26 ساله چچنی که بیشتر عمر خود را در آمریکا گذرانده اند و هیچ گونه تماسی با شبکه تروریستی القاعده نداشته اند را عوامل این انفجارها معرفی کند، اما ظاهرا القاعده هم حاضر به پذیرفتن این اتهام نیست، طالبان پاکستان و جدایی خواهان چچنی که هر دو بخشی از شبکه تروریستی القاعده محسوب می شوند، هرگونه ارتباط خود با این بمب گذاری ها را رد کرده اند، این درحالی است که سران القاعده بارها حملات یازده سپتامبر 2001 را بزرگترین دستاورد خود نامیده بودند.
دنیای اقتصاد: «بودجه نفتی و نگرانیها»
«بودجه نفتی و نگرانیها» عنوان سرمقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر علی شمس اردکانی رییس کمیسیون انرژی اتاق بازرگانی، صنایع و معادن و کشاورزی ایران است که در آن می خوانید: بالاخره با شش ماه دیرکرد، بودجه سال 1392 به کمیسیون تلفیق مجلس رسید و تا نیمه اردیبهشت راهی صحن علنی مجلس میشود.
ولی پیش از بررسی ارقام لایحه بودجه تقدیمی از سوی دولت و تغییراتی که مجلس در آن خواهد داد، به نظر میرسد که باید به پرسشها و نگرانیهایی پاسخ داده شود.
از جمله:
1- چرا در زمانی که بیکاری گسترده و رکود مزمن کمر تولید ملی را شکسته دنبال افزایش مالیات از بنگاههای تولیدی هستیم؟
2- چرا تعداد کارمندان مستقیم دولت در ایران بیش از کارمندان دولت سوسیالیست فرانسه است؟
3- چرا بیشتر شرکتهای دولتی به جای اینکه به عنوان سود سرمایهگذاری دولتی و مالیات بر درآمد سهمی از بودجه دولت را تامین کنند، سالانه از بودجه ردیف کمک دریافت میکنند و آنچه هم که به اسم پروژهها و زیر عنوان تملکهای جدید یعنی سرمایهگذاری خرج میکنند باز هم سرمایههای دولتی نازا هستند؟
4- چرا سهم مصارف نفت و گاز داخلی از دید بازده اقتصادی ارزیابی نمیشود.
5- چرا پول حجم عظیم گازهایی را که هدرسوزی میشود، به حساب هیچ کس نمینویسیم و هیچ کس از این بابت غرامت نمیدهد؟
6- چرا سهم سرمایهگذاری در نفت و گاز را از پول فروش داخلی و خارجی نفت و گاز آنقدر نمیدهیم که بتوانیم حداقل با قطر رقابت کنیم و نتیجه آن میشود که شیخ قطر بتواند در بیست سال گذشته یکصد و پنجاه میلیارد دلار بیش از سهمش از میدان مشترک پارس جنوبی برداشت کند و بخشی از پول این اضافه برداشت را علیه مصالح ملی ایران اسلامی و برای ترویج وهابیت و سلفیگری و خدمت به آمریکا و اسرائیل خرج کند؟
7- چرا با اینکه پنج سال از اخطار مقام معظم رهبری پیرامون لزوم کاهش شدت مصرف انرژی میگذرد، کماکان در بودجههای سالانه برای کاهش شدت انرژی هیچگونه برنامه و ردیف اعتباری نداریم؟
8– چرا در سال تولید ملی (1391) سهم تولید و صنعت از محلهای قانونی مصوب در قانون بودجه پرداخت نشد و برای سال 1392 هم ردیف آشکاری در جداول بودجه برای تولید دیده نمیشود؟
9- چرا به رقم ساده 4.5 میلیون دانشجو با خروجی سالانه نهصد هزار فارغ التحصیل و نیاز ایجاد شغل برای ترکیب معقولی از این دانشگاه رفتهها و دیگران (حداقل ترکیب یک به دو) هیچ پیشبینی بدی نداریم؟
10- چرا لایحه بودجه طوری نوشته نشده است که اجرائیات اسناد بالادستی و به ویژه سند چشمانداز، قانون برنامه پنجم، اجرائیات اصل 44 قانون اساسی و تمهیدات لازم برای بهبود فضای کسب و کار را مژده دهد؟
11- چرا لایحه بودجه در مقابل وضعیت رکود تورمی که جان همگان را به لب رسانده، ساکت است؟
12- چگونه در حالی که بخش انرژی دستگاههای اجرایی به ویژه در وزارتخانههای نفت و نیرو بدهیهای کلانی به بخش خصوصی بابت پروژههای اجرا شده دارند، بنگاههای تولیدکننده تجهیزات انرژی و بدهکاران این طرحها خواهند توانست نقدینگی لازم را برای اجرای پروژههای جدید تامین کنند؟ البته کمیسیون تلفیق مجلس محترم با عنایت به لزوم کاهش هزینههای جاری و افزایش حراست از سرمایههای ملی سه ابتکار جالب در مصوبه اخیر خود ارائه کرد:
1- هزینههای هدفمندسازی را از یکصد و بیست هزار میلیارد تومان درخواستی دولت به پنجاه هزار میلیارد تومان کاهش داد و دمیدن در تنور توقع برای توزیع پول را تا حدی متوقف کرد. امید آنکه هفتاد هزار میلیارد تومان مابهالتفاوت این دو رقم به سمت بنگاههای تولیدی سوق پیدا کند.
2- سرمایهگذاری در نفت و گاز را معادل هشت میلیارد دلار اضافه کرد.
3- بخشی از بهای مصارف داخلی نفت و گاز را که اکنون از نظر ارزش هیدروکربوری معادل روزانه 5.3 میلیون بشکه شده، برای سرمایهگذاری در نفت و گاز تخصیص داد.
به امید روزی که همه بهای فروش داخلی و خارجی نفت و گاز فقط در حساب سرمایه منظور شود و آن روز است که میتوانیم ادعا کنیم که از قباحت خام فروشی و نفت خواری نجات پیدا کردهایم.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد