«ف» می‌گویند نروید فرحزاد

حرف می‌زنم و حرف‌هایم مثل جرقه‌های آتش است که ببارد روی انبار کاه. حرف می‌زنی و حرف‌هایت مثل قطره‌های زهر است که رگ و پی‌ام را می‌سوزاند. نه! ما حرف نمی‌زنیم، گزلیک‌هایی نامرئی دستمان گرفته‌ایم و مشغول سلاخی دل یکدیگر هستیم.
کد خبر: ۵۴۰۱۰۷

نکته این است که به هر حال خیلی از ما  - این «ما» می‌تواند اشاره به دو همکار باشد یا یک زوج یا دو عضو از یک خانواده یا دو دوست یا حتی دو غریبه - راه‌های گفت‌وگوی موفق و تاثیرگذار را نمی‌دانیم و به همین خاطر گفت‌وگوهای مان یا به دور باطل می‌رسد یا به مشاجره یا به دلخوری.

دکتر محسن منصوبی‌فر، روان‌شناس و عضو هیات علمی دانشگاه معتقد است همه ما در گفت‌وگوهایمان با دیگران دچار خطاهایی می‌شویم که حتی از نادرستی‌شان بی‌خبریم.

او می‌گوید گوینده‌های خوب باید در وهله اول، شنونده‌های خوبی باشند در حالی که بیشترمان وقتی طرف مقابل صحبت می‌کند به جای گوش‌کردن، مشغول فکر‌کردن به این هستیم که چگونه پاسخش را بدهیم.

گفت‌وگوی موثر چه نوع گفت‌وگویی است؟

در یک گفت‌وگوی موثر، دو طرف با رعایت احترام به یکدیگر، پیامی را رد و بدل می‌کنند. یک نکته بسیار مهم در گفت‌وگوی موثر این است که هیچ یک از دو طرف نباید فرض «می‌دانم او می‌خواهد چه بگوید» را داشته باشند، یعنی در گفت‌وگوی موفق باید بشدت مراقب باشیم حرف‌های طرف مقابل را پیش از گفتن حدس نزنیم.

اشکالی دارد پیش‌بینی کنیم طرف مقابل چه می‌خواهد بگوید؟

این کار باعث می‌شود دیگر به حرف‌های او گوش نکنیم و حدس‌مان را جای گفته‌های او بگذاریم، در حالی که ممکن است تصورمان اشتباه باشد.

هرچه آدم‌ها بیشتر دنبال قضاوت و پیشداوری باشند، کمتر به هم گوش می‌کنند. در یک گفت‌وگوی موثر، دو طرف شنونده‌های بسیار خوبی هستند یعنی به جای آن که حرف‌های هم را پیشگویی کنند بدقت گوش می‌کنند تا گفته‌های یکدیگر را کلمه به کلمه درک کنند.

در این باره مثال می‌زنید؟

ضرب‌المثلی است که می‌گوید تا طرف «ف» گفت، من رفتم فرحزاد. شما چقدر به این ضرب‌المثل معتقدید؟

خب! این ضرب‌المثل کنایه از هوشمندی فرد است که می‌تواند در لحظه شروع گفت‌وگو، هدف طرف مقابل را پیش‌بینی کند و با توجه به گفته‌های شما احتمالا چنین رفتاری اشکال دارد. این‌طور نیست؟

دقیقا همین‌طور است. این ضرب‌المثل یکی از رایج‌ترین اشتباه‌های شناختی میان ایرانی‌هاست. چه کسی گفته اگر کسی «ف» گفت منظورش فرحزاد است؟ شاید خواسته است چیز مهم‌تری بگوید. چرا به طرف مقابل اجازه ندهیم حرفش را تمام کند؟ چرا فکر نمی‌کنیم گاهی آدم‌ها بویژه زوج، هدف‌شان از شروع یک مکالمه انتقال احساسات است، اما با قطع‌کردن حرف‌شان، این حق را برای بیان حس‌شان در قالب کلمات، از آنها می‌گیریم.

منظورم این است که گاهی اصل پیام، همان حرف‌زدن است برای ایجاد ارتباطی صمیمی. متاسفانه رایج است گفت‌وگو گاهی به یک مکانیسم خشک و خالی از عاطفه بدل می‌شود و به جایی می‌رسد که طرف مقابل می‌گوید «خب حالا می‌خواهی چه بگویی... آنچه می‌خواهی آخرش بگویی را همین حالا بگو...» یا «خودم می‌دانم می‌خواهی چه بگویی. دیگر ادامه نده!» در حالی که ما به هر دلیلی اجازه حرف‌زدن به دیگری ندهیم گفت‌وگویمان شکست‌خورده است.

شنونده فعال باید چگونه رفتار کند؟

بسیاری از ما ظاهرا می‌شنویم، اما در دل به پاسخ‌دادن فکر می‌کنیم نه به سخنان گوینده. شنونده خوب باید واقعا به گفت‌وگوی طرف مقابل گوش کند. او باید ژست‌های گوش‌کردن را بلد باشد، مثلا با گوینده تماس چشمی برقرار کند، گاهی سری تکان بدهد که یعنی گوش می‌کند و مهم‌تر از همه این که حرف طرف مقابل را قطع نکند.

گوینده خوب باید چه اصولی را رعایت کند؟

دانش به کار‌بردن کلمات را به دست بیاورد، یعنی کلماتی در شأن شنونده پیام پیدا کند. یکی از مهارت‌های بزرگ این است که وقتی با کسی حرف می‌زنیم و حرف او تمام می‌شود، یاد بگیریم تا سه توی دلمان بشماریم و بعد شروع کنیم به حرف‌زدن، این کار باعث می‌شود به او فرصت دهیم حرفش را تمام کند؛ یعنی کسی را در اضطرار برای آن که سریع‌تر حرف بزند نگذاریم.

می‌خواهم به نکته بسیار ظریف دیگری هم اشاره کنم. از دیدگاه من یک پیام‌دهنده ایده‌آل در گفت‌وگو، کسی است که از نظر روانی سالم باشد. برای مثال فرض کنید یکی از دو طرف گفت‌وگو افسردگی داشته باشد. در این شرایط او کوتاه و سخت حرف می‌زند. صدایش یکنواخت است؛ یعنی یک فرد افسرده به علت نداشتن سلامت روان، گوینده خوبی نیست و آنقدر بی‌حال است که شنونده فعالی هم نمی‌تواند باشد، چون واکنشی ندارد.

شاید یکی از علل این که طرف مقابل ممکن است بی‌حوصله شود و بخواهد برویم سر اصل مطلب یا حرف‌مان را نیمه‌کاره قطع کند، این است که ما در بیان عقایدمان تاثیر گذار نیستیم. چگونه می‌توانیم نافذتر صحبت کنیم؟

ما پیش از گفتن باید زمینه شنیدن را فراهم کرده باشیم؛ یعنی هر گفت‌وگو و هر اثرگذاری نیاز به مقدمه‌چینی دارد. این مقدمه، یعنی طرف مقابل ما را بشناسد و بداند به آنچه می‌گوید، معتقد است. اعتقاد که باشد، حرف‌مان تاثیرگذار می‌شود. برای پیام‌گیرنده اهمیت دارد که پیام‌دهنده قابل اعتماد باشد، یعنی به پیام خودش ایمان داشته باشد و این ایمانش را به طرف مقابل هم نشان دهد.

در گفت‌وگو بخصوص اگر در فضای خانواده باشد، بسیار مهم است که دو طرف در یک رابطه صمیمی باشند تا گفت‌وگو وسیله‌ای برای رشدشان شود. در این رابطه صمیمی می‌‌توان حتی به شکل سازنده‌ای انتقاد کرد بی‌آن‌که گفت‌وگو به مشاجره و جر و بحث برسد.

خیلی از آدم‌ها، چه در گفت‌وگو با دوستان، آشنایان، همکاران و چه اعضای خانواده می‌گویند گفت‌وگوی‌شان همیشه به دعوا می‌رسد. از دیدگاه شما علتش چیست؟

اصلی‌ترین علتش عصبانیت ماست. وقتی دو نفر عصبانی هستند، مرتکب خطاهایی می‌شوند که اینها گفت‌وگو را به مشاجره می‌رساند. خطای اول این است که در عصبانیت ما نیت‌خوانی می‌کنیم؛ یعنی خودمان نیت طرف مقابل را پیش از آن‌که منظورش را بیان کند، حدس می‌زنیم. خطای دوم این است که لحن‌مان را کنترل نمی‌کنیم و با تحکم حرف می‌زنیم. خطای سوم گوش‌نکردن و عجله داشتن است. خطای چهارم این است که فکر می‌کنیم چون منظورمان خوب است، پس می‌شود آن را به هر شکلی بیان کرد و کلمات را گزینش نمی‌کنیم. خطای پنجم این است که وقتی خشمگین هستیم، آسیب‌پذیر می‌شویم و هر جمله‌ای را توهینی به خود تلقی می‌کنیم. خطای ششم این است که نمی‌توانیم منظورمان را خوب بیان کنیم و طرف مقابل را دچار سوء‌تفاهم می‌کنیم. به همین علت است در جوامعی که مردم نمی‌توانند منظورشان را خوب توضیح بدهند، درگیری‌های فیزیکی بیشتر می‌شود. خطای هفتم این است که به حالت‌های روانی طرف مقابل اهمیتی نمی‌دهیم مثلا طرف مقابل بشدت عصبانی است و ما می‌خواهیم مفهومی پیچیده را به او منتقل کنیم. خطای هشتم این است که باورداریم «من می‌دانم، تو نمی‌دانی». این پیش‌فرض باعث می‌شود به جای آن که اطلاعات را تبادل کنیم و به شنونده فرصت بدهیم به حرف‌هایمان فکر کند، تلاش می‌کنیم به هر قیمتی شده متقاعدش کنیم. در حالی که گفت‌وگو، تبادل اطلاعات است و طرف مقابل حق دارد بر اساس اطلاعاتی که ما به او می‌دهیم، تصمیم‌گیری کند.

خطای نهم این است که برخی از ما وسایلی مانند تلفن یا چت را برای گفت‌وگوهای مهم انتخاب می‌کنیم. در حالی که در گفت‌وگوهایی از این دست، زبان بدن دیده نمی‌شود، لحن مشخص نیست و دو طرف ارتباط چشمی با هم ندارند که همه اینها امتیازهایی منفی است و باعث ناموفق‌شدن گفت‌وگو می‌شود.

بیشتر زن‌ها می‌گویند همسران‌شان اهل گفت‌وگو نیستند و تمایلی به شنیدن هم ندارند. می‌پرسند چگونه باید شوهران شان را وادار به گفت‌وگو کنند.

اگر رابطه زن و شوهر صمیمی باشد، یعنی با هم رفیق باشند هر دو مایلند به هم گوش کنند و با هم حرف بزنند. در رابطه رفاقتی، خبری از دستور، رفاقت، توبیخ، تنبیه و تحقیر نیست. دو طرف باید آنقدر باهوش باشندکه بفهمند هر دو باید درباره دغدغه‌های مشترکی حرف بزنند؛ یعنی وقتی یکی می‌خواهد درباره احساسات و عواطفش حرف بزند و دیگری درباره اهداف آینده‌شان در زندگی مشترک‌شان، این دو نفر نمی‌توانند گفت‌وگوی موفقی داشته باشند، مگر دغدغه‌های‌شان، هم کاسه شود.

مساله دیگر این است که زوج‌ها نمی‌دانند کی و کجا حرف‌های مهم را بزنند. پیشنهاد من به عنوان روان‌شناس این است که مکان و زمانی مشخص را به گفت‌وگوهای جدی اختصاص بدهند، برای مثال به همسرمان بگوییم امشب می‌رویم پارک و با هم مفصل درباره فلان موضوع گپ می‌زنیم.

از همه مهم‌تر این است که گفت‌وگوی موفق، معلول روابط موفق بین دو انسان است. اگر زوجی گلایه می‌کنند که نمی‌توانند با هم گفت‌وگو کنند باید ببینیم کدام بخش از پل ارتباطی آنها فروریخته که معلول آن، قطع گفت‌وگوست.

چه هنگام باید به این نتیجه برسیم که بهتر است دیگر گفت‌وگو را ادامه ندهیم؟

وقتی بفهمیم شنونده، حالت روانی مساعدی ندارد یا خسته‌شده است یا خودش اعلام کند مایل نیست به شما گوش کند. این نسخه شاید ساده به نظر برسد؛ اما خیلی از ما حتی وقتی شنونده می‌گوید مایل نیست بیش از این گوش کند ما به حرف‌زدن ادامه می‌دهیم، چون فکر می‌کنیم نیت‌مان خیر است، پس حق داریم.

مریم یوشی‌زاده‌‌ / جام جم

newsQrCode
برچسب ها: گفتگو
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها