در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
تجربه دو، سه ساله عبدی در لیگ برتر و جام حذفی به همراه تیمهای داماش و پرسپولیس در کنار سالها مدیریت در تیمهای پایه فوتبال کشور امارات و از همه مهمتر، حضور دو دههای در تیم فوتبال پرسپولیس و کسب جامهای مختلف به همراه این تیم، حالا چهره کارشناسی زبده را از عبدی به تصویر کشیده است.
ناکامیهای سالهای اخیر پرسپولیس، بویژه چهره ضعیف امسال این تیم که بیتاثیر از بحران کلی فوتبالمان نیست، زمینهای بود تا با کاپیتان و مربی پیشین پرسپولیس در روزهای حضورش در ایران، به گفتوگویی بلند بنشینیم.
حسین عبدی، عالیترین مدارج و دورههای مربیگری را پشت سر گذاشته و پس از دورهای مربیگری در داماش و پرسپولیس، وجههای مناسب برای این کار به دست آورده است، طوری که جامعه فوتبالی ما روی او حساب میکند ولی دایره مربیگری در این فوتبال آنقدر تنگ است که جایی برای شما باز نمیشود!
از تعریف شما ممنونم. مدارج فوتبال باید پلهپله طی شود و من هیچ وقت مایل نبودهام در این مسیر با سرعت زیادی به جلو حرکت کنم. من در دوران بازیگری هم پلهپله از تیم نوجوانان به جوانان و از آنجا به تیم بزرگسالان راه پیدا کردم و در حقیقت، حدود 18 تا 20 سال برای تیمهای ردههای مختلف باشگاه پرسپولیس بازی کردم. در عرصه مربیگری هم دو سال با این تیم بودم، ولی قبول کنید بعضی جاها تحمل سخت میشود چون بیثباتیها، کار را دچار مشکل میکند. اتفاقا تنشهای مختلف و فراوان موجود در این فوتبال هم زائیده همین بیثباتی است. به دلیل اینکه تصمیمهای مدیران ما صحیح نیست و مرتبا آزمون و خطاها تکرار میشود، این بیثباتیها به وجود میآید. به عنوان نمونه؛ مدیری را جایی منصوب میکنند و او ابتدا با بازیکنانی قرارداد میبندد، سپس مربی میآورد و چون به نتیجه دلخواه نمیرسد آن مدیر را تعویض میکنند و جایش را به مدیر دیگری میدهند که دوست صمیمی خود را به عنوان مربی منصوب میکنند و بعد از آن که او هم نتیجه نگرفت، تعویضش میکنند ولی دو سال بعد، دوباره آن مدیر را برمیگردانند!
تصمیمهای غلط مدیران صفر کیلومتر، چنین تبعاتی را برای فوتبال ما به ارمغان آورده است و متاسفانه همان تصمیمهای غلط از سوی مدیران بعدی هم تکرار میشود.
البته از سوی چنین مدیرانی پیشنهادهایی به من شده که به عنوان سرمربی یا عضو کارگروه علمی همکاری کنم، ولی متاسفانه شرایط لازم برای همکاری را با چشمانم ندیده و آنها را پیدا نکردهام. فکر میکنم وجود امکانات، بودجه و برنامه، سه عامل و پیششرط مهم کارکردن است. البته پیش از این سه عامل، عوامل انسانی مجرب نیز لازم است ولی هنوز جایی را نیافتهام که این عوامل را در کنار یکدیگر داشته باشند. مثلا زمانی که به همراه کرانچار به پرسپولیس آمدم، زمینی برای تمرین در اختیار نداشتیم. وسط راه بود که مدیرعامل باشگاه و سپس سرمربی تیم تعویض شدند و دوباره سال بعد اختلافها به وجود آمد. همین بیثباتی است که محیط را نامناسب میکند. در هر مکانی برای ایجاد سازمان باید به مخاطبان توجه کنید. مثلا در فوتبال علاوه بر آن که باید دانش هدایت صحیح بازیکن را داشته باشید، باید قدرت انتقال این دانش و محیط مناسب برای این انتقال را هم در اختیار داشته باشید یا آن را ایجاد کنید. برای ایجاد این محیط، باید آن سه پیششرط وجود داشته باشد. شما به من بگویید در حال حاضر در کدام باشگاه، آن سه شرط وجود دارد؟
بله درست است ؛ نیروی انسانی در باشگاه سرمایه اصلی است. مثلا زمانی نامهای حسین عبدی، حمید درخشان، فرشاد پیوس و... هویت باشگاه پرسپولیس را به ذهن متبادر میکردند.
یا برعکس، نام پرسپولیس هم این نامها را به ذهن میآورد...
منظورمان این است که در حقیقت بحث تعصب و هویت کاملا جدی بود و وقتی بازیکنی مثل عبدی، تیم خود را عقب میدید برای جبران آن از جانمایه میگذاشت در حالی که الان به جز یکی دو بازیکن نظیر علی کریمی، کدام بازیکن اینطور است؟
واقعا اعتقاد من هم همین است. در باشگاههای بزرگ، چون کارهای اصولی فنی و حرفهای دنبال و احترامها رعایت میشوند چنین حس حمیتی موج میزند ولی در پرسپولیس از چند سال پیش و درست از زمانی که مصادف با رفتن من شده بود، این رعایتها رنگ باخت و رفتهرفته همهچیز به قهقرا کشیده شد. رفتن من از پرسپولیس هم به آن دلیل بود که نمیخواستم خود را به این تیم تحمیل یا حاشیهای برایش ایجاد کنم. در حالی که در سالهای اخیر هر کس از باشگاه رفته، حاشیهای برای آن ساخته است. شاید بپرسید چرا این قضیه برای من به وجود نیامد؟ چون از ابتدا زندگی خود را تنها بر پایه فوتبال بنا نکرده بودم و از اول پیشبینی میکردم که شاید ده سال از زندگیام را این ورزش بگیرد. به همین دلیل، روی پیگیری تحصیلات و کارهای اقتصادی هم برنامهریزی کرده و خود را وابسته صرف به فوتبال نکرده بودم. من سالهای 79 و 80 که انتهای فوتبالم در پرسپولیس بود، حتی بازوبند کاپیتانی بر دستم نمیبستم مگر در مواقعی که به اجبار داوران، این کار را میکردم. چون معتقد بودم همه باید احساس مسئولیت کنند. آن زمان در تیم ما عابدزاده مدعی بود، علی دایی، پیروانی و سایرین هم بودند که شاید نمیخواستند بازیکن بزرگتر حضور داشته باشد و کمکم بازیکنان قدیمی را پس زدند تا جایی که بعد از فصل 86 ـ 85 که رهبریفر و سپس شاهرودی از پرسپولیس رفتند، دیگر شاید تنها ساعت عقد قرارداد، معیار تعیین کاپیتان پرسپولیس میشد!
مهدویکیا که قبلا دو سه سال در پرسپولیس بازی کرده بود، بعد از سالها دوری از این تیم، از همه با سابقهتر و قدیمیتر است! به نظرم این اصلا خوب نیست و در ساختار تیمهای دیگر دنیا دیده نمیشود.
بازیکنان بزرگ باید در تیم حل شوند، نه اینکه تیم در بازیکنان خود حل شود...
بله، زمانی که به پرسپولیس آمدم این تیم با بازیکنان کهنهکاری مثل پروین، مایلیکهن، پنجعلی و... چه وزنی داشت؟ و موقع رفتنم چه وزنی؟ این روند به مرور تا به الان ادامه داشته و نهتنها بار فنی، بلکه تجربه و کسوت هم پایین آمده است.
گاهی در سیستم اداری، جزیرهای رفتار میشود. متاسفانه این حالت بعضا به تیمهای ورزشی هم تسری پیدا کرده است و تیم را از وحدت دور میکند. در حالی که قبلا جایگاهها مشخص بود و هر کس به تیم میآمد، میدانست باید چه زحماتی بکشد تا فیکس شود و چه زحماتی تا کاپیتان. در حقیقت، کاپیتانی یک رویا بود ولی الان به خاطر از بینرفتن چارچوبها، از طرفی بسیاری از بازیکنانی که سالها میتوانستند بازی کنند از بین رفتهاند و از طرف دیگر، پرسپولیس هم در حال از بینرفتن است.
عبدی از معدود مربیان ما است که تسلط خوبی هم بر زبان انگلیسی دارد و این تعجب ما را بیشتر میکند که چرا از او استفاده نمیکنند!
استفاده نمیشود چون وحشت دارند. متاسفانه در همه تیمهای ما این باب شده است که افراد، تنها بر اساس ارتباطهای خود به کاری منصوب شوند و اگر بر اصول صحیح و ضوابط پایبند باشند با مقاومتهای مخرب روبهرو میشوند.
مگر چیزی که امروزه در فوتبال ما وجود دارد چیست؟
در ابتدای مسیر ورود برای کسب مدارج مربیگری، این کار را بسیار سخت تصور میکردم چون استرس مربیان پرسپولیس را دیده بودم ولی وقتی در فصل 2006 ـ 2005 به انگلیس رفتم و در دوره مربیگری B یوفا نفر اول شدم، انگیزههای زیادی به دست آوردم و متوجه شدم فوتبال هم دانشی جدی است و کلمه دانش بهواقع تنها در ریاضی، فیزیک یا شیمی خلاصه نمیشود. در حالی که، برخیها ـ که هنوز پایههای این دانش را هم نیاموختهاند ـ نگرشی علمی به فوتبال ندارند وحتی مدعی هدایت تیم ملی هم میشوند! در مرحله بعدی؛ از بین 70 تا 80 نفر، جزو سه نفر قبولی در دورهA یوفا شدم. بعد از آن هم در پرسپولیس بودم که با من تماس گرفته شد و اطلاع دادند از بین 500 نفر، جزو 16 نفری هستم که برای اخذ Pro Licence برگزیده شدهام؛ بنابراین به انگلیس رفتم و آن مدرک را هم دریافت کردم تا مفیدتر باشم ولی بعد از آن مشاهده کردم از هرجایی مقاومت میشود و زمینه کار صحیح و موفق وجود ندارد. به هر جایی دعوت به همکاری میشوم، میگویند بیا و این کار را بکن ولی فلان امکانات را در اختیار نداریم یا بودجه کافی نداریم. واقعا اگر بودجه کافی وجود نداشته باشد چگونه بازیکن بگیرم؟ یا اگر امکانات وجود نداشته باشد، اطلاعات و تجربه من چه کاربردی خواهد داشت؟! میگویند حالا بیا دور هم هستیم و کارهایی میکنیم؛ این بدترین حرف ممکن است. برای موفقیت در تیمهای ما باید تغییراتی دوساله انجام دهیم که در این فعالیت دوساله لازم است ارتباطات و نظرهای شخصی را دور بریزیم و تنها بر مبنای لیاقتها انتخابهایمان را انجام دهیم. در چنین صورتی، تیمی خواهیم داشت که سال اول خیلی خوب بازی خواهد کرد و در سال دوم، استانداردهایی فراتر از آسیا نشان خواهد داد. ولی آیا اگر کسی بیاید و چنین کاری را انجام دهد و با بودجهای کمتر در مسیر موفقیت قرار بگیرد در مقابلش مقاومت نمیکنند؟
عبدی: اگر امکانات وجود نداشته باشد، اطلاعات و تجربه من چه کاربردی خواهد داشت؟! میگویند حالا بیا دور هم هستیم و کارهایی میکنیم؛ این بدترین حرف ممکن است
تا کنون چقدر هزینه اشتباهاتمان را پرداخت کردهایم؛ دو میلیارد به این دادهایم، یک میلیارد به آن، دنیزلی، استیلی و...؟ زمانی در امارات بودم و با توجه به بودجهای که در اختیارمان قرار گرفته بود، چهار تیم لیگ برتری را به آن کشور دعوت کرده بودیم. در صحبتهایی که با مدیر عاملهای آن باشگاهها انجام دادم، پیشنهاد کردم به جای پنج میلیارد تومان، سه میلیارد تومان هزینه تیمهای دولتی خود کنند و آن دو میلیارد دیگر را در زیرساختها به مصرف برسانند. جالب است که هرچهار مدیرعامل در پاسخ من گفتند چنین کاری امکانپذیر نیست و ما تنها به فکر ازدیاد بودجه خود هستیم. در حالی که خود میتوانستند با هماهنگی با یکدیگر، جلوی این مسابقه در پرداختهای غیرمتناسب به بازیکنان را بگیرند. اینها نمونههایی از مقاومتهایی است که معتقدم همیشه در برابر کارهای صحیح و لازم صورت میگیرد.
از همین منظر، خیلی از زمانی نمیگذرد که شما در پرسپولیس مربی بودهاید و میتوانید راجع به مسائل آن اظهارنظرهای روشنی کنید. با آمدن رویانیان، او برای پرسپولیس زمین، بازیکن و مربیای که دستکم از نگاه خودش طراز اول بود برای باشگاه فراهم کرد، ولی تیمش به بنبست خورد و ما فکر میکنیم اگر یک مربی درجه 3 هم در پرسپولیس حضور داشت نتایج ژوزه را به دست میآورد حال آن که قریب به اتفاق امتیازهای این فصل پرسپولیس هم از زمانی به دست آمده که یحیی گلمحمدی به کادر فنی آن اضافه شده است. به نظر شما مشکل در کجاست؟
تصمیمهای اشتباه و عدم کنترل روابط، زمینه این مشکلات بوده است. به هر حال، نمیتوان گندم بکارید و جو درو کنید.
به هر دلیلی بود، تیم دو سال پیاپی قهرمانی (جام حذفی) را به دست آورد. نمیگویم عملکرد آن زمانش عالی بود، ولی شاید با تصحیح برخی اشتباهاتمان میتوانستیم دوم یا سوم لیگ هم باشیم ولی در ادامه، اتفاقاتی افتاد که هنوز جمعکردن آنها امکانپذیر نشده است. این اتفاقات با ایجاد تنش به بدنه تیم ضربه زد. اگر بخواهیم خوب عمل کنیم و نتیجه بگیریم باید به نتیجه معقول برسیم، ولی نه با آدمهای تکراری؛ مگر اینکه آنها تغییر جهتی بدهند نه اینکه از کمیته فنی باشگاه، 30 حرف متفاوت بیرون بیاید و دوباره تنش ایجاد کند. من هنوز نمیفهمم چرا امسال رویانیان، ژوزه را برای پرسپولیس برگزید کاری که نتیجه آن، این بوده که از پرسپولیس فقط و فقط نامی باقی مانده است.
ژوزه طی 16 هفته از 48 امتیاز ممکن، فقط 21 امتیاز گرفته است در حالی که اگر عبدی اعلام میکرد از 48 امتیاز اول، 35 امتیاز خواهد گرفت آنها نمیپذیرفتند و میگفتند این کاری عادی در شأن پرسپولیس نیست.
باید مربیای بیاورید که با خود برنامه بیاورد، نه آن که هنرپیشه باشد. من با مربیان خارجی حاضر در فوتبال ایران کار کردهام. آنها هنوز در فضای فوتبال سالهای 1993 تا 1997ماندهاند. البته ایویچ بهترین آنها و واقعا قابل احترام بود. حتی استانکو هم مربی خوبی بود و وقتی نخستین بار به ایران آمد دانش فوتبال ما در حد پنجم ابتدایی بود در حالی که دانش او به نسبت ما در حد دیپلم قرار داشت. ولی وقتی دومین بار به ایران آمد او در دیپلم باقیمانده بود در حالی که ما به لیسانس رسیده بودیم. اوج هنر ژوزه، پیروزی پرگل بر پیکانی بود که واقعا در برابر پرسپولیس بسیار ضعیف به میدان آمده بود. حتی کار پرسپولیس به جایی کشیده شده بود که تساوی 2 ـ 2 با ملوان، خیلی باارزش تلقی میشود! من واقعا نمیفهمم با این همه بازیکن و هزینه، باید کیفیت پرسپولیس و دیگر تیمهای ما همین باشد؟ من فقط سپاهان را در بازی خود با داماش در حد و اندازههای خوب و آبرومندانهای از فوتبال دیدم.
تماشاگران هم این موضوع را درک میکنند و استقبال چندانی از بازیها نمیکنند. در زمان بازیهای شما 60 هزار نفر از هر بازیتان استقبال میکردند، ولی الان 12 هزار نفر هم نمیآیند.
باید به صدای اهالی فوتبال گوش داد. اگر آنها به ورزشگاه نمیآیند به این دلیل است که لذتی از این فوتبال نمیبرند. چون در آن چیزی جز استرس برای نتیجهگرایی وجود ندارد.
کسی که صاحب ایده باشد حتی اگر دو روز یک جا برود تاثیرش را میگذارد. شما حدود یکی دو فصل در پرسپولیس حضور داشتید پس چرا اثر چندانی از ایدههای مثبت در این تیم دیده نمیشود؟
این به خاطر همان مقاومتهایی است که گفته بودم. برای بازترشدن این موضوع بد نیست مروری بر برخی رویدادهای دوره حضورم در کادر فنی پرسپولیس کنیم.
فکر نمیکنم دیگر کسی تردید کند که کرانچار، مربی باشخصیت و تاثیرگذاری است. ولی حضور او نیز در پرسپولیس، یکباره کات شد طوری که خود او هم نفهمید چگونه برکنار شده است. یعنی در تعطیلات تاسوعا و عاشورا، بعد از تساوی یک بر یک با صبا و در حالی که در رده سوم جدول قرار داشتیم کرانچار را کنار گذاشتند و دایی را جایگزین کردند. اتفاقا با دایی هم کار پیش میرفت ولی باز هم همان اتفاق افتاد.
مقاومتهای آن دوره از بابت سوءتفاهمهایی که در بدنه تیم بود، رخ میداد. البته بعدها همه فهمیدند که همگی با صداقت کار میکردیم.
آن سال بعد از قهرمانی جام حذفی، قرارداد کادر فنی تمدید شد و شش میلیون تومان پاداش به من دادند در حالی که متاسفانه الان، وضع آنقدر خراب شده است که به هریک از بازیکنان، بابت هر مساوی، شش میلیون تومان پاداش میدهند. اتفاقا در آغاز فصل گذشته، برای تمدید قراردادم مبلغ پایینی را مطرح کردند که مورد موافقت من واقع نشد و یادآور شدم برای من به طور مطلق، پول مهم نیست ولی اگر معیار ارزشیابی هر فرد، پول باشد درست نیست در چنین شرایطی به کار ادامه دهم. البته با برنامهریزی من، تیم سال گذشته کارش را شروع کرد چون در عین حال که برایم چارچوبها مهم بود ولی احساس میکردم تا جایی که ابزار استفاده شخصی هرکسی نشوم، ساختن پرسپولیس برایم از همه راحتتر است.
مربیای میتواند موفق باشد که از چینشهای درستی استفاده کند. شما هافبک دفاعی بودهاید و در کنارتان بازیکنی بازی به نام محسن عاشوری مانور میکرد که یکی از دلایل موفقیتهای پرسپولیس آن دوره، همین زوج بود؛ زوجی که مشابه آن، الان دیده نمیشود و دیگر این که پرسپولیس کنونی پلی به گذشته خود نزده است.
وقتی در هر باشگاهی، داشتن فلسفه الزامی میشود به مفهوم آن است که باید تعریفی در زمینه طرز تفکر، احترامها و... وجود داشته باشد و بر آن قاعده رفتار شود. در دورانی که در تیمهای پایه پرسپولیس بازی میکردم، روزی یکی از بازیکنان تیم بزرگسال از نزدیک ما عبور کرد و متاسفانه متوجه حضورش نشدیم. به خاطر دارم که به همین دلیل، همه ما توبیخ شدیم. پرسش من این است که آیا پرسپولیس سالهای اخیر، طرز تفکری از خود نشان داده است؟ تغییرات جهتداری انجام داده است؟ و آیا این همه مدیر توانستهاند فلسفه یا ثباتی در آن ایجاد کنند؟!
شاید در این زمینهها عابدینی موفقتر بوده است.
عبدی: باید مربیای بیاورید که با خود برنامه بیاورد نه آن که هنرپیشه باشد. من با مربیانخارجی حاضردر فوتبال ایران کارکردهام. آنهاهنوز در فضای فوتبال سالهای 1993 تا 1997 ماندهاند
بله، هر چه جلوتر میرویم میبینیم در گذشته عملکردهایمان بهتر بوده است. مثلا در بعد فنی، پرسش من این است که آخرین بازیکنانی که از تیمهای نوجوانان و جوانان پرسپولیس به تیم بزرگسال راه پیدا کرده و در آن خودی نشان دادهاند کدامها بودهاند؟ فکر میکنم آخرین بازیکنی که از تیم ب پرسپولیس آمده بود رضا سیفالهی بود که البته میتوانست خیلی بهتر باشد در حالی که به یاد میآورم در دوره ما، من به همراه جمشید شاه محمدی، مرحوم فریبرز مرادی، رضا عابدیان و حمید صالحزاده از تیم جوانان به تیم اصلی آمدیم.
اشتباه بزرگ ما در زمینه بازیکنسازی، نتیجهگرایی صرف و نفهمیدن فلسفه برگزاری دیدارهای تدارکاتی است. به عبارت دیگر، اشتباه ما این است که خود را وادار میکنیم بازیهای تدارکاتی را هم ببریم در حالی که آن بازیها، جایی است که باید کارهای واقعی خود را به آزمایش و مرور بگذاریم. در حقیقت، بازیهای تدارکاتی آزمایشگاهی است که در آن، جوانان تیم اعتماد به نفس میگیرند.
اجازه میخواهم به بحث فلسفه ورود مستقیمتری کنم و بگویم لازم نیست فلسفه تازهای بیاوریم. همان که بتوانیم به روح دهههای 60 و 70 برگردیم هنر بزرگی است، آن زمان که پول آنقدر پررنگ نبود. البته چه کسی بدش میآید پولی خرج شود تا ساختار درست شود، ولی نه در حد این بریز و بپاش کنونی، طوری که برای یک مساوی شش، هفت میلیون پول بگیرند! اشکالی ندارد بازیکن پول بگیرد به شرطی که بیش از پول دریافتیاش برای موفقیت تیم خود عرق بریزد.
به خاطر میآورم در فصلی که پرسپولیس چهار جام قهرمانی به دست آورده بود کلا 100، 150 هزار تومان پول گرفتیم. آن زمان، تیم کشاورز به من و مجتبی محرمی پیشنهاد سه، چهار میلیون تومانی داد. آن زمان، تیمهای دیگری مثل بهمن، پورا و بانک تجارت هم بودند که پولهای زیادی به بازیکنان میدادند ولی ما حاضر نشدیم از پرسپولیس تکان بخوریم در حالی که برخی بازیکنان، حتی به استقلال هم رفتند. ما نرفتیم، چون میخواستیم فردایش بتوانیم در خیابان راه برویم و در چشم مردم نگاه کنیم. این فلسفه پرسپولیسیبودن است. فرقی نمیکند؛ در استقلال هم همینطور بود و آنها هم فلسفه داشتند.
خود را در کجای آینده پرسپولیس میبینید؟
کسی نیست که نداند چقدر پرسپولیس را دوست دارم. بنابراین مشتاق کمک به تیم خود هستم؛ هر چند آدمهایی هستند که در این مورد مقاومت میکنند. مشاورانی که با حرفهای غیرمنطقی، مدیران را به بیراهه میفرستند. وقتی با دایی هم همکاری میکردیم، معتقد بودیم پرسپولیس خیلی بزرگ است و باید در مرتبههای خیلی عالیتری قرار بگیرد، ولی برای این منظور ابتدا باید ساختار فوتبال اصلاح شود؛ چون ساختار فوتبالمان ایرادهای بزرگی دارد. حضور در این فوتبال، باتلاقی برای مربیان است، بنابراین وقتی چنین فضایی را دیدم ترجیح دادهام به پیشنهادهای تیمهای لیگ برتری و لیگ یکی پاسخ مثبتی ندهم و در آنها فعالیتی نکنم. بنابراین احتمال زیادی میدهم که برای دوره بعدی عمر حرفهای خود، کار در تیمهای زیر 16 سال انگلیس را برگزینم. البته اگر روزی واقعا پرسپولیس و مردم بخواهند اینجا باشم میآیم. معتقدم اگر کسی را بخواهند او میتواند هر کاری بکند، ولی اگر بخواهد به زور بیاید این مقاومتها و ارتباطها او را ویران خواهند کرد. همانطور که اگر کسی با استفاده از ارتباطها جایی برود یا نمیتواند کاری از پیش ببرد یا آن کار مقطعی پیش میرود. من خود را میشناسم و بعید میدانم برای تصمیمهایی که کارشناسی و فوتبالی نیست و صرفا از بالا گرفته میشود، بتوانم عمرم را تلف کنم. من برای مملکتم هر خدمتی را انجام خواهم داد، ولی نه با هر شرایطی.
طی دو سه دهه اخیر، پیشرفتی را در فوتبالمان دیدهاید؟
البته معتقدم از جهت بودجه پیشرفت کردهایم، ولی در سایر ابعاد فقط با پسرفت مواجه بودهایم.
چرا این پسرفت به وجود آمده است؟ شما در نگاه به تیم ملی هم این پسرفت را میبینید؛ تیمی که کره را برد، ولی به ازبکستان باخت. اساسا نگاه شما به عملکرد تیم ملی و کرش چیست؟ آیا ظرف و مظروف، تناسبی با یکدیگر دارند؟
وقتی کرش به ایران آمد من خوشحال شدم که یک مربی علمی آمده تا به ما کمک کند ولی هر چه جلوتر رفتم با این پرسش مواجه شدم که او بازیکنان مورد نیازش را باید از کجا بیاورد؟ البته در ظاهر، جواب به این پرسش ساده است چون او بازیکنانش را از باشگاهها میگیرد ولی آیا این باشگاهها میتوانند بازیکنانی آماده و هماهنگ تحویل او دهند؟ البته همین مشکل را هم کاپلو در تیم ملی انگلیس داشت. او تنها سه روز پیش از بازی ملی، بازیکنانش را از باشگاهها میگرفت و بعد از بازی، پس میداد ولی شما چطور میتوانید شرایطی که مربیان لیگ برتری انگلیس برای بازیکنان به وجود میآورند را با شرایطی که مربیان لیگ برتری ما به وجود میآورند، مقایسه کنید؟ کرش کار سختی دارد ولی میتواند کار سهلی برای خود آماده کند به شرطی که نوع بازی تیم ملی ایران را به فرهنگ ما نزدیکتر کند. اگر ما در بازی با لبنان و ازبکستان، در شرایطی که کاملا سرتر از حریف بودیم برنده میشدیم از حالا در جام جهانی قرار داشتیم. چنین موفقیتی، شدنی بود به شرطی که کرش، کمی ظریفتر و دقیقتر عمل میکرد. او باید گاهی با مربیان جلسه بگذارد و آنها را با خود همسو کند. واقعا تاسفآور است که برخی مربیان لیگی ما، فاصله زیادی با دانش اولیه کار دارند همان مربیانی که وقتی از آنها برنامه خواسته میشود، تقویم لیگ را روی میز میگذارند! واقعا این برنامه یک مربی است؟ پس جزئیات کار کجا میرود و این که آن مربی برای ابتدای فصل، نیمفصل و... چه فرآیندها و تغییراتی را در نظر گرفته است؟! واقعا نمیفهمم چنین مربیانی چه کمکی میتوانند به فوتبال ما بکنند و عجیب این که آنها همیشه هم هستند!
هر تیمی برای موفقیت نیازمند برنامه است. به فرض یک مربی خوب باید برنامه خروج دروازهبانی مثل شهاب گردان را از شرایط بد امسالش بلد باشد و اجرا کند.
بخوبی میدانید برای نیفتادن یک تیم، باید این چهار جنبه تقویت شود: 1 ـ جنبه فیزیکی تیم باید مورد توجه قرار گیرد. به این منظور لازم است شش تا هشت هفته پیش از شروع فصل، کار بدنی و به موازات آن، برنامههای تقویت روانی تیم آغاز شود. 2 ـ تکنیک، 3 ـ تاکتیک و 4 ـ ذهن بازیکنان تیم باید ساخته شود. در این قسمت، باید اعتماد به نفس ایجاد شود و روحیه موفق شدن را به تیم القا کنید، ولو این که بازنده باشید. مثلا اگر یک بر صفر عقب هستید دلیل نمیشود که باخت 4 بر صفر را هم بپذیرید بلکه باید بتوانید در بازی بمانید و مقاومت کنید. البته در این بعد باید به جنبه اجتماعی تیم هم توجه شود؛ به این مفهوم که در هنگام گلخوردن، همان احساسی به مهاجم دست دهد که به دروازهبان دست میدهد همانطور که در هنگام گل زدن، همان احساسی را که بازیکن گلزن داشته است باید دروازهبان و حتی بازیکنان ذخیره هم داشته باشند.
الان گردان هم از این فرآیند جدا نیست، دروازهبانی که در ذوبآهن فوقالعاده بود و من ناراحت بودم چرا در تیم ملی، رحمتی آنقدر عالی عمل میکرده است که نتوانیم از دروازهبان خیلی خوب دیگری مثل گردان هم بهره ببریم.
در دورهای وقتی پرسپولیس حتی 9 نفره شده بود، علی پروین باز هم میگفت اگر پنج نفره هم شویم باید برنده بیرون بیاییم... .
این جزو فرهنگ ماست که از تجربه بهره بگیریم، همان تجربهای که سالهاست در دنیای مدرن هم جایگاه بسیار بالایی پیدا کرده است. دانش فوتبال از تجربه صدها سرمربی جذب شده، ولی نمیشود گفت یک مربی باتجربه، همهچیز را میداند یا هرمربی بادانشی تجربه کامل دارد بلکه نوع اجرا مهم است. برخی دوستان که در فوتبال ایران، کلی تجربه و افتخار دارند آن طرف مرز شاید نتوانند یک تیم ساده را بگیرند یا یک مربی پرتجربه چینی شاید نتواند کاری در فرهنگ ما انجام دهد. کرش و دستیارانش هم از فرهنگ ما کاملا دور هستند. من ندیدهام آنها سریعا با فوتبال ما سازگار شوند. مربیگری خوب، مدیریت است. یک مربی خوب، کسی است که الفبای فوتبال را به صورت پیشرفته بلد باشد و نه مسائل مهم فوتبال را در حدی ابتدایی.
برخی مربیان فوقالعاده هستند، ولی فرصت به آنها داده نمیشود که این به ضعف مدیر مافوق او برمیگردد. مدیری که به یک باشگاه میآید اول به جای آن که بگوید باشگاه و تیم را درست میکند، میگوید میخواهم قهرمان شوم بعد از آن که موفق به این کار نمیشود، میگوید جنبه اقتصادی باشگاه را سامان میدهم و وقتی در این زمینه هم موفق نمیشود، میگوید تیمهای پایه را درست میکنم که در آن کار هم ناموفق میماند تا نفر بعدی بیاید و دوباره همین چرخه غلط را تکرار کند.
ماحصل صحبتهای شما این است که فوتبال ما به شومنهایی نیاز دارد که عبدی از آن دسته نیست!
بله، این فوتبال به شومنهایی نیاز دارد که من از آنها نیستم. من در زمان بازی هم به چشم نمیآمدم، ولی وقتی نبودم خلأ نبودم حس میشد. همیشه فقط خودم بودهام، نه این که مثل بعضیها بیایم و بگویم ال میکنم و بل میکنم تا کارشان راه بیفتد. البته من آنهایی که چنین مربیانی را میآورند مقصر میدانم. وقتی میبینم فدراسیون ما در آسیا بهترین شده در حالی که همه تیمهای ما ناموفق بودهاند این پرسش را مطرح میکنم که اگر خوب بودهایم چرا همه تیمهایمان ناموفق بودهاند و اگر بد بودهایم چرا انتخاب شدهایم؟! حالا متوجه میشوید چرا نمیخواهم در این فوتبال بمانم؟
ولی شما میتوانید بمانید، مقاومت کنید و در سایه دانش و برنامهریزی خود موفق شوید.
ایران به مثابه باغ سیب پردرختی است که هر چقدر بکوشیم فقط میتوانیم بخشی از آن سیب را جمعآوری کنیم. واقعا استعدادها در این مملکت موج میزنند. در این کشور لزومی ندارد به مانند دیگر کشورها از شش سالگی کار را روی بچهها آغاز کنیم، بلکه اگر از 13 یا 14 سالگی آنها هم شروع کنیم به نتایج درخشانی خواهیم رسید و طی تنها سه تا چهار سال، همان نوجوانها به بازیکنانی عالی تبدیل میشوند. اگر فردی با موقعیت هدایتی، دست به چنین کاری زده بود الان تیمهایی قدرتمند و سرمایههای انسانی گرانقیمتی در اختیار داشت، ولی اشکال ما این است که برخلاف خارجیها از ابتدا بر سر دیدگاههای خود دعوا پیش نمیگیریم تا در انتها به جمعبندی موثر، صلح و تعامل سالم برسیم بلکه ما در ابتدا بگو و بخند میکنیم و مسائل مهم را به شوخی و سادگی میگیریم ولی متاسفانه بعدش وکیل میگیریم و وارد دعوا میشویم. یعنی هر چقدر کارهای ما زیرمیزی و نهان باشد فوتبالمان مشکلات جدیتری را تجربه میکند و اساسا همین پدیده زیرمیزی، آفت فوتبال ایران است و آن را در باتلاق گرفتار کرده است. پس به من اجازه بدهید در این باتلاق وارد نشوم.
حجتالله اکبرآبادی - مجید عباسقلی / گروه ورزش
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم