خاطرات شهدا

غذای متبرک

حضرت امام صادق (علیه السلام) می‌فرمایند: هر کس پس از مردنمان ما را زیارت کند، چنان است که ما را در زمان حیاتمان زیارت کرده باشد. بحارالانوار، ج100، ص 124
کد خبر: ۵۰۳۵۷۶

از قطار که پیاده شدیم بلافاصله یک ماشین گرفت و رو به من گفت: «بیا سوار شو بریم.» ماشین از خیابان‌های اصلی شهر عبور کرد. متوجه شدم که ماشین به طرف ترمینال نمی‌رود. راننده تغییر مسیر داد و به سوی دیگری رفت.

با ناراحتی رو به قربانعلی گفتم: «راننده راه رو اشتباه می‌ره... مگه قرار نیست بریم ترمینال؟»

او با خونسردی جواب داد: «هر وقت به مرخصی می‌یام، پیش از هر کاری به حرم امام رضا (ع) مشرف می‌شم و بعد از زیارت، به دیدن پدر و مادرم می‌رم...»

این حرف را که زد، گویی قند در دلم آب شد. خیلی وقت می‌شد که به پابوس آقا نرفته بودم. انگار آن روز امام رضا(ع) همراه قربانعلی مرا هم طلبیده بود.

راوی: عباس قدرتی طرقی، همرزم شهید قربانعلی اکبرپور بوری‌آبادی

غذای متبرک

هر سال که به زیارت امام رضا(ع) می‌رفتیم، پدر گوسفندی می‌خرید و به حرم هدیه می‌کرد و در عوض، فیش ناهاری از مهمانسرای حضرت می‌گرفت. اما آن سال با سال‌های دیگر فرق می‌کرد؛ دست پدر خالی بود و در نتیجه گوسفندی نخریده بود و مسلماً فیش ناهاری هم نداشتیم! ظهر پس از زیارت، گرسنه و تشنه در حال خارج شدن از حرم بودیم و بوی غذای مهمان‌سرا در فضا پیچیده بود.

با دلخوری به پدر گفتم: «اگر امسال هم مثل سال‌های قبل فیش داشتیم، می‌تونستیم از این غذای متبرک و خوشبو بخوریم.»

پدر دلخوری‌ام را که دید، دستی بر صورتم کشید و گفت: «اگه آقا ما رو خواسته باشه بدون اهدای گوسفند هم به ما غذا می‌رسه.»

حرف پدر برایم معنی نداشت. چطور می‌شد که بدون هدیه دادن گوسفند، فیش غذا بگیریم؟

به در خروجی که رسیدیم، با صدای یکی از خدام سر برگرداندیم. او به سویمان آمد و بعد از سوال و جوابی کوتاه، متوجه شد که زائر هستیم. سپس دو عدد فیش غذا به دست پدر داد. پدر با خنده دستم را گرفت و در حالی که به سوی مهمانسرای حرم می‌رفتیم، گفت: «می‌بینی امام رضا(ع) چقدر زائرانش را دوست دارد؟»

راوی: غلامرضا عابدی، فرزند شهید حیدر عابدی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها