قرآن را برای فارسی زبانان جهان ترجمه کرده ام

چندی است ترجمه سیدعلی موسوی گرمارودی ، شاعر و پژوهنده ادبی از قرآن کریم پایان یافته و آماده انتشار است. به همین انگیزه گفتگویی با او ترتیب دادیم و نظرگاه وی را درباره وجه تمایز ترجمه اش
کد خبر: ۴۸۶۸۲
با ترجمه های پیشین، ظرفیت های ترجمه قرآن به فارسی و سهم و فهم این شاعر همروزگارمان از تفسیر کلام ، فلسفه و ادبیات فارسی و عرب که نشانه رهیافت وی به علوم قرآنی و ترجمه قرآن است ، جویا شدیم.


سوال اول را درباره معنا یا رهیافت ترجمه آغاز می کنم. در میان اهل تسنن ، پیرامون ترجمه قرآن یا عدم ترجمه آن اجماع سکوتی برقرار است.
با این همه نقد و نظرهایی که در باب ترجمه وجود دارد و تفسیر متین متن و هرمنوتیکی که تئوری های ترجمه امروز ما را تشکیل می دهد، حضرت عالی با چه رهیافتی وارد عرصه ترجمه متن مقدسی با عنوان قرآن شدید؛

مساله جواز یاعدم جواز ترجمه پیروان و مخالفانی در هر دو گروه از فریقین یعنی اهل تسنن و اهل تشیع دارد. یعنی این طورنیست که همه اهل تشیع هم معتقد به ترجمه باشند.
خوشبختانه واقعا بایدگفت بر اساس یک رویداد خجسته ، زبان فارسی اولین ظرف ترجمه قرآن کریم در طول تاریخ بوده است.
شما می دانید که سلمان فارسی در زمان پیامبر مکرم ، قرآن را برای ایرانیان ترجمه می کرد. ترجمه «بسم الله الرحمن الرحیم» او مشهور است : «به نام یزدان بخشنده بخشاینده».
این از سلمان فارسی است و من هم در ترجمه خود با اندک تغییری ، به دلایل خاص ، این ترجمه را برای «بسم الله الرحمن الرحیم» پذیرفته ام.
من «به نام خداوند بخشنده بخشاینده» ترجمه کرده ام. همین رویداد خوب و خجسته بعدها و در طول تاریخ هم رخ داد. از جمله در دوره سامانیان و شما می دانید که سامانیان با این که وسعت مشربی داشتند، اما دغدغه توجه به علمای دین را هم در کنار حکومتشان با وجود توسع مشرب داشتند.
بنابراین برای این که بتوانند از قرآن ترجمه ای داشته باشند، علمای دنیا آن روزگار را جمع کردند و آنها که اغلب حنفی بودند، به ترجمه قرآن فتوا دادند.
بعد از ترجمه سلمان فارسی بزرگترین رویکرد به ترجمه قرآن ، باز ویژه ایرانی هاست ؛ منتهی ایران با مرزهای فرهنگی اش نه با مرزهای امروزینش ، یعنی خراسان بزرگ ، یعنی ورارود، یا به قول عرب ها «ماوراءالنهر»، اگر در سخن شما این مطلب بود که زمخشری موافق با ترجمه قرآن بوده است ، بدین دلیل است که زمخشری ورارودی و از همان آب و خاک و از همان خطه است.
تا آنجا که من می دانم او هم حنفی است گرچه برخی او را شیعه می دانند. به هر حال معتزله بودنش محقق است.

سوال قبلی من دقیقا مبتنی بر این بود که شما بر چه رهیافتی معتقد به ترجمه قرآن به زبان دیگری هستید؛
استناد می کنید به این که در بنمایه های تاریخی ما به زبان پارسی برگردانده شده است و در عین حال از تئوری هرمنوتیکی پیروی می کنید که ملتزم این معناست که متن دینی را می توان به زبان دیگری نیز برگرداند؛

دقیقا. تمام این عرایض هم مبتنی بر همین امر است.

قرآن هم در واقعیت پیرامون خود شکل می گیرد و هم به واقعیت پیرامون خود شکل می دهد. در عین حال مقدس ترین و مهمترین کتاب هنری ادب عرب است.
اگر این پیش فرض را بپذیریم تاثیر و تاثر متن قرآن را نسبت به ادبیات آن زمان یا به تعبیر امروزی ها در متن کنتکستی که این تکست در آن قرار می گیرد به چه نحوی ارزیابی می کنید؛
این تاثیر و تاثر را در معادله ای قرار می دهید یا نسبتی در این تاثیر و تاثر برای متن ادبی قرآن قائل هستید؛

در این مساله که قرآن به زبان آن روزگار است ، هیچ کس شکی ندارد به نص خود قرآن که می فرماید: ما هیچ پیامبری را نفرستادیم ، مگر به زبان قومش ؛ بنابراین در این که قرآن به اصطلاح منعکس کننده فرهنگ زبانی ، از روزگار خود است با همه مفهوم وسیع این کلمه ، هیچ کس شکی نمی تواند داشته باشد.
بنمایه زبان هر قوم ، فرهنگ آن قوم است ؛ اما این قضیه که قرآن فقط انعکاس فرهنگ آن زمان است لااقل بنده هنوز اینقدر روشنفکر نشده ام که این گونه فکر کنم.
من عرض می کنم : منبع قرآن وحی و ذات باری تعالی است ؛ اما به سان قوم حضرت محمد ص در 1500 سال پیش.
هر چیزی که بخواهد به وحیانی بودن این کتاب خدشه وارد کند، برای من غیرقابل قبول است. عربی را برخی از اهل لغت به معنای فصیح گرفته اند.
در برابر عجمی که علاوه بر غیر عربی به معنی غیرفصیح است. یعنی یک کتاب آسمانی با روشن ترین و زیباترین و برجسته ترین جلوه از زبان زمان خود عرضه شده است.
اگر آنچه فرمودید، به این معناست کاملا قبول دارم ؛ یعنی همان طور که مثلا شعر امروئالقیس یا شعرای مخفرمین یا شعرای قبل از اسلام از تمام همسایه های خود یا از تاثیرهای فرهنگی همسایه های خودش متاثر است، قرآن هم تا حدودی این چنین است ، مثلا بیش از 30لغت فارسی در قرآن می بینید.
مانند استبرق یعنی دیبای ستبر که همان استبرک است و فارسی است. سجیل همان سنگ و گل است و یا ابریق همان آبریز است.
این کلمات فارسی یقینا در آن روزگار تحت تاثیر فرهنگ ایرانی مجاور عربستان ، در زبان مردم عربستان بوده است. شما این کلمات را تنها در قرآن نمی بینید.
برخی کلمات فارسی را در شعرهای آنها در آن روزگار نیز می بینید. حتی در شعر دوره جاهلیت می بینید، به این معنا تاثیر و تاثر را قبول دارم.

منظور من هم همین معنا بود، اما این تاثیر و تاثر را شما تا چه حدی می بینید؛
این که بگوییم قرآن تاثر از زمان خود دارد، اگر خارج از این چارچوب که عرض کردم باشد، اصلا قبول ندارم.
ببینید وقتی یک کلام وحیانی قرار است در چارچوب زمانی معین برای مردم ، فرستاده شود، تابع قانونمندی های زبان متداول آن زمان خواهد بود.
هر چیزی یک قانونمندی دارد، از جمله زبان و زمان ؛ اما این کلام وحیانی والا و فاخر و آنقدر برجسته است که دست کسی به بلندای آن نمی رسد، ادبیات در اصطلاحی که شما بدان اشاره فرمودید، حادثه ای است که در زبان اتفاق می افتد و زبان بخش فرهنگی اش که باز شما هم بدان اشاره فرمودید محققا متاثر از زمان است.
بی گمان چنین است که این وحی در همین چارچوب ، وقتی می گوید سجیل از زبانی استفاده می کند که بین مردم آن زمان متداول است و آنان از همسایگان این لغت را به وام گرفته بوده اند.
بی آن که تاثر به آن معنایی باشد که ما الان می گوییم مثلا گرمارودی از شعر شاملو تاثیر پذیرفته است.
به این معنا، تاثر اصلا در قرآن وجود ندارد، چون قرآن وحی است ؛ اما این وحی به زبان زمانه و در چارچوب زمان و مکان خاص نازل شده است و خود بارها تصریح کرده است که این قرآن به زبان عربی مبین است.
این از تاثر، اما تاثیر؛ باید بگویم از روزی که به وجود آمد تاثیر گذاشته است. نخستین تاثیر این که معلقات را از دیوار کعبه برداشتند.
در برابر این کلام و فصاحت و بلاغتش و ایجاز و استحکام و نوآوری اش ، مخصوصا در آیات مکی دریافتند که معلقات بی رنگ است.
آیات مکی دارای نوجویی فشردگی است که گویی در آن با کلمات ، زره داوودی یافته اند. یک چیز شگرفی است. به قول حافظ: «غلام آن کلماتم که آتش انگیزد!» واقعا آتش انگیز و فوق العاده است.

در سطوح مختلف معنا و دلالت ، زبان شناسان بین 3 بافت معنایی تفکیک قائل می شوند: سیاق تاریخی که متن در آن بنمایه قرار گرفته.
سیاق خواننده که معنای عصری متن را می سازد. از این سیاق تاریخی و سیاق خواننده تعاملی به وجود می آید که از آن به فحوای کلام و متن تعبیر می کنیم و از طریق آگاهی خواننده به موقعیت کنونی اش و اوضاع گذشته ، این فحوا و وضعیت کنونی شکل می گیرد.
با توجه به این که شما با نثر معیار به ترجمه پرداخته اید و این که در عین حال چاشنی باستان گرایی هم به همراه داشته اید، چگونه بین معادلات سه گانه فوق تناسب برقرار کرده اید، بین بنمایه تاریخی یا سیاق تاریخی ، سیاق خواننده و فحوای کلام و متن امروزی؛

در ترجمه خود، کوشیدم 2 چیز را به یاد داشته باشم:
یکی آن که متن مقدس قرآن ، به زبان عربی حدود 15قرن پیش نازل شده است ؛ دوم این که آن را برای مردم امروز کشورم ترجمه می کنم.
اعراب امروز، حفظ هویت زبان خود را بسیار به قرآن مدیونند وگرنه آنچه بر سر زبان خود آورده اند، چیزی شبیه کدگذاری در زبان است و به حساب سیاق ما در دوره قاجار حتی ژ، چ، گ را هم وارد حروف خود (دست کم در تلفظ) کرده اند.
شما به محاوره برخی عربهای حواشی خلیج فارس ، لحظه ای گوش بدهید، تا دریابید من چه می گویم.

میان آداب دانی و آشنایی با ادبیات عرب پیش از اسلام و در عین حال آشنایی با ادبیات پارسی ، در ترجمه ، شما کدامیک از اینها را بر دیگری برتری دادید؛
فرانسوی ها می گویند که «ترجمه به زن می ماند. اگر زیبا باشد، وفادار نیست. اگر وفادار باشد، زیبا نیست.»
بنده در پی نگاشت ترجمه خود این قول آنان را ذکر کرده و گفته ام ، فرانسوی ها برای این حرف زشت ولو به شوخی هم زده باشند باید از زنان کشورشان عذرخواهی کنند.
ولی واقعا این مثال رسایی است برای پاسخی که من به سوال حضرت عالی باید بدهم. ما یک زبان مبدا داریم و زبان مقصد. زبان مبدا، عربی است و زبان مقصد، فارسی.
به یقین چنین است که با تحدی قرآن ظرف این هزار و چهار صد سال هیچ کس نتوانسته است بگوید که قرآن زیبا نیست.
حتی آنها که وحیانی بودن آن را نیز قبول ندارند، زیبایی و صلابت قرآن را نمی توانند منکر شوند. پس یک زبان مبدا داریم با این درجه از بلندی که همه جای آن قله است.
برخی می گویند در ترجمه باید به زبان عموم مردم ، نزدیک شویم ؛ من این سخن را می پذیرم اما نه در حدی که شان کار را پایین بیاوریم ، باید مردم را بالا ببریم . من با این رویکرد در این ترجمه کار کردم. البته باز عرض می کنم در این حرفها هیچ ادعا نیست.
این حرفها معنایش این نیست که من موفق هم شده ام. عرض می کنم که قصدم این بوده است ؛ اما این که موفق شده ام یا نه؛ از خداوند خواسته ام که موفق شوم. بی گمان مترجم قرآن هم باید یک دوره ادب عربی را از آغاز تا امروز ببیند، هم امروالقیس را و هم نزار قبانی را؛ اما آنقدر که امروالقیس لازم است ، قبانی لازم نیست.
آنقدر که دیدن شعر شعرای دوره عباسی لازم است و یا اشعار شاعران دوزبانه ای مثل صاحب بن عباد، شاید، دیدن شعر شاعران امروز عربی زبان لازم نباشد؛ مگر برای تشحیذ ذوق ، مثل کاردی که با سنگ آن را صیقل بدهید.

حالا برای یک مترجم ، اگر بخواهیم اولویت قائل شویم ؛ زبان مبدا در اولویت است یا زبان مقصد؛
به نظر من ، هر دو به یک درجه مهمند. ترجمه هایی داریم که متاسفانه در هر دو زمینه ضعیفند. محققا مترجم باید به هر دو زبان احاطه داشته باشد؛ ولی به نظر من باید به زبان مقصد بیشتر چیرگی داشته باشند، زیرا آنچه در دسترس مردم قرار می گیرد، همان زبان مقصد و در کشور ما، زبان فارسی است.
حتی بسیار کسان هستند که خود، زبان عربی می دانند اما دوست دارند که قرآن یا متون اسلامی دیگر همچون صحیفه سجادیه یا نهج البلاغه را به ترجمه اهل قلم و از طریق اشخاصی که به زبان و ادب فارسی احاطه دارند، بخوانند.

شاید بتوان تمدن مصر باستان را تمدن پس از مرگ دانست. تمدن یونان را، تمدن عقل و تمدن عربی را تمدن متن. اگر با این پیشفرض جلو بیاییم.
در عین حال ، شناخت این متن و ایضاح و صورت بندی آن نیاز به یک رهیافت در علوم قرآنی دارد؛ یعنی مترجم باید حتما رهیافت مشخصی نسبت به علوم قرآنی داشته باشد. رهیافت شما با قرائت های جدیدی که از علوم قرآنی در عالم عرب مطرح شده و رایحه آن به واسطه ترجمه برخی آثار کشور ما هم رسیده چگونه بوده است.
مطمئنا در جای جای کلام خداوند، شما با این رهیافت در تماسید. از وحی و اسباب نزول بگیرید تا ناسخ و منسوخ و مسائل دیگر.

یقینا این طور است. رهیافتی که شما بدان اشاره می کنید، طیف بسیار وسیعی دارد، مثل یک رنگین کمان که از دو افق می گذرد. طرفینش واقعا گستره ای بلند را در بر می گیرد، آن هم با طیفهای مختلف. یعنی کلام ، فلسفه ، تاریخ و بخصوص بخش کلام.
طبیعی است بنده به عنوان یک مترجم شیعی ، خاصه در مباحث کلامی ، ناگزیر بلکه طالب آنم که در حواشی و زیرنویس ها به مسائلی نظیر عصمت انبیا جبر و اختیار و امثال آنها که به تفاریق و تناسب آیات ، پیش می آید: از دیدگاه شیعیان و خاصه مفسران و متکلمان شیعی ، اشاره کنم.
البته اگر به فهرست منابع من در پی گفتار یا موخره ای که بر ترجمه خود نوشته ام ، نگاهی بیندازید، خواهید دید که هرجا به خطوط قرمز اعتقاد شیعه ، لطمه ای وارد نشده است ، از منابع غیرشیعی هم استفاده برده ام ؛ مثلا در میان گذشتگان ، اعم از منابع تفسیری ، لغوی و کلامی ، هم منابع اهل تشیع هست و هم اهل تسنن.
هم تفسیر بیضاوی و جازالله زمخشری است {هرچند برخی او را شیعی می دانند} و هم ابوالفتوح و طبرسی و در معاصران هم مثلا تفسیر شیخ محمد عبده بر جزئ عم (چاپ 1324 ه.ق در مصر) هست و هم کتابهای قرآن پژوهی سمیع عاطف الذین شیعی معاصر لبنانی.

رحمن و رحیم را به بخشنده و بخشاینده ترجمه کرده اید. خاطرم هست که در همان جلد اول کشاف زمخشری ، وی معتقد است که در «رحمن» مبالغه ای هست که در «رحیم» نیست.
«ان زیاده فی البناء زیاده فی المعنا» در عین حال «رحمن» صفتی است که پیش از اسلام به خدا اطلاق می شده و بعد اسم خداوند شده در پس از اسلام.
یعنی صفت و اسم غالب شده برای خداوند. با وصف این که قیاس ترقی از عدنا به اعلی است و این که آنجا هم زمخشری جواب می دهد که در «رحمن» و «رحیم» این گونه نیست.
ما با «الرحمن» نعمتهای بزرگ را یاد می کنیم و با «رحیم» نعمتهای کوچک را. آن وقت در ترجمه «بخشنده بخشاینده» این معنای عدنا و اعلی. معنای مبالغه و غیرمبالغه ای که در بحث ادبی زمخشری می بینیم ، اطلاقش وجود دارد یا نه؛

اینجا بحثی هست که پارسال در ایامی که جشنواره قرآن بود در ماه مبارک رمضان ، عزیزان بزرگوار دانشمندی که از قم تشریف آورده بودند، البته دو تن به نمایندگی از یک هیات از علمای قم در واقع پیشنهاد استاد بهاءالدین خرمشاهی را به عمل درآوردند که در موخره قرآن ترجمه خود گفته بود بهتر است قرآن دستجمعی ترجمه شود؛ 2 بزرگوار دانشمندی که الحق بسیار هم به کار خود مسلط بودند و بسیار دانشمند هم بودند، آن لجنه کارها را تقسیم کرده اند.
یعنی یک نفر مسوول واژه یابی است و یک نفر فقط مسوول تفسیرهاست. آنها از باب نمونه «بسم الله الرحمن الرحیم » را طوری ترجمه فرموده بودند که شامل همه معانی پنهان و پیدای آن بشود، که به نظر من هرچند عالمانه بود اما، دلچسب نبود.
در آن جلسه من عرض کردم که این نوع ترجمه ها وارد کردن حوزه تفسیر، به قلمرو ترجمه است. ترجمه ریزش دارد. خود خدای تبارک و تعالی فرموده: «رحمن و رحیم».
یعنی از دو کلمه استفاده فرموده است. در ترجمه هم باید از دو کلمه بهره برد. باید همان طور که خود خدای تبارک و تعالی گفته «رحمن و رحیم» یعنی از دو تا کلمه استفاده کرده است ، شما هم از دو کلمه استفاده بکنید.
حتی المقدور نه کمتر و نه بیشتر. به همین روی ، بنده در ترجمه خود در تمام قرآن یک بار هم از مترادف استفاده نبرده ام ؛ چون اعتقادم بر این بوده که اگر قرار باشد مترادف بیاید، خود خدا هم می آورد.
همین طور است در معادل یابی ها، اگر یک کلمه در قرآن مثلا علاوه بر معنای خود، چون صفت شبهه است و یا چون صیغه مبالغه است ، دلالت بر معانی دیگری جز معنای اصلی خود دارد، راه آن است که یا کلمه ای در فارسی پیدا کنیم که درست مانند معادل عربی خود، با وجود «یک کلمه بودن» همه آن معانی اضافی را در خود داشته باشد؛ یا تن به ریزش در ترجمه بدهیم و معادلی نزدیک به آن پیدا کنیم.
این کلمه ممکن است ریزش از لحاظ معنا داشته باشد.

آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید.
«بخشنده» بخشی از «رحمن» را نشان می دهد. بنده به همین بسنده کردم برای این که یک کلمه در برابر یک کلمه آمده باشد و اگر بنده بخواهم برای «رحمن» یک مجموعه از واژه ها بگذارم تا تمام معانی نهفته در آن را نشان بدهم ، اصلا از ترجمه خارج شده ام.

خوب همین بخشنده بخشاینده را، رحمن رحیم ، که از رحم می آید، فعلان فعیل ، این مترتب به این معنا هست که فکر می کنید «بخشنده بخشاینده» با آن ریزشی که می گویید و با این قاعده ای که از زمخشری یاد کردم در ترجمه به «بخشنده بخشاینده» آیا اتم معنا را دارد؛
به نظر من دارد. هیچ کس را از سلمان فارسی نزدیک تر به قرآن و فارس بودن و پیغمبر نداریم.
وقتی او در ترجمه «بسم الله» می گوید: «به نام یزدان بخشنده بخشاینده» ما چه می توانیم بهتر از آن بگوییم؛ من در تاجیکستان وقتی به ترجمه شروع کردم ، نخست همین «بسم الله» را ترجمه کردم و مطلقا ترجمه سلمان فارسی را نشنیده بودم ، خود من به فکرم رسید که «رحمان و رحیم» را «بخشنده بخشاینده» ترجمه کنم.
دیدم «رحمن و رحیم» از یک ریشه است و خود خداوند از یک ریشه این دو کلمه را آورده است. من هم گفتم که تاسی کنم و از یک ریشه برای «رحمن و رحیم» بیاورم و همین کار را هم کردم ؛ «به نام خداوند بخشنده بخشاینده».

در آیه نور این گونه آمده است که : «الله نورالسموات والارض ، مثل نوره کمشکوه». «مشکوه» را ترجمه کرده اید، «چراغدان»، «مشکوه فیها مصباح ، المصباح فی زجاجه» «چراغدانی ، در آن چراغی».
«مشکوه » را در مراجعه به لغتهای عربی و عربی قدیم ، «کوه غیرناقده» می بینیم به معنای جایی که به پشت راه ندارد؛ یعنی طاقچه ای فرورفته در دیوار که به پشت راه ندارد. آیا این طاقچه فرورفته در دیوار، خود «مشکوه» نیست ؛ در حالی که شما چراغدان ترجمه کرده اید؛

درست است که «کوه» به معنای طاقچه است و فرورفتگی ، ولی نه الزاما فقط در دیوار. یعنی سفالینه هایی که در گرمارود هم در کودکی می دیدم ، این طور بود، در مسجد گرمارود قبل از آمدن برق (بعد از انقلاب برق به گرمارود ما آمده است ).
از همین فانوس گونه ها استفاده می کردند. از یک طرف شمع در آن می گذاشتند و از نقاط دیگر بسته بود تا باد آن را خاموش نکند.
فانوس هم در واقع شمعی است یا چراغی در محفظه ای که آن را از باد نگه می دارند. این چراغدان است حال به صورت کوه باشد یا نه ، قابل حمل باشد یا نه.
این که می فرمایید به صورت طاقچه در دیوار، وجود می داشته است ، شاید در مساجد اولیه صدر اسلام چنین بوده ، ولی بعدها یقینا آن را به شکل فانوس ساخته اند. وقتی می گوییم چراغدان ، اعم از این است که قابل حمل باشد یا نباشد.

در آیاتی که شامل تمثیل و تشبیه و مطالب این چنینی است مثل آیه 31 سوره حج «و من یشرک بالله فکانما خرمن السما و فتخطفه الطیر...» که از آن آیات اساسی است ؛ با تشبیهات و تمثیلات چه کردید؛
ترجمه من این است : «پاک آیینان برای خداوند باشید، نه شرک ورزیدگان به او و هر کس به خداوند شرک ورزد، چونان است که از آسمان فرو افتد و پرندگان او را بربایند یا باد او را به جایی دور اندازد.»
همانی که خود خداوند فرموده است.

یا درباره سوره حدید: «نور هم سعی بین ایدیهم و بایمانهم»؛
«روزی که زنان و مردان مومن را بنگری که نورشان از جلو و کناره راستشان پیش می شتابد.»

این «سعی ایدیهم و بایمانهم» چرا «سعی» را نفرمودید «می دود»؛
خوب چون ممکن است که انسان سعی بکند بی آن که بدود.

نمی دانیم از قدما چه کسی است که گفته: (اگر تنها یک آیه از قرآن وجود داشت و همین آیه «قبل یا ارض ابلعی ماک و یا سما اقلعی...» بود ما اعجاز قرآن را می پذیرفتیم)، این آیه را حضرت عالی چگونه ترجمه کرده اید؛
«و گفته شد: این زمین آبت را فروخور و ای آسمان از باریدن باز ایست و آب فروکش کرد و کار پایان یافت و کشتی بر کوه جودی راست ایستاد و گفت شد نابود باد گروه ستمکاران.»

و نیز «سبحانه و تعالی ان ما یشرکون» را چطور؛
«پاکا و فرا برترا! که او است از آنچه بدو شرکت می ورزند.»

به عنوان آخرین سوال مزیت ترجمه خود را برحدود 40 ترجمه ای که به اذعان دانشنامه قران تا به حال احصا شده ، در چه می بینید؛
من دست همه مترجمان را می بوسم. بنده تلاشی کرده ام که خودم به قرآن نزدیک شوم. مزیتی اگر باشد باید مردم بگویند و تشخیص بدهند و من ادعایی که مزیتی دارد، ندارم.
در طول تاریخ سابقه نداشته است که یک شاعر، قرآن را ترجمه کند، من خواستم که مردم ما، این تجربه را نیز ببینند. امیدوارم بپسندند اما هیچ ادعایی ندارم.
به قول حافظ این متاعم که همی بینی و کمتر زنیم.

محمد جواد ادبی
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها