اما همانطور که دهها کتاب، صدها مقاله و حتی نمونههای واقعی بدون پاسخی روشن به پرسش «عشق چیست؟» ما را در مفهوم و تصوری به این نام غرق میکنند، یک فیلم هم میتواند فضاهایی از عشق را بسازد تا پاسخهای ممکنی را از طریق آن اندیشید و پس از پایان اثر ادامهاش داد.
الف)عشق ساخته میشائیل هانکه
رابرت نوزیک مقاله مشهور خود بهعنوان «پیوند عشق» را با این جمله آغاز میکند: «وجه مشترک تمام عشقها این است که خوشبختی تو با خوشبختی محبوبت گره میخورد.»
عشق تجربهای است از مقید شدن به دیگری؛ مقید شدنی که صرفا محدودیت نیست، بلکه نوعی فراخ شدن دایره علتها و شیوههای خوشبختی است. قصدم بسط جملات حکیمانهای نیست که درباره عشق به واسطه فیلم «عشق» ساخته میشائیل هانکه میتوان گفت.
غرض این نوشته تنها پاسخ به این پرسش است که چرا فیلم «عشق» نهتنها بدعتی در مقایسه با فیلمهای عامهپسند، بلکه بدعتی در نظرگاه فرهنگ آوانگارد و مستقل غرب معاصر است. دریافت موقت و پارهوقت امروز از عشق، این تجربه انسانی را تبدیل به امری ورشکسته کرده است.
بازی زبانی در ترانههای عامهپسند، عاشقانههای سرگرمکننده از یکسو و از سوی دیگر وصفهای در ظاهر رادیکال جنونآسا که عشق را در موقت بودن، اعتباری بودن، شکنجه کردن دیگری و در نهایت ساده فسخ شدن آن میفهمد، همه منادی این تلقیاند که عشق یک عبارت و موجودی زبانی است.
درست حدس زدید در واقع میخواهم بگویم که پوچی عشق اتفاقا دستپخت منادیان آن است. در این تلقی کوتاهمدت و اعتباری از این کلمه حالا مبتذل شده، طرفداران رادیکالیسم و بیقیدی در ارتباط، دوشادوش لیبرالهای فیلمهای عامهپسند و هندی قرار میگیرند، چراکه هر دو در باطن عشق را نه در ماندن، بلکه در غلظتهای زودگذر حسی تعریف میکنند.
در فیلم هانکه با زوجی مسن مواجه هستیم، زن در یک حمله ناگهانی نیمی از بدنش فلج میشود و به بیمارستان انتقال مییابد. پس از بازگشت، از همسرش میخواهد که دیگر هیچگاه او را به بیمارستان نبرد لذا در شرایطی که تمام بدن و ذهنش مضمحل میشود، مرد از او در خانه نگهداری میکند. در این میان، شخصیتپردازی هانکه در خلال روابط روزمره این دو پیش و پس از فلج شدن زن به نرمی رخ میدهد.
ما متوجه زنی مغرور میشویم که صرف تحمیل شرایط خود به طرف مقابل میتواند برایش عذابآور باشد، او در عین حال نه حاضر به تحمل از کارافتادگی است و نه میتواند دوری از همسرش را در بیمارستان یا آسایشگاه تحمل کند. در بحرانیترین شرایط هانکه سکوت را جایگزین کلام و فضای ساکن را جایگزین بیرونریزیهای حسی میکند.
تمام روایت فیلم هانکه، روایت ماندن مرد در کنار زنده و مرده زن، تقیدش به تصمیم همسرش، تعهدش به قولی که به او داده و ماندن بر سر این قول است.
در این ماندن حتی رنج دادن و رنج بردن وجود دارد. مرد بر سر هویت جدید و فراخی که از رابطه با زن یافته، میایستد و تصمیم خود را حتی بر جنازه زن تحمیل نمیکند، کشتن زن در پایان و سپس نامهنگاریهای مرد دقیقا همان چیزی است که زن در میانه از مرد میخواهد و آن نیازی است که او در ناتوانترین حالت با نخوردن و نیاشامیدن از شوهرش تقاضا میکند.
نوزیک میگوید: «اگر بناست خوشبختی تو عمیقا از خوشبختی او [معشوق] تاثیر پذیرد و بر آن اثر بگذارد، در این صورت روشن است که دیگر نمیتوانی به تنهایی تصمیماتی بگیری که خوشبختی را به طور جدی تحتتاثیر قرار میدهد حتی نمیتوانی درباره اموری که در درجه نخست بر خوشبختی خود تو موثر است، به تنهایی تصمیم بگیری» بدیهی است که در فیلم عشق چنین دریافتی از مقید شدن، تن دادن جدی و جسورانه و همچنین ماندن باعث سربرآوردن مفهومی به نام عشق میشود و فضای یک عاشقانه آرام شکل میگیرد؛ روندی که در آن عاشق هیچگاه خود را از تقید تصمیم معشوق رها نمیکند و حتی پس از مرگ زن تا زمان مرگ خود با نامهنگاریاش این قید را زنده نگاه میدارد و میماند.
ب) کتاب بارقه امید ساخته دیوید اوراسل
شاید در نظر اول «کتاب بارقه امید» نقطه مقابل عشق محسوب شود، اما در واقع این کمدی رمانتیک سر حال بیش از وفاداری اشخاص و ماندن بر سر عهد، به بستر وفاداری مینگرد، از اینرو، گذشت و تحول را جانشین صبر و ماندن بر یک امر از دست رفته میکند.
اگر در «عشق» ماندن، توسعهدهنده معنای عشق است، در «کتاب بارقه امید» به دلیل نبود یک تشخص و هویت یگانه بین شخصیت مرکزی یعنی پت و همسرش هیچگاه خوشبختی فراخ شده ناشی از عشق شکل نمیگیرد، لذا عبور کردن و بخشیدن بهعنوان مفهوم محوری برجسته میشود.
«بارقه امید»یک کمدی رمانتیک است که هم پوچی و شکست را به چشممان میآورد و هم آنقدر امیدبخش است که انگار در این یخبندان شکست و تنهایی، آتش به پا میکند. فیلم شبیه به یک کمدی سبک بیدغدغه و سرخوش است که نویسنده تراژدی برای رهایی از امر تراژیک فیلمنامهاش را نوشته است.
دو شخصیت مرکزی «کتاب بارقه امید» روندی از وفاداری، گذر از وفاداری، پذیرش و بهبود درونی را طی میکنند. پت از بیمارستان روانی مرخص میشود، او هنوز تحت درمان است؛ همسرش او را ترک کرده، وی در جستجوی سلامت برای بازگشت همسر و منصرف کردن او از طلاق است، اما حالا با بیمار دیگری به نام تیفانی آشنا میشود، زنی که شوهرش مرده و این او را هم به فروپاشی روانی کشانده. حتما باقی داستان را حدس میزنید و با خود میگویید چه تکراری! اما این حدسهای ما درباره فیلمها اهمیتی ندارد، چراکه مهم چیستی داستان یک فیلم نیست، بلکه چگونگی روایت و گسترش آن است.
پت و تیفانی در یک فرآیند درمانی قرار میگیرند و با وفاداری به گذشته خود، موفق به التیام بخشیدن به التهابات آن میشوند. داستان امیدبخش این فیلم که همچون نامش خطی روشن در میان حزن و رنج واقعی شخصیتهای آن است، براساس روایتی ساده، اما پرتحول شکل میگیرد.
چالشهای فیلم به سبب شخصیتپردازی پیچیده اما شفاف، بستر ساده داستانی را ارتقا دادهاند و به همین سبب از یک داستان تکراری، تجربهای یگانه ساخته شده است. «کتاب بارقه امید» از ترکیب دو احساس متناقض شکل گرفته است.
یکی رنج از اجتماع آدمهایی که مدام یکدیگر را قضاوت میکنند و دیگری امیدی که ریشه در گذر از تنهایی دارد، این امید خود حاصل یک رابطه انسانی است که ویترین ناجور و معیوبش کمکم به یک آرامش و اهلی شدن عمیق در هر دو شخصیت پت و تیفانی میانجامد. آنچه فیلم در برابر قضاوت بیرحم آدمها نسبت به این دو شخصیت قرار میدهد، کشف عاطفه درونی، ساده و بدیهی است که البته دریافتش راهی سخت میطلبد، اما به محض ظهور، آنها را به هم پیوند میزند.
پت و تیفانی بخشی از زوجهای ناجور و غیرعادی تاریخ سینما هستند هر چند در یک شکل دستیاب و محافظهکارتر از نمونههای پیشین خود. رونددرمانی و تصمیم مشترکی که این دو میگیرند، در واقع نوعی سلوک است هرچند که آنچنان عمیق نمیشود که تحول انتهایی پت بهعنوان شخصیت اصلی کامل جابیفتد. سلوکی که این دو شخصیت را با تمرکز و تکرار از تنشها و پراکندگیها خلاص میکند، باعث جرقه زدن و رشد نسبی عشقی میشود که در لابهلای عصبیت و ذهن آشفته این دو پنهان شده بود، هرچند درپایان به نظر میرسد که این جرقه برای آتشی گرمکننده کافی نبوده و نیاز به چاشنیهای بیشتری از جنس خلوت و تنهایی داشته است.
علیرضا نراقی - جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد