پیرمرد متهم به قتل از دلایل ارتکاب جرم می‌گوید

ای‌کاش کسی مانع اشتباه من می‌شد

ارتکاب جرم در 75 سالگی اتفاقی است که سعید را از دیگر مجرمان متمایز کرد و او را در مرکز توجه رسانه‌ها قرار داد. این مرد که دارای چندین فرزند و نوه‌ است متهم به قتل کودکی 5 ساله شده است. خودش می‌گوید قصد قتل کودک را نداشته و درگیری‌اش با پدر این کودک بوده و بلافاصله بعد از قتل او پشیمان شده‌است.
کد خبر: ۴۵۱۶۶۵

هرچند یکی از اولیای‌دم رضایت داده اما با درخواست ولی‌دم دیگر، این مرد در معرض صدور حکم قصاص است و می‌گوید حاضر نیست برای بخشش التماس کند.

سعید که در شعبه 71 دادگاه کیفری‌استان تهران محاکمه شده برای ما از سال‌های طولانی زندگی با همسرش و زندگی بدون او و آنچه باعث شد تا دست به قتل بزند می‌گوید.

در این سن ‌و سال تحمل زندان سخت نیست؟

به هر حال چاره‌ای ندارم. باید زندان را تحمل کنم.

چرا دست به قتل زدی؟

اصلا نمی‌خواستم این‌کار را بکنم، نمی‌دانم چرا چنین کاری کردم. من در این سال‌ها خیلی سالم زندگی کردم.

مقتول کودکی 5 ساله است. تو چه دشمنی با او داشتی که دست به قتلش زدی، آن هم با ضربات متعدد چاقو؟

من با پدرش درگیری داشتم. اصلا نمی‌دانم چرا بچه بیچاره را کشتم. اصلا حالیم نبود که چطور او را می‌زنم.

درگیری شما 2 مرحله داشت آن را توضیح بده؟

بار اول وقتی وارد خانه شدم عباس و پسرش خواب بودند، آنها بیدار شدند و من به عباس گفتم که چرا پولم را نمی‌دهی و درگیری لفظی پیدا کردم. او من را عصبانی کرد و من هم رفتم و کمی قیر آوردم و روی آنها ریختم.

یعنی بعد از این‌که بچه بیچاره را سوزاندی او را کشتی؟

البته قیر روی آنها نریخت و همه‌اش هدر رفت،اما حرف شما درست است، من می‌خواستم آنها را بسوزانم. البته نه این‌که خیلی بسوزانم، بیشتر می‌خواستم کاری کنم که از من بترسند. در واقع می‌خواستم عباس را وادار کنم که پولم را بدهد.

از مرحله دوم درگیری بگو؟

وقتی نتوانستم او را گیر بیندازم به سمتش حمله کردم. عباس دوید و من هم پسرش را به جای او زدم.

بچه بیچاره چه کرده‌بود؟

وقتی به سمتش حمله کردم خیلی عصبانی بودم. می‌خواستم به عباس صدمه بزنم، برایم مهم نبود چه چیز دم دستم است. بعد که آرام شدم فهمیدم خیلی اشتباه کردم.

چند ضربه به پسرک زدی ؟

نمی‌دانم، درست یادم نیست. خیلی عصبانی بودم چیز زیادی یادم نمی‌آید به همین خاطر هم نمی‌توانم توضیح دهم چه شد.

اصلا چرا با آن مرد درگیر شدی؟

عباس مستاجر من بود، او خیلی آدم بدی بود. من را کلافه کرده‌ بود، باید نودهزار تومان در ماه به من اجاره می‌داد که در واقع نمی‌داد، آن را 3 قسط می‌کرد و می‌داد. اصلا من نمی‌فهمیدم که چقدر پول دارم. پول قبض‌ها را هم نمی‌داد من را کلافه کرده ‌بود. داشتم از دستش دیوانه می‌شدم. هربار که می‌گفتم پولم را بده بهانه‌ای می‌آورد و نمی‌داد. من هم آن روز خیلی عصبانی شده ‌بودم. گفتم که باید همین حالا پولم را بدهی.

پول را از عباس می‌خواستی نه از پسر کوچکش. چرا اورا زدی؟

وقتی با عباس درگیر شدم او فرارکرد خیلی دنبالش دویدم اما نتوانستم او را بگیرم به همین خاطر هم برگشتم و پسرش را زدم اگر عباس می‌ایستاد و از دست من فرار نمی‌کرد که این اتفاق نمی‌افتاد.

چقدر دنبالش کردی؟

حدود یک ایستگاه اتوبوس دنبالش دویدم، مردم هم بودند اما نتوانستم او را بگیرم. کسی کمکم نکرد فقط می‌خندیدند.

گفتی مردم هم بودند. کسی برای جدا کردن شما دخالتی نکرد؟

نه هیچ‌کس این‌کار را نکرد اگر یکی از ما را می‌گرفتند دیگری حتما آرام می‌شد اما اصلا دخالت نکردند آنها فقط به ما می‌خندیدند و کسی حاضر نمی‌شد دخالت کند. ای‌کاش من را می‌گرفتند و نمی‌گذاشتند به خانه برگردم و آن فاجعه رخ ندهد.

اگر عباس تو را اذیت می‌کرد چرا او را از خانه بیرونش نمی‌کردی؟

8 ماه بود که در خانه من زندگی می‌کرد و هر فسادی که فکرش را بکنید می‌کرد. مواد می‌کشید و زن‌های بدکاره را به خانه می‌آورد و آبروی مرا در محل برده‌ بود. او خودش هم معتاد بود. چون مدت اجاره‌اش تمام نشده‌ بود نمی‌توانستم بیرونش کنم.

این گفته‌ها را در مرحله بازپرسی هم مطرح کردی، اما ثابت نشد. پلیس تحقیقات زیادی در این‌ باره کرده‌ است. چه مدرکی داری که این موضوع را ثابت کند؟

مدرکی ندارم، هرچه بود همان موقع بود. حالا این‌که همسایه‌ها حرف‌های من را تایید نکرده‌اند که دلیل نمی‌شود او این‌کارها را نکرده‌ باشد.

در مورد اتفاقی که بعد از قتل افتاد توضیح بده، کمکی به آن کودک کردی؟

من دیگر آنجا نماندم و فرار کردم. بعد از ظهر بود که به خودم آمدم و از کارم پشیمان شدم خیلی پشیمان شدم. من نباید با آن بچه این‌کار را می‌کردم به همین خاطر هم خودم ‌را سپردم دست قانون و به ماموران معرفی کردم.

دوران بازداشتت چطور گذشت؟

ماموران خیلی با من خوشرفتاری کردند، من هیچ بی‌احترامی از آنها ندیدم. آنها خیلی محترمانه از من پرسیدند که چه شده من هم جوابشان را دادم. این متهمانی که از ماموران بد می‌گویند خودشان بد کرده‌اند. والا ماموران خیلی با من خوب بودند. حتی وقتی از آنها می‌خواستم من پیرمرد را با دستبند نبرند می‌گفتند اگر منع قانونی نداشته‌باشد دستبند به دستت نمی‌زنیم و فقط زمانی که قانونا باید به دست من دستبند می‌زدند این‌کار را می‌کردند. بعد هم که به زندان منتقل شدم و در آنجا هم با زندانیان هستم.

مادر مقتول درخواست دیه کرده اما پدرش گفته که تو را نمی‌بخشد و قصاص می‌خواهد. تلاشی برای جلب رضایت پدر کودک کرده‌ای؟

من از مادر پسربچه خیلی ممنون هستم. او آدم خوبی‌است و با این‌که این زن و پسرش هیچ گناهی نداشتند و من به آنها ظلم کردم اما او من را بخشید به همین خاطر وظیفه خودم می‌دانم که از او تشکر کنم. از پدرش هم عذرخواهی می‌کنم اما باید بگویم که او خیلی مرا اذیت کرد خیلی آدم بی‌ادبی بود.

بیشتر توضیح بده یعنی چه که بی‌ادب بود؟

او جواب سلام من را نمی‌داد. من با این سنم به او سلام می‌کردم اما من را محل نمی‌گذاشت.

خب تو فرزند او را کشتی و این طبیعی است که ناراحت باشد.

این چه ربطی دارد. ما نان و نمک هم را خوردیم حالا چرا جواب سلام من را نمی‌دهد.

اگر او هم به دیه رضایت بدهد حاضری دیه را بپردازی؟

بله قبول می‌کنم هرچه قانون بگوید قبول می‌کنم. اصلا همین حالا هم بگویند دیه را بیاور آن را می‌آورم و روی میز قاضی می‌گذارم اما حاضر نیستم پدر آن بچه را ببینم. البته پدربزرگش مرد بزرگواری است. من شنیدم از پسرش خواسته که من را ببخشد و همه چیز تمام شود. من از او خیلی ممنونم اما عباس من را خیلی اذیت کرد و من نمی‌خواهم با او روبه‌رو شوم.

از روزهای زندان بگو؟

سخت می‌گذرد، من در زندان راحت نیستم. آدم آبروداری بودم، اصلا نمی‌دانستم زندان چیست. 6 تا بچه‌دارم و چندین نوه، دختری دانشجو دارم، او مجرد است و تنها در خانه مانده البته خواهرانش نمی‌گذارند به او سخت بگذرد اما نبود من اذیتش می‌کند. دختر دم‌بختم تنها شده و سرنوشتش به خاطر این کار من تحت تاثیر قرار گرفته. به هر حال من باید در زندان بمانم تا قانون تکلیفم را روشن کند. در زندان هم با توجه به این‌که نجاری بلدم و شغلم نجاری بوده گاهی به کارگاه می‌روم و کارهایی می‌کنم. به هر حال سخت می‌گذرد.

از خانه و زندگی‌ات خبر داری. می‌دانی خانه‌ات چه شده‌است؟

دخترم که مجرد است در خانه خواهرانش زندگی می‌کند و آنها نمی‌گذارند تنها باشد تاجایی که از بچه‌ها شنیده‌ام خانه‌ام توسط عباس قفل شده. عباس وانت گرفته و جهیزیه دخترم را برده ‌است و در خانه‌ام را هم قفل کرده، دخترانم هم اعتراضی نکردند. آنها می‌گویند عباس هرچه بگوید گوش می‌کنند چون می‌خواهند من آزاد بشوم و دوست ندارند که مشکلی برای من پیش بیاید.

بچه‌هایت برای بخشش تو از طرف عباس کاری کرده‌اند؟

آنها با اقوام عباس تماس گرفته‌اند و خیلی تلاش کرده‌اند با خود او هم صحبت کنند. دختران و تنها پسرم خیلی تلاش می‌کنند که من را آزاد کنند و این سال‌های پایانی عمرم را در زندان نباشم.

حرفی باقی مانده که نگفته‌ باشی؟

نه حرفی نمانده فقط این‌که مردم وقتی می‌بینند 2 نفر دعوا می‌کنند آنها را جدا کنند چون بعد از چند دقیقه هر دو آنها آرام می‌شوند و درگیری ادامه پیدا نمی‌کند نه این‌که مثل پرونده من مردم بنشینند و نگاه کنند و بخندند. ای‌کاش کسی در آن لحظات عصبانیت من را کنترل می‌کرد.

مرجان لقایی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها