
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتر است کمی به گذشته دور برویم. آیا خاطراتی از پدر بزرگ ها یا مادر بزرگ هایتان در ذهن دارید؟
مادربزرگ مادریام را هرگز ندیدم، اما مادر پدرم را هم دیدم و هم خیلی دوستش داشتم. یادم است وقتی او فوت کرد من پشت آمبولانس میدویدم و نمیگذاشتم که آنها مادربزرگم را ببرند. بیشتر روزها وقتی از مدرسه به خانه میآمدم، مادرم ظرف غذایی را به من میداد تا برای مادربزرگم ببرم.
گویا مادر شما اصالتا ایرانی نیستند؟
مادر من اهل باکو بود و وقتی جنگ شد به همراه پدر و مادرش از باکو به رشت آمد.
حتما در همانجا هم با پدرتان آشنا شد؟
خیر. در سفری که پدرم به باکو رفته بود با مادرم آشنا شد و در آنجا از مادرم خواستگاری کرد. مادرم در شوروی تحصیل کرده بود و چون مدرک دانشگاه باکو در آن زمان معتبرتر از مدرک تحصیلی دانشگاههای ایران بود پس از این که مادرم به ایران آمد به عنوان دبیر ورزش مشغول به کار شد.
شغل پدرتان چه بود؟
پدرم کارمند وزارت امورخارجه بود.
بنابه شرایط اجتماعی آن دوره، پدرتان با کارکردن مادرتان در خارج از خانه مخالفت نمیکرد؟
پدرم آدم روشنفکری بود و هرگز مانع کارکردن مادرم نشد البته مادرم هم در کارش بسیار موفق بود.
خودتان در چه سالی ازدواج کردید؟
من 17 ساله بودم که به عقد یکی از اقواممان درآمدم. البته در آن زمان مثل امروز نبود که دخترها دستشان در انتخاب همسر آیندهشان باز باشد.
آن موقع به من گفتند باید با فلانی ازدواج کنی، من هم قبول کردم.
چند فرزند دارید؟
من دو دختر به نامهای نازی و نیلوفر دارم. نازی در فرانسه زندگی میکند و نیلوفر در شمال.
از تهران قدیم چه چیزهایی را به خاطر دارید؟
من خیلی از تهران قدیم چیزی به یاد ندارم. چون کودکیام را در رشت گذراندم و تنها توپخانه و شاهآباد سابق را به خاطر دارم.
چون دبیرستانم در خیابان شاهآباد بود. دبیرستانمان هم یکی از دبیرستانهای معروف آن زمان بود و مادرم هم آنجا تدریس میکرد.
چند برادر و خواهر دارید؟
دو خواهر و سه برادر دارم. البته یکی از برادرهایم چند سال پیش فوت کرد و الان یک خواهر و یک برادرم در لندن زندگی میکنند و تنها یک برادرم در ایران زندگی میکند.
شما بچه چندم خانواده هستید؟
من بچه اول بودم. برای همین حسابی به برادر و خواهرهای دیگرم ریاست میکردم و آنها هم از من خیلی حساب میبردند.
بهترین تفریح کودکیتان چه بود؟
پدرم یک ماشین داشت که اکثر اوقات ما را سوار آن میکرد و به سفر میبرد.
بخصوص به اوشان و فشم و دربند زیاد میرفتیم و حسابی هم به ما خوش میگذشت.
وضعیت درسیتان چطور بود؟ به نظر میرسد دانشآموز بازیگوشی بودید.
بله. دقیقا همینطور است. اصلا روی پاهایم بند نبودم، اما چون درسم خوب بود، مدیران مدرسه تحمل میکردند و هیچ وقت اخراجم نکردند.
اگر در درسی نمرهای هم کم میآوردم، کمکم میکردند. در ضمن در تمام کارهای هنری مدرسه شرکت میکردم. به هر حال حسابی خودم را در دل معلمها و مدیران جا کرده بودم.
چگونه وارد دنیای بازیگری شدید؟
من از کودکی عاشق بازیگری بودم. البته خانوادهام هم با هنر بیگانه نبودند. شوهر عمهام، کارگردان تئاتر بود و من از طریق او با بازیگران زیادی آشنا شدم. البته ما نسبت دوری هم با خانم شهلا ریاحی و بهمن فرمانآرا داریم.
اولین بار چگونه با تئاتر و سینما آشنا شدید؟
امیرابراهیمی: من از کودکی عاشق بازیگری بودم. البته خانوادهام هم با هنر بیگانه نبودند. شوهر عمهام، کارگردان تئاتر بود و من از طریق او با بازیگران زیادی آشنا شدم. البته ما نسبت دوری هم با خانم شهلا ریاحی و بهمن فرمانآرا داریم
خانوادهتان با حضور شما در این عرصه مخالفتی نداشتند؟
مادرم خیر، اما پدرم تا حدی مخالف بود. او میگفت این کار آخر و عاقبت ندارد، اما بالاخره توانستم پدرم را راضی کنم و وارد کار تئاتر شوم.
مردم آن زمان چقدر اهل تماشای تئاتر و دیدن فیلم بودند؟
خیلی زیاد. مردم عاشق فیلم و نمایش بودند و آن زمان هم مثل امروز نبود که مثل نان تافتون، فیلم بیرون بیاید. آن زمان اکران فیلمها خیلی طولانی بود ولی با این حال فروش خوبی هم داشتند.
قیمت بلیتها چطور بود؟
خیلی ارزان بود. مثل الان نبود که دیدن یک فیلم برای یک خانواده پنج نفری صد هزار تومان تمام شود. یادم است ما با 2 هزار تومان به مشهد میرفتیم و حسابی هم برای خودمان خرید میکردیم.
از چه سالی وارد سینما شدید؟
سال 42، 43 بود که وارد سینما شدم.
ولی اکثر مردم شما را با نقش چهلگیس در فیلم حسنکچل میشناسند. چگونه این نقش به شما واگذار شد؟
قبل از حضورم در این فیلم آشنایی چندانی با مرحوم علی حاتمی نداشتم و فقط از طریق شوهرم تهیهکننده فیلم را میشناختم. یک روز آقای حاتمی مرا در دفتر ایشان دیدند و از من خواستند که این نقش را بازی کنم، اما همان موقع به من گفتند این فیلم موزیکال است و معلوم نیست که اصلا بفروشد یا نه، اما با این حال من قبول کردم که این نقش را بازی کنم و جالب اینجاست که فیلم حسن کچل در زمان خودش یعنی سال 1349 چیزی حدود 9 میلیون تومان فروخت و من هم برای بازی در این فیلم ده هزار تومان گرفتم.
آیا در آن زمان مثل امروز بین بازیگران رقابت وجود داشت؟
خیر. به هیچ وجه. هر بازیگری جایگاه خاص خودش را داشت و مثل امروز نبود که بازیگران برای گرفتن نقش، زیر آب هم را بزنند.
مجموعه بدون شرح اولین کار شما پس از انقلاب بود. آیا در آن زمان توانستید پس از سالها دوری از فعالیت هنری مجددا خودتان را با فضای بازیگری وفق دهید؟
بله. چون یک بازیگر هیچ وقت حس و تکنیک بازیگری را از یاد نمیبرد و حتی اگر زمان زیادی هم بگذرد او میتواند جلوی دوربین برود و نقش را اجرا کند. بنابراین مشکل چندانی برای بازی در این سریال نداشتم.
آخرین باری که به سینما رفتید کجا بود؟
فکر میکنم سال گذشته بود که رفتم و فیلم خودم یعنی ورود آقایان ممنوع را دیدم.
میخواستم ببینم سکانس بازی من چطور از کار درآمده است. هرچند که از رامبد جوان بهخاطر نوع نوشتن اسم من در تیتراژ گلهمند هستم.
چرا؟
چون ایشان هیچ احترامی برای من قائل نشدند و اسم مرا در انتهای تیتراژ نوشتند. متاسفانه امروزه در سینما اخلاق و احترام وجود ندارد.
اگر بخواهید از کسی که بیشترین تاثیر را در زندگیتان گذاشته است یاد کنید آن شخص چه کسی است؟
خیلیها به من کمک کردند و راه را به من نشان دادند. اما مادرم همیشه حامی من بود و برای بازیگرشدن تشویقم میکرد.
از همدورهایهایتان هم خبری دارید؟
نه اصلا. به طور کلی من زیاد اهل رفت و آمد نیستم. البته با اقوام نزدیکم رفت و آمد دارم، اما تنهایی را ترجیح میدهم.
در تنهاییتان بیشتر چه کارهایی انجام میدهید؟
کتاب میخوانم، گلکاری میکنم، آشپزی و...
پس ارتباط خوبی با کارهای خانه دارید؟
بله، آن را خیلی دوست دارم و هیچوقت هم دوست نداشتهام کارهایم را دیگران انجام دهند.
بیشتر بازیگران پیشکسوت به ماندگاری فکر میکنند. آیا این مساله دغدغه شما هم هست؟
من زیاد راجع به این مسائل فکر نمیکنم. همیشه سعی کردهام ارتباط مستقیم و خوبی با مردم داشته باشم. یک بازیگر نباید خودش را از مردم پنهان کند، چون آنها مشوق واقعی ما هستند.
در هر حال من سعی میکنم با اعمال و رفتارم ماندگاریام را تثبیت کنم.
در حال حاضر چه میکنید؟
چند تا فیلمنامه دستم است که بخوانم، اما متاسفانه آنقدر قصهها ضعیف نوشته شدهاند که آدم هیچ رغبتی برای بازی در آنها پیدا نمیکند. جالب اینجاست که بعضی متنها را سر صحنه مینویسند و دست بازیگر میدهند و به قول خود نویسندهها داغ داغ به دستمان میرسد که به نظرم این کار شیوه درستی نیست، چون در نهایت خروجی خوبی نخواهیم داشت.
میخواهم بدانم پس از این همه سال حضور در عرصه بازیگری آیا به حرف پدرتان رسیدید یا خیر؛ این که اشاره کردید ایشان گفتند: دختر این کار برای تو نان و آب نمیشود و آخر و عاقبت ندارد؟
بله، البته من تاوان عشق به دنیای بازیگری را دادم. هرچند الان به هیچ وجه به دختران و پسران جوان توصیه نمیکنم که وارد این حرفه شوند، چون تهیهکنندهها بسیار خسیس شدهاند و پول آدم را نمیدهند.
آن وقت نمیدانم آنها با این تورم چگونه میخواهند زندگی کنند.
محبوبه ریاستی / جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
«جامجم» در گفتوگو با عضو هیات علمی مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی به بررسی اثرات منفی حفر چاههای عمیق میپردازد
سخنگوی صنعت آب در گفتوگو با جامجم: