در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
کیهان:انقلاب بدهکار هیچ کس نیست
«انقلاب بدهکار هیچ کس نیست»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن میخوانید؛غرب با طیف های سیاسی ایرانی که استعداد چالش با حاکمیت را دارند، دو سطح از تعامل را برقرار می کند. 1-سطح اول مربوط به جریان های برانداز علنی است و غرب از آنها توقع معارضه آشکار با جمهوری اسلامی دارد. 2-سطح دوم مربوط به طیف هایی است که منافع خود را در ضعف حاکمیت و برقراری امکان چانه زنی با نظام می دانند. در سطح اول، غرب طی سه دهه گذشته کوشیده با تقویت گروه های معارض، کار حاکمیت را در ایران یکسره کند. با این حال و به عنوان خط موازی و مکمل، غربی ها ترجیح می دهند حلقه ها و گروه های سیاسی امتیازطلب و زیاده خواه در موضعی از قدرت باشند که بتوانند از شتاب حرکت جمهوری اسلامی بکاهند. بدین ترتیب غرب دست به تقسیم کاری می زند که بعضا حتی لازم نیست به اطلاع هر یک از دو طیف مورد اشاره برسد. شبیه همان مدل داد و ستد موازی که آمریکا علیه شوروی سابق و در تعامل جداگانه با طیف گورباچف از یک طرف و حلقه یلتسین از جانب دیگر پیشه کرد.
استراوب تالبوت مدیر دفتر مطبوعاتی مجله تایم در مسکو که بعدها معاون وزارت خارجه آمریکا شد، در این باره می گوید «نقش ها بین کارکنان دفتر ریاست جمهوری آمریکا تقسیم شده بود. عده ای با گورباچف و برخی دیگر با یلتسین در تماس مداوم بودند. به گورباچف اطمینان می دادند که در نهایت غرب طرف او را خواهد گرفت و همزمان یلتسین را تشویق می کردند که اگر او بر ضعف های ساختاری شوروی تاکید کند غرب از او حمایت خواهد کرد.» مهرماه سال 77 عطاءالله مهاجرانی وزیر ارشاد دولت اصلاحات در مصاحبه با روزنامه السفیر (به بهانه توقیف روزنامه توس) اذعان کرد «دست اندرکاران توس به بازی خطرناکی دست می زنند زیرا تلاش می کنند خود را طرفدار خاتمی جلوه دهند حال آن که گروه توس در واقع سخنگوی نهضت آزادی به ریاست ابراهیم یزدی است... این گروه به گونه ای عمل می کنند که گویی خاتمی، گورباچف و آنان یلتسین هستند که قدرت را در دست خواهند گرفت.» 11 سال بعد و در آشوب افکنی سال 88، هر دو طیف کنار هم ایستاده بودند و ابراهیم یزدی تصریح می کرد خاتمی لولای اتصال گروه های مخالف است.
سطح دوم تعامل، در واقع تعامل پوشیده تر و شیک تر و ظاهرا فاصله گذاری شده تر است.
در این شیوه - که البته نسبت به هر یک از گروه های هدف، دارای شدت و ضعف و درجه بندی است- نوعی تعامل رفت و برگشتی برقرار است، به این معنا که طیف داخلی عملا می خواهد از فشار خارجی برای چانه زنی با حاکمیت سود جوید و متقابلا جبهه قدرت های خارجی راغبند از فشار داخلی برای انفعال حاکمیت در عرصه چالش ها و مذاکرات خارجی استفاده کنند.
بنابراین هر فشار واقعی یا روانی که از جانب جبهه خارجی راه می افتد بلافاصله با استقبال حلقه های داخلی مواجه می شود که ظاهرا ژست نگرانی و دلسوزی برای کشور می گیرند و در عین حال می کوشند وضعیت کشور را بحرانی و خطرناک جلوه دهند. خروجی حرف این محافل که لهجه ها و توقعات متفاوتی هم دارند معمولا در طول سال ها این بوده که وضعیت اورژانسی است و به همین دلیل حاکمیت باید مصلحت اندیشی کرده و نسبت به خودکامگی ها و توقعات غیرقانونی ما کوتاه بیاید.
طرف غربی نیز استدلال مشابهی پیشه کرده و مدعی می شده حالا که براساس قرائن، اوضاع داخلی بی ثبات و بحرانی و آشفته است، پس ایران باید به باج خواهی های بیگانه تن دهد. در طول تاریخ انقلاب، حلقه نهضت آزادی، سازمان مجاهدین خلق (منافقین حامی بنی صدر)، و برخی منافقین جدید به تناوب و با شدت و ضعف هایی به این مدل تعامل با قدرت های بیگانه آلوده شدند. البته به تدریج معلوم شد طیفی از این محافل ماموریت سطح اول داشته اند اما در عین حال طیف های دیگری هم بودند که آلودگی غلیظ نهضت آزادی و سازمان منافقین را نداشتند و مایل بودند در رقابت های سیاسی از پارسنگ فشار اجنبی بهره بگیرند، حال آن که خود نقش طعمه سر قلاب را بازی می کردند.
فتنه سال 88 و برخی اتفاقات مشابه قبل و بعد از این ماجرا، در همین بستر تعامل نامشروع با قدرت های بیگانه نقش بست. این روند به شکل واضح در سال 82 با انتخابات مجلس هفتم و بست نشینی شماری از نمایندگان مجلس اصلاحات و اعلام استعفای برخی دولتمردان خودنمایی کرد و جبهه خارجی که هیجان زده شده بود، اعلام کرد انتخابات مجلس هفتم را به رسمیت و مشروعیت نمی شناسد. افراطیون 6 سال بعد مستظهر به پشتیبانی غرب، اقدام به آشوب خیابانی کردند با این تصور که نظام و مردم، مرعوب می شوند و جا می زنند. اما تلاقی شعور اجتماعی با صلابت و تدبیر رهبری، تمام محاسبات جبهه داخلی- خارجی را به هم زد. دو سال و نیم بعد، در ماجرای انتخابات مجلس نهم (اسفند 90) و در حالی که دشمن فشار تحریم ها را شدت بخشیده بود، همان حلقه ها به انضمام دیگرانی کمر به تحریم انتخابات و به رخ کشیدن عواقب باج ندادن جمهوری اسلامی بستند. اما در همین فضای بایکوت بود که مشارکت چشمگیر و 64 درصدی مردم، مانند آب سرد بر سر حلقه های امتیازطلب و فزونخواه ریخت. با این وجود، تداوم فشارهای سیاسی، تبلیغاتی و اقتصادی دشمن، طیف های یاد شده را همواره به این صرافت انداخته که به بازی پاس و آبشار متقابل با قدرت های بیگانه ادامه دهند؛ زمانی به آنها پالس می دهند که هنوز هم با حاکمیت، مخالف خوانی و فاصله گذاری می کنند و در مقاطعی با ژست خیرخواهی و نگرانی برای سرنوشت کشور و نظام تقلا می کنند اصطلاحا پرونده خود را «سفید» کرده و مجددا به درون رقابت ها و فضای سیاسی بازگردند.
طبیعتا راه توبه و بازگشت برای هر خطاکاری پیش از آن که کارش به عقوبت بکشد، باز است اما به تعبیر حضرت امام(ره) «امروز هیچ تاسفی نمی خوریم که آنان در کنار ما نیستند... انقلاب به هیچ گروهی بدهکاری ندارد... آغوش کشور و انقلاب همیشه برای پذیرفتن کسانی که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولی نه به قیمت طلبکاری آنان از همه اصول که چرا مرگ بر آمریکا گفتید، چرا جنگ کردید، چرا نسبت به منافقین و ضد انقلابیون حکم خدا را جاری می کنید، چرا شعار نه شرقی نه غربی داده اید، چرا لانه جاسوسی را اشغال کرده ایم و صدها چرای دیگر... صریحا اعلام می کنم تا من هستم نخواهم گذاشت منافقین، اسلام این مردم بی پناه را از بین ببرند.» (منشور برادری، سوم اسفند 1367)
درست برخلاف محاسبات القایی دشمن و طرف بده- بستان داخلی آنها، جمهوری اسلامی منطبق بر واقعیات، خود را در موضع اقتدار می بیند. پریروز این نخست وزیر رژیم صهیونیستی بود که اذعان کرد «ما باید با واقعیت مواجه شویم؛ تحریم ها ایران را از برنامه هسته ای اش باز نداشت. آنها قائل به سیاست آخرالزمانی و موعودگرایی هستند و سیاست بازدارندگی که در مورد شوروی کارایی داشت، در برابر ایران ناکارآمد است». بر اثر اقتدار کوبنده انقلاب اسلامی ایران است که هنری کیسینجر استراتژیست آمریکایی به روزنامه نیویورک تایمز می گوید «in 10 years there will be no more Israel.
تا 10 سال آینده دیگر اسرائیل وجود ندارد» و به خاطر پایداری و پویایی انقلاب اسلامی است که پل رایان معاون میت رامنی (نامزد جمهوریخواهان در انتخابات نوامبر) تصریح می کند «حمله به سفارتخانه های ما در سراسر جهان و به آتش کشیدن پرچم آمریکا، حوادث 1979 و تسخیر سفارت آمریکا در تهران را تداعی می کند. خاورمیانه اکنون شبیه سال 1979تهران شده است». و کیست که اذعان نکند اگر وزیر خارجه آمریکا می گوید «ما در قبال بحران سوریه فلج شده ایم» یا رئیس پنتاگون اظهار می دارد «مداخله نظامی آمریکا در سوریه اشتباه مسلم است»، ناشی از اقتدار جمهوری اسلامی است. نفوذ معنوی بی بدیل انقلاب اسلامی تا آنجاست که به تصریح گزارش چند روز پیش خبرگزاری آسوشیتدپرس «تصاویر و پوسترهای آیت الله خامنه ای از بغداد تا بصره در میان مردم خودنمایی می کند. ایران اکنون به پرنفوذترین قدرت منطقه تبدیل شده است». با این وصف، دولت- ملت (حاکمیت) جمهوری اسلامی که در اوج فشار دشمن و اشغال همسایگان ایران، به آمریکا و متحدانش باج نداد، در شرایط اقتدار فعلی به طریق اولی کمترین اعتنایی به فشارها نمی کند.
آنچه هفته گذشته در قالب چند رویداد متعارف و معمولی قضایی(احضار متهم با اجرای حکم صادره) به چشم رسانه های بیگانه بزرگ و مهم آمد، تاکید مجددی است بر این واقعیت که نظام- آمیزه حاکمیت و مردم- از موضع اقتدار و ثبات و چیرگی قانون کوتاه نخواهد آمد.
همین واقعیت به ظاهر ساده است که جبهه ای طیف بندی شده (از رسانه های دولتی آمریکا و انگلیس و اسرائیل تا رسانه های وابسته به فتنه گران) را دچار شوک کرد. بی بی سی و صدای آمریکا و رادیو فردا و رادیو اسرائیل و نظایر آنها حق داشتند تصور طوفان کنند حال آن که درست برعکس، اعمال روندهای قضایی درباره افراد ذی نفوذ از طیف ها و گرایش های سیاسی متفاوت، نشان از ثبات و اقتدار و عزم برگشت ناپذیر نظام برای سیطره قانون به عنوان مهارکننده زیاده خواهی ها و گردن کشی ها دارد. به عبارت دیگر، بسترسازی برای فتنه انگیزی از هیچ حلقه سیاسی یا منسوبین به چهره ها با این توهم که نظام از جانب جبهه خارجی در مضیقه است و بنابراین مقابل امتیازطلبی و قانون شکنی و خودکامگی حلقه های سیاسی کوتاه می آید، پذیرفته نیست. طبعا وقتی امور بر مدار قانون گشت و تعدّی کنندگان مؤاخذه و بازخواست شدند، ثبات و امنیت و اقتدار ملی نیز تقویت خواهد شد. در واقع قانون، حاشیه امنیت عمومی است و آنها که این حریم را زیر پا می گذارند، با روی دیگر قانون و دست قدرتمند آن مواجه خواهند شد.
البته روشن است که مواجهه قانونی و قضایی با خودکامگان سیاسی و اقتصادی بی هزینه و مزاحمت نیست اما مهم، این باور عمومی به تدریج بارور شده است که ضعف اجرای قانون، گردن کشان را گستاخ می کند همچنان که استیلای قانون، ظرفیت های فسادانگیزی و زورگیری و تضییع حقوق عمومی را به میزان بسیار بالایی از بین می برد. طبعا و به اعتبار تجارب نافرجام گذشته، محافل سیاسی مکلفند نگاه محترمانه تری به قانون داشته باشند چرا که قانون شکنان خود را از حرمت خلع می کنند.
خراسان:ملکه میخواهد امپراتور باقیبماند
«ملکه میخواهد امپراتور باقیبماند»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم علیرضا رضاخواه است که در آن میخوانید؛1- چندی پیش روزنامه تلگراف انگلستان نوشت در پی پیشنهاد حزب کارگر برای جایگزین کردن لغت "امپراتور" با "عالی جناب" در میان القاب سلطنتی انگلیس، ملکه الیزابت خواهان حفظ کلمه "امپراتور" در القاب اعطایی در زمان سلطنت خود بر انگلستان شد. "برنارد جنکین" یکی از اعضای ارشد حزب محافظه کار و رییس کمیته تحقیق در اداره امور کشورهای مشترک المنافع (مستعمرات سابق انگلستان) نیز با اعلام مخالفت حزبش با این پیشنهاد عنوان داشت چنین پیشنهادی قطعا از جانب محافظه کاران وتو خواهد شد.
2- در هفته ای که گذشت ویلیام هیگ، وزیر خارجه انگلیس در سفری به کانادا پس از امضای یک توافقنامه دیپلماتیک ، گفت که می خواهیم "سفارتخانه هایمان را با کانادا یکی کنیم". ویلیام هیگ در اوتاوا، پایتخت کانادا گفته است که این توافق به انگلیس این امکان را می دهد تا با هزینه های کمتری در خارج از کشور حضور داشته باشد. وزیر خارجه انگلیس در بیانیه ای تصریح کرد: «همانطور که دیوید کامرون (نخست وزیر انگلیس) سال قبل در جمع نمایندگان پارلمان کانادا گفت، ما 2 ملت، ولی تحت حکومت یک ملکه هستیم که مجموعه ارزش های یکسانی داریم.» بی بی سی شبکه رسمی دولت انگلستان در این رابطه عنوان داشت هدف اصلی از ایجاد هیات های مشترک، حضور دیپلماتیک بیشتر در مناطقی اعلام شده است که هیچ یک از این 2 کشور در آن ها سفارتخانه ندارند. این شبکه تاکید کرد که چنین ائتلافی می تواند در آینده کشورهای استرالیا و نیوزیلند را نیز شامل شود.
3- روزنامه دیلی تلگراف پیشتر در مطلبی با عنوان "انگلیس به دنبال احیاء جامعه کشورهای مشترک المنافع برای رقابت با اتحادیه اروپا است" نوشت: انگلستان مدتی است که سیاست بازگشت به کشورهای سنتی تحت حاکمیت ملکه این کشور را در پیش گرفته است. این روزنامه هدف احیاء این جامعه را تاثیرگذاری بیشتر در صحنه بین الملل عنوان داشته است. دیلی تلگراف در ادامه می نویسد رابطه انگلیس با کشورهای تاثیرگذار اتحادیه اروپا در سال گذشته میلادی دچار بحران شد، به گونه ای که طرح خروج این کشور از اتحادیه اروپا به صورت جدی مطرح شد. به نوشته این روزنامه انگلیسی، هیگ که یکی از افراد بدبین نسبت به اتحادیه اروپاست تلاش می کند تا دفاتری نیز در آمریکا و سایر کشورهای قدرتمند افتتاح کند. برخی از دیپلمات های انگلیسی تبدیل شدن اتحادیه اروپا به یک قدرت جهانی را یک تهدید برای انگلیس می دانند.
4- جامعه کشورهای مشترک المنافع یا کشورهای همسود (Commonwealth of Nations) مجموعهای از 53 کشور مستقل است که همه آن ها به جز موزامبیک و کامرون قبلاً مستعمره امپراتوری بریتانیا بوده اند. این کشورها روی هم حدود 30 درصد جمعیت کره زمین و 30 درصد سطح خشکی های زمین را می پوشانند. چهارچوب همکاری کشورهای این ارگان بر اساس اعلامیه سنگاپور مصوب سال 1971 حول توسعه ارزشهای مشترک مانند حقوق بشر، حکومت قانون، آزادی های فردی، مساوات، دموکراسی، تجارت آزاد، صلح جهانی و همکاری های چندجانبه است. درحال حاضر ملکه الیزابت دوم نماد همبستگی میان تمامی 53 عضو ارگان کشور های مشترک المنافع است.
بالاترین مقام دربار بریتانیا (ملکه الیزابت دوم) عنوان «ریاست کشور» را در 16 عضو کشورهای مشترک المنافع دارا است. این کشورها به اصطلاح «قلمروهای مشترک المنافع بریتانیا» خوانده می شوند و شامل استرالیا، زلاندنو، پاپوآ گینه نو، جزایر سلیمان، تووالو (در اقیانوسیه)، کانادا (در آمریکای شمالی)، بلیز (در آمریکای جنوبی) و آنتیگوا و باربودا، باهاما، باربادوس، گرنادا، جامائیکا، سنت کیتس و نویس، سنت لوسیا، سنت وینسنت و گرنادین (در هند غربی و جزایر کارائیب) هستند. نکته جالب این که بالاترین مقام اجرایی این کشورها، به عبارت دیگر نخست وزیر این کشورها در واقع فرماندار ملکه انگلستان محسوب می شود.
5- همزمان با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بسیاری از تحلیل گران سیاسی و تئوریسین های آمریکایی از پایان تاریخ و برتری لیبرال دموکراسی دم زدند. بسیاری نیز چون جورج هربرت واکر بوش رئیس جمهور اسبق آمریکا به دنبال ایجاد نظم نوین جهانی بودند. "اوبرت ودرن "، وزیر خارجه فرانسه ، اصطلاح «قدر قدرت» را برای آمریکا به کار برد . وی تاکید داشت ابر قدرت مربوط به دوره جنگ سرد بود و عموما بر قابلیت های نظامی دلالت می کرد .
دامنه سلطه «قدر قدرت» از اقتصاد و تکنولوژی ونظامی گری فراتر می رود ونگرش و مفاهیم زبانی و شیوه های زندگی را نیز در بر می گیرد. بسیاری نیز سلطه، رهبری و هژمونی ایالات متحده را بر جهان بدون شوروی طرح کردند. ایده های خامی که خیلی زود ناکارآیی شان بر همگان روشن شد. طرح تئوریهایی چون"جنگ تمدن های" هانتینگتون و "قدرت نرم" جوزف نای خود دلیلی بر این مدعا است. ایده امپراتوری آمریکا که توسط نئومحافظه کاران در ابتدای دولت جورج بوش رئیس جمهور سابق آمریکا مطرح شد را میتوان آخرین تلاش سازمان یافته در این رابطه دانست. از همین رو است که بسیاری اوباما را محصول شکست این پروژه می دانند.
کار ویژه اوباما مدیریت افول آرام آمریکا است. فرید زکریا تحلیل گر بر جسته آمریکا و نویسنده کتاب " جهان پس از آمریکا" کتابی که به نوشته رسانه های آمریکایی ، اوباما هیچ گاه آن را از خود جدا نمی کند، با تاکید بر پایان نظام تک قطبی در جهان می نویسد: "ما در حال تجربه سومین جابجایی قدرت در جهان هستیم. اولین جابجایی قدرت در قرن پانزدهم و با قدرت گرفتن کشورهای غربی در دنیا همراه بود. این جابجایی، جهانی که ما اکنون می شناسیم را پدید آورد؛ علم و تکنولوژی جدید، تجارت، سرمایه داری و انقلاب های کشاورزی و صنعتی.
این دگرگونی در معادلات قدرت همچنین به تحمیل اراده سیاسی کشورهای غربی بر دنیا منجر شد. دومین جابجایی در قدرت که در سالهای پایانی قرن نوزدهم پدید آمد، حاصل قدرت گیری ایالات متحده آمریکا در جهان بود. آمریکا پس از صنعتی شدن توانست به قدرتی بزرگتر از حاصل جمع تمامی کشورهای قدرتمند دنیای آن زمان تبدیل شود. در بیست سال اخیر موقعیت آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت جهانی هیچگاه به خطر نیفتاده است و این واقعه ای است که پس از روم باستان در تاریخ جهان بی سابقه است. در زمان ابرقدرت بودن آمریکا، اقتصاد جهانی رشدی بی سابقه را شاهد بود و این رشد نیرویی است که باعث سومین جابجایی قدرت در جهان گردیده است، قدرت گرفتن دیگر کشورها."
6- برژینسکی، مشاور عالی امنیت ملی آمریکا در دوران ریاست جمهوری کارتر و از تئوریسین های سیاست خارجی آمریکا در مقاله ای با عنوان " جهان پس از عصر افول آمریکا چگونه خواهد بود؟ " در نشریه فارین پالسی می نویسد: "چندی پیش، یکی از فرماندهان رده بالای چین که به این نتیجۀ قطعی رسیده بود افول آمریکا و ظهور و خیزش چین امری بدیهی و اجتناب ناپذیر است؛ در ابراز نظری دوستانه به یکی از مقامات ارشد آمریکا گفته بود: «اما لطفاً اجازه ندهید آمریکا به سرعت افول کند." پایان جهان تک قطبی و شکلگیری قطبهای جدید قدرت در جهان امری است که این روزها سیاستمداران انگلیسی را شدیدا به خود مشغول داشته است. انگلیسی ها به صورت سنتی از اروپا گریزان بوده و خود را تافته ای جدا بافته می دانند؛ لذا تمایلی به ایجاد ائتلاف با اتحادیه اروپایی که شدیدا تحت نفوذ فرانسه و آلمان است را ندارند.
برژینسکی در این رابطه می نویسد: " اگر آمریکا دچار تزلزل شود، اروپای نه چندان منسجم، بسیار محتمل است که به مسیرهای مختلفی کشیده شود: آلمان و ایتالیا به دلیل منافع مالی به سمت روسیه خواهند رفت و فرانسه و کشورهای ناامن اروپای مرکزی، به نفع اتحادیۀ اروپای منسجم و نزدیکتر از نظر سیاسی، به هم نزدیک می شوند و بریتانیا نیز به سمت دخالت و دست اندازی در توازن اتحادیۀ اروپا می رود. " رویکرد انگلستان در قبال بحران مالی اتحادیه اروپا مهر تاییدی است بر این ادعای برژینسکی.
فعالیت های دستگاه دیپلماسی انگلستان در روزهای اخیر برای احیای میراث به جا مانده از دوران استعمار و تاکید ملکه الیزابت برای حفظ عنوان امپراتوری در میان القاب سلطنتی نشان دیگری از تلاش انگلستان برای ایجاد یک بلوک قدرت در جهان چند قطبی است. انگلیسی ها کم کم آماده می شوند تا با فاصله گرفتن از آمریکا امپراتوری سابق خود را نه به عنوان یک هژمونی مطلق جهانی بلکه به عنوان یک بلوک قدرت در کنار دیگر قطب های قدرت چون چین، روسیه، برزیل، هند و اتحادیه اروپا احیا نمایند.
جمهوری اسلامی:دستگاه قضائی و راهی که باز شد
«دستگاه قضائی و راهی که باز شد»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛مدتها بود که مسئولین قوه قضائیه به خاطر کوتاهی در برخورد با دانه درشتها مورد سرزنش افکار عمومی قرار میگرفت. رئیس کنونی قوه قضائیه در اولین روزهای تصدی این سمت، وعده داده بود دستگاه قضا بدون تبعیض به اتهام کلیه متهمان رسیدگی نماید و ملاحظه هیچکس را نکند. به این وعده تا همین اواخر عمل نشده بود و اکنون با بعضی اقدامات به نظر میرسد ارادهای برای عملی ساختن آن درحال شکل گیری است. اگر این اراده تقویت شود و به مرحله عمل برسد، این اتهام که "دستگاه قضائی ما فقط آفتابه دزدها را محاکمه میکند و با دانه درشتها کاری ندارد" از دامن قوه قضائیه زدوده خواهد شد و این دستگاه به همان جهتی هدایت خواهد گردید که شایسته قضاء اسلامی است.
برخورد قضائی با فرزندان آیتالله هاشمی رفسنجانی، که این روزها به خبر دست اول محافل مختلف تبدیل شده، از دو منظر مثبت و مفید است؛ یکی اینکه قوه قضائیه با این اقدام نشان داد میخواهد بدون تبعیض عمل کند و این کار را از برخورد با یکی از اصیل ترین، سرشناسترین و پرسابقهترین خانوادههای انقلاب شروع کرده است، و دیگر اینکه استقبال شخص آیتالله هاشمی رفسنجانی از رسیدگی به اتهامات فرزندانشان درس بزرگی است برای کلیه کسانی که در ردیف مقامات قرار دارند و خود یا افراد خانوادههایشان از پاسخگوئی به قوه قضائیه امتناع میورزند. این جمله آیتالله هاشمی رفسنجانی که گفتند فرزندان من با فرزندان مردم فرقی ندارند، باید برای کلیه مقامات الگو باشد و همه به آن پای بندی نشان دهند.
از جمله نکات مثبت و آموختنی این ماجرا یکی هم اینست که آقای مهدی هاشمی علیرغم فشارهائی که برای بازنگشتن او به کشور وجود داشت داوطلبانه برای پاسخگوئی به قوه قضائیه به وطن بازگشت و صبح روز بعد از ورود به تهران، خود به دادسرا مراجعه کرد و به سؤالات بازپرس جواب داد و اکنون درحالی که در بازداشت موقت است این بازجوئی ادامه دارد. فرزند دیگر آیتالله هاشمی رفسنجانی نیز درحال گذراندن دوران 6 ماهه محکومیت به زندان است و اصرار دارد هیچ اقدامی برای خارج کردن او از زندان صورت نگیرد و میخواهد دوران محکومیت را در زندان بگذراند. نکته قابل تأمل اینست که بعضی رسانهها و اشخاص به جای اینکه این نقاط مثبت را ببینند و تحسین کنند، به فضاسازی علیه آیتالله هاشمی رفسنجانی میپردازند و با داستان سرائیهای عجیب و غریب و تحریف تاریخ، تلاش میکنند از اهمیت اقدام خانواده هاشمی رفسنجانی بکاهند و حتی با الگوسازیهای غیرواقعی درصدد منفی جلوه دادن این اقدام مثبت و مهم برآیند.
آنچه این رسانهها درباره فرزندان آیتالله محمدی گیلانی نوشتهاند و معاون محترم رئیس دیوان عالی کشور در نامهای به روزنامه جمهوری اسلامی آن را تکذیب کرده و درباره این قبیل تحریفات هشدار داده، یک نمونه از این تلاشها منفی است. نامه جناب آقای نیری را در روزنامه جمهوری اسلامی امروز بخوانید.
نکته دیگر اینست که رسانهها نباید نقش دستگاه قضائی را بازی کنند و افراد متهم را مجرم معرفی نمایند. متأسفانه این اقدامی است که بعضی رسانهها مرتکب میشوند و علیرغم هشدارهای مکرر مسئولان قوه قضائیه، نویسندگان بعضی رسانهها خود را در جایگاه قاضی قرار میدهند و حکم مجرمیت صادر میکنند. رسانهها حق دارند انتقاد کنند اما حق ندارند حکم صادر کنند. ساحت اطلاع رسانی را نباید به اغراض سیاسی جناحی و شخص آلوده کرد کما اینکه افراد متهم و خانوادههای آنها نیز نباید طرف مقابل را بگیرند و زیر بار احکام قضائی نروند. اگر دستگاه قضائی با استقلال و بیطرفی به اتهامات رسیدگی کند، رسانهها نیز بدون حب و بغض اطلاع رسانی کنند و متهمان نیز بعد از صدور حکم قاضی و طی شدن مراحل قانونی به آن تمکین نمایند، حاصل کار قطعاً به نفع جامعه خواهد بود و به تقویت نظام و بسط عدالت منجر خواهد شد.
مهمترین نکته در این مقوله اینست که مسئولان دستگاه قضائی به راهی که در پیش گرفتهاند ادامه بدهند تا بتوانند ثابت کنند که اهل تبعیض نیستند و بدون ملاحظه افراد و مقام و جایگاه آنها براساس قانون با همه برخورد میکنند. اقتضای چنین برخوردی اینست که در ادامه این راه، تمام دانه درشتهائی که پرونده اتهامی دارند به دستگاه قضائی احضار شوند و بدون ملاحظه به اتهامات آنها رسیدگی شود. در زمره این متهمان، بلندپایهترین مسئولان اجرائی نیز قرار دارند که یکی از آنها رئیسجمهور است به خاطر پروندههای اردبیل، شهرداری تهران، شکایات مربوط به مناظره انتخابات ریاست جمهوری سال 88 و شکایات مجلس. متهم دیگر، معاون اول رئیسجمهور است که پروندههای پرسروصدای وی زبانزد است و بارها خود مسئولان قضائی نیز در این زمینه سخنها گفتهاند. افراد دیگری نیز هستند که در ردههای بعدی قرار دارند و اگر به پروندههای آنها رسیدگی شود، امید به اجرای عدالت در میان مردم زنده میشود و قوه قضائیه نیز اعتبار واقعی خود را به دست خواهد آورد.
این، خواسته مردم است که دستگاه قضائی در بررسی اتهامات مقامات کوتاهی نکند و با بهانههائی از قبیل "مصلحت" از انجام وظیفه خود در این زمینه شانه خالی ننماید.
همانگونه که در سیره امیرالمؤمنین مشخص است، هیچ مصلحتی در خودداری از رسیدگی بدون ملاحظه به اتهامات مقامات وجود ندارد. طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی، آحاد مردم در برابر قانون یکسان هستند و هیچ استثنائی در این زمینه وجود ندارد.
رسیدگی به اتهامات مقامات به این معنی نیست که الزاماً آنها مجرم شناخته شوند، بلکه چه بسا بتوانند با دفاعی که از خود میکنند از اتهامات برائت حاصل نمایند. آنچه در این میان بسیار مهم است اینست که اولاً قوه قضائیه به وظیفه خود عمل میکند و از این طریق اعتماد و امید مردم به نظام جمهوری اسلامی بیشتر میشود و ثانیاً با روشن شدن تکلیف اتهامات، وضعیت متهمان نیز از نظر افکار عمومی مشخص خواهد شد و جلوی شایعات و اتهامات بیشتر و تبلیغات سوء بدخواهان و دشمنان گرفته خواهد شد. بدین ترتیب، باید نتیجه گرفت که رسیدگی به اتهامات دانه درشتها نه تنها لازم است بلکه در اولویت قرار دارد و اکنون که خانواده هاشمی رفسنجانی راه را برای دستگاه قضائی باز کرده، مسئولان قضائی از فرصت استفاده کنند و بدون ملاحظه این و آن به وظیفه خود عمل نمایند.
رسالت:عبور از خود !
«عبور از خود !»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛مقام معظم رهبری طی پیام کوتاهی به مناسبت هفته دفاع مقدس و روزتجلیل از شهیدان و ایثارگران ، از شهیدان به عنوان مظهر شگفتیها و زیبایی های دوران جهاد فی سبیلالله یادکردند و فرمودند ؛ " راز بزرگ پیروزی در همه میدانها از خود گذشتگی است ."
حافظ هم در یک مصرع حکیمانه همین بیان را به تفسیر نشسته است :
" یک نکتهات بگویم خود رامبین ورستی"
انقلاب ما با از خود رستن و به خدا پیوستن شروع شد و با همین آهنگ استمرار خواهد یافت . اگر جایی کاستی وجود دارد به این دلیل است که عدهای در وادی " خود" نشسته اند و حاضر نیستند از آن بیرون روند.
ملت ما امروز درعرصههای گوناگون قلههای سترگی را فتح کردهاند پهلوانان این عرصه از باب تقوا و تقیه " خود" را نشان نمی دهند و همه وجود خود را در طبق اخلاص نهادهاند تا آنچه قابل رویت هست همین پیشرفت غرور انگیزی باشد که در همه جا دیده میشود.
اگر کسی طالب معرفت ، فضل و علم است باید از "خود" عبورکند .عشق به خود ، خودشگفتی و خود شیفتگی میآورد و این آغازفساد ، تباهی و عصیان است.
ایمان و عشق به خدا ، اعتقاد به قیامت ، درک آموزههای پیامبران بویژه پیامبر اعظم (ص) و مسیر روشن و پاک مکتب اهل بیت (ع) انسان را از خود دور میکند و اجازه می دهد به دیگران و به آینده مملکت خود و به نجات بشریت بیندیشد و این آغاز رهایی به معنای واقعی است .
انسانهای پاکی که طی سه دهه گذشته در این مسیر گام برداشتند امروز سر سفره ابدی پروردگار عالم، روزی میخورند . تصور ما از این رزق با این تعلقات مادی که داریم چیزی نزدیک به محال است .
به شش ماهه دوم سال 91 سرازیر شدیم و با همین سرعتی که شش ماهه اول گذشت ، شش ماهه دوم هم میگذرد کارهای زمین مانده بسیار داریم. ساماندهی اوضاع اقتصادی کشور و هدایتهای مدبرانه در سال حمایت از تولید ملی همچنان در دستور کار باید باشد . مسئله انتخابات آینده ریاست جمهوری و انتخابات شوراها یک مسئله جدی است و از هم اکنون گمانه زنیهادرخصوص آن آغاز شده است و شمار زیادی از فعالان سیاسی مشغول گرم کردن خود برای رقابت های آینده هستند .
موضوع بیداری اسلامی در منطقه و افول قدرت آمریکا و صهیونیسم و موج جدید پدید آمده از اهانت شنیع استکبار جهانی به ساحت پاک پیامبر اعظم (ص) نیز مسئلهای جدی است .
اندیشیدن به آن و قرار گرفتن در مسیر نسیم بیداری اسلامی و مدد رساندن به مسلمانان جهان و مقابله با دسیسههای صهیونیسم جهانی یک تکلیف فراموش نشدنی است .مسئله کار آمد سازی نظام درمقابله بابحرانها و بویژه تهدیدها و تحریمها و نشان دادن عزم ملی برای مقابله با آنها و ارائه تصویری متحد و منسجم از نیروهای داخلی و یکپارچکی ملت دراین همآورد ، از دیگر مسائل و مباحث کشور است .
شرط ورود درهر یک از این میدانها از سوی نخبگان و آحاد ملت، "عبور از خود " است .
دشمن از هم اکنون برای رقابت های انتخاباتی ، در اتاق فکر " خود" در فکر تکرار حوادث تلخ رقابت های سال 88 است .
آنها امنیت ملی و اتحاد و انسجام ملت را نشانه گرفتهاند . آنها در اندیشه تئوری " گیس وگیس کشی " در حوزه رقابتها منتهی این بار درمیدان رقابت اصولگراها هستند .
طبیعی است اگر رجال سیاسی و مذهبی ما نتوانند مرحله عبور از" خود" را به سلامت طی کنند در دام طراحی های دشمن میافتند .
شورای نگهبان در این دوره باید روی احراز صلاحیت رجال مذهبی و سیاسی تامل بیشتری کند . تامل روی " رجل مذهبی " شاید بیشتر از تامل روی مفهوم " رجل سیاسی " مهم باشد . طبیعی است که یک رجل مذهبی باید درک درستی از مذهب داشته باشد .
فهم او ازمذهب باید یک فهم واقعی باشد و با نوع " لیبرالی " و " التقاطی بودن " فاصله داشته باشد . این فاصله در رفتار سیاسی رخ نشان میدهد . این رخ نمایی باید رصد شود و از نگاه تیز بین اعضای شورای نگهبان بویژه فقهای آن پنهان نماند .
یکی از شرایط کلیدی رئیس جمهور شدن " تقوی " است .
تقوی یعنی انسان توانسته باشد مرحله عبور از " خود" را به سلامت طی کرده باشد .
بر خلاف آنچه که برخی میگویند هیچ معیاری برای سنجش تقوا نیست و شورای نگهبان نمی تواند با " تقوا سنجی" کسی را رد کند . اتفاقا ملاکها و معیارهای زیادی برای این مهم وجود دارد . لذا شورای نگهبان باید رفتار ، گفتار وکردار نامزدها را از
هماکنون رصد بیشتری کند تا بتواند بین خود و خدای خود حکم به احرازصلاحیت نامزدها بدهد.
اگر شورای نگهبان دقیق عمل کند ومردم هم در گزینش خود دقت مضاعف به خرج دهند ، ما درادوار یازدهم و دوازدهم ریاست جمهوری گامهای بلندی در رسیدن به اهداف عالیه نظام و انقلاب بر خواهیم داشت .
سیاست روز:آمریکا همین است
«آمریکا همین است»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛میهمان هستی؛ میروی، میزبان برایت سنگ تمام میگذارد.هر چه وسایل آسایش و آرامش است برایت مهیاست. دغدغهای نداری! چون میزبان، به خوبی میزبانی میکند. جا و مکان خوبی برایت آماده میکند، خورد و خوراک هم در کنارش. گشت و گذار دیدارهای گوناگون، سخنرانی؛ حضور در جمع خبرنگاران برای انجام گفتوگو همه و نشان از پذیرایی مناسب است. سازمان ملل میزبان همه کشورهایی است که در آن عضو هستند و حق عضویت هم میپردازند.
این سازمان در خاک کشوری است که خود را مهد آزادی و دموکراسی میداند. به همین خاطر مجسمه آزادی را هم در آنجا نصب کردهاند، تا همه بیشتر بدانند که آمریکا مهد آزادی است. هر که هر کاری دلش خواست میتواند انجام دهد. هر کاری که فکرش را هم نتوان کرد!
مسئولیت برگزاری نشست مجمع عمومی سازمان ملل با دولت آمریکاست دولت آمریکا هم که میدانیم چقدر با فرهنگ است، تمدنش بالاست! به همین خاطر هر کاری که بتواند انجام میدهد، تا میهمانانش آسوده خاطر باشند و گزندی به آنها نرسد. چقدر این آمریکا خوب است! اصلا این آمریکا نباشد، دنیا چه کند؟ آواره میماند، مانند بچه یتیم که پدر و مادرش را از دست داده و اکنون تنها مانده است. این آمریکا نباشد، همه جا را جنگ و خشونت و درگیری و فساد برمیدارد. همه به جان هم میافتند. فقر و بدبختی سر تا سر گیتی را فرا میگیرد. اگر اکنون اینگونه نیست تنها به خاطر قدوم مبارک آمریکاست. نمیبینید دنیا چقدر آرام است. چقدر مردم در آسایش هستند. در هیچ جایی از این زمین هم جنگ نیست. همه این مواهب و خوشیهای مردم کره زمین، به خاطر آمریکاست. همه تلاش آمریکا برای آرامش و امنیت مردم این کره خاکی است.
بمب اتم بر روی مردم ژاپن میاندازد تا امنیت برقرار شود. ویتنام را با خاک یکسان میکند و ۲ هزار روز جنگ در آنجا انجام میدهد، تا مردم بیفرهنگ و خشونتطلب ویتنام، آرامش و امنیت دنیا را به هم نریزند! سربازان آمریکایی هم که جانشان را گذاشتهاند کف دستشان و هی همینطور به کشورها حمله میکنند و کشته میشوند و میکشند، تا امنیت جهانی برقرار شود. افغانستان، عراق، پاکستان و ...، بیچاره آمریکا چقدر زحمت میکشد برای امنیت دنیا! خواهان دموکراسی و رعایت حقوق بشر و اینجور چیزهاست دیگر!؟
برای همین خاطر است که آنگونه از هیات ایرانی استقبال جانانه میکند! امنیت هیاتهای سیاسی که به سازمان ملل میآیند با پلیس نیویورک است. فیلم ضربوشتم رامین مهمانپرست را حتما دیدهاید، دیدید که پلیس آمریکا با چه سعه صدری با خودفروختگانی که به سخنگوی وزارت خارجه کشورمان حمله میکنند وناسزا میگویند، رفتار میکنند؟!
بیچاره منافقین به خاطر جنایاتی که علیه مردم ایران و عراق مرتکب شدهاند، مظلوم هستند و باید با آنها به مهربانی رفتار کرد!
از پوسترهایی که علیه اسلام و ایران و رئیس جمهور کشورمان که در سطح شهر چسبانده شده است، غافل نشویم.
پوسترها حاوی عبارات ضد اسلامی و حمایت از رژیم صهیونیستی است. در این پوسترها مسلمانان، متوحش نامیده شدهاند و اسرائیل وآمریکا با فرهنگ و تمدن بالا!
این فرهنگ و تمدن بالا، نمیتواند حضور رئیسجمهور ایران را تحمل کند! فشار سختی به او وارد میشود و در پوسترهای مهرآمیز خود علیه ایران مینویسد، رئیسجمهور ایران را به نیویورک و سازمان ملل راه ندهید. آزادی بیان است. رعایت حقوق بشر! دیگران وحشی هستند و آمریکاییها با فرهنگ و متمدن! حق دارند هر چه دلشان میخواهد به دیگران بگویند. هرگونه که میخواهند با مردم دنیا رفتار کنند. سازمان ملل هم که در آنجاست.
سازمانی که برای صلح و آسایش مردم دنیا تاسیس شده است، لیاقت و صلاحیت وجود آن هم در آمریکاست!
هر آنچه که علیه ایران و اسلام در نیویورک پیاده شد، حقانیت ما را دو چندان کرد و نفرت مردم ایران را از سردمداران آمریکا بیشتر.
تهران:نقش رسانه در آموزش مهارتهای شهروندی
«نقش رسانه در آموزش مهارتهای شهروندی»عنوان یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم سیدمحمدهادی ایازی است که در آن میخوانید؛ترغیب شهروندان به پذیرش و انجام مسئولیتهای مدنی و مشارکت در امور سیاسی، چالش مهم پیشروی سیستمهای سیاسی در جوامع در حال توسعه است. جهانی شدن و جامعه اطلاعاتی در این فرآیند بسیار تاثیرگذار بوده است. چالش مهمی که پیش روی نظامهای دموکراتیک جهان هم در کشورهای پیشرفته و هم در کشورهای در حال توسعه است، ترغیب شهروندان خود به مسئولیتپذیری مدنی و مشارکت در فرآیند تصمیم گیریهای اجتماعی و سیاسی است.جهانی شدن با ایجاد بازار جهانی و رشد و توسعه آنچه به اصطلاح جامعه اطلاعاتی خوانده میشود، تغییرات زیادی را با سرعت وارد سیاست اجتماعی و فرهنگی کشورها کرده و رسانهها را به رکن محوری در فرآیند آموزش شهروندی تبدیل کرده است.
آموزش رسانهای جایگاه مهمی را در تعیین شرایط شهروندی در اختیار دارد. بدینترتیب که آموزش شهروندی به دنبال ایجاد امکانی برای ابراز فرهنگی و برخورداری از سواد اجتماعی ومدنی است و در آن صورت ضروری خواهد بود که آموزشهای ارائه شده به ویژه به کودکان و نوجوانان باید آنها را قادر سازد تا در فرهنگ رسانهای پیرامون خود مشارکتی فعالانه داشته باشند.
بر این اساس آموزش شهروندی منحصر به توانایی افراد برای تجزیه و تحلیل رسانهها و مهارتهای گوش دادن و تماشا کردن انتقادی نیست، بلکه باید به دنبال تشویق مشارکت انتقادی آنها به مثابه تولیدکنندگان فرهنگی باشد.
نظامهای مردم سالار برای بقای خود نیاز به شهروندانی دارند که در امور سیاسی مشارکت داشته باشند و در رأس همه عوامل تاثیرگذار در این فرآیند،آموزش و پرورش نقش مهمی را میتواند در انتقال فرهنگ شهروندی ایفا کند. آموزش شهروندی به معنای انتقال دانشها، مهارتها و ارزشهایی است که با ماهیت اداره یک نظام مردم سالار همخوانی داشته باشد و تنها انتقال آن منحصر به مدرسه و خانواده نمیشود.
شهروندی مفهومی است که ریشه دو، سه هزار ساله دارد که از یونان باستان با افلاطون و اسطوره مطرح بوده و احیای مجدد آن به وسیله مارشال صورت گرفت. از نظر او شهروندی رابطهای است بین فرد و دولت.شهروندی وجوه خود را در حوزه های مختلفی مطرح است. هیچ کس مستحق محرومیت از زندگی سیاسی نیست و حضور در عرصههای سیاسی باید منجر به شهروند اجتماعی شود و به تعبیری سیاسی شهروند کسی است که حق زندگی و بهره مندی از مواهب و خدمات جمعی را در یک کشور دارد و با مفهوم دموکراسی ارتباط دارد. شهروند فرهنگی شامل سلیقهها و حقوق و فرهنگ گروههای مختلف موجود در یک جامعه میشود. مارشال، شهروندها را یک موقعیت و پایگاه میداند.
سطح دیگری از نگاه به شهروندی، رابطهای دانستن شهروندی است. شهروندی رابطهای است و بیش از اینکه سطح عمودی داشته باشد وجه افقی دارد و به تعامل و ارتباط با سایرین و مسئولیت افراد نسبت به هم باز میگردد.
شهروندی میتواند یک رابطه، موقعیت،ارزش و احساس تعلق باشد. محتوای آموزش شهروندی را میتوان در 3 عنصر عاطفی، شناختی و عملگرایانه تفکیک کرد. البته ابعاد حقوقی و هویتی نیز میتوان برای شهروندی تبیین کرد. عنصر شناختی آن مربوط به اطلاعات و ماده خام و آشنایی با نظام مردم سالار و اقتضائات آن میشود و بخش عاطفی متضمن ایجاد ارتباط و احساس است.
بعد مصلحتی نیز میتوان برای آموزشها در نظر گرفت که توانایی زندگی کردن و عمل کردن به اصول نظام مردم سالار را شامل میشود. بدیهی است که برای اینکه این 3 عنصر را بتوان در فعالیت آموزشی رسانهها گنجاند نیاز است مهارتها و اطلاعاتی را به شهروندان بخشید تا بتوانند به توافق و وفاق با یکدیگر برسند و از تضاد حذر کنند. آموزشها باید به سمتی حرکت کند که افراد بتوانند تعادلی را در رفتار عقلانی خود ایجاد کنند.
آموزش شهروندان از اموری است که همه رسانهها باید به آن توجه داشته باشند. بر همین اساس باید واقعیتی ارائه شود که بر پیشداوری استوار نبوده بلکه بر پایههای علمی استوار باشد. محتوای آموزشها نیز شهروندان را به سمت توافق در عین اختلاف سلیقه برساند. در بخش عقلانیت آموزش شهروندی باید سبب شود شهروندان به آگاهی و مفاهمه برسند.
کارکرد دیگر رسانههای این حوزه برای گسترش فرهنگ شهروندی، تولید کالاهای فرهنگی مرتبط با شهروندی است. نقش نهادها و سیستمها و سازمانهای دولتی برای تسهیل آموزش شهروندی، استفاده از امکانات اینترنت، ایجاد رفاه و مفاهمه از دیگر کارکردهای رسانهها برای ایجاد فرهنگ شهروندی است و در میان انواع رسانههای جمعی، رسانههای جمعی متعلق به دولت از اهمیت بیشتری برخوردارند.
در گذشته مفهوم شهروند بار سیاسی با خود به همراه داشت و به کسی گفته میشد که از حقوق برابر برای زندگی در یک اجتماع سیاسی برخوردار بود، اما امروزه شهروندی فرهنگی نه تنها این معنا را در خود دارد بلکه به معنای یک حق عمومی و حق جمعی است.این حق شامل حق حفظ هویت و حق عمل بر اساس فرهنگ میشود. به عبارت بهتر در مفهوم شهروندی فرهنگی بیش از اینکه بحث تابعیت در یک اجتماع مطرح باشد بحث هویت فرهنگی مطرح است.به عبارتی دیگر توجه به شهروندی فرهنگی از آن رو بوده است که در گذشته شهروندی فارغ از عنصر فرهنگ و هویت گروههای اجتماعی صورت میگرفته است. به دیگر بیان، تابعیت و شهروندی یک جامعه بیشتر سیاسی تلقی میشده است تا فرهنگی. در مفهوم سنتی شهروندی، افراد حق بقا بر اساس حقوق برابری مثلاستفاده از آب و برق و تلفن و... دارند اما در این معنا حق بقا بر اساس سنت و فرهنگ داده نمیشود. مفهوم شهروندی فرهنگی با زندگی کسانی که در خارج از موطن خود زندگی میکنند پیوند بیشتری دارد. این موضوع برای حضور اقلیتهایی که در کشورهای غربی زندگی میکنند کاربرد بیشتری دارد. چرا که در این کشورها در بهترین حالت به افراد خارجی حق شهروندی سیاسی داده شده است.
به نظر میرسد روزنامه «تهران امروز» با درک کارکرد و تاثیر رسانه در ارتقای فرهنگ شهروندی تمام هم و غم خود را مصروف به گسترش آگاهی شهروندان از جایگاه،مطالبات،اختیارات،وظایف و حقوق شان کرده است.انتشار هزارمین شماره این روزنامه را میتوان به فال نیک گرفت و امیدوار بود خبرنگاران تهران امروز همواره در مسیر اطلاعرسانی صحیح،بیان نقاط قوت و ضعف مدیران شهری و رشد و اعتلای فرهنگ شهروندی گام بردارند.
حمایت:اصرار بر رسوا شدن
«اصرار بر رسوا شدن»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن میخوانید؛گویا اصرار برخی از کشورهای منطقه برای رسوا شدن در برابر جهانیان بویژه در میان مسلمانان را پایانی نیست. ترکیه، قطر، عربستان و بحرین از جمله این کشورها هستند که در روزهای اخیر مواضعشان ابعاد دیگری از وابستگی آنها به غرب و عدم انطباق آنها با آرمانها و اهداف جهان اسلام را آشکار می سازد.نخست آنکه کشورهای مذکور در برابر اهانتهای صورت گرفته به مقدسات اسلامی ضمن محکوم کردنهای لفظی، به مقابله با اعتراضهای مردمی پرداختهاند چنانکه در این کشورها دهها نفر به جرم تظاهرات ضد آمریکایی و حمایت از مقدسات اسلامی بازداشت شدهاند.
در همین چارچوب اردوغان نخست وزیر ترکیه صراحتا از مسلمانان خواسته تا از اعتراضها دست برداشته و دیگر علیه آمریکا شعار ندهد. دوم آنکه محور دیگر اقدامات سوال برانگیز این کشور را در مواضع آنها در شصت و هفتمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد میتوان مشاهده کرد. محور مواضع این کشورها بر دو اصل استوار بوده است .
از یک سو آنها از پرداختن جدی به مسئله فلسطین خودداری کرده و حتی نامی از محاصره غزه و اشغالگری صهیونیستها در کرانه باختری و قدس نبرده و صرفا ادعای به نتیجه نرسیدن مذاکرات سازش را مطرح کردهاند. از سوی دیگر این کشور در نشست سازمان ملل باردیگر مواضع گذشته خود علیه سوریه را تکرار کرده و خواستار اقدام جهانی برای سرنگونی نظام سوریه شدند. این تحرک در حالی صورت گرفته که سوریه از ارکان مقاومت و حامیان فلسطین است که لطمه دیدن آن لطمه دیدن مسئله فلسطین می باشد.
با توجه به مواضع این کشورها این سوال پیش میآید که کشورهایی که در برابر اهانت به مقدسات اسلامی سکوت کرده و حتی به سرکوب حامیان مقدسات دینی میپردازند و یا در سازمان ملل به موضع گیری علیه فلسطین میپردازند چگونه از حقوق ملت سوریه سخن میگویند؟ رفتار این کشورها نشان میدهد که آنها هیچ ارزشی برای نه تنها برای مردم سوریه بلکه برای کل جهان اسلام قائل نیستند و صرفا به دنبال جلب رضایت سران غرب میباشند. آنها با این اقدامات برآنند تا خدمت خود به سران غرب را اثبات نمایند تا شاید بتوانند زمانی بیشتر در مسند قدرت باقی بمانند.
رفتار سران کشورهایی مانند ترکیه، قطر ، بحرین و عربستان نقابی دیگر از چهره آنان در میان مسلمانان برداشته است که نتیجه آن را در افزایش انزجار جهانی از غرب گرایی این کشورها میتوان مشاهده کرد. امری که مسلما پیامدهای سنگینی برای آنها در عرصه جهانی به همراه دارد و روند سقوط آنها در برابر اعتراضهای مردمی را تسریع خواهد کرد.
آفرینش:تناقض سیاست های ارزی واقتصاد مقاومتی
«تناقض سیاست های ارزی واقتصاد مقاومتی»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛قلم زدن از اوضاع و احوال اقتصادی کشور دراین ایام از یک سو نیاز به نظرکارشناسی ندارد و از یک سو هم بسیار سخت شده است. چون بیان واقعیت های نرخ تورم، بی ثباتی قیمت ارز، رکوردهای بازار سکه، آمارهای موجود از نقدینگی، رکود تولید، بی میلی و نامعلوم بودن ادامه فعالیت تجار و بازرگانان، وبسیاری از دیگر معضلاتی که گریبان گیر اقتصاد شده، شاید به زعم برخی سیاه نمایی تلقی گردد، اما واقعیت دارد...!
این نابسامانی هایی که در بازار ارز و طلا به وجود آمده بسیارنگران کننده است، نگران کننده از این بابت که مردم نمی دانند مسولان برای کنترل این وضعیت برنامه ای دارند یا نه؟ چرا کسی نمی خواهد درمورد این وضعیت پاسخگو باشد و یکدیگر را مسئول این امر می دانند؟ رها کردن مردم در چنین وضعیتی که روز به روز گذران معیشتی برایشان سخت و نگاهشان به آینده اضطرارآمیز می شود، کار درستی نیست.
دراظهارات و چشم اندازهایی که برای اقتصاد کشور درچند وقت اخیر مطرح شده بحث "اقتصاد مقاومتی" به میان آمده است. امری که به پایداری در برابر مشکلات، تحریم ها و فشارهای اقتصادی توصیه می کند و درکنارش تاکید بر تولید و حمایت از سرمایه ایرانی را مطرح می سازد.
اما مشکل اساسی اینجاست که بحث تحمل بارمعضلات همواره به دوش مردم وانهاده شده است!. فشارهای جنگ را مردم تحمل کردند، سختی های بار تحریم های سی ساله را مردم تحمل کردند، تنگدستی ها و کمبودهای ناشی از هجوم اقتصادی و سیاسی غرب را مردم تحمل کردند، اما دیگر بی برنامگی و عدم توانایی در مدیریت و کنترل اوضاع اقتصادی برای مردمی که بیش از سی سال در مقابل انواع تحریم ها ایستادگی کردند غیرقابل تحمل است. مردم می خواهند بدانند که مسبب این گرانی های غیرطبیعی چیست، منافع دلار 2800 تومان و سکه بالای یک میلیون تومان نصیب کی میشود؟ کدام دست های پشت پرده هستند که تیشه به ریشه اقتصاد مملکت و مردم می زنند؟ تحمل این سوالات بی جواب برای مردم غیرقابل تحمل شده است.
به زعم بسیاری از کارشناسان ومدیران اقتصادی کشور که درسال های گذشته دراموراجرایی مشغولیت وتجربه داشتنه اند، اگرچه نمی توان گفت تحریم ها در نوساناتی که در بازار ارز و سکه ایجاد شده تاثیر نداشته، اما انقدر غیرقابل پیش بینی نبوده که وضع را به این صورت درآورد و امروز وضعیت ارز به سمت ناکجا آباد حرکت کند. در پیش گرفتن سیاست "از این ستون به آن ستون" و انتظار فرج حاصل شدن در بازار ارز وسکه از سوی تیم اقتصادی کشور، نشانگر عدم برنامه ریزی کارشناسی در کنترل و نظارت بر بازار سکه و ارز می باشد.
تقریباً از یک سال گذشته تا کنون چندین و چند سیاست درمورد ارز و سکه از سوی تیم اقتصادی کشور اتخاذ شده که هیچ کدام نه تنها دردی از تب این بازار دوا نکرده، بعضاً برعطش کاذب آن افزوده است. خبراز بمب ارزی که هیچ وقت منفجر نشد، تعیین ارز مرجع، قطع پرداخت دلارهای مسافرتی و دانشجویی، الویت بندی کالاهای وارداتی، راه اندازی اتاق مبادلات ارزی و درآینده هم مشخص نیست چه تدبیری اتخاذ خواهد شد.
اما نکته بسیار مهم این است که اوج گیری قیمت های ارز و طلا، ضربات بسیار سنگینی را بر زندگی مردم عادی وارد می کند و فشار ناشی از افزایش قیمت کالاها مشکلات معیشتی برای جامعه ایجاد می کند. . ضمن اینکه با این وضع بنیان های تجارت و تولید کشور متزلزل خواهد شد و کاهش بی سابقه پول ملی می تواند انگیزه و فرصت های سرمایه گذاری در داخل را از بین ببرد.
مردم سالاری:حاشیههای فراتر از متن!
«حاشیههای فراتر از متن!»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری یه قلم میرزا بابا مطهرینژاد است که در آن میخوانید؛ وقتی با دقت به پارهای از رویدادهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و صنعتی سالهای اخیر نظر میافکنیم، پدیدهای عجیب نظرمان را جلب میکند و آن حاشیههای فراتر از متن است! حاشیههایی که آنقدر پررنگ میشوند که متن از یادمان میرود، عجیبتر آنکه در داستان غلبه حاشیه بر متن رسانهها به عنوان ابزار این غلبه اول نقش آفرینند، تا آنجا که مثلا بخشهای خبریای که به حاشیهها توجه میکنند، مثل بخش خبری 20:30 شبکه دوم سیما پر بینندهتر و پرطرفدارتر از اخبار 21 شبکه اول است که بر متن تکیه بیشتری دارد.
خبرنگاران و گزارشگرانی که حاشیه سازند، از همکاران خود که برای آگاهی بخشی در متن تلاش میکنند از اشتهار بیشتر و حتی محبوبیت وسیعتری برخوردارند. گویا جامعه هم به چنین ذائقهای گرفتار شده است و به دنبال حواشی است و علاقهای به متن نشان نمیدهد. همین هفته گذشته رسانههای نوشتاری، گفتاری و مجازی را بررسی می کردم، حاشیههایی چون تعداد همراهان رئیسجمهور در سفر آمریکا و کلماتی که بین رئیسجمهور و خبرنگار B.B.C در مورد این همراهان رد و بدل شد و جمع و تفریق فرضی هزینههای این همراهان آنقدر زیاد بود که اصل رویداد یعنی حضور در اجلاس سالانه سازمان ملل متحد و سخنرانی رئیسجمهور و هزینه و فایده این سخنان برای مشکلات عدیده کشور از یادتان رفت! نه از یاد من که از یاد همه رسانهها هم رفت.
نکته جالب اینکه همین حاشیهها موضوع تذکرها و اظهارنظرهای نمایندگان مجلس و کانونهای افکار عمومی قرار گرفت و ندیدم کسی از هزینه یا فایدهای که بر سخنان رئیسجمهور برای کشور حاصل خواهد شد یا از سخنان اینچنین در گذشته حاصل آمده است سخنی برزبان آورد.
همه گرفتار حاشیه شدیم و متن را رها کردیم. با خود فکر میکردم آیا در زمان برگشت رئیسجمهور از این سفر به این مهم توجه خواهد شد؟ که ناگهان حاشیه دیگری چون زندانی کردن جوانفکر، ساز شد که در بازگشت رئیسجمهور و اظهارنظر احتمالی ایشان به این بازداشت، حاشیه جدیدی خواهد شد که اصل موضوع سفر را تحتالشعاع قرار دهد و پرونده این سفر باز نشده، بسته خواهد شد. در موضوع بازداشت فائزه هاشمی و چگونگی برگشت و بازداشت مهدی هاشمی که احتمالا خود حاشیههایی بر متونی هستند که نباید دیده شوند هم، خود حاشیههایی خوردند، مثل قصه تراشیدن ریش سعید قاسمی و حضور جمعی در فرودگاه برای اعتراض و محاکمه! مهدی هاشمی و...
اوج گرفتن قیمت ارز و سکه و ناتوانی یا نخواستن دولت و بانک مرکزی در مهار آن و گرفتاریهای تولید و صنعت و دارو و درمان و تجارت و افزایش بیکاری با حاشیههایی چون روزنامه شرق و توقیف سپردههای ارزی در چند شعبه بانک به فراموشی سپرده شد و انگارنهانگار که در کمتر از دو ماه قیمت دلار دولتی از 1226 تومان به 2800 تومان یعنی 3/2 برابر رسیده است! اینها نمونههایی بودند از حاشیههای روز که بر متنهای مهمی غلبه کردند و متون به محاق رفتند. اگر به عقب برگردیم از 7 سال پیش به این طرف دائم گرفتار حاشیهها و کمتوجهی یا بیتوجهی به متون هستیم.
متون مهمی چون انحلال سازمان مدیریت و برنامهریزی، رشد بیکاری، کاهش ارزش پول ملی، داستان ذخیره ارزی، بیتوجهیهای پیدرپی به قوانین مصوب مجلس در دولت، سهام عدالت، هدفمندییارانهها، منزوی شدن و منزوی کردن چهرههای علمی و اجرایی، فرار مغزها و فرار سرمایهها، به تاراج رفتن سرمایههای اجتماعی، پروندههای بزرگ و افسانهای فساد مالی و اداری، سقوط رتبههای علمی دانشگاهها، فقر، اعتیاد، فحشاء، افت شاخصهای رفاه عمومی، تعطیلی پیدرپی کارخانجات تولیدی، شکاف دیجیتالی، ناامنی، تصادفات و تاسف انگیزتر از همه وضعیت زلزله زدگان آذربایجان شرقی در آستانه سرمای منطقه، همهو همه باحاشیهسازیهای مرتبط و غیرمرتبط از یادها رفتند و از یادها میروند و در رسانهها جایگاه بررسی و تحلیل خود را از دست دادند و میدهند.
باید از خود بپرسیم چرا ذائقه رسانهای مردم هم متوجه به حاشیه شده است؟ در مورد اجلاس سازمان ملل و سخنان رئیسجمهور، 42 وبلاگ را تصادفی بررسی کردم، 12 وبلاگ هیچ اشارهای نداشتند و خود را با حاشیههایی سطحی مثل مدل مو و لطیفه و جوک مشغول کرده بودند و 30 وبلاگ دیگر با تعداد مسافران نیویورک و عکس و حدیث از این و آن و محاسبه هزینه هتل و پول غذا و بازماندگان از سفر و لباس و کفش درگیر شده بودند و حتی یک وبلاگ هم به اصل موضوع نپرداخته بود. توجه به متن، بزرگ اندیشی است و به تعبیر استاد ابوالقاسم حسینجانی:
بزرگ اندیشی؛ استمرار راهکارها است. اکسیر و عنصر جادوییست.
بزرگ اندیشیدن، تنها راه برای برآمدن و رها شدن از چنگال روزمرگی و تنگناها است.
اگر که خویشتن، زندگی خویش را اداره نکنید، دیگران و رخدادها(حاشیهها)،زندگیتان را- به جای شما- اداره خواهند کرد!
و«همین حالا» را آغازی دیگر برای باورمندی و بزرگاندیشی و برنامهریزیهای بزرگ بسازید؛که اگر باور کنید که میتوانید، پس مطمئن باشید که میتوانید!
وطن امروز:گافهای یک صهیونیست
«گافهای یک صهیونیست»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم مهدی محمدی است که در آن میخوانید؛سخنرانی ابلهانه و ترحمبرانگیز بنیامین نتانیاهو نخستوزیر رژیم صهیونیستی در سازمان ملل، نشان داد مشکل روانشناختی سردمداران این رژیم از مشکلات سیاسی و راهبردی آنها جدیتر است. نتانیاهو پنجشنبه شب آشکارا کلافه به نظر میرسید. اگرچه سعی کرد با اعتماد به نفس حرف بزند و مصمم جلوه کند ولی در مجموع از حد و اندازه یک موجود شکست خورده که تصمیم گرفته حالا که دیگران به حرفش گوش نمیدهند، برای دلخودش یک سخنرانی سیر بکند، فراتر نرفت.
این سخنرانی بر خلاف ظاهرش مملو از شکست بود. از جنبه سیاسی، معنای روشن این سخنرانی آن بود که نتانیاهو در پروژه خود مبنی بر وادار کردن دولت آمریکا به ترسیم یک خط قرمز روشن در مقابل برنامه هستهای ایران – خط قرمزی که نتیجه عبور از آن حمله نظامی آمریکا به ایران باشد- کاملا شکست خورده است. اگر دولت آمریکا حتی به نحو حداقلی با این ایده همراهی کرده بود، دلیلی نداشت که نتانیاهو پشت تریبون مجمع عمومی سازمان ملل ماژیک قرمز به دست بگیرد و نقاشی بکشد.
صرف اینکه نتانیاهو وادار شده خودش خط قرمزی برای برنامه هستهای ایران ترسیم کند، نشان میدهد این دیوانهبازی داوطلب دیگری نداشته است. از جنبه فنی، کاری که نتانیاهو کرد یک افتضاح کامل بود. من این سخنرانی را از ابتدا تا انتها چند بار گوش کردم. در واقع تا آنجا که به جنبههای فنی ساخت یک سلاح هستهای مربوط میشود نتانیاهو خودش هم نفهمید چه گفت! امروز هم که تفسیرهای منابع و کارشناسان غربی از سخنان او را میخواندم روشن بود آنها هم خیلی سر درنیاوردهاند که نخستوزیر رژیم صهیونیستی دقیقا منظورش چه بود.
روی نقاشیای که پرادو و لیبرمن دست نتانیاهو داده بودند تا در مجمع عمومی نشان این و آن بدهد 3 مرحله مشخص شده بود که ظاهرا مراحلی بود که ایران باید طی کند تا یک سلاح هستهای بسازد. مرحله اول با عدد 70 درصد مشخص شده بود، مرحله دوم 90 درصد و مرحله سوم هیچ مشخصه کمّی نداشت. نتانیاهو گفت خط قرمز در انتهای مرحله دوم کشیده میشود یعنی زمانی که ایران 90 درصد راه ساخت سلاح هستهای را پیموده باشد و بعد در ابلهانهترین اقدام ممکن برای این موضوع زمان تعیین کرد و گفت تا بهار یا تابستان آینده
– یعنی درست موعد انتخاب ریاست جمهوری- ایران در آستانه این خط قرمز خواهد بود. آنچه به لحاظ فنی مبهم ماند این بود که اولا نتانیاهو بر چه مبنایی برنامه غنیسازی را با برنامه ساخت سلاح هستهای یکی گرفته است. هماکنون بیش از 15 کشور در جهان غنیسازی میکنند بدون اینکه کسی آنها را متهم به ساخت سلاح هستهای کند.
ثانیا روشن نشد که مقصود از 70 یا 90 درصد، درصد غنیسازی است یا حجم مواد انباشت شده؟ اگر اولی باشد که بدجوری سر صهیونیست قصه ما کلاه رفته، چرا که ایران نه غنیسازی 70 درصد انجام داده و نه غنیسازی 90 درصد. اگر مقصود حجم مواد باشد، باز هم فرمایشات آقای نخستوزیر باعث آبروریزی است، چرا که برای ساخت یک سلاح اورانیومی 25 کیلو اورانیوم 90 درصد غنا لازم است که معادل است با حدود 250 کیلو اورانیوم 20 درصد.
مطابق آخرین گزارش آژانس ایران حدود 90 کیلو اورانیوم 20 درصد غنا دارد که کمتر از 50 درصد مواد لازم برای ساخت سلاح مورد ادعای اسرائیلیهاست بنابراین اعداد 70 و 90 درصد هر دو کاملا اشتباه است و با هیچ محاسبهای نمیتوان این جمله نتانیاهو را درست دانست که ایران 70 درصد راه ساخت سلاح هستهای را پیموده است.
حالا ما البته نمیدانیم مشکل دقیقا کجاست؟ تهیهکنندگان نقاشی گاف دادهاند یا آقای نتانیاهو استعداد کافی برای توضیح درست مساله را نداشته است؟! اما مهمترین مسالهای که باید به آن پرداخت، تبعات راهبردی این سخنان است. اساس استدلال نتانیاهو درباره ضرورت کشیده شدن یک خط قرمز مقابل برنامه هستهای ایران این است که اگر چنین اتفاقی بیفتد تهدید نظامی علیه ایران معتبر خواهد شد و وقتی این تهدید معتبر شد آن وقت ایران به دلیل اجتناب از ورود به درگیری نظامی از این خط قرمز عبور نخواهد کرد و بنابراین برنامه غنیسازی ایران متوقف میشود.
بنابراین قلب این استدلال به لحاظ راهبردی این است که ایران خط قرمزی را که آن سوی آن جنگ باشد نقض نخواهد کرد.
اما بیایید از موضع ایران به این مساله نگاه کنیم. آیا حقیقتا در تهران قضیه از این قرار است که اگر کسی مانند نتانیاهو خط قرمزی جلوی پای ایران گذاشت، آن وقت دست و دل مسؤولان برای عبور از آن خواهد لرزید یا اینکه برعکس اتفاقا برای عبور از آن تحریک خواهند شد؟ ظاهرا گزینه دوم صحیح است. فرض متعهد ماندن ایران به خط قرمز اسرائیل فرض راهبردی کاملا مندرآوردی و احمقانهای است.
اتفاقا مفروض راهبردی ایران این است که اگر از هر خط قرمزی عبور کند جنگی در کار نخواهد بود، چرا که برای غربیها – هم آمریکا و هم اسرائیل- پررنگترین خط قرمز همان ورود به درگیری نظامی با ایران است. ایران میداند نه آمریکا قادر به حمله است نه اسرائیل، ایران میداند حمله برنامهاش را متوقف نخواهد کرد بلکه اتفاقا دست آن را در پیگیری اهداف هستهای جدید بازتر میکند، ایران میداند که آمریکاییها به توان پاسخدهی جمهوری اسلامی به هرگونه تجاوز کاملا واقفند و میداند که صهیونیستها بر خلاف آنچه ادعا میکنند کاملا دیوانه نیستند.
ابتکار: تعیین خط قرمز به شیوه ی بازاریابی !
«تعیین خط قرمز به شیوه ی بازاریابی!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن میخوانید؛ سخنرانی نخست وزیر رژیم صهیونیستی در صحن علنی مجمع عمومی سازمان ملل او را به سوژه ی رسانه ها تبدیل کرده و موضوع مناسبی برای کاریکاتوریست ها در سراسر جهان ایجاد کرده است،بنیامین نتانیاهو که از زمان نخست وزیریش روزی نیست که یا فریاد جنگ علیه ایران برنیاورده و یا دوستانش را به دلیل کاهلی در مقابل ایران مورد شماتت و سرزنش قرار ندهد،اواین بار سعی کرد به شیوه ی بازاریاب ها به قول خودش برای فعالیت هسته ای ایران خط قرمز تعیین نماید و با نشان دادن تصویری ساده با کشیدن ماژیک قرمز بر بالای خط نود درصد مدعی شد که این خط،خط قرمز فعالیتهای ایران است ،طنز مسأله آنجا بود که اودر همین شوی بازاریابی و تبلیغات به جای آنکه ماژیک را زیر خط نود درصد بکشد به این معنی که ایران حق نداشته باشد غنی سازی بالای نود درصد داشته باشد ماژیک را بالای نود درصد کشید تا نا خواسته بگوید که ایران اجازه دارد تا نود درصد غنی سازی داشته باشد،بی شک تمام کسانی که پای سخنرانی نتانیا هو بودند برای چند لحظه ای مبهوت حماقت و رفتاردلقک گونه وی شدند .
آقای نخست وزیر موجبات خنده ی حضار را فراهم آورد و بر حیرت تازه واردان عالم سیاست افزود رژیمی که از بدو امر خود خط قرمز صلح جهانی است اکنون مدعی تعیین خط قرمز برای دیگران است.او که در این مجمع می بایست نسبت به ظلمی که سالها در حق ملت فلسطین روا داشته به افکار عمومی پاسخگو باشد اینک با طرح دستی و به روش تبلیغات تجاری شومن های بازاریاب نسبت به افکار عمومی بی اعتنا و از هزاران سؤال کنونی به راحتی می گذرد نتانیاهو می بایست در این مجمع نسبت به نقض مصوبات سازمان ملل و قطعنامه های مجمع عمومی در محکومیت اقدامات دولتش پاسخ می داد ولی با کمال پررویی و در اوج بی اعتنایی به جایگاه مجمع عمومی سعی کرد تخیلات تجاری خود را به نمایش بگذارد.
شاید یکی از دلایل ضعف و انفعال سازمان ملل در همین نکته مستتر است،این سازمان به جای اینکه مکانیزمی پیش بینی نماید که دولتمردان کشورهای یاغی و قانون شکن دراین مجمع به پای میز محاکمه کشانده شوند و رفتارشان در صحنه ی نظام بین الملل به چالش گرفته شود، به صورت سنتی هر ساله با بر گزاری نشست تشریفاتی و دادن تریبون جهانی اجازه می دهد که ناقضان صلح و عوامل بی نظمیهای نظام بین الملل این چنین نسبت به افکار عمومی بی اعتنا وجایگاه این سازمان را به حراج گذارند بی تردید سخنرانی نخست وزیر اسرائیل در گام اول برای انحراف افکار عمومی نسبت به جنایات این رژیم و عدم پایبندی اش به قواعد بین الملل و پیشنهادات صلح و در گام بعد تلاش برای تاثیر گذاری بر انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به هدف بالا بردن شانس پیروزی رفیق تجاری خود یعنی رامبنی بود.
اوج طنز سخنرانی نتانیاهو آنجا بود که او خود خط قرمز تعیین می کرد ولی مسئولیت ضمانت تخلف از خطوط فرضیش را متوجه قدرت های جهانی می نمود ،به عبارتی گویا آقای نخست وزیر به زعم خود در جایگاه سازمان ملل نشسته است و اجازه تعیین تشخیص حقوق جهانی را بر عهده دارد ولی جرأت قبول مسئولیت تخلف از خطوط فرضی را ندارد؛مساله ای که حتی دولت آمریکا نیز با آن به مخالفت پرداخته است.
بنابراین نطق نتانیا هو، مصداق نعل وارونه ای بود که جهان کنونی شاهد آن هستند ،رژیمی که خود مصداق خط قرمز صلح جهانی است و صدای صلح به گوش سرانشان نا آشنا و در قاموسشان گمنام است حال مدعی تعیین خط قرمز برای دیگران هستند ولی واقعیت آنستکه این رژیم کوچکتر از آن است که بتواند برای حقوق مردم ایران تعیین حد و مرز نمایدو اینگونه سخن گفتن تنها باعث مضحکه بین المللی خواهد بود.
گسترش صنعت:شکاف سودآوری در صنعت چاپ
«شکاف سودآوری در صنعت چاپ»عنوان سرمقاله روزنامه گسرش صنعت به قلم علیرضا قلیزاده است که در آن میخوانید؛توسعه صنعت یک کشور نیازمند بسته متنوعی از سیاستهاست اما این سیاستها را میتوان در یک دستهبندی کلی به سیاستهای ناظر به بنگاه و سیاستهای ناظر به فضای پیرامونی بنگاه تقسیم کرد.
در واقع در دسته اول سیاستهایی که مستقیما با عملکرد بنگاه مرتبط هستند، مدنظر قرار میگیرند؛ مانند سیاستهای ناظر به ارتقای تکنولوژی، قوانین مربوط به نیروی کار، مالیاتهای موثر بر تولید و امثالهم اما در دسته دوم مجموعه سیاستهایی که ناظر به خدمات حاشیهای بنگاه هستند مدنظر هستند، مانند خدمات حمل و نقل، تامین مالی، تامین مواد اولیه و موارد مشابه. یکی از خدمات مهم در این دسته خدمات مربوط به تامین مالی است که میتواند نقش بسزایی در فعالیت بنگاهها داشته باشد.
یکی از مشکلات تامین مالی صنعت شکاف سودآوری بین صنعت و بازارهای موازی آن است. شکاف سودآوری به این معناست که میان نرخ بازگشت سرمایه در بخشهای مختلف اقتصاد تفاوت قابل توجه و پایدار وجود دارد. وجود این تفاوت در یک بازه زمانی معنادار، منابع مالی را به سمت بخشهای خاص هدایت میکند.
به عبارت سادهتر، بالا بودن حاشیه سود در بازارهای غیرمولد و موازی تولید موجب میشود تا منابع مالی تمایل زیادی برای ورود به بخش تولید نداشته باشند و حتی منابعی که از طرف نظام بانکی به اسم تولید و صنعت تخصیص مییابند، در عمل سر از بازار مسکن و ساخت و ساز در بیاورند. برای حل این مساله در بخش صنعت دو راهبرد کلی وجود دارد. نخست کاهش سودآوری سایر بخشهاست. این راهبرد بهخصوص در شرایطی که سودآوری در سایر بخشها تا حدی کاذب بوده و نیز افزایش سود در بخش صنعت با افزایش بهرهوری ممکن نباشد، میتوان با کمک ابزارهای تنظیمگری، سودآوری سایر بخشها را در جهت رفع شکاف سودآوری کاهش داد.
یکی از این ابزارها ابزارهای مالیاتی است. برای مثال مالیاتهایی مانند مالیات بر منفعت سرمایه (CGT) میتوانند رفتارهای سوداگری در بازارهایی مانند بازار مسکن را کنترل کنند. اینگونه مالیاتها در کشورهای دیگر بسیار مورد استفاده هستند اما متاسفانه در کشور ما هنوز مورد استفاده قرار نگرفتهاند. اهمیت استفاده از اینگونه مالیاتها به قدری است که میتوان حل بخش قابلتوجهی از مسائل صنعت را در گرو وضع چنین مالیاتهایی دانست. راهکار دیگر افزایش بهرهوری بخش صنعت است که در شرایطی که امکان افزایش سودآوری با افزایش بهرهوری وجود دارد، میتوان از این راهبرد استفاده کرد.
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد