این در حالی است که هانکه از سال 1974 به دنیای هنر وارد شد و تا قبل از آن، هفت کار تلویزیونی را کارگردانی کرد. شهرت هانکه با «بازیهای بامزه» در سال 1997 از راه رسید. او در سال 2007، این فیلم را به زبان انگلیسی دوبارهسازی کرد، اما «پیانیست» در سال 2001 با بازی ایزابل هوپر بود که او را به عنوان فیلمساز محبوب منتقدان سینمایی معرفی کرد.
از آن پس، هوپر در اکثر فیلمهای این فیلمساز ظاهر شد. «پنهان» هانکه (محصول سال 2005) ـ که مضمونی در باب نژادپرستی در فرانسه دارد ـ در ایران هم به نمایش درآمده است.
«عشق» تازهترین فیلم این هنرمند مولف، هفته قبل در مراسم جوایز سزار ـ اسکار فرانسوی ـ به عنوان بهترین فیلم سال سینمای فرانسه شناخته شد و هانکه هم برای آن جایزه بهترین کارگردانی را گرفت.
مراسم اسکار هم جایزه بهترین فیلم خارجی سال خود را به این درام خانوادگی و اجتماعی داد. عشق، ماه گذشته در جشنواره فیلم فجر هم به نمایش درآمد و با تحسین منتقدان سینمایی ایران روبهرو شد. هانکه در گفتوگوی اینترنتی، درباره جنبههای مختلف کارهای سینماییاش صحبت میکند.
به نظر میرسد کارهای جدید شما انتقادی مداوم از تمدن غرب در دنیای معاصر است.
میتوانید قصه فیلم را این طور هم تفسیر و تعبیر کنید، اما مطمئنم شما هم میدانید برای یک هنرمند مولف خیلی سخت است که به تفسیر فیلمهایش بپردازد. از نقدهایی که روی کارهایم میشود، ناراحت نیستم و معتقدم هر کسی باید دیدگاه و داوری خود را از فیلمی که میبیند، داشته باشد. ولی هیچ وقت علاقهمند به تفسیر خود و کارهایم نبودهام. همیشه هدف اصلی فیلمهایم طرح یکسری پرسشهای اساسی بوده است و بیننده آنها پس از پایان قصه، با کوهی از پرسشهای متفاوت روبهرو است. طبیعی است من در مقام پاسخدهنده به این پرسشها نیستم و جواب آنها را باید در جای دیگری جستجو کرد.
چشماندازهای مدرن صحنههای فیلمهایتان خیلی جالب توجه است، بویژه در رابطه با تکنولوژی و معماری. در برخی از این فیلمها، این چشماندازها مرگبار است و فیلمهای میکل آنجلو آنتونیونی را به یاد میآورد.
این چشماندازها برایم مهم است و در روند قصه فیلم نقش مهمی ایفا میکند. علاقهای به تکنولوژی ندارم، اما در فیلمهایم موقعیتها و شرایطی توصیف میشود که یک جامعه بسیار صنعتیشده را به نمایش میگذارد. ارتباط نزدیکی با جامعه و مسائل مربوط به آن دارم. فیلمهایم هدف مشخصی را دنبال میکند. به همین دلیل، تماشاچی این فیلمها فقط حکم بیننده آنها را نداشته و وظیفهای بیشتر و بزرگتر بر دوش دارد. طبیعی است فقط با دنیاهایی میتوانم سر و کار داشته باشم که آنها را میشناسم. در این حالت، حرفهایم را راحتتر میزنم. در رابطه با آنتونیونی هم باید بگویم همیشه از تحسینکنندگان فیلمهایش بودهام و هیچ شک و تردیدی در این رابطه وجود ندارد.
در فیلمهایتان نوعی رقابت بین فرهنگ کلاسیک و فرهنگ عامه مدرن وجود دارد. این موضوع عمدی است؟
هیچوقت علیه فرهنگ عامه مدرن موضع نگرفته و نخواستهام آن را در مقابل فرهنگ کلاسیک قرار دهم. البته به تفاوت و رقابت بین این دو فرهنگ فکر کردهام و در فیلمهایم یک جورهایی آن را به نمایش گذاشتهام. ولی هیچ وقت به نفع یکی از آنها موضعگیری نکردهام.
قصه فیلمهای شما ـ و ازجمله همین عشق ـ این طور القا میکند که برقراری روابط احساسی و معنوی بین آدمها در شرایط جامعه معاصر بسیار سخت است.
همه ما به واسطه این موضوع مورد ظلم قرار گرفته و خسارت دیدهایم، اما نوع ناتوانی آدمها برای برقراری ارتباط در فیلمهای مختلف من با یکدیگر فرق دارد. این یک واقعیت مشترک است که ما آدمهای یک جامعه شاد و خوشحال نیستیم و همه این موضوع را قبول دارند. برای همین در قصه فیلمهایم سعی دارم این واقعیت را توصیف کنم، اما در عین حال نمیخواهم بگویم برقراری روابط احساسی و انسانی بین آدمهای جامعه معاصر غیرممکن است.
فیلمهایتان بیانکننده این نکته است که علاقه زیادی به نماهای طولانی دارید. چرا این کار را میکنید؟
نماهای طولانی کمک میکند حس و حال کلی صحنه بهتر منتقل شود. در عین حال، این کار یکجور واکنش به تلویزیون است. شما در تلویزیون میبینید همه چیز بسرعت نشان داده میشود و شاید شما نتوانید تمام آنچه را به نمایش درمیآید، ببینید. این کار به صورت عمدی انجام میشود، ولی استفاده از نماهای طولانی به تماشاچی اجازه میدهد همه چیز را به صورت کامل ببیند و چیزی را در ارتباط با موضوع فیلم از دست ندهد. در این حالت، شما تاکید ویژهای روی مسائل مورد نظر خود میکنید و میتوانید مطمئن باشید تماشاچی منظور و مقصود شما را گرفته و درک کرده است.
مضمون خانواده در فیلمهایتان اهمیت زیادی دارد.
توصیفکردن زندگی متفاوت خانوادههای مختلف در شرایط متفاوت و ناهمگون را دوست دارم. در دل یک خانواده، راحتتر میتوان بذر یک اختلاف و تضاد را پاشید و شرایط آدمها را مورد بحث و بررسی قرار داد. برای من خانواده مبنا و محور همه چیز است. در دل این موضوع میتوان به طرح مسائل مختلف سیاسی و اقتصادی پرداخت و حرفها و نکتههای خوبی را مطرح کرد.
اگر شما ریشههای خانواده را در جامعه غرب پیگیری کنید، مجبور به پذیرش این واقعیت هستید که خانواده منبع اصلی تمام اختلافها و تضادهاست. به همین دلیل، فیلمهایم تلاش دارد این موضوع را در نهایت دقت ـ و با رعایت جزئیات ـ مورد بحث و بررسی قرار دهد، اما خودم را ملزم به ارائه یک راهحل و نتیجهگیری مشخص نمیدانم و باورم این است که باید به تماشاچی اجازه دهم خودش به یک نتیجهگیری مشخص برسد. خوشبختانه صنعت سینما در سالهای اخیر گرایش خوبی از خود برای نمایش زندگی خانوادگی جامعه غرب نشان داده است و به طرح این موضوع در فیلمهایش میپردازد.
به نظر میرسد دنیایی که در فیلمهایتان به تصویر میکشید کمی مصیبتبار و فاجعهانگیز است. در هریک از فیلمهایتان میتوان این موضوع را کشف و پیدا کرد.
خب، تمام تلاشم این است موقعیتهایی را به تصویر بکشم که در زندگی روزانه خودم میبینم. سعی میکنم در نمایش آنها اغراق نکنم. آنچه در فیلمهایم میبینید، انعکاسی از واقعیتهایی است که با آنها ـ و در کنار آنها ـ زندگی میکنیم. با این حال، نگاه خوشبینانه را از دست ندادهام و میگویم هنوز هم امکان ارتباط درست و منطقی بین آدمهای جامعه امکانپذیر است. اگر چنین باوری نداشتم، هیچوقت فیلمی نمیساختم. میگویند فیلمهایم سرد و تلخ است. من نمیتوانم فیلمهای کمدی در ارتباط با این مضامین جدی و تلخ بسازم. به همین خاطر است که فیلمهای من و برخی از همکارانم، لقب فیلمهای تلخ و سیاه را میگیرد، اما فیلمهایم سعی دارد با طرح این موضوعات تلخ، راهحلی برای حل آنها پیدا کرده و این پرسش را مطرح کند که چگونه میتوان با آنها مقابله کرد.
تا قبل از نمایش عمومی موفقیتآمیز عشق، از فیلم پیانیست شما بهعنوان مشهورترین کارتان یاد میشد. فکر میکنید این دو فیلم بهتر و بیشتر از بقیه کارهایتان، حس و حال شما بهعنوان یک فیلمساز را منتقل کرده است؟
نمیتوانم چنین چیزی بگویم. پیانیست براساس قصه یک کتاب پرخواننده ساخته شد و قصه فیلمنامهاش متعلق به من نیست. این در حالی است که ایده و طرح اصلی بقیه فیلمهایم را خودم نوشتهام. وقتی فیلمی را براساس قصه و طرح خودم میسازم، خودم را به آن نزدیکتر و وابستهتر احساس میکنم تا طرحی که متعلق به من نیست. علت انتخاب پیانیست هم این بود که طرح اصلی قصه آن بشدت مرا جذب خودش کرد و میشد آن را به شکل زیبایی تبدیل به یک اثر تصویری کرد. نسبت به «عشق» هم همین احساس را دارم.
چند فیلم آخرتان را در فرانسه ساختهاید، ولی فضاسازی آنها همچنان اتریشی است.
به دلیل تهیهکنندگان و بازیگران آنهاست. البته منبع اصلی و مرکزی حمایتهای مالیام از فرانسه میآید و حتی بخش اعظم بازیگران آنها هم فرانسوی هستند؛ ایزابل هوپر، امانوئل ریوا، ژولیت بینوش و آنی ژیراردو. تمام این بازیگران فوقالعاده و بسیار مستعد هستند. میدانید، سینمای اتریش محدودیتهای مالی بسیار زیادی دارد، به همین دلیل، صنعت سینمای فرانسه برای من حکم یک نیروی کمکی بسیار خوب را داشته است. با زبان فرانسوی احساس راحتی میکنم و فیلمسازی در این کشور برایم راحت است.
منبع:کینوآی
مترجم: کیکاووس زیاری
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد