گفت‌وگو با مردی که دوستش را کشت

موادمخدر؛ نقطه پایان رفاقت قدیمی

وقتی پرویز و شاپور، پیمان دوستی را در خیابان‌های خاکی محله قدیمی کرج بستند و تصمیم گرفتند تا زنده هستند پشت هم را خالی نکنند و برادرخوانده‌هایی باشند که هیچ‌وقت همدیگر را تنها نمی‌گذارند. گذشت سال‌ها و ازدواج کردن آنها و گرفتاری‌های زندگی هم نتوانست این پیوند دوستی را سست کند و آنها همچنان با هم بودند تا این‌که سال‌ها بعد پرویز در خانه مجردی‌اش به قتل رسید. پلیس متوجه شد قاتل کسی نیست جز شاپور، دوست قدیمی مقتول که برای کشیدن شیشه به خانه دوستش رفته و بعد او را به قتل رسانده ‌است.
کد خبر: ۴۸۵۶۷۵

حالا شاپور بعد از مدت‌ها توانسته رضایت اولیای‌دم را بگیرد و دوباره به زندگی امیدوار شود و قضات او را به لحاظ جنبه عمومی جرم محاکمه می‌کنند. این مرد که در دادگاه کیفری‌ استان البرز محاکمه شده ‌است، جزئیات درگیری با پرویز و علت قتل و آنچه در این مدت بر آنها گذشته است را توضیح می‌دهد.

تو و پرویز چه مدتی بود که با هم دوست بودید؟

خیلی سال بود که با هم بودیم. او از برادر به من نزدیک‌تر بود.

پس چرا او را کشتی؟

توهم شیشه باعث شد دست به این‌کار بزنم.

بیشتر توضیح بده. توهم شیشه یعنی چه؟

با هم شیشه کشیده‌ بودیم و من دچار توهم ناشی از آن شده‌ بودم و فکر می‌کردم پرویز می‌خواهد مرا بکشد.

هر دو معتاد بودید؟

بله، مواد می‌کشیدیم. سال‌ها بود که مواد می‌زدیم، اما از وقتی شیشه می‌کشیدم خیلی توهم می‌زدم.

کجا مواد می‌کشیدید؟

بیشتر اوقات در خانه پرویز. اما گاهی هم که زن و بچه من نبودند در خانه من مواد مصرف می‌کردیم.

وقتی می‌خواستی دوستت را بکشی کسی در خانه نبود؟

سه نفر بودیم که مواد می‌کشیدیم، اما درزمان حادثه نفر سوم رفته‌ بود و من و پرویز تنها بودیم.

چه اتفاقی بین تو و پرویز افتاد؟ چرا با هم درگیر شدید؟

فکر می‌کردم پرویز می‌خواهد مرا بکشد. وقتی چاقو را در کمر او دیدم مطمئن شدم جانم در خطر است. به همین علت قبل از این‌که او کاری بکند، من زدمش.

با چه چیزی پرویز را زدی؟

دسته کلنگی آن اطراف بود که برداشتم و به سر پرویز کوبیدم.

اما دوستی که با شما بوده گفته است تو از قبل نقشه قتل پرویز را طراحی کرده بودی.

نه، این‌طور نیست.

آن مرد مدعی شده تو قصد کشتن پرویز را داشتی و گفته ‌بودی می‌خواهی او را بکشی و ماشینش را سرقت کنی و به همین خاطر هم آن روز به خانه مقتول رفتید.

نه، قبول ندارم.

پس چرا در بازجویی‌ها قبول کردی و گفتی نقشه کشیده ‌بودی پرویز را بکشی و زمان قتل هم حمید دوستت از ترس خانه را ترک کرد؟

من ترسیده ‌بودم و اصلا نمی‌دانستم باید در بازجویی‌ها چه بگویم. هرچه از من می‌پرسیدند حرف پلیس را تایید می‌کردم. وقتی مواد کشیدیم حمید گفت با ماشین پرویز بیرون می‌رود تا سیگار بخرد. من هم داشتم آماده می‌شدم تا دوباره شیشه بکشم که چاقوی پرویز را دیدم و ترسیدم و او را زدم.

خانواده پرویز کجا بودند؟

پرویز پیش زن و بچه‌اش مواد نمی‌کشید و برای این‌که مواد مصرف کند خانه‌ای اجاره کرده‌ بود و مجردی در آنجا زندگی می‌کرد. ما هم گاهی با او در خانه‌اش مواد می‌کشیدیم.

چطور شد پرویز در برابر تو مقاومت نکرد؟

او را غافلگیر کردم. به پشتی تکیه داده‌ بود. در یک لحظه دسته کلنگ را بلند کردم و به سرش کوبیدم. وقتی بدنش شل شد ضربات بعدی را زدم. جوری او را غافلگیر کردم که نتوانست واکنشی از خودش نشان دهد.

بعد از قتل چه کردی؟

بعد از قتل، حمید رسید و گفت چرا این‌کار را کردی. اصلا نمی‌دانستم باید چه جوابی بدهم. گفتم پرویز می‌خواست مرا بکشد. بعد هم مدارک ماشین را برداشتیم و فرار کردیم.

چرا مدارک ماشین را برداشتید؟

نمی‌دانم. شاید به این خاطر که اگر پلیس ما را دستگیر کرد به سرقتی بودن ماشین شک نکند.

پس تو کاملا هوشیار بودی و می‌دانستی چه می‌کنی؟

نه. من دچار توهم بودم.

اگر دچار توهم بودی پس چرا برای این‌که پلیس دستگیرت نکند و به دردسر نیفتی، مدارک را برداشتی؟ پس هوشیار بودی.

نمی‌دانم چه بگویم.البته این‌که فرار کنیم پیشنهاد حمید بود.

چرا ماشین را فروختید؟

حمید گفت بهتراست این‌کار را بکنیم و پولی به دست بیاوریم و مواد بکشیم.

چطور بازداشت شدید؟

از طریق ماشین. حمید ماشین را به صورت قولنامه‌ای فروخته بود و ما از این طریق شناسایی و بازداشت شدیم.

با جسد پرویز چه کردید؟

او را در خانه‌اش رها کردیم.پسرش بعد از چند روز به دنبال پدر رفته‌ بود و او را در خانه پیدا کرده‌ بود و بعد هم که از طریق ماشین ما را شناسایی و بازداشت کردند.

سابقه‌دار هستی؟

بله. چند بار به‌خاطر سرقت و دعوا بازداشت شده بودم.

تو که سابقه‌دار بودی و می‌دانستی چه سرنوشتی در انتظار توست چرا این‌کار را کردی؟

فکر نمی‌کردم بازداشت شوم. فکر می‌کردم نقشه‌ام بی‌نقص است و ما می‌توانیم فرار کنیم.

همسر و فرزند داری؟

بله. یک دختر پنج ساله دارم که همه زندگی من است.

چرا به سرنوشت بچه‌های دوستت فکر نکردی. او هم همسر و فرزند دارد؟

بله. قبول دارم اشتباه کردم.

خانواده مقتول رضایت دادند. چطور توانستی رضایت آنها را جلب کنی؟

خانواده‌ام خیلی تلاش کردند. مادر و همسرم مرتب مقابل خانه آنها می‌رفتند و التماس می‌کردند. خدا را شکر آنها خیلی آدم‌های خوبی هستند و مرا بخشیدند.

دیه نگرفتند؟

پرویز مرد ثروتمندی نبود.راستش ما هرچه داشتیم مواد می‌کشیدیم و هردو‌ خیلی به فکر زن و زندگی​مان نبودیم. با این حال من خانه‌ای داشتم و به همسرم وکالت دادم آن را فروخت و پول دیه را داد. همسر پرویز و بچه‌هایش هم رضایت دادند. البته پول درخواستی آنها بیشتر از پول خانه‌ای بود که من داشتم.

مادرم هم هرچه داشت فروخت. با این حال ما خیلی از آنها تشکر می‌کنیم که رضایت دادند و من توانستم از اعدام نجات پیدا کنم. حقشان بود این پول را بگیرند. هرچقدر هم بتوانم به آنها کمک می‌کنم تا بتوانند دوباره روی پای خودشان بایستند و از نظر مالی تامین شوند.

بعد از این‌که دوران محکومیتت را گذراندی چه خواهی کرد؟

از قضات درخواست کردم به من تخفیف بدهند تا بتوانم زندگی‌ام را دوباره بسازم. من خیلی نگران همسر و دخترم هستم.‌ آنها لیاقت یک زندگی خوب را دارند، اما با کارم زندگی​شان را نابود کردم. امیدوارم حکمی که می‌دهند زیاد سنگین نباشد تا بتوانم زودتر آزاد شوم و دوباره کار کنم تا زندگی آنها تامین شود.

چه تضمینی وجود دارد که تو دوباره به سمت مواد نروی؟

قول می‌دهم این‌کار را نکنم. هر تضمینی که بخواهند می‌دهم. هرکاری بخواهند انجام می‌دهم. من در زندان قرآن خواندن و نماز خواندن را یاد گرفتم. به خداوند توکل کردم و از او کمک خواستم. حالا هم توکلم به خداست. من فکر می‌کنم بتوانم زندگی‌خوبی برای خانواده‌ام درست کنم. عاقل شدم و دیگر خطا نمی‌کنم.

دوستان ناباب را کنار گذاشتم و دیگر مواد نمی‌کشم. نماز می‌خوانم و در سختی‌ها از خودم ضعف نشان نمی‌دهم. سعی می‌کنم شغل شرافتمندی یاد بگیرم و کار کنم. در کارگاه‌های مهارت‌یابی زندان شرکت کردم وکار یاد گرفتم. فکر می‌کنم وقتی از زندان بیرون بیایم بتوانم شغلی برای خودم دست و پا کنم و خانواده‌ام را از این بدبختی نجات دهم.

مرجان لقایی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها