پشت شیشه یکی از اداره ها ایستاده ام. شهر سبز است. با خانه های محکم سفید پوش و برج های بلند. ببین چند هفته پیش بود که زلزله بلده را لرزاند و زمین خبر آمدنش را رساند به شهر ما.
کد خبر: ۴۳۸۶۲

ستونها از ترس به خود لرزیدند و لبهایمان به اشهد خواندن باز شد.
چند ثانیه بیشتر طول نکشید، اما وقتی تمام شد به خیالمان رسید چند هزار سال لرزیده ایم. ایستادیم به نماز آیات.
زلزله آخر گرچه در بلده بود، قزوین کشته داد. او آمد و روی دیوارهای غرب شهر ما را هم امضا کرد. ترک های عمیق روی دیوارهای آجری، شدند امضاهای ناجور و کج و کوله.
به یادگاری نوشت که آمدنی است. یادگار که نه، به خط و نشان بیشتری می مانست. همه گفتیم: چه خوب است که گسل های تهران هنوز خوابند. هر چند خواب سبک و خرگوشی.
با این همه دیوارهای غرب شهر از هم شکافتند. دهان باز کرده بودند به تعجب یا تضرع. شیشه هایی شکستند. طاقت نیاورده بودند.
سقفهایی هم از پا افتادند. خانه ها شدند به لرزانی یک رویا یا خاطره که می لرزد در چشمی پر از اشک تا فراموش شود.
مرگ و زندگی آدم های کوکی کلانشهر سیاه مان، فقط به چند ثانیه کم و بیش نیاز داشتند برای بدل شدن به هم.
دیروز قسمتی از تهران خراب شد از زلزله در بلده، فردا اگر بلرزد از تکانهای در هم گسلهای زیر پایش، چه خواهد شد؛
از خانم مهندس جدید، کارشناس ارشد زمین شناسی مهندسی می پرسم: چند نفر کشته می دهد اگر گسل البرز جنوبی یا شهر ری تکان به خودشان بدهند؛
او سرش را پایین می اندازد. می گوید: شمردنی نیست.تهران سردخانه ای بزرگ می شود که سیستم خنک کننده اش از کار افتاده است.
شهر را هاله ای از خاک و بوی تعفن می پوشاند. دکتر.م، فوق تخصص بیماری های عفونی می گوید: حساب بیماری های عفونی و میکربی جداست.
ضمن آن که بیشتر مراکز درمانی پیشرفته ما در تهران متمرکزند. او درباره تصورش از زلزله تهران می گوید: در تخصص ما مثل این است که قلب یک آدم زنده را توی 5 تا 15 ثانیه از سینه اش بکشی بیرون.
تهران قلب ایران است. و برای خاک شدنش 15 ثانیه برای کوچه های تنگ و باریک، 15 ثانیه برای، کوچه های آشتی کنان، خانه های پرخاطره کلنگی، سقاخانه ها با شمعهایشان، مسجدهای کوچک دنج و بازارهای شلوغ کهنه ساز، 15 ثانیه برای خانه های مسکونی که مدرسه شده اند برای یادگرفتن الفبا.
مدرسه هایی که به زلزله 7 ریشتری نیازی ندارند و حتی یک لگد محکم هم می تواند دیوار کسی را از هم بشکافد، 15 ثانیه برای همه بناهای قدیمی که مرمت نشده اند، برای خانه های به هم چسبیده عاشق که زلزله از هم جدایشان نکرده است، خانه هایی که ایمن نیستند و اگر از پا بیفتد چارچوبهای موریانه خورده و کنج دیوارها، هیچ کدام جای ساکنانشان نمی شوند.
خانم مهندس جدید می گوید: محدوده بهشت زهرا، امکان آبگیری بالایی دارد.میگویم: آب چرا؛!می گوید: ممکن است سطح تراز آبهای زیرزمینی بالا بیاید. در نتیجه شاید بهشت زهرا بشود یک باتق بزرگ آب بد بوی کافور و گلاب را از تن مرده ها می شوید.
زمین اق می زند و بوی گلاب کهنه سالهای دور را بیرون می ریزد.به کسی که نمی خواهد از او نام ببرم، می گویم: اولین اقدامات بعد از زلزله بلده در تهران چه بود؛
می گوید: چادرهای امدادرسانی در بیشتر مناطق.
می گویم: قبل از زلزله بلده چی؛ می گوید: نظارت به ساخت و ساز مساکن.
نقشه تهران را باز می کنم روی میز همه جا پر است از کوچه، میدان، خیابان، بزرگراه، اتوبان و گاه گاهی هم فضایی سبز هر چند کوچک.می گویم: پس چرا ساخت و سازها روی گسلها انجام شده است؛
می گوید: بافت شهر کهنه است.دلم می سوزد به حال باغهایی که خشک می شوند و جای سبزی شان را برجها می گیرند.توی تاکسی، رادیو از زلزله می گوید. گاهی بزرگی زمین لرزه را 6/2 و گاهی هم 5/5 اعلام می کند.
دانشجویی می خندد، می گوید: کسی می داند چرا توی بهشت زهرا کانال کشیده اند؛ شاید از اولین اقدامات، بعد از زلزله بلده در تهران حق کانالهای بزرگ و موازی در بهشت زهرا باشد. برای آدمهای کوکی کلانشهری که اگر زیر آوار بمانند. بویشان شهر را متعفن میکند.
کسی چه میداند، شاید اصلا ارائه یک سری تسهیلات به مرده ها از زنده ها ساده تر باشد.ریلهایی از هم گسسته می شوند، آسفالتی که کش می آید و دهان باز می کند، پلهایی قدیمی که قرار است بازسازی شوند و با زلزله کمی می شکنند.
چرا باید لوله های آب با هذیان گویی زمین لرزه بلده از هم بپاشد و آب تهران تا چند روز بعد از زلزله کدر باشد.
به خانم مهندس جدید می گویم: درباره مترو تهران چه نظری دارید؛می گوید: هیچ نظری ندارم.می گویم: مقاومت متروی تهران در برابر زلزله چقدر است؛
می گوید: بعد از زلزله مشخص می شود. البته ممکن است ورودی های مترو به طریقی مسدود شوند اما شنیده ام ضد زلزله است.
می گویم: پس چرا روز بعد از زلزله کسی توی مترو نبود؛می گوید: شاید مردم نمیتوانند اعتماد کنند.
خانم شریفی، روانشناس میگوید: تاثیر روانی از دست دادن میلیونها انسان در یک فاجعه چند ثانیه ای، خیلی خرد کننده است. متاسفانه همه به خسارات جانی و مالی فکر می کنند،اما شکنندگی روح را نباید دست کم گرفت.
او اشاره می کند به صحنه ای از زلزله بم که مردم تا مدتها گوش چسبانده بودند. روی زمین و سعی در نبش قبرهای تازه داشتند.
چرا که به خیالشان از دل خاک صدای زنده ها به گوش می رسید. او می گوید:در این مقوله ای نیست که بشود با آن سطحی برخورد کرد. مهندس جدید می گوید: پس از زلزله، تهران یک تپه بزرگ می شود تیر و تخته و آن وقت باید با لودر شهر را از اطراف جمع کرد و یکی از نو ساخت.
شهری که ابر شهر نباشد. یا حداقل همه مراکز علمی، فرهنگی، درمانی و سیاسی در آن متمرکز نشده باشد. دکتر.م، فوق تخصص بیماریهای عفونی می گوید: امیدوارم وقت زلزله من و خانواده ام ایران نباشیم.پشت شیشه یکی از اداره ها ایستاده ام و به بیرون نگاه می کنم.
مهندس معمار چه خوب میدانسته که کدام نما از شهر برای قاب پنجره شیرینتر است. یک شهر سبز با خانه های محکم و بلند که دست در گردن هم انداخته اند تا چهره کور خانه های حقیر و کلنگی دور دست را پشت سرشان پنهان کنند.


مریم یوشی زاده
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها