سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
همین قهرمان ملی ایرادهایی هم دارد که وقتی به رویش میآوریم همهشان را میپذیرد تا به خیلیها بگوید برخلاف آنچه پشت سرش میگویند کاملا انتقادپذیر است.
او که زمانی مدافع حقوق ورزشکاران بود، حالا در مقام انتقاد از همین قهرمانان صحبتهایی را مطرح میکند که در جای خودش قابل تامل است؛ اینکه روح شکرگزاری از ورزش ما رخت بر بسته و خیلیها فکر میکنند اگر بیشتر اعتراض کنند بیشتر امتیاز خواهند گرفت.
البته خود کورش باقری هم نشان لیاقتش را با اعتراض گرفت؛ نشانی که انصافا حق او و جامعه وزنهبرداری بود، باقری به همین خاطر از مدیران ورزش هم انتقاد دارد و میگوید باید قانونمندتر عمل کنند تا عادت بد اعتراض کردن برای رسیدن به حق در ورزش ما نهادینه نشود.
با کورش باقری درباره خیلی از مسائل دیگر هم صحبت کردیم. از رابطهاش با ایوانف گرفته و دستهایی که نمیخواست دوستی او و حسین رضازاده قوام بگیرد تا بینظمیهای خودش و نظم و دیسیپلینی که قرار است از این پس در اردوهای تیم ملی تشدید شود. از بلندپروازی و غرورش تا بدشانسیهایی که اجازه نداد تمام وکمال به آنچه در المپیک لندن میخواست، برسد.
کورش باقری چون خودش قهرمان بود وقتی به عنوان سرمربی تیم ملی انتخاب شد نگاه متفاوتتری نسبت به مسائل داشت. به عنوان مثال، همین توجه بیش از اندازه به برقراری نظم و انضباط در اردوی تیم ملی ناشی از همین نگاه متفاوت است. به اذعان خودت، کورش در زمان قهرمانیاش، یکبار چوب همین بینظمی را خورد...
یکبار که نه. بهتر است بگویم چند بار.
شروع مصاحبه ما هم از همینجاست. کورش باقری وقتی کارش را در تیم ملی آغاز کرد با خودش باورهای جدیدی داشت. سالها حضور در اردوهای تیم ملی و کار با مربیان مختلف چقدر در ایجاد این درک جدید به تو کمک کرد؟
واقعیت را بگویم؛ من اگر زودتر از این کارم را در تیم ملی شروع میکردم، نمیتوانستم به موفقیتهایی که الان به دست آوردهام دست پیدا کنم. دلیلش هم همین مسائلی است که شما به آنها اشاره کردید. من طی 15 سال اخیر شرایط مختلفی را در فدراسیون وزنهبرداری دیدم. چه آن زمان که خودم در اردوی تیم ملی بودم و چه آن زمان که بیرون گود بودم. در این سالها با مربیان مختلفی هم کار کردم، موفقیتهای زیادی دیدم و شاهد ناکامیهای زیادی هم بودم، اما سعی کردم علت همه آنها را بررسی کنم. همه اینها برای این بود که اگر روزی خودم مسئولیت پیدا کردم، آگاهی خوبی از ابعاد مختلف حرفهام داشته باشم. ضمن اینکه همیشه در زندگی من اتفاقهای منفی وجود داشته که برایم باعث انگیزه شده است.
یکی از این اتفاقهای بد کدام بود؟
بهعنوان نمونه در سال 2007 به شکل بدی از تیم ملی کنار گذاشته شدم. آن زمان به پیشنهاد برخی از دوستان که به من میگفتند وزنهبرداریات تمام شده، قبول کرده بودم که به جرگه مربیان بپیوندم، اما پس از ششهفت ماه در حالی که تقصیری در ناکامی تیم متوجه من نبود، همه چیز را به گردن من انداختند. آن اتفاق باعث شد دیدم نسبت به ورزش، کار کردن و البته رفاقت عوض شود. از طرفی، آن ماجرا برای من انگیزهای شد تا به خیلیها بگویم در آن برهه در مورد من اشتباه کردید. سه سال بعد از آن یکی از اصلیترین انگیزههایم برای قبول کردن پیشنهاد حسین رضازاده این بود که ثابت کنم آقایانی که سال 2007 آن رفتار را با کورش کردند اشتباه کردند. همچنین میخواستم ثابت کنم رفقایی که در آن برهه پشت کورش را خالی کردند، اشتباه کردند.
در این میان، خوشبختانه کسی رئیس فدراسیون بود که خودش در سیستم قبلی حضور داشت و شاید بهتر از خود کورش باقری خصوصیات او را میشناخت. همین موضوع باعث شد حسین رضازاده براحتی به من اعتماد کند. این اعتماد هم دلیلی شد برای آنکه تمام امور دست خودم باشد و آنطور که دوست دارم تصمیم بگیرم. الان هم خدا را شکر میکنم که هم توانستم پاسخ این اعتماد را بدهم و هم جواب منتقدانم را.
با این حال پارادوکسی در صحبتهایت وجود دارد. جایی گفتی اگر زودتر میآمدی موفق نمیشدی و جایی دیگر عنوان کردی آمدی تا به خیلیها ثابت کنی در سال 2007 نتوانستند از توانمندیهای تو استفاده کنند! پس قطعا کورش باقری سال 2007 با کورش باقری سال 2010 که مسئولیت سرمربیگری تیم ملی را پذیرفت تفاوتهای زیادی داشت.
قبول دارم، اما این را هم باید در نظر گرفت که سال 2007 من کمکمربی بودم و اختیارات سال 2010 را نداشتم. خیلی از کسانی که در آن تیم حضور داشتند، همدورهایهایم بودند و برایشان سخت بود که مرا بالای سر خودشان ببینند. من همان موقع هم نسبت به بحث دیسیپلین و نظم درون اردویی اصرار داشتم، ولی چون سرمربی نبودم حرف اول را نمیتوانستم بزنم. البته بعدها فهمیدم حضورم بهعنوان مربی سناریویی بود برای آن که کورش باقری را مقابل خیلی از دوستانش که هنوز وزنه میزدند، قرار دهند.
کدام سناریو؟
مثلا یکسری اختیارات را به من داده بودند، اما به جای آنکه از من حمایت کنند پشت سرم به ورزشکار میگفتند این کارهایی که کورش انجام میدهد خودسرانه است. البته اگر من اینها را میگویم نمیخواهم نبش قبر کنم. با آن گروه و آن آدمها هم مشکلی ندارم. حتی ممنونشان هم هستم که با رفتارشان برای من باعث انگیزه شدند، اما هدفم این است جوانانی که الان در حال وزنه زدن هستند از اتفاقهای اینچنینی درس بگیرند. یادمان نرود دوران قهرمانی دوران کوتاهی است. من این را چندی پیش در اردوی تیم نوجوانان مثال زدم. حسین رضازاده یک استثناست که از سال 1999 تا 2006 به مدت هفت سال در اوج بود. شاهین نصیرینیا فقط در سال 1999 قهرمان شد. حسین توکلی بعد از المپیک، دیگر نتوانست بدرخشد. فلاحتینژاد و برخواه هم دوران قهرمانیشان کوتاه بود. خود من هم که از بقیه بدتر.
در مورد خودت شاید بهتر بتوانی حرف بزنی. چرا دوران قهرمانی کورش باقری اینقدر کوتاه بود؟
به این خاطر که واقعا کسی نمیدانست چطور باید اصول و شیوههای زندگی یک ورزشکار حرفهای را به ما یاد بدهد. الان که فکر میکنم میبینم آن زمان، مربیانی بودند که تمام رفتار و کردارشان به جای آنکه سازنده باشد، مخرب بود. البته همهشان زحمتکش بودند و هیچ عمدی هم در کارشان نبود، اما همان ناآگاهی آنها باعث شد کورش باقری فقط یک طلای بزرگسالان جهان را بگیرد و در المپیک مدال نگیرد. من کسی بودم که در وزن 94 کیلوگرم، 195 کیلوگرم یکضرب و 230 کیلوگرم دوضرب میزدم. این رکوردها و آن نتیجه خودش گویای واقعیتهای زیادی است.
البته خودت هم بیتقصیر نبودی... مثلا بعد از المپیک 2000 سیدنی صحبتش بود به دسته 105 کیلوگرم بروی، اما تو با وجود آسیبدیدگی زانویت مقاومت کردی و در همان وزن 94 کیلو ماندی...
قبول دارم. شاید اگر یک وزن بالاتر میرفتم موفقتر بودم، ولی بحث فراتر از این صحبتها بود. به جرات میگویم خیلی از کسانی که آن روزها به من میگفتند به دسته 105 کیلو برو، هدفشان موفقیت من نبود.
استنباط خیلیها این است که کورش باقری به دلیل غروری که دارد، توصیهپذیر نیست و دوست دارد با اتکا به تجربیات شخصیاش به استقبال مسائل و مشکلات برود...
حق با شماست. البته من از اول اینگونه نبودم، اما آنقدر طی این سالها کلاه سرم رفته که ناخودآگاه با شک و تردید به مسائل نگاه میکنم. بهعنوان مثال بعد از المپیک سیدنی مهندس هاشمیطبا لطف کرد و برای عنوان چهارمی، به من یک پیکان جایزه داد. آن زمان فقط سازمان تربیت بدنی وقت از ورزشکاران تجلیل میکرد، اما فدراسیون وزنهبرداری حتی این زحمت را به خودش نداده بود که به من بگوید، بروم و حواله این پیکان را بگیرم. از رئیس و نایبرئیس گرفته تا مدالآوران جوایزشان را گرفته بودند، اما من بعدها به صورت اتفاقی متوجه شدم یک پیکان هم به من دادهاند. خب وقتی چنین اتفاقی میافتد باعث میشود آدم به خیلی از مسائل با دید شک و تردید نگاه کند.
حالا بالاخره آن پیکان را گرفتی یا نه؟
گرفتم، اما یک ماه بعد از آنکه بقیه جوایزشان را گرفتند.
12 سال از المپیک لندن میگذرد، اما انگار جوایزی که الان به ورزشکاران میدهند خیلی با جوایزی که در دوره شما برای قهرمانان در نظر میگرفتند، تفاوت دارد.
همینطور است. انصافا الان خیلی خوب به ورزشکارها میرسند. همین المپیک لندن را ببینید. مراسم تجلیل از قهرمانان، آن هم به موقع و خوب انجام شد. در کنار آن شرکتها و ارگانهای مختلف دیگری هم بودند که به بهترین شکل از مدالآوران تجلیل کردند. در همین فدراسیون وزنهبرداری حسین رضازاده خودش عاملی شده که خیلیها بیایند جلو و به وزنهبرداران کمک کنند. بعد از همین المپیک لندن، مراسمی برای تجلیل از قهرمانان وزنهبرداری گرفته شد که فقط روی ارتباطات رئیس فدراسیون بود. به نظرم اگر ورزشکاران این مسائل را نبینند از روی کملطفیشان است. آنها باید متوجه باشند شرایط امروز در گذشته نبوده است و الان زحمات آنها به بهترین شکل ممکن دیده میشود؛ موضوعی که متاسفانه خیلیها درک درستی از آن ندارند.
فکر نمیکنی این روزها ملاک سنجشها بیش از اندازه مادی شده است؟
به هر حال پول یک ابزار انگیزشی مثبت است، اما همه چیز پول نیست. فکر میکنم اخلاق به معنای واقعی در ورزش رنگ باخته است و آن صفت انسانی سپاسگزاری و شاکر بودن از ورزش ما رخت بربسته است. الان شرایط به گونهای شده که اگر حق ورزشکار را نیز به او بدهند بازهم معترض است. این موضوع در درازمدت میتواند برای ورزش ما مخرب باشد.
جالب است. همین کورش باقری قبل از المپیک بشدت از حق و حقوق شاگردانش دفاع میکرد و کم مانده بود به نماد اعتراض در میان مربیان ورزشی مبدل شود، اما حالا از ناسپاسی برخی از همین ورزشکاران حرف میزند...
شما مطمئن باشید اگر الان در شرایط قبل از المپیک قرار داشتم، باز هم به همان شکل رفتار میکردم. من بارها با حسین رضازاده سر حقوق و پاداش تکتک بچهها بحث کردم و به نتیجه مورد نظر رسیدیم. در مورد حمایتهایی که وزارت ورزش و کمیته ملی المپیک باید داشته باشند هم بارها موضعگیری کردهام، اما زمانهایی را هم میبینیم که آن تلاشها و حمایتها دیده نمیشود. من معتقدم مدالآوران ما لیاقت هر آنچه گرفتند را داشتهاند، اما اینکه بخواهیم تمام ارزش کاری را که کردهایم با جوایزی که گرفتهایم بسنجیم به نظر من درست نیست. در این صورت، اصل را گم کردهایم. به راستی هدف ما از ورزش چیست؟ آیا فقط رسیدن به اهداف مالی است؟ اگر اینگونه است پس چرا دائم در صحبتهایمان از مردم حرف میزنیم و ادعا میکنیم برای شاد کردن دل آنها تلاش میکنیم؟ هدف نباید فقط رسیدن به جوایز مادی باشد. البته منظور صحبت من با همه ورزشکاران نیست، اما در بعضی موارد دیدهام که اصل فراموش شده است. این باعث میشود من مربی هم دلخور شوم که چرا برای حق و حقوق شاگردانم اینقدر حرص و جوش میخوردم.
به نظر میرسد از برخی وزنهبرداران حسابی دلخور هستی؟
فقط بحث مسائل مالی مطرح نیست. ما ورزشکاری داشتهایم که دلیل موفقیتش در المپیک را چیزهایی عنوان کرده که به اذعان همه کارشناسان، آن عوامل جز ضرر و زیان چیز دیگری برایش نداشته است. اینها آدم را به تفکر فرو میبرد. فرض را بر این میگیریم که نه حسین رضازاده، نه کورش باقری، نه وزارت ورزش و نه کمیته ملی المپیک، نقشی در موفقیت فلان مدالآور المپیک نداشتهاند و همه چیز با زحمت فلان مربی شهرستانی به دست آمده است. آیا آن مربی شهرستانی مسئولیت ناکامی دیگر شاگردانش را که نتیجه نگرفتهاند هم قبول میکند؟ یا اصلا یک پرسش ساده دیگر. چرا تا قبل از اینکه کورش باقری بیاید فلان وزنهبردار موفق نبود؟ مربیای داریــم که میگوید 50 سال سابقه دارد و شاگردان زیادی را تربیت کرده، اما فقط یکی از شاگردانش روی سکوی جهانی رفته است. پس بقیه آنها چرا موفق نبودهاند؟
منکر زحماتی که مربیان شهرستانی میکشند که نیستی؟
به هیچ وجه! در شهرستانها مربیان زیادی زحمت میکشند و من از همه آنها ممنون هستم، اما نباید این را فراموش کرد که برای رسیدن یک ورزشکار به قله قهرمانی عوامل زیادی دخیل هستند. من میگویم درصد بالایی از زحمات به گردن مربیان شهرستانی است، اما بعضیها واقعا انصاف را کنار گذاشتهاند و بیشتر به دنبال مطرح کردن خودشان هستند تا خدمت به جامعه وزنهبرداری.
قبول داری آدم بلندپروازی هستی؟
بله! البته سعی میکنم این بلندپروازی را کنترل کنم، چون یک جایی آدم احساس میکند بلندپروازی زیاد هم میتواند خطرناک باشد.
کسب چهار مدال تیم ملی وزنهبرداری در المپیک توانست پاسخ خوبی برای این بلندپروازی تو باشد؟
نه آنطور که خودم انتظار داشتم. به نظرم کمی بدشانسی آوردم. البته شاید خواست خدا اینطور بوده تا برای المپیک بعدی بیشتر انگیزه داشته باشم. تیم من در المپیک لندن شانس گرفتن سه مدال طلا داشت. ما از اول روی کیانوش رستمی و بهداد سلیمی به عنوان نفرات طلایی حساب میکردیم و نواب نصیرشلال هم در شرایطی قرار گرفت که میتوانست صاحب مدال طلا شود. روی نقره سجاد انوشیروانی از ابتدا حساب کرده بودیم، اما فکر میکردم سعید محمدپور هم روی سکو برود. سهراب مرادی هم باید مدال میگرفت. در مجموع کسب یک طلا، دو نقره و یک برنز هم نتیجه خوبی بود. ما در هیچ المپیکی این تعداد مدال کسب نکرده بودیم، اما باز هم انتظار من بالاتر از اینها بود.
در تیمی که چهار ورزشکارش مدال گرفتند و سعید محمدپور با شایستگی از رسیدن به مدال محروم شد، چطور سهراب مرادی نتوانست مطابق انتظار وزنه بزند؟
سهراب بدشانس بود. برای او یک ماه مانده به المپیک مشکلی پیش آمد که من در طول این سالها فقط یک نمونه مشابه دیگرش را دیده بودم. جالب آنکه خودم هم این مشکل را تشخیص دادم. او در حین تمرین به من گفت مچاش درد میکند، ولی من احساس کردم دستش عفونت کرده است. ویروس از طریق پارگی کف دست وارد بدن سهراب شده و باعث عفونت مچ او شده بود. ما به کسی نگفتیم اما سهراب مرادی سه شب در بیمارستان بجنورد بستری شد و حتی کارش تا عمل جراحی هم پیش رفت، اما در نهایت از دکترها خواستیم با تزریق آنتیبیوتیک این چرک را از دستش خارج کنند.
در المپیک انتخاب وزنه بدی هم داشتی که بعد از آن فکرت را مشغول کرده باشد؟
در حین مسابقه نه! البته اگر الان به نتایج نگاه کنیم شاید خیلیها بگویند وزنه 222 کیلویی برای انتخاب دوم حرکت دوضرب سعید محمدپور در دسته 94 کیلوگرم انتخاب خوبی نبوده است که در جواب آنها هم باید بگویم در حین مسابقه آن انتخاب هم انتخاب خوبی بود، چراکه حریف روس سعید هنوز روی تخته نیامده بود و معلوم نبود چه وزنهای را میزند.
این پرسش را از این جهت پرسیدم که شاید خیلیها فکر کنند خود تو هم در المپیک سیدنی چوب انتخاب وزنههای اشتباه را خوردی و با 120 گرم اختلاف وزن از رسیدن به مدال برنز محروم شدی.
نکته: یکی از اصلیترین انگیزههایم برای قبول کردن پیشنهاد حسین رضازاده این بود که ثابت کنم آقایانی که سال 2007 آن رفتار را با کورش کردند، اشتباه کردند
آنجا مشکل من چیزدیگری بود. من این موضوع را جایی عنوان نکردم، اما ایوانف از یک ماه قبل از المپیک با من حرف نمیزد و تازه وقتی وارد دهکده بازیها شده بودیم جواب سلام مرا میداد. او حتی در تمرینات هم توجهی به من نداشت و به من میگفت خودت هر جور که دلت میخواهد تمرین کن! به همین خاطر هم من در روز مسابقه از علی مرادی، رئیس وقت فدراسیون خواستم جز حرکتهای اول یکضرب و دوضرب، خودم برای خودم وزنه انتخاب کنم!
پس در سیدنی کسی را مقصر این نمیدانی که از رسیدن به مدال برنز المپیک باز ماندی؟
در حین مسابقه نه، اما قبل از مسابقه چرا. به عبارتی اگر ایوانف به جای یک رفتار قهرآمیز با من یک رفتار پدرانه داشت، من مطمئن بودم 10 کیلوگرم بیشتر از آن رکوردها را میزدم و حتی شانس کسب مدال طلا هم داشتم.
این مشکل از کجا شروع شد؟
ایوانف با وجود تمام خصوصیات اخلاقی خوبش، اصلا جنبه برخورد با واقعیتی که به مذاقش خوش نمیآمد را نداشت. به همین دلیل همیشه با روراستی و صراحت لهجه من مشکل داشت. البته اگر مثل خیلیهای دیگر سیاست داشتم شاید الان حال و روزم خیلی بهتر از این بود. با وجود این باز هم میگویم من چیزهای زیادی از این مربی یاد گرفتم.
بگذریم! به عنوان سرمربی تیم ملی مهمترین عامل موفقیت تیمت را در چه میبینی؟
من فکر میکنم 50 درصد موفقیتمان را سوای یک برنامهریزی خوب، یک تفکر خوب، حمایت خوب از طرف فدراسیون و البته یک تلاش خوب از سوی ملیپوشان، مدیون کارهای انگیزشی بودیم. من به عینه میدیدم که چطور ملیپوشان با شنیدن چند جمله، یکباره رکوردهایشان 5 یا 6 کیلوگرم تغییر میکرد. امروز به این باور رسیدهام که یک مربی موازیکار فنی، مدیریتی و برنامهریزیاش باید یک روانشناس خوب هم باشد. البته سوای همه این مسائل خدا هم خیلی جاها به من کمک کرد تا نتیجههایی بگیریم که تا قبل از این هیچگاه برای وزنهبرداری ایران اتفاق نیفتاده بود.
قبول داری از این به بعد کارت کمی سختتر از قبل خواهد بود. منظورم کار کردن با تیمی است که چهار وزنهبردارش مدال المپیک در کارنامه دارند؟
نه! همین جا میگویم به محض شروع دور جدید اردوهای تیم ملی به لحاظ رعایت نظم و دیسیپلین شرایط سختتر از گذشته است. من کاری به این ندارم که چه وزنهبردارانی به المپیک رفتهاند و چه مدالهایی گرفتهاند. همه باید تابع شرایط درون اردویی باشند. در این میان مطمئن باشید اگر لازم باشد قهرمان المپیک را هم کنار خواهم گذاشت. من با همه المپیکیها اتمام حجت کردهام و به آنها گفتهام اگر به اردوی تیم ملی بیایند شرایط برای آنها از گذشته سختتر است. البته تصمیم با خودشان است که به اردو بیایند یا نه. شاید بخواهند یک سال استراحت کنند!
حسین رضازاده هم در جریان این تصمیم هست...
بله! من با حسین رضازاده هم در اینباره صحبت کردم و اتفاقا او هم موافق سختگیری بیشتر است. دلیلش هم این است که خود رضازاده به عنوان یک قهرمان شرایط بعد از مدال طلای المپیک را لمس کرده است. حسین رضازاده بعد از قهرمانی در المپیک 2000 در رقابتهای جهانی 2001 اصلا حضور نداشت. بسیاری از کسانی که در المپیک موفق بودند هم تقریبا سرنوشتی مشابه رضازاده داشتند، چون بعد از یک موفقیت بزرگ، فکرها معمولا روی مسائلی غیر از ورزش متمرکز میشود. البته تا من هستم اجازه نمیدهم چنین اتفاقی در تیم ملی وزنهبرداری بیفتد.
صادقانه بگو! آن زمان که وزنه میزدی، اگر سرمربی تیم ملی سختگیریهای امروز کورش باقری را داشت تاب ماندن در اردو را داشتی؟
مسلما نه! اما این پرسش را به شکل دیگری هم میتوان پاسخ گفت. من اگر 10 یا 12 سال پیش سرمربی تیم ملی بودم، وزنهبردار بینظمی چون کورش باقری را از اردوی تیم ملی اخراج میکردم. با اطمینان میگویم اگر آن زمان کسی با من این رفتار را میکرد الان به جای یک طلا، سه یا چهار طلای جهانی در کلکسیون افتخاراتم بود. البته شرایط آن روزها واقعا با الان فرق داشت، دلیلش هم این بود که آقایان پشتوانهسازی را رها کرده بودند. شما ببینید ما بعد از المپیک سیدنی در چند دوره از رقابتهای جوانان جهان شرکت کردیم. این نشان میدهد تفکر رئیس وقت فدراسیون این بود که با آن نسل طلایی در چند سالی که هست پیش برود، اما من به شخصه چنین تفکری را قبول ندارم. در برنامه من و حسین رضازاده است که هر سال باید در رقابتهای جوانان و نوجوانان جهان شرکت کنیم. با تیم کامل هم شرکت کنیم. وقتی این تفکر باشد قطعا کسانی پشت سر هستند که خودشان را میرسانند و برای مدعیان قدیمیتر حریف میشوند.
یک جاهایی آدم درونگرایی بودی و در مواجهه با مشکلات کنار رفتی، ولی در جاهایی دیگر خصوصیات یک آدم برونگرا را داشتی... با این پارادوکس چگونه کنار میآیی؟
شاید حق با شما باشد، اما در برههای این شرایط را برای من درست کردند که درونگرا باشم. من بعد از سال 2007 به مدت دو سال از صحنه وزنهبرداری کنار رفتم و جالب آنکه در آن دو سال هیچ خبرنگاری پیدا نشد که به من زنگ بزند. به همین علت هم وقتی بعد از این مدت دوباره برگشتم در جواب خبرنگاری که از من درباره انگیزههایم برای بازگشت پرسیده بود، گفتم؛ من آمدم خرابکاری کسانی را درست کنم که شماها دو سال تمام از آنها حمایت میکردید!
کورش باقری قبل از آنکه همکاریاش را با حسین رضازاده در دوره جدید مدیریتیاش آغاز کند، رابطه نزدیکی با این قهرمان المپیک داشت، اما شاید آن زمان کسانی بودند که علاقه چندانی به رابطه دوستانه حسین رضازاده و کورش باقری نداشتند...
چرا میگویید شاید! شک نکنید که اینطور بود.
اما قبول داری در برههای خود حسین رضازاده هم به سمت آن افراد رفت و به حرف آن کسانی گوش داد که میگفتند باید این رابطه قیچی شود؟
بله! این را هم قبول دارم، چون دقیقا این جمله گفته شد. آنها موفق شدند رابطه من و حسین رضازاده را در برههای خراب کنند، ولی در نهایت متوجه شدند که اشتباه کردند. آنها آن زمان فکر میکردند خیلی از صحبتها و کارها را من به حسین دیکته میکنم، در حالی که واقعا اینگونه نبود. دست آخر هم همه دیدند که نتیجه کارهایشان نرفتن رضازاده به المپیک پکن بود.
یعنی تو معتقدی نرفتن حسین رضازاده دلایلی غیر از بیماریاش داشت...
اینکه پزشکان حسین رضازاده را از حضور در المپیک منع کردند یک واقعیت است، اما من معتقدم با یک برنامهریزی صحیح میشد کاری کرد که این قهرمان با داشتن سه طلای المپیک از صحنه رقابتها خداحافظی کند. این کاری بود که مسئولان وقت فدراسیون و مربیان آن روزهای تیم ملی نتوانستند از عهده انجام آن بربیایند. من سه ماه قبل از المپیک که سرزده به اردوی تیم ملی رفتم، متوجه این کاستیها شدم، اما وقتی آن را بازگو کردم همه فکر کردند چون کنار گذاشته شدهام، میخواهم طوری وانمود کنم که کارها آنطور که باید پیش نمیرود.
از آن نسل طلایی وزنهبرداری حالا حسین رضازاده رئیس فدراسیون است و کورش باقری سرمربی تیم ملی. سوالی که در این میان مطرح میشود این است که چرا دیگر اعضا که آن نسل طلایی را تشکیل دادند در فدراسیون فعلی حضور ندارند... آیا کورش باقری با این موضوع مشکل دارد؟
مگر بقیه دوستان کورش باقری را قبول داشتهاند که من از حضورشان در فدراسیون استقبال کنم؟ آنها اصلا کاری به نتایجی که من و تیمم میگیریم ندارند و چون خودشان نیستند، کورش باقری را هم قبول ندارند. رضازاده قبل از آنکه در مورد تیم ملی با من صحبت کند با برخی از آنها صحبت کرده بود، اما چون اوضاع وزنهبرداری بهم ریخته بود هیچ کدام حاضر نشدند قبول مسئولیت کنند. الان هم که شرایط تفاوت کرده است کدامیک از این دوستان حاضرند بیایند و زیر نظر کورش باقری کار کنند؟
خودت که به شخصه با کسی مشکل نداری؟
نه! اتفاقا برای من جالب است. زمانی که این دوستان مشغول کار کردن در فدراسیون بودند با من رفیق بودند و رفت و آمد خانوادگی داشتند. حال چطور شد که وقتی باقری سرمربی تیم ملی شد، آنها به دشمنانش تبدیل شدند و با او قطع رابطه کردند؟! چندتای آنها در مصاحبههایشان به موفقیتهای اخیر وزنهبرداری اشاره کردند؟ نهتنها این را نگفتند که بعضی عملکرد تیم را زیر سوال بردهاند و گفتهاند که تیم کورش باقری در المپیک خوب عمل نکرده است!چرا؟ چون در سیدنی دو طلا گرفتیم و در لندن یک طلا! آیا حرکت ما در این سالها رو به جلو نبوده است؟ مگر غیر از این بوده که ما در المپیک قبلی اصلا مدال نگرفتیم؟ مگر غیر از این بوده که ما در طول تاریخ برای اولین بار در یک دوره از المپیک صاحب چهار مدال شدیم؟ مگر غیر از این بوده که به لحاظ سن و سال یکی از جوانترین تیمهای تاریخ وزنهبرداری ایران را در المپیک داشتیم؟ چطور میتوانیم این همه موفقیت را نادیده بگیریم و صحبتی از عملکرد خوب وزنهبرداری نکنیم؟ آیا اسم خیلی از این دوستان را میتوان دلسوز وزنهبرداری گذاشت؟
اگر معتقدی موفق بودهای که حتما هم اینطور بوده است، چرا باید از این مسائل ناراحت بشوی. مگر همین عملکرد خوب مبین خیلی از مسائل نیست؟
ناراحتی من از برخی نگاهها و رفتارهای مغرضانه است. من آدم انتقادپذیری هستم، اما فرق انتقاد را با تخریب خوب میفهمم.
دو سال پیش به دنبال رسیدن به برخی اهداف شخصیات بودی که البته به نظر میرسد حالا به آنها رسیدهای... از اینجا به بعد با چه انگیزهای میخواهی بهعنوان سرمربی تیمهای ملی وزنهبرداری فعالیت کنی؟
لطف مردم طوری است که آدم شرمنده آن میشود. وقتی مثل یک قهرمان ملی با تو برخورد میشود، بیشتر احساس مسئولیت میکنی. سوای این وقتی حمایت کلامی رئیسجمهور، رئیس مجلس و خیلی دیگر از مسئولان را به عینه شنیدم، احساس کردم شرایط برای کار در وزنهبرداری و رسیدن به موفقیتهای بیشتر، بیش از هر زمان دیگر مهیاست.
وقتی میگویی در المپیک لندن میتوانستیم سه مدال طلا کسب کنیم، خود به خود انتظارها را از تیم ملی وزنهبرداری برای المپیک بعدی بالا میبری. بعد از این فرصت چهار ساله همه از کورش باقری میخواهند تیمش در ریودوژانیرو همان مدالهایی را به دست بیاورد که باید در لندن میگرفت... خودت را برای برآورده کردن این انتظار بزرگ آماده کردهای؟
ببینید شرایطی که این روزها دشمنان برای کشور ما درست کردهاند، میتواند در همه ابعاد اثرگذار باشد. البته من معتقدم این شرایط هم برای ما به خیر و خوشی خواهد گذشت. اگر تاریخ را نگاه کنید مملکت ما با مشکلات مختلفی که برایش درست کردهاند همیشه کنار آمده، مقاومت کرده و پیروز شده است. این را به این علت گفتم که مشکلات مالی میتواند در تحقق برنامههای بلندمدت تاثیرگذار باشد، اما اگرهمه چیز مطابق خواستهها پیش برود این توانمندی وجود دارد که بتوانیم سه مدال طلا در المپیک بعدی به دست بیاوریم.
موضوع دیگر در مورد نشان لیاقتی است که از رئیسجمهور دریافت کردی... نشانی که با وجود شایستگیهایت، پس از اعتراضهایی که نسبت به کمتوجهی مسئولان داشتی با رایزنیهای حسین رضازاده برای کورش باقری در نظر گرفته شد.
حق با شماست! اتفاقا سوال من هم این است که چرا باید یک ورزشکار یا مربی برای گرفتن جایزهاش اعتراض کند؟ این فرهنگ غلط باعث میشود اگر فلان قهرمان حق خودش را گرفت باز هم به امید گرفتن جوایز بیشتر اعتراض کند. به نظرم باید مدیران ما در این زمینه قانونمندتر عمل کنند نه اینکه هرکس صدایش بلندتر بود بیشتر مورد توجه قرار بگیرد. من آدمهای زیادی را دیدم که چون بیشتر حرف میزنند، امتیاز بیشتری هم میگیرند. نتیجه چنین عادتهایی همان میشود که ابتدای بحث به آن اشاره کردم. ورزشکار به جای آنکه سپاسگزار باشد فقط اعتراض کردن را پیشه راه خود میکند.
برخی دیگر از گفتههای سرمربی تیم ملی وزنهبرداری
* نزدیکترین دوستان من کسانی هستند که الان مدعی جایگاه من هستند. به همین دلیل معتقدم نباید بیدلیل با کسی رفاقت کرد. در دورهای که خود من ورزش میکردم نمیتوانستم این موضوع را درک کنم.
* یکی از مدیران ارشد ورزش این انتقاد را مطرح کرده بود که ورزش ایران در المپیک لندن کار خارقالعادهای نکرده است. استدلالش هم این بود که اگر مدالهای کشتی فرنگی را کنار بگذاریم، سایر اعضای کاروان فقط یک مدال طلا به دست آوردهاند. سوال من از این مدیر ارشد که خیلی هم دوستش دارم این است؛ خودتان حدفاصل المپیک سیدنی تا پکن چه کار کردهاید؟ مگر غیر از این است که تا المپیک 2008 کل ورزش ایران روی کاکل حسین رضازاده و هادی ساعی میچرخید.
* برخی معتقدند کورش باقری خیلی زود از کوره در میرود و واکنش نشان میدهد. البته شاید برخی واکنشهای تند من و عصبانیتهایم به دلیل این است که انتظاری که از بقیه دارم در حد انتظاری است که از خودم دارم.
* شاید خیلی جاها بیش از اندازه به ملیپوشان فشار آوردم، مثلا ما در اردوی زنجان روزی چهار جلسه تمرین پرفشار داشتیم. چیزی که در زمان ایوانف هم وجود نداشت. اعتراف میکنم این برنامهریزی کمی خودخواهانه بود، اما ما میخواستیم خیلی زود به آن اهدافی که در نظر داشتیم نزدیک شویم که خوشبختانه هم رسیدیم. ما برای موفقیت در المپیک یک برنامهریزی دو ساله داشتیم و اینطور نبود که احساسی حرکت کنیم.
* دفعه دومی که ایوانف به ایران آمد به دلیل رفاقت، تصمیمی را گرفتیم که البته من زیاد موافق آن نبودم، اما جلو آمدم و بیشتر از سایرین از آن تصمیم ضربه خوردم.
حجت الله اکبرآبادی - رضا پورعالی - گروه ورزش
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد