سیدرضا صائمی / جام‌جم

دنیا همه هیچ و مال دنیا همه هیچ

زندگی، خود یک اتفاق سهل و آسان است که روایت‌های ساده در دالان‌های زمانی ـ مکانی را به تجربه‌ای پیچیده بدل می‌سازد. به قول تیتراژ سریال هانیکو زندگی منشوری است در حرکت دوار.
کد خبر: ۴۳۵۳۱۵

صادق پروین آشتیانی همین موقعیت را بستری برای روایت قصه خود در تله‌فیلم «داستان‌های ناتمام دنیا» قرار می‌دهد و بدیهی است که اگر خاصیت و ذات زندگی این‌گونه است تمام داستان‌های دنیا نیز از حیث واقعیت فلسفی ذاتی یگانه و واحد دارند. مثل این می‌ماند که بگوییم زمین گرد است شاید نقطه پایان یک مسیر همان نقطه آغاز باشد و اصلا وقتی همه چیز در دایره هستی قرار می‌گیرد نقطه آغاز و پایان آن مشخص نیست و این حرکت همواره تداوم دارد. در داستان‌های ناتمام دنیا نیز می‌بینیم که چگونه سرنوشت آدم‌ها و تاثیر رفتارهای او به شکل زنجیره‌ای و حلقه‌‌وار به هم وصل شده و هیچ‌کس از این حلقه بیرون نیست.

در تله‌فیلم داستان‌های ناتمام دنیا با یک ساختار اپیزودیک مواجه هستیم که از یک موقعیت واحد، روایتی غیرخطی ارائه می‌دهد و در نهایت هیچ بودن مال دنیا را به تصویر می‌کشد. این‌که حرص و طمع آدمی در نهایت به نابودی او کشیده شده و این قانون زندگی و عالم است که هیچ بار کجی به منزل نمی‌رسد. داستان‌های ناتمام دنیا از 4 قصه مستقل با مفهوم واحدی تشکیل شده که در داستان اول شاهد حرص و طمع فرزندان بویژه پسر بزرگ‌تر هستیم که بعد از مرگ پدر و قبل از این‌که او را کفن و دفن کنند پول‌های بانکی را از حسابش بیرون می‌کشد اما بر اثر غفلت هنگامی که در حال خاک کردن جنازه است بسته‌های پول از جیبش افتاده و با آن خاک می‌شود. این همان پول حرامی است که در اپیزود‌های بعدی معلوم می‌شود چگونه بدست آمده و دراین راه چه انسان‌های دیگری را نیز نابود کرده است.

در اپیزود دوم مشخص می‌شود که این پول بدهی شخصی به نام بهروز است که برادرش بهنام آن را از طریق خلاف تهیه کرده و در نهایت نیز در دام پلیس می‌افتد. فیلم به اپیزود سوم می‌رود تا معلوم شود پولی که بهنام بدست آورده از چه طریقی بود و به این واسطه داستان جدیدی وارد فیلم می‌شود که در آن نشان می‌دهد فرهاد و دوستش مجید از طریق کیف قاپی به این پول دست یافته‌اند و بخاطر حرص و طمع برای تصاحب فردی آن با هم درگیر شده که فرهاد در دفاع از خود ناخواسته مجید را به قتل می‌رساند.

او برای فرار از این موقعیت تلاش می‌کند تا از طریق غیرقانونی از کشور خارج شود که بهنام با نقشه‌ای از پیش تعیین شده او را در بیابانی به قتل می‌رساند تا پول را به حاتم رسانده و برگه آزادی برادرش را بگیرد. از قدیم گفته‌اند دست بالای دست بسیار است و این قصه‌ها روایت تصویری و نمایشی همین مثل حکیمانه است و این‌که باد آورده را باد می‌برد. در اپیزود چهارم مشخص می‌شود پولی که فرهاد و مجید از زنی در گوشه خیابان دزدیده‌اند حاصل یک سرقت مسلحانه بوده که آرزو و همسرش آرمان برای درمان ناباروی همسرش از یک جواهر فروشی سرقت کرده‌اند.

واقعیت این است که قصه یک حکم اخلاقی و سنت الهی را دستمایه قرار داده تا نشان دهد پول حرام برای هیچ زخمی مرهم‌ نیست و در نهایت در یک چرخه معیوب نیست و نابود می‌شود. این‌که کار خلاف عاقبتی جز تباهی و پوچی ندارد و تصنیف پایانی فیلم نیز برهمین نکته تاکید می‌کند که کار دنیا و مال دنیا هیچ در هیچ است و اگر صداقت و درستی در کار نباشد نه تنها مشکلی از کسی حل نمی‌کند بلکه بخاطر حرص و طمع زیادی موجب نابودی آن می‌شود.

در پایان قصه دوربین در بهشت‌زهرا(س) از یک‌سو مراسم تشییع جنازه فرهاد را نشان می‌دهد و عاقبت او را و ازطرف دیگر کمی آن سوتر نمایی از قبر حاتم را نشان می‌دهد که دوربین به درون قبر حرکت کرده و پول‌های حرامی را نشان می‌دهد که در کنار جنازه او پراکنده شده و خوراک کرم‌ها شده است.

ساختار حلقوی و روایت غیرخطی داستان فارغ از زیباشناسی و تناسب فرمی ظرفیت خوبی فراهم می‌کند تا مضمون قصه بر آن نشسته و از امکان تاثیرگذاری اخلاقی برخوردار شود.

کارگردان تلاش کرده تا فقط قصه را تعریف کند و از شعارزدگی پیام اخلاقی بپرهیزد. خود قصه و شیوه روایت آن به‌گونه‌ای است که بخوبی از پس انتقال مفاهیم اخلاقی برمی‌آید. وقتی فرم به‌درستی و با جزئیات و دقیق چیده شود و فاقد خلأها و حفره‌های فیلمنامه‌ای نباشد دیگر لازم نیست تا برای برجسته نمایی مفهوم دچار پیام‌زدگی شود و به شکل افراطی بر کلام و دیالوگ‌ها تکیه کرد. قصه خودش دارد حرف خودش را می‌زند و مخاطب به اصطلاح به شیرفهم شدن نیازی ندارد.

به هرحال داستان‌های ناتمام دنیا اگرچه یک قصه تکراری است اما شیوه روایت و ساختار فرمی آن از تکراری بودن و ملال انگیز بودن آن کاسته و تماشای این قصه را برای بیننده جذاب کرده است. ریتم مناسب فیلم و انسجام مفهومی و درونی داستان نیز به این جذابیت افزوده است.

جالب این‌که قصه می‌توانست در اپیزود‌های دیگر و در یک بستر علت و معلولی همچنان نیز ادامه بیابد و اتفاقا همین ساختار مضمون و پیام اصلی فیلم هم هست، به این معنی که تجربه‌های انسانی صرفا یک تجربه زیسته فردی نیست و عالم واجد یک ساختار منسجم و زنجیره‌ای است که مبتنی بر قانون علت و معلول هر اتفاقی را به اتفاق دیگر وصل می‌کند و دنیا دار مکافات است. سرنوشت ما بازتابی از رفتارهایی است که به اراده خود انجام داده‌ایم و این حکایت همچنان باقی است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها