برای پدیده ناپایداری مثل مد ـ که هر روز و شاید هر ساعت در حال تغییر است ـ دلایلی برای استحکام لازم به نظر میرسد. پیروان مد، چشم به قهرمانان مدساز میدوزند. مردان و زنانی از حوزههای گوناگون. از ورزش و سیاست تا هنر و فرهنگ، هر کس به فراخور حال، نمونهای از این قهرمانان برای شاهد مثال آوردن پیدا میکند.
فلان قهرمان المپیک چنین کفشی به پا میکند و بهمان بازیگر هالیوودی چنان مسواکی استفاده میکند. این هم خوراک جدید برای شیفتگان مد. جمعی از بزرگان و نوابغ که از افسردگی رنج میبردند. فقط چند توصیه.
گوش شما عضو مهمی است که نباید با آن شبیه ونگوگ رفتار کنید. از همینگوی خوب نوشتن را تقلید کنید و از تولستوی ترک شکار. حالا این شما و این غولهای علم و فرهنگ و سیاست.
ونسان ونگوگ
ونگوگ در آخرین سال زندگی خود ـیعنی ۱۸۹۰ ـ به دکتر گاشه، روانشناسی که پیسارو به او معرفی کرده بود، مراجعه کرد.
اولین برداشت ونگوگ از گاشه که چهرهاش را نیز کشیدهاست، این بود که دکتر از خود او بیمارتر است. روزبهروز فرورفتگی و افسردگی ونگوگ عمیقتر میشد. با این حال او تنها در دو ماه پایانی عمرش ۹۰ نقاشی برجای گذاشت.
وی در بیست و نهم جولای ۱۸۹۰ در سی و هفت سالگی در میان کشتزارها گلولهای در سینه خود خالی کرد و روز بعد در مهمانسرای رَوو درگذشت. ونسان آخرین احساسش را به برادر خود ـ که قبل از مرگش بر بالین وی آمده بود ـ اینگونه بیان کرد: «غم برای همیشه باقی خواهد ماند.» شش ماه بعد تئو نیز درگذشت.
صادق هدایت
در بررسی زندگینامه هدایت به این نتیجه میرسیم که علاوه بر دورههای افسردگی و دو بار خودکشی، او فردی بذلهگو، نکتهسنج، حساس، طنزپرداز، سرزنده، پرتحرک، بخشنده و دست و دلباز بوده است. همچنین نگارش کتابهایش به صورت یکنواخت در طول زمان انجام نشده است، بلکه در دورههایی آثار فراوانتری اعم از تالیف و ترجمه نگاشته است که میتواند به دورههای هایپومانیا - شیدایی خفیف- مربوط باشد و در دورههایی هیچ اثری را به رشته تحریر درنیاورده است که این نیز میتواند مربوط به دورههای افسردگی او باشد.
به نظر میرسد این نشانهها همه درخصوص تائید این فرضیه است که صادق هدایت همچون بسیاری از نوابغ هنرمند، به اختلال دوقطبی دچار بودهاست.
ارنست همینگوی
ارنست همینگوی بیشتر عمرش سرگرم ماجراجویی بود. از زخمیشدن در ایتالیا بر اثر اصابت ۲۰۰ تکه ترکش گلوله نیروهای اتریشی در خلال جنگ جهانی اول تا شرکت در خط مقدم جبهههای جنگ داخلی اسپانیا یا سفرهای توریستی به حیاتوحش آفریقا تا ماهیگیری و شکار حیوانات وحشی و زندگی در کوبا. در آخر زندگی هم روزی تفنگش را برداشت و به مغزش شلیک کرد.
همینگوی در طول مدت عمرش از بیماری افسردگی رنج میبرد. ابتلا به افسردگی موجب شد در سال 1961 اقدام به خودکشی کند؛ اما موفق نشد. بعد از سه هفته رواندرمانی، سرانجام دوم جولای 1961 در خانهاش در آیداهو به زندگیاش پایان داد.
چارلز دیکنز
بیقراری دیکنز برای خلق اثر همچنان باقی بود، اما سلامت او با خواندنهای پر از شیفتگیاش، روزبهروز تحلیل میرفت. پس از سال ۱۸۶۰ (روزهایی که« آرزوهای بزرگ» نوشته میشد)، الن ترنان، گهگاه نزد وی میماند.
نهم ژوئن ۱۸۶۵، دیکنز با سانحه قطار مواجه شد که در مؤخره «دوست مشترک ما» به آن اشاره میکند، اما با این همه، کتابخوانیهای او و سفرهایی که با این هدف داشت، ادامه یافت، چنانکه حدود ۱۸۶7 دیگر بار به آمریکا رفت.
او از لحاظ مالی هیچ کم نداشت، اما از نظر جسمانی و روانی سخت شکسته به نظر میرسید. بیاعتنایی او به هشدارها (فلج جزئی، ناتوانی در خواندن حروف سمت چپ و لنگی روزافزون پای چپ) تا آنجا پیش رفت که در سال ۱۸۷۰ اقدام به یک رشته کتابخوانی جدید کرد. دیکنز در پانزدهم مارس برای آخرین بار «سرود کریسمس» را خواند و سرانجام در نهم ژوئن ۱۸۷۰، در حالیکه «ادوین درود» به پایان نرسیده بود، به طور ناگهانی از جهان چشم فرو بست.
پرنسس دایانا
دایانا اول جولای ۱۹۶۱ در شهر کوچک سندرینگهام در منطقه نورفولک در شرق انگلستان به دنیا آمد. پدرش ادوارد جان اسپنسر برای خانواده سلطنتی کار میکرد. همسر اول شاهزاده چارلز، شاهزاده ولز بود که در سی و شش سالگی در یک حادثه رانندگی در پاریس درگذشت.
افسردگی، خودکشیهای نمایشی و زیادهخوری عصبی را به دایانا نسبت میدهند، اینکه اینها مشکلات قبل از ازدواج بوده یا بعد از آن هنوز معلوم نیست، ولی قدر مسلم آن که او با شاهزاده چارلز مشکل داشته و در سال ۱۹۹۶ از او جدا شده است. دایانا در اواخر عمرش تصمیم به ازدواج دوباره گرفته بود. کسی که وی میخواست با او ازدواج کند دودی الفاید نام داشت. این خبر حتی از ماجرای رابطه دوباره چارلز و کامیلا داغتر بود، زیرا اگر این ازدواج صورت میگرفت دایانا القاب سلطنتیاش را از دست میداد و دیگر عضو خانواده سلطنتی محسوب نمیشد.
لئو تولستوی
تولستوی در اوج اشتهار، مبتلا بهسرگشتگی و ناامید از بهبود وضع جامعه شد و در مرز انحطاط فکری و شکست روحی قرار گرفت. او بهعنوان عضوی از اداره کل آمار و سرشماری در مسکو در سال ۱۸۸۲ میلادی با فقر روزافزون کارگران که در مقام مقایسه با محرومیت دهقانان از ابعاد وسیعتری برخوردار بود، آشنا شد.
با تأثیرپذیری از این واقعیت تلخ، به منظور کمکرسانی به کشاورزان و جلوگیری از مهاجرت دستهجمعی آنان به شهرها، اقدام بهایجاد تشکیلاتی نمود که پشتیبانی از روستاییانی که محصولاتشان در اثر حوادث و آفات طبیعی آسیب دیده بود، در دستور کار خود قرار داد.
او خود نیز با ترک سیگار و الکل و کنارهگیری از تفریحات مخصوص مانند شکار حیوانات اعلام همدردی کرد و اعتراف کرد: «چه لذایذ ظالمانهای!»
آیزاک نیوتن
آیزاک نیوتن (1727ـ1642) فیزیکدان، ریاضیدان و فیلسوف انگلیسی است. او مفهوم گرانش را توضیح داد و با تشریح قوانین حرکت اجسام، علم مکانیک کلاسیک را پایهگذاری کرد.
پس از مدتی، نیوتن فیزیک را رها کرد و به پژوهش در مورد کیمیاگری (پایه شیمی امروز) پرداخت.
اما در این بین هانا، مادر او درگذشت. این مساله او را دچار افسردگی شدید کرد.
دورههای گاه به گاه این افسردگی وی را دچار اختلال دوقطبی کرد. در این اختلال فرد گاهی سرخوش و پرانرژی است وگاهی افسرده و غمگین.
جی کی رولینگ، خالق هریپاتر
جوآن جو رولینگ یا همان جی. کی. رولینگ را میشناسیم. او در سی و یکم ژوئیه 1965 به دنیا آمد. رولینگ اولین بار درسال ۱۹۹۰ هنگامی که در انتظار یک قطار که تأخیر داشت، بود، ایده هری پاتر و مدرسه جادوگری در ذهنش شکل گرفت. سه سال بعد وقتی از شوهر پرتغالی روزنامهنگارش جدا شد با دخترش به اسکاتلند رفت.
او درباره افسردگیاش میگوید: «آن جدایی و این مهاجرت، زمینهساز افسردگی شد که مرا تا مرز خودکشی برد.» اما همانطور که میدانید رولینگ خودکشی نکرد، در همان بحران روحی و مادی نوشت تا اینکه تبدیل به ثروتمندترین نویسنده زن دنیا شد.
میتوان گفت در حالی که دنیا برایش آغوش گشوده بود رولینگ از افسردگی درآمد و در آغوش دنیا پناه گرفت. با این استقبال مجموعه هری پاتر تبدیل به یکی از معروفترین اتفاقهای فرهنگی قرن بیستم در جهان شد.
لودویگ فان بتهوون
بتهوون از سلامت کمی برخوردار بود، زمانی درد شکم شروع به آزاردادنش کرد. اما علاوه بر این مشکلات جسمی، او درگیر چند مشکل روحی نیز بود که ناکامی در یکسری روابط عشقی از جمله آنها بود. در سال ۱۸۲۶، سلامت وی بشدت وخیم شده بود تا اینکه یک سال بعد در بیست و ششم مارس ۱۸۲۷ از دنیا رفت.
در آن زمان تصور میشد مرگش به دلیل مرض کبد بوده است، اما تحقیقات اخیر بر اساس دستهای از موهای بتهوون که پس از مرگش باقیمانده، نشان میدهد مسمومیت سرب باعث بیماری و مرگ نابهنگام وی شده بوده است (مقدار سرب خون بتهوون صد برابر بیشتر از مقدار سرب در خون یک فرد سالم بود). احتمالا منبع این سرب از ماهیهای رودخانه آلوده دانوب و ترکیبی از سرب که برای شیرینکردن شراب استفاده میشود، بوده است.
بعید است ناشنوایی او به خاطر مسمومیت از سرب بوده باشد. برخی تحقیقات نشان میدهد اختلال در پادتنِ سیستم دفاعی بدن و دچار شدن به بیماری لوپوس منتشر عامل آن بوده است.** بهاءالدین خرمشاهی
استاد بهاءالدین خرمشاهی متولد 1324 در قزوین، نویسنده، مترجم، روزنامهنگار، طنزپرداز، فرهنگنویس، قرآنپژوه و شاعرایرانی است. فردی با این پرکاری روزی افسرده بوده است و خود از گفتن آن ابایی ندارد. خرمشاهی در مقاله «نگاهی از درون» نوشته خودش به شرح بیماری اختلال افسردگی دوقطبی که به آن مبتلا بوده، پرداخته است. امروز استاد از فعالترین و برجستهترین انسانهای زنده عرصه فرهنگ، ادب و اندیشه ایرانی است.
آگاتاکریستی
آگاتا در پانزدهم سپتامبر 1890 به دنیا آمد. «ملکه جنایت» با نام مستعار ماری وستماکوت داستانهای عاشقانه و رمانتیک نیز نوشتهاست، ولی به این سبب به او لقب ملکه جنایت دادند که خالق۶۶ رمان جنایی ماندگار بود. او خالق شخصیتهایی چون هرکول پوآرو و خانم مارپل بود.
آگاتا کریستی دردسامبر۱۹۲۶میلادی ده روز ناپدید شد. اتومبیلش در گودال و خودش در هتلی پیدا شد.
«مرگ مادرم وخیانت همسرم مرا افسرده و فراموشکار کرد»؛ او فقط همین یک جمله را گفت و این یک جمله شد سوژه فیلم «آگاتا» بعد از مرگش.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد