در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
کیهان:نقشه راه در گرگ و میش روزگار
«نقشه راه در گرگ و میش روزگار»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن میخوانید؛نقشه راه کدام است و در کدام موقعیت قرار گرفته ایم؟ کسانی از راه می پرسند که مقصدی را مراد کرده باشند. می دانند که انتخاب مقصد به میل و اراده آنهاست اما «راه» نه. مقصد، اختیاربردار است اما از این انتخاب که گذشتی، راه رسیدن به آن مقصد، اراده بردار نیست. هر مقصدی، راه های الزامی خود را دارد، فارغ از «میل» رهرو. و رهرو چون آن مقصد را اختیار کرده، رنج راه را به جان می خرد و با اشتیاق می پیماید حتی اگر راحت و آسانی «بیراهه» او را وسوسه کند. رهرو با تدبیری که عازم و جازم است، نه از سرزنش می هراسد و نه از سختی مسیر اما همواره مراقب نقشه است تا راه را گم نکند همچنان که احتیاط می کند تا آنجا که می تواند در گرگ و میش هوا نیفتد و اگر هم به تاریکی افتاد، لوازم عبور از آن را با خود داشته باشد.
ورود در چنین راه اندیشیده ای، فراز و نشیب، و تندی و کندی سرعت دارد اما یأس و تردید و بازگشت و نیمه کاره رها کردن سفر را ندارد. دشواری دارد اما بن بست ندارد. این، حکایت مردمان مومن و پارسایی است که می دانند «هرکس تقوای الهی پیشه کند، خداوند برای او راه خروج از مضیقه را قرار می دهد و بهره مند می کند از جایی که گمان نمی برد. و هرکس به خداوند توکل کند، پس پروردگار برای او کفایت می کند. خداوند اراده خویش را به انجام می رساند و برای هر چیزی قدر و اندازه ای قرار داده است».(آیات 2 و 3 سوره طلاق). حرف آخر- همین اول بحث- این که جامعه مؤمن و دارای نقشه راه، هرگز بن بست نمی شناسد حتی اگر زمان هایی فضا گرگ و میش شود. اهل بصیرت حتی در گرگ و میش فضا و غبارآلودگی آن نیز، دشمن و دوست را به اشتباه نمی گیرند و از رصد مقصد غافل نمی شوند. و البته که دیدن در مه گرفتگی و غبارآلودگی فضا، ظرفیت و توانایی و ابزار خود را می طلبد.
ما هنوز خیلی راه داریم تا بفهمیم مولای متقیان و امیر مومنان علی علیه السلام با چه سوز دلی فرمود «سرآغاز وقوع فتنه ها هواهایی است که پیروی می شود و بدعت هایی است که در دین می آورند... اگر باطل لباس حق نمی پوشید، امر بر پویندگان راه حق مشتبه نمی شد و اگر حق با باطل پوشانده نمی شد، زبان معاندین از سرزنش کوتاه می شد...». چه سرزنش ها که امام از همان فردای سقیفه از یهودیان و منافقین شنید و چه زخم زبان ها چشید به خاطر صحابه ای که با شعار عدالت به بیعت با او آمده بودند اما اکنون مقابل او ایستاده بودند و متهمش می کردند... اما امام به رغم این همه زبان های دراز، چشم به عمق دشمنی ها دوخت و انگشت اشاره از اعماق جبهه دشمن برنداشت آنجا که فرمود «ارم ببصرک اقصی القوم». چشم به عمق سپاه دشمن بدوزید، یعنی اینکه نه خواب بمانید و دشمنی ها را نبینید و نه، در صف پیاده نظام و تحریک شدگان دشمن متوقف بمانید. یعنی که اگر لازم شد، باید با چشمی پر از اشک به جنگ صحابه فزونخواه و امتیازطلب سابق رفت اما نباید از کانون جوشان دشمنی ها در جبهه اموی غافل شد. افسوس که در جبهه امام(ع) ژرف اندیشانی که افق های دورتر را ببینند یا دست کم به دیدبانی حضرت اعتماد کنند و از «گیر»ها بگذرند و به هنگام از جا بجنبند، کم بودند. گویا آنان را به زمین دوخته بودند. امام، نقشه راه را بارها با دقت و جزئیات به آنان باز گفت اما این راه و راهبر، رهروانی می خواست که ابتدا پا بر میل خود بنهند و از خود عبور کنند نه آنها که مرکبشان، هوس هایشان بود و خود به مرکب بسته بودند. این گروه دوم، نقشه راه را بد خواندند و بد فهمیدند چرا که اساساً زمامدار و اختیاردار خود نبودند. از کجا نقشه را بد خواندند؟ چرا پرت افتادند؟ چاره چه بود و تدبیر مطمئن کدام؟ نقشه راه ما کدام است؟ ماکه با جنبش خود جهانی را به جنب وجوش و سر ذوق آورده ایم اما گاه- بعضی هایمان- چنان بی پروا رفتار می کنیم که مجال گرگ و میش شدن اوضاع و دراز شدن زبان طعنه زنندگان فراهم می آید، این وسط چه کاره ایم؟
امیر مومنان(ع) در بحبوحه همان شرایط پرالتهاب روزگار خویش، خطبه ای ایراد فرموده اند که اگرچه در تعداد کلمات کوتاه اما در تبیین و کارگشایی بسیار بلندبالاست. امام در خطبه 176 نهج البلاغه، مختصات راهی را که باید رفت، به دقت برمی شمارد و روشن می کند که مقصد رضوان خدا نه با «تمنیات» و نه با «منیت » و تفرقه دست یافتنی نیست. با کلامی از رسول خدا(ص) آغاز می کند؛ «انّ الجنّه حفّت بالمکاره و انّ النّار حفّت بالشّهوات. همانا بهشت با ناگوارها و جهنم با خواسته ها و شهوت ها پیچیده شده است». حضرت پس از آن چند نکته راهبردی را بیان فرمود:
1- «و بدانید هیچ طاعت خدا نیست مگر که با اکراه انجام می شود و هیچ نافرمانی خدا وجود ندارد الا این که با شهوت و میل است. پس رحمت خدا از آن کسی است که از میل و خواسته خویش کنده شد و هوای نفس را سرکوب کرده است».
2- «و بدانید بندگان خدا که مومن شب را صبح نمی کند و صبح را به شب نمی رساند مگر این که نفس وی پیوسته نزد او مورد ظن و اتهام فراوان است. پس همواره از خود عیب جویی می کند و بر خرده گیری از نفس می افزاید».
3- «و بدانید قرآن خیرخواهی است که خیانت نمی کند و راهنمایی که گمراه نمی سازد... پس شفای دردهای خود را از قرآن بخواهید و در مشقت ها از آن یاری بجویید چرا که در قرآن، شفای بزرگ ترین دردها- کفر و نفاق و انحراف و گمراهی- است. پس با قرآن از خدا بخواهید و با محبت قرآن رو به سوی خدا کنید... روز قیامت منادی بانگ برمی آورد؛ آگاه باشید هرکس مبتلا و گرفتار کاشته خویش است غیر از عمل کنندگان به قرآن... پس از قرآن نصیحت بجویید و آرا و افکار خود را مطابق قرآن در معرض اتهام قرار دهید و سوداهای بی اساس خود را در مقابل آن، آلوده بشمارید».
4- «العمل العمل ثم النهایه النهایه والاستقامه الاستقامه ثم الصّبر الصّبر و الورع الورع...». (با جدیت عمل کنید و گرفتار ادعا نمانید. پس به انجام و سرانجام برسانید و اقدامات خوب را نیمه کاره رها نکنید. مداومت و استقامت داشته باشید. رفتار خود را به زیور صبر و بردباری بیارایید. صبر بعد از استقامت! هم در راه استوار باشید و هم صعوبت آن را به جان بخرید و هیچ بهانه یا معارضی شما را از راه به بیراهه نجنباند و نکشاند ولو دعوای حق! و تازه به موضع صبر پس از پرکاری و استقامت که رسیدید، مراقب حرمت ها و محارم الهی باشید. این مسابقه، مسابقه استقامت برای زورآزمایی نیست. مسابقه استقامت بر اطاعت است و بس). «ان لکم نهایه فانتهوا الی نهایتکم و ان لکم علما فاهتدوا بعلمکم». سرانجامی برای شماست پس به سوی آن رهسپار شوید و پرچمی برای شماست پس با آن پرچم راه را بپویید.
5- «خداوند می فرماید ان الذین قالوا ربناالله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه... و شما گفتید ربنا الله پس استقامت کنید بر کتاب و مسیر فرمان او و بر همان راه شایسته اطاعت از خدا، و از آن منحرف نشوید و در آن بدعت نیاورید و از آن سرپیچی نکنید زیرا اهل انحراف، در روز قیامت بریده از لطف و عنایت پروردگار هستند. سپس بپرهیزید از بی ثباتی و دگرگونی اخلاق و زبان خود را یکی کنید...». 6- «بپرهیزید از تلون و دم دمی مزاجی در دین خدا، که وحدت و هماهنگی درباره حقی که ناگوار می شمارید بهتر از پراکندگی در باطلی است که آن را دوست می دارید. و خداوند سبحان به خاطر تفرقه و جدایی، هیچ خیری را نه به گذشتگان و نه به آیندگان نداده است.»
نقشه راه ما در رهروی و اقدام پیگیر، صبورانه، خالصانه و همدلانه است نه سستی و خودرأیی و تشتت و تعارض و تقابل. چه بسا میل و رضایت و جاذبه شخصی که نباید پاگیر آن شد و به خاطر مقصد، باید گذاشت و گذشت. که اگر چنین شد، گردنه های سخت و پرتگاه های هول انگیز را با امید و اطمینان تمام می توان پشت سر گذاشت. بن بست های بزرگ این گونه با نیت خالص و عمل صالح متلاشی می شود و غبارها بر این سیاق فرو می نشیند. اگر از غبار آلودگی فضا، از تاختن یأس و ناامیدی و تردید و تزلزل، و از گستاخی بدخواهان نگرانیم، چاره را صرفا باید در «نقشه خوانی» و پایبندی به صراط مستقیم الهی بجوییم که فرمود «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا. به تحقیق و بی هیچ تردیدی، مجاهدان را به راه های خویش هدایت می کنیم.» اگر یأس از جنود ابلیس است، غرور و غفلت و لجاجت و تفرقه و تنازع و سستی و نیمه کاره رها کردن امور نیز از اجزای همان لشکر است. و هیچ خردمندی، عوامل دشمن را به جبهه خودی راه نمی دهد. خطا و غفلت و رفتن در بیراهه ممکن است اما آنچه پذیرفتنی نیست اصرار بر انحراف از مسیر است. اینکه مسیر حق بن بست بردار و شکست پذیر نیست، نه به این اعتبار است که امکان خطا و انحراف از آن وجود ندارد بلکه به این اعتبار که مؤمنان اگر احساس کردند پر شیطان به قبای آنها گرفته، متذکر می شوند و بازمی گردند.
بی دلیل نبود بهترین بندگان خدا- صلوات الله علیهم اجمعین- علی الدوام ذکر توبه و استغفار در رگ و پی وجود مبارکشان جاری بود. یعنی علی الدوام چشم به نقشه راه داشتند و با فروتنی و اخلاص و تذلل و تضرع، از پروردگار برای مداومت در مسیر استمداد می جستند. می دانستند که هم دشمنانی از مجرمان آشکار دارند (و کذلک جعلنا لکل نبی عدواً من المجرمین. فرقان- آیه 13) و واقف بودند که دشمنان پنهان و وسوسه گر در کمین آنانند (و کذلک جعلنا لکل نبی عدواً من الشیاطین الانس و الجن.
انعام-آیه211). می دانستند که وسوسه شیاطین در زینت دادن انحراف، کم از جور و جفای مجرمان و ستمگران نیست. اولیای دین به عنوان طبیبان جان و روح انسان، دردهای هلاکت بار را می شناختند که نسخه «توبه» را برای جویندگان درمان پیچیدند یعنی که لازم نیست هرکس به بیراهه لغزید، حتما تا آخر آن- تا سقوط و هلاکت از سر لجاجت و غرور- برود. نقشه راه ایمان، چنان سرشار از امید و بشارت و بن بست گشایی است که رهرو خود را از هر نوع سردرگمی و یأس بازمی دارد. امام محمدباقر علیه السلام فرمود «همانا فرح و شادمانی خداوند به خاطر توبه بنده اش بیشتر از شادمانی کسی است که در شبی ظلمانی مرکب و توشه خودرا گم کرده باشد و آن را پیدا کند.» توبه و انابه، اسباب عزت و سربلندی است و نه مایه سرشکستگی و شرمساری. باید به مسیر حضرت حق برگشت تا او نیز با تمامیت لطف و مرحمت رو به سوی ما کند. کافی است موقعیت یاب روح و جان خویش را با تنظیم «جاذبه ها و دافعه ها، امیال و ناگواری ها، و رنج ها و رضایت ها» روشن نگاه داریم و بیرون افتادن و زاویه گرفتن های احتمالی از مسیر را بی رودربایستی جبران کنیم. تقوا ما را کفایت می کند اگر که شدت دشمنی ها و عمق سپاه دشمن را بینا باشیم و رنج راهبر و مقتدا از کم کاری ها بر ما گران آید.
مقتدای ما که حتی حاضر نشد خود را با قنبر، غلام علی علیه السلام مقایسه کند به تأسی مولای خود، عمق اتاق فرماندهی آشوب زده دشمن را در «بهار مقاومت و انقلاب اسلامی» می بیند که در طوفان پرتلاطم حوادث، هم به تکریم نخبگان می پردازد و هم به تیمار و تعظیم جانبازان. هم نخ تسبیح بیداری اسلامی است و هم منظومه دار کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین. هم مراقب جنبش علمی و نرم افزاری و فناوری است و هم نگران نهضت عدالت خواهی و مبارزه با فساد. هم به مجاهدت فرهنگی فرا می خواند و هم دغدغه جهاد اقتصادی را فریاد می زند. هم سینه جبهه دشمن را تا اعماق آن شکافته و هم مراقب، که دشمن از پشت خنجر و شبیخون نزند.
مروت نیست پرچمدار سپاه حیدر کرار را آن گونه که سزاوار است- با جد و جهد و استقامت و صبر و تقوا- یاری نرساندن و لنگ منیت ها و تمنیات قبیله ای ماندن. کلام آشنای امیرمؤمنان است که هنوز به گوش می رسد «سوز سینه ام فرو نشست که دیدم همان گونه که دشمنان شما را عقب راندند، آنان را عقب راندید و صفوف دشمن را درهم شکستید...». (خطبه 701 نهج البلاغه)
خراسان:ضرورت تغییر نگرش نسبت به نظارت درون سازمانی
«ضرورت تغییر نگرش نسبت به نظارت درون سازمانی»عنوان یادداشت روز روزنامهی خراسان به قلم سید حمید حسینی است که در آن میخوانید؛نظام اداری در هر کشوری یکی از ارکان اساسی تصمیم گیری و اجرا محسوب می شود. اگر یک دولت از نظام اداری قاعده مند و سالمی برخوردار باشد هم در درون می تواند اعتماد مردم را به دست آورد و هم در عرصه بین الملل مورد اعتماد دیگر ملت ها و دولت ها قرار می گیرد. چرا که مافیای فساد سم مهلکی است که ریشه های توسعه و تعالی کشور را می خشکاند، دولت ها را از درجه مشروعیت و مقبولیت ساقط نموده و امنیت جوامع را به مخاطره می اندازد. در این میان مهم ترین عامل در بروز فساد اداری عامل اقتصادی است که در ایجاد «رشوه»، «اختلاس» و دیگر فسادها اعم از اخلاقی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی نقش به سزایی دارد.
نظارت بر این سیستم می تواند به دو صورت انجام شود. نظارت برون سیستمی که عمدتا از طریق سازمان هایی چون سازمان بازرسی کل کشور و دیوان محاسبات و وزارت اطلاعات صورت می گیرد و نظارت درون سازمانی که در درون سازمان موردنظر و با ابزارهایی متفاوت قابل تحقق است. اگر چه سازمان های متولی نظارت برون سازمانی نقش عمده ای در کشف و برخورد با مفاسد اقتصادی و اداری دارند اما این نقش عمدتا فاقد یک مشخصه مهم یعنی توان پیشگیری از بروز تخلفات می باشد.
هر چند نظارت دستگاه های برون سازمانی می تواند از جهت بازدارندگی جنبه پیشگیری نیز داشته باشد اما عمدتا نقش این سازمان ها در مراحل پایانی نظارت معنا پیدا می کند به عبارتی عمده نقش این سازمان ها به پس از بروز فساد یعنی در مرحله کشف و برخورد با آن متمرکز است. برخورد جدی و قانونمند با مفسدان همواره در جلوگیری از بروز فسادهای بعدی نقش مهمی داشته و دارد اما نظارت درون سازمانی می تواند نقش اصلی را در جلوگیری از بروز این مفاسد داشته باشد. به عبارتی دستگاه های متولی نظارت درون سازمانی به دلیل آشنایی و تسلط بر مجموعه خود و داشتن شناخت کافی از گلوگاه های احتمالی بروز فساد به طور موثرتری می توانند نظارت خود را بر پیشگیری از بروز تخلفات متمرکز کنند.
در این میان تعریف کردن نظارت درون سازمانی به واحدی تحت عنوان نظارت یا ارزش یابی خلاصه کردن مسئله و شاید از حیز انتفاع خارج کردن آن باشد. برای رسیدن به الگویی کارآمد از نظارت درون سازمانی علاوه بر استفاده از واحدهای نظارت و بازرسی درون سازمانی، ایجاد و تقویت نظام خود کنترلی در میان کارکنان یک مجموعه نیز باید مورد توجه مدیران قرار گیرد. ایجاد روحیه و انگیزه هایی که موجب شود تا کارکنان بدون آن که از بیرون اجبار یا نظارتی بر آنان اعمال شود به انجام به موقع، درست و دقیق وظایف خود بپردازند. برای رسیدن به چنین مرحله ای بدون شک تقویت باورهای دینی، ارتقای سطح وجدان کاری و نیز تامین مالی و معیشتی کارکنان و کارگزاران سیستم اداری باید مدنظر قرار گیرد.
بازدیدهای حضوری، براساس برنامه و سرزده مدیر از زیرمجموعه خود، دریافت گزارش های دوره ای از مدیران، استفاده از صندوق های دریافت پیشنهادها و انتقادات- البته با قید نمایشی نبودن- برگزاری ملاقات های عمومی با مراجعان به دستگاه متبوع خود و همچنین ملاقات های تخصصی با متخصصین در حوزه های مختلف برای دریافت نظرات آن ها درباره اشکالات موجود در سیستم را می توان از جمله مواردی دانست که در ایجاد یک سیستم نظارت، کنترل و پیشگیری درونی می تواند به مدیر مجموعه کمک شایانی کند هر چند این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که مبارزه با فساد نیازمند عملی کردن شعار شایسته سالاری و داشتن تعهد و تخصص افراد در مناصب اداری است. همچنین رفع خلاء های قانونی از جمله رابطه واحدهای نظارت و بازرسی درونی سازمان ها با مدیر آن مجموعه از حیث عزل و نصب آن ها و مشخص کردن جایگاه مسئولیت مدیران در قانون بازرسی می تواند در ایجاد یک سیستم کارآمد نظارت درون سازمانی موثر باشد.
کما این که در ماجرای فساد بانکی اخیر نیز اظهارات برخی مقام های مسئول پیگیری این مسئله به خوبی نشان دهنده نقش،ضعف، نقص و کم کاری سیستم های نظارتی درونی در بروز این تخلفات بوده است. اگر دقیق ترین و عملی ترین برنامه ها تنظیم شود و دستگاهی از زبده ترین و کارآمدترین نیروی انسانی برخوردار باشد اما توجه لازم به نظارت و نیز روند اجرای برنامه های تصویبی نداشته باشد امید به نتیجه رسیدن آن برنامه ها انتظاری عبث است.
جمهوری اسلامی:توصیههائی که زمین ماندند
«توصیههائی که زمین ماندند»عنوان سر مقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛هفته گذشته، رهبر معظم انقلاب در دیدار کارگزاران حج، نکاتی نیز درباره ماجرای اختلاس سه هزار میلیارد تومانی گفتند که مهمترین آنها مربوط به توصیههای 10 سال قبل ایشان در قالب یک فرمان 8 مادهای برای مبارزه با مفاسد اقتصادی بود. متن آنچه رهبر انقلاب در این زمینه فرمودند این بود:
"چند سال قبل از این - نمیدانم حالا 10 سال قبل است یا بیشتر است - من توصیههای مؤکدی را راجع به مقابله با فساد اقتصادی به مسئولین کشور کردم، استقبال هم کردند، اما اگر عمل میکردند دیگر این فساد بانکی اخیر - که حالا همه روزنامهها و همه دستگاهها و همه ذهنها را پر کرده - پیش نمیآمد.
وقتی عمل نمیکنیم دچار این حوادث میشویم. اگر با فساد مبارزه بشود، دیگر این چند هزار میلیارد - یا هرچه - سوءاستفادهای که افرادی بیایند بکنند، پیش نمیآید. وقتی عمل نمیکنیم، پیش میآید، ذهن مردم را مشغول میکند، دل مردم را مشغول میکند، دل آدمها را میشکند..." (روزنامه جمهوری اسلامی - سه شنبه 12 مهر 1390)
همزمان با انتشار این بیانات رهبری، روزنامه جمهوری اسلامی اقدام به چاپ متن کامل فرمان 8 مادهای ایشان در همان شماره روزنامه نمود تا آنچه تحت عنوان "توصیه ها" مورد اشاره ایشان قرار گرفت، عیناً از نظرها بگذرد و شاهدی باشد بر صحت و اتقان این نکته که اگر به توصیههای 10 سال قبل رهبری عمل میشد، فساد بانکی اخیر پیش نمیآمد. اکنون مناسب است فرازهائی از این پیام را بازخوانی کنیم تا مشخص شود چه توصیههائی زمین ماندهاند که عمل نکردن به آنها زمینه را برای اختلاس سه هزار میلیارد تومانی فراهم ساخته است.
تاریخ انتشار این فرمان، دهم اردیبهشت 1380 است. توجه به این تاریخ، برای درک و فهم این نکته که چه کسانی به توصیههای رهبری عمل نکردهاند مهم است. این تاریخ، همزمان با سال اول دور دوم دولت آقای خاتمی است. با توجه به اینکه اکنون 10 سال از صدور این فرمان میگذرد، توجه به این نکته اهمیت دارد که 4 سال از این مدت مربوط به دولت اصلاحات و 6 سال آن مربوط به دولتی است که با عنوان "عدالت محور" به صحنه آمده و خود را پاکترین دولت در طول تاریخ میداند. به عبارت روشن تر، سهم عمده عمل نکردن به توصیههای رهبری در مورد مبارزه با مفاسد اقتصادی متعلق به دولت باصطلاح "عدالت محور" است.
اگر در این فرازها که برگزیدهای از فرمان 8 مادهای رهبری برای مبارزه با مفاسد اقتصادی است دقت شود، این نکته قابل درک خواهد بود که وقوع اختلاسهای بزرگی همچون اختلاس سه هزار میلیارد تومانی نتیجه عمل نکردن به همین فرمان است.
در مقدمه فرمان آمده است:
"حکومتی که مفتخر به الگو ساختن نظام علوی است، باید در همه حال تکلیف بزرگ خود را کم کردن فاصله طولانی خویش با نظام آرمانی علوی و اسلامی بداند و این، جهادی از سر اخلاص و همتی سستی ناپذیر میطلبد."
شرایط امروز جامعه ما به ویژه با توجه به اختلاس سه هزار میلیارد تومانی و اختلاسهای دیگری که این روزها یکی پس از دیگری افشا میشوند و فاصله طبقاتی شرم آوری که هر روز بیشتر خود را نشان میدهد، این واقعیت تلخ را فریاد میکند که نشانهای از کم کردن فاصله طولانی ما با نظام آرمانی علوی و اسلامی دیده نمیشود. همین سه چهار روز قبل بود که اعلام شد تفاوت قیمت یکی از کوچکترین خانهها با گرانترین خانه در شهر تهران حدود هفت میلیارد تومان است؛ خانه اول، 39 میلیون تومان در میدان قزوین تهران و خانه دوم، یک پنت هاوس در شمیران به قیمت 7 میلیارد تومان! (روزنامه جمهوری اسلامی - چهارشنبه 13 مهر 1390 صفحه 13 ستون تازه ها)
در مقدمه فرمان، نکته دیگری نیز آمده که قابل توجه است:
"نامگذاری امسال به نام مبارک "رفتار علوی" فرصت مناسبی است که شما برادران عزیز، مراقبت از سلامت نظام را، که بحمدالله در سالهای گذشته همواره در کار بوده، فعالیتی تازه نفس و سازمان یافته ببخشید و با همکاری و اتحاد، افقها را در برابر چشم این ملت نجیب و مؤمن روشنتر و شفافتر سازید."
این، شهادت صریح رهبری به مراقبت از سلامت نظام در سالهای قبل از صدور فرمان 8 مادهای است، همان چیزی که همواره در سالهای اخیر بالاترین مسئولان اجرائی کشور، عکس آن را تبلیغ نموده و چنین وانمود کردهاند که قبلیها انقلاب و نظام را به بیراهه برده بودند و ما آمدهایم تا آن را به مسیر اصلی باز گردانیم!
در بخش فرمانها نیز نکات جالبی وجود دارد که با نقل بعضی از آنها فقط سؤالهائی را در مورد چگونگی عمل کردن به آنها مطرح میکنیم و پاسخ آنها را به اطلاعات خود مردم وا میگذاریم و مطمئن هستیم که به دلیل روشن بودن مطالب، خود مردم به راحتی میتوانند پاسخ این سؤالها را بدهند.
بند سوم فرمان:
- "کار مبارزه با فساد را چه در دولت و چه در قوه قضائیه به افراد مطمئن و برخوردار از سلامت و امانت بسپارید. دستی که میخواهد با ناپاکی در بیفتد، باید خود پاک باشد و کسانی که میخواهند در راه اصلاح عمل کنند باید خود برخوردار از صلاح باشند."
سؤال اینست که قوه مجریه، مبارزه با فساد را به چه کسانی سپرده است؟ آیا آنها دارای همین ویژگیها که در توصیه رهبری آمده است، هستند؟
بند چهارم فرمان:
- "ضربه عدالت باید قاطع ولی در عین حال دقیق و ظریف باشد. متهم کردن بیگناهان یا معامله یکسان میان خیانت و اشتباه یا یکسان گرفتن گناهان کوچک با گناهان بزرگ جایز نیست..."
در سالهای بعد از صدور این فرمان، به ویژه در 6 سال اخیر آیا افراد بیگناه از تیغ تخریب در امان بودند؟ آیا کم بودند خیانت کارانی که از خیانتهای آنان چشم پوشی شد و کم بودند گناهان کوچکی که با گناهان بزرگ یکسان دیده شدند؟
بند هفتم فرمان:
- "در امر مبارزه با فساد نباید هیچ تبعیضی دیده شود. هیچکس و هیچ نهاد ودستگاهی نباید استثنا شود. هیچ شخص یا نهاد نمیتواند با عذر انتساب به اینجانب یا دیگر مسئولان کشور، خود را از حساب کشی معاف بشمارد. با فساد در هر جا و هر مسند باید برخورد یکسان صورت گیرد."
آیا در این سالها به این توصیه مهم عمل شد؟ آیا هنگامی که قوه قضائیه به سراغ افرادی که متهم به فساد بودند رفت، آنها "با عذر انتساب به دیگر مسئولان کشور" خود را از حساب کشی معاف نشمردند؟ آیا آن "دیگر مسئولان" نگفتند به خط قرمز ما نباید تعرض شود؟ این جمله رئیس قوه قضائیه که در این اواخر بارها گفته: "من هشدار میدهم که کسی برای ما خط قرمز قرار ندهد چون در اسلام قانون خط قرمز نداریم" (روزنامه جمهوری اسلامی - 9 مهر 1390) پاسخ به اظهارات چه کسی است؟
بند هشتم فرمان:
- "با این امر مهم و حیاتی نباید بگونه شعاری، تبلیغاتی و تظاهرگونه رفتار شود. به جای تبلیغات باید آثار و برکات عمل، مشهود گردد."
آیا با مفاسد اقتصادی در سالهای اخیر بگونه شعاری و تبلیغاتی و تظاهرگونه رفتار نشده است؟ این جمله رئیس قوه قضائیه که هفته گذشته در رسانهها منعکس شد، پاسخ روشنی به این سؤال است: "متأسفانه در لیست اخیر رئیسجمهور که 300 مفسد اقتصادی را معرفی کرده بود، خیلی از موارد بیسند و برخی دیگر پیش از این محکوم شده بودند که این اقدام کاری تبلیغاتی بود." (روزنامه جمهوری اسلامی - 9 مهر 1390)
وضعیتی که گوشهای از آن در این مقاله تشریح شد، مظلومیت نظام جمهوری اسلامی را نشان میدهد، نظامی که بر ارزشها مبتنی است و همانطور که در فرمان 8 مادهای رهبری آمده "باید در همه حال، تکلیف بزرگ خود را کم کردن فاصله طولانی خویش با نظام آرمانی علوی و اسلامی بداند." مردم ایران، برای تأسیس این نظام الهی جان فشانی کردند و اکنون نیز برای حفظ و تداوم آن از هیچ فداکاری و تلاشی دریغ ندارند و تنها خواسته این مردم، سلامت این نظام از آفتهائی است که آن را از درون تهدید میکند. آیا با این آفتها و این تهدید کنندگان، برخوردی که در شأن حکومت علوی باشد صورت خواهد گرفت؟
رسالت:قیام وال استریت
«قیام وال استریت»عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛ اقتصاد غرب را از دور که نگاه میکنیم یک جنگل سرسبز و پرطراوت است اما از سال 2008 بیکاری ، رکود ، تورم و کسری بودجه دولتهای بزرگ غربی طراوات و سرسبزی این جنگل را به سمت خشکی و بیرمقی میبرد.
جامعهشناسان غربی پیش بینی کرده بودند که اگر" طرحهای نجات" اقتصادی جواب ندهد ، بروز شورشهای اجتماعی اجتنابناپذیر است. این روزها در اتاق فکر حافظان نظام سرمایهداری روی یک میز چند ضلعی نظامیان، مقامات امنیتی، مقامات اقتصادی، جامعه شناسان و روانشناسان نشستهاند و هرکس در حیطه کاری خود راه حلی برای مهار بحران و شورشهای اجتماعی دارند.
در حال حاضر اقتصاد دانان و جامعه شناسان و روانشناسان راه حل معقولی برای مهار بحران ندارند. لذا حضور نظامیان ومقامات امنیتی پررنگتر شده است. چند ماه پیش در لندن شورشی برپا شد که پلیس از مدیریت آن عاجز بود . نظامیان در لباس پلیس شورش را قدری مهار کردند و اکنون خود آنان میدانند که مهار شورش را در حد آتش زیر خاکستر مدیریت کردهاند. در اروپا چیزی از اتحاد و همگرایی درحوزه یورو دیده نمیشود.فعلا همه پیمانهایی که به بازار مشترک و همگرایی اقتصادی منجر شده بود، آسیب دیده و به حد شکنندگی رسیده است. در آمریکا این روزها "وال استریت" خبر سازترینها بوده است اما نه"بورس" آن بلکه اجتماعات عظیمی از نخبگان و نیز مردم آمریکا که مطالبات جدی از صاحبان اصلی قدرت در واشنگتن دارند .
امروز یک درصد از جمعیت آمریکا صاحب یک سوم ثروت این کشور هستند . شکاف طبقاتی در آمریکا به حد یک انفجار اجتماعی رسیده است . لذا اجتماع کنندگان در وال استریت مدعی هستند نمایندگان 99 درصد آمریکاییها میباشند. این اصلیترین شعار قیام وال استریت است. عدهای از جوانان آمریکایی اکنون نزدیک به یک ماه است کیسه خوابها ی خود را در یک پارک در منطقه مالی نیویورک پهن کرده و قیام وال استریت را کلید زدهاند .
آنها از سراسر آمریکا و حتی جهان حامیانی پیدا کردهاند به گونهای که اکنون 47 ایالت آمریکا درگیر این جنبش هستند .
پاتریک برونر سخنگوی قیام وال استریت معتقد است؛" مردم آمریکا متوجه شدهاند که رویای آمریکایی به قتل رسیده است وقاتل هنوز زنده است" آنها به خونخواهی آن قیام کردهاند.
اینکه جنبش وال استریت چه گسترهای را در برخواهد گرفت بستگی به آتشی است که مرکزیت جنبش به مناطق خشک و قابل اشتعال جنگل پرطراوت سرمایهداری غرب بزند. اگر این آتش در مسیر تندبادها و توفانهای مطالبات اجتماعی قرار گیرد ، فرو پاشی غرب و سرمایهداری اجتناب ناپذیر است. عقلای دنیای سرمایهداری تاکنون بحرانهای بسیاری را پشت سرگذاشتهاند آنها مثل فاشیستها و کمونیستها جوانمرگ نشدند فاشیستها از فرط بیماری خشونت مردند، کمونیستها از بیماری حسد و خسّت ومبارزه بیثمر با خدا به تقسیم فقر رسیدند و از فرط گرسنگی دچار فروپاشی شدند و مردند.
کانون سرمایهداری غرب به شدت از مرض" حرص"و" طمع" آسیب دیده و همین دو مرض آنها را تا مرز کبر وغرور و نخوت کشانده است. بعید است طبیبان دنیای سرمایهداری که فرهنگ جوامع خود را روی دو ستون " سکس و خشونت" استوار کردهاند موفق به معالجه بیماریهای اقتصادی که کارگزاران آن که عمدتا مبتلا به " حرص" و " طمع" هستند شوند. امروز تئوری تقسیم عادلانه سود بین صاحبان سرمایههای جهانی که پایه و مایه اصلی اتحادیههای جهانی مثل گروه 8 و گروه 20 است ،جواب نمیدهد . دستکاری در صورتحسابها که محصول حرص و طمع صاحبان عمده سرمایه است ، همه معادلات و محاسبات را به هم زده است. سرمایهداری روی چهار چرخ اطلاعات ، سازمان ، ارتباطات و محاسبات به سرعت به سمت آرمانهای خود حرکت میکرد.
امروز چرخ محاسبات پنجر شده است. کسری بودجه نجومی آمریکا و بدهی روز افزون این کشور و ورشکستگی بنگاههای مالی نمادی از بههم ریختگی " محاسبات" در دنیای سرمایهداری است . این بههم ریختگی سازمان آنها را به هم خواهد ریخت و در ارتباطات آنها اخلال به وجود خواهد آورد و حتی اقیانوسی از اطلاعات نیز هیچ دردی از آنها را دوا نخواهد کرد. برژینسکی مشاور ارشد دموکراتها و امین اوباما در انتخابات 2008 اذغان دارد که سرعت افول قدرت آمریکا وحشتناک است. ضربان نبض این افول را فقط در وال استریت و جنبشی که اکنون در حال همهگیر شدن است میشود شنید و اندازهگیری کرد.
امروز جهان مستضعفان صفآرایی خود را در برابر جهان مستکبران هر روز فشردهتر میکند. این فشردگی در جهان اسلام در قیام بیداری اسلامی خود را نشان میدهد.در درون جهان سرمایهداری نیز صداهایی در اروپا و آمریکا شنیده میشود. صدای مردم آمریکا در قیام وال استریت از جمله صداهایی است که باید آن را شنید و تقویت کرد وبرای رساتر کردن آن در دنیای سرمایهداری دعا کرد. دولت آمریکا می خواهد با صدای آمریکا (وی. او. ای) مردم جهان بویژه ملت ایران را مشغول کند حال آنکه مردم جهان مایلند به جای شنیدن صدای دولت آمریکا (به صدای حق طلبانه مردم آمریکا گوش کنند).
سیاست روز:احزاب غایب میدان سیاست!
«احزاب غایب میدان سیاست!»عنوان سرمقالهی روزنامهی سیاست روز به قلم حسن اختری است که در آن میخوانید؛در عصر جهانی شدن که تشکلهای نهاد مردمی (SI.N.C.O) به عنوان بازیگران اصلی در تحولات سیاسی بینالملل ایفای نقش میکنند و میرود تا جایگزین دولتها در سازمانهای بینالمللی شوند- در این صورت سازمانهای بینالمللی جایگاه واقعی خود را خواهند یافت چراکه در حال حاضر سازمانهای بینالدولی (دولتها) هستند- در زمانی که پیشرفت تکنولوژی و فنآوری اطلاعات و فضای مجازی (سایبری) مرزهای جغرافیایی بین کشورها را درنوردیده است و به تعبیر یکی از اساتید بینالملل پایان جغرافیا فرا رسیده است.
برگزاری پنجمین کنفرانس بینالمللی حمایت از انتفاضه فلسطین با حضور هیاتهایی از مجالس کشورهای اسلامی و شخصیتهای برجسته جهان اسلام و رهبران گروههای مقاومت فلسطینی در تهران از اهمیت ویژهای برخوردار بود. که شاخصترین آنها استفاده بهینه از توانمندیهای تشکلهای بینالمللی نهاد مردمی میباشد. حضور مقام معظم رهبری در این اجلاس و ارائه راه حلی عملی ساده و قابل فهم برای تودهها و خواص را آن هم مطابق با فرهنگ سیاسی و ادبیات روز جهان حق مسلمی که هر ملت آزادند تا نوع حکومت را خود انتخاب نمایند- که افکار عمومی بینالمللی و نظریه پردازان سیاسی کلاسیک و معاصر بر آن صحه گذاشتهاند، شکوه دیگری داشت.
خلاصه طرح این بود «همه فلسطین برای همه مردم فلسطین» طرح همه پرسی از ملت راستین فلسطین به عنوان تنها راه حل موضوع فلسطین؛ تکلیف مهاجرین را هم دولتی که با آراء مردم روی کار میآید تعیین خواهد کرد. کوتاه بود و گویا، جامع بود و مانع، بینیاز از هر نوع تغییر و تبیینی، همانند طرحی که معمار کبیر انقلاب اسلامی برای مبارزه و مقابله با اسرائیل در سی و دو سال پیش ارائه فرمودند. «اگر مسلمین مجتمع بودند و هر کدام یک سطل آب میریختند او (اسرائیل) را سیل میبرد.(۱) اما شرط اصلی تحقق آن را برگشت بر اسلام و آن هم اسلام ناب محمدی(ص) میدانند. «ما تا به اسلام برنگردیم- اسلام رسول الله- تا به اسلام رسول الله برنگردیم مشکلاتمان سرجای خودش هست، نه میتوانیم قضیه فلسطین را حل کنیم، نه افغانستان را نه سایر جاها» (۲) را شرط دیگر و یا راه نجات را به صحنه آمدن مسلمانان اعلام میکند. «مسلمانها که ننشستند که سازمانهای بینالمللی برای آنها کار بکند،ملتها خودشان باید قیام کنند در مقابل اسرائیل.»(۳)
امروز نفوذ کلام آن مرد الهی و مظلومیت مردم فلسطین و مقاومت قریب به هفتاد ساله آنها در مقابل جنایات قرون وسطایی رژیم جعلی اسرائیل و شکستن هیمنه ابرقدرتها توسط ملت ایران در طول سی و سه سال به ویژه سالهای دفاع مقدس،تاثیر خود را در بیداری ملتها گذاشته است تا برای استیفای حقوق تضییع شده خود علیه حکامان دست نشانده استکبار قیام کنند. این نهضت عدالت خواهی علاوه بر کشورهای منطقه خاورمیانه و آفریقا به اروپا و آمریکا نیز کشیده شده است. در رویارویی حق و باطل که تشکلهای نهاد مردمی میدان دار اصلی نبردند جای احزاب و گروههای سیاسی خالی است و در واقع بزرگترین غایب این میدانند.
از قرار اطلاع پیش از دویست حزب و تشکل سیاسی از کمیسیون ماده ۱۰ احزاب مجوز فعالیت دریافت کردهاند. که یقینا دفاع از آرمانهای انقلاب اسلامی و تبعیت از ولایت فقیه و حمایت از مظلومان و مبارزه علیه مستکبران از اصول مسلم اساسنامه و مرامنامه بیشتر آن گروهها میباشد. آیا فریاد مظلومانه یک ملت که قریب به هفتاد سال آواره اردوگاهها هستند و برای نجات خود از آحاد ملتها به ویژه مسلمانان کمک و یاری میطلبند وجدان آنها را برای حضور در صحنه بیدار نکرده است؟ تا هر یک در حد وسع و توان،قدمی در جهت آزادی فلسطین بردارند و مرهمی باشند برای آلام دل آنها. البته ممکن است احزاب نیز دلایل و یا حداقل توجیهاتی برای این عینیت طولانی و عدم حضور خود در صحنه، داشته باشند که یقینا افکار عمومی آمادگی شنیدن حرفهای آنها را نیز دارد.
اما بیتحرکی و سکوت و سکون و بیتفاوتی را هرگز برنمیتابد و یا اینکه در آستانه برگزاری انتخابات احزاب سیاسی، گروهها و تشکلها فعال شوند و جبهههای اصول گرایی، اصلاحطلبی، رایحه خوش خدمت، آبادگران، پایداری و ایستادگی و پیروان خط امام، امام و رهبری و با هر اسم دیگری تشکیل دهند و پس از اخذ رای از مردم و سوار اسب مراد شدن هر یک به دنبال کار و کاسبی خود بروند تا انشاءالله انتخابات دیگری فرا رسد، روز از نو و روزی از نو، سیاسیون به هوش باشند که نگاه تیزبین افکار عمومی عملکرد آنها را دقیقا رصد میکند تا پاسخ مناسب را در نحوه حمایت و رای به لیست کاندیداهای آنها در مجلس نهم و چهارمین دوره شورای اسلامی بدهند!
۱-صحیفه نور جلد ۸ صفحه ۲۳۵ سخنان مورخ ۲۵/۵/۱۳۵۸
۲-صحیفه نور جلد ۱۲ صفحه ۲۸۲ سخنان مورخ ۱۸/۵/۱۳۵۹
۳-صحیفه نور جلد ۱۵ صفحه ۲۶۳ سخنان مورخ ۲۵/۹/۱۳۶۰
آفرینش:طرح های صنعت نفت چشم به راه "3000 میلیارد"
«طرح های صنعت نفت چشم به راه 3000 میلیارد»عنوان سرمقالهی روزنامهی افرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛مدت مدیدی است که طرح های صنعتنفت به علت کمبود و یا نبود منابع مالی متوقف شده است، اجرای فازهای پارس جنوبی و بسیاری از طرحهای حیاتی دیگر به علت مشکلات مالی معطل مانده است و چشم به راه مساعدت و سرمایه گذاری از سوی دولت، نظام بانکی و بخش خصوصی می باشد.
اما شرایطی که صنعت نفت کشور و اللخصوص پارس جنوبی در آن قرار گرفته است، هر هفته و هرماه مبالغی نجومی را تقدیم قطریها می کند. در شرایط کنونی و با توجه به حجم گسترده فعالیتهای قطر در پارس جنوبی، به نظر میرسد که در این میدان بزرگ گازی بازی را به این کشور واگذار کردهایم. میزان سرمایه گذاری ها و فعالیتهای گسترده در پارس جنوبی در چند سال گذشته قطر را به ثروتمندترین کشور دنیا تبدیل کرده است.
با تداوم روند کنونی به نظر میرسد که سرمایهگذاریهای ایران در این میدان هنگامی به نتیجه میرسد که دیگر هیچ گازی برای استحصال در این میدان وجود ندارد و تنها افسوس و صرف هزینه های سنگین و بی فایده نصیب ملت ایران خواهد شد.
طرحهای توسعه پالایشگاههای کشور نیازمند سرمایه گذاری های کلان وفوری می باشند تاجان تازه ای به تجهیزات و فناوری های نفتی کشور دمیده شود. اگر به جز حاشیه پردازی ها و سوء مدیریت ها در صنعت نفت به فکر توسعه و سرمایه گذاری در این ثروت ملی بودیم، با بهبود وضعیت پالایشگاه ها و به روزرسانی آنها می توانستیم در تامین بنزین داخلی خودکفا شویم و بنزینی با کیفیت مطابق با استانداردهای جهانی تولید کنیم و متعاقبا مشکل آلودگی در بسیاری ازکلان شهرهای کشور حل می شد و میزان مرگ و میرها براثر آلودگی هوا کاهش می یافت. همچنین پالایشگاه های کشور به علت قدمت بالا و عدم تجهیزات پیشرفته قادر نیستند نفت خام را به مواد با ارزش نفتی همچون بنزین و گازوئیل تبدیل کنند و به قولی ما طلا صادر می کنیم و درمقابل نقره دریافت می کنیم.
از دیگر فوایدی که سرمایه گذاری درتوسعه صنعت نفت و به ویژه فازهای پارس جنوبی نصیب ما می کند کاهش معضل بیکاری بسیاری از جوانان در مناطق محروم جنوب کشورخواهد بود و می تواند به صورت مستقیم و غیر مستقیم سودهای کلان نصیب ملت ایران کند. آنچه در بالا گفته شد و عدم تحقق آنها موجب ناراحتی مردم گردیده، تنها گوشه ای از منابع و پتانسیل های کشور است که به علت بی توجهی و عدم سرمایه گذاری های به موقع و کافی بالفعل نشده اند. بسیاری نهادهای تولیدی، صنعتی، اجتماعی و آموزشی در کشور برای راه اندازی و توسعه طرح های عمرانی خود مجبورند با مشقت های فراوان و پشت سر گذاشتن بورکراسی های عریض و طویل و گذاشتن ضمانت های سنگین در بانک ها، تنها چند میلیارد تومان وام بگیرند که نهایتا به سبب اتلاف وقت، بسیاری از اهداف عالی آنها در راستای پیشرفت و ارتقای جایگاه کشور، محقق نمی گردد و یا از کیفیت و تاثیرگذاری آن کاسته می شود.
اما افسوس و حسرت این فرصت های از دست رفته زمانی دوچندان می شود که یک شخص یا یک گروه به راحتی می توانند چند هزارد میلیارد تومان از سیستم بانکی کشور خارج کنند و سرمایه های این مملکت و مردم را به یغما ببرند اما برای توسعه طرح های نیمه کاره همچون توسعه فازهای پارس جنوبی امکان جذب منابع مالی از بانک ها وجود ندارد. بر اساس اعلام کمسیون انرژی، با سههزار میلیارد تومان یک فاز پارس جنوبی بهطور کامل اجرا و به بهرهبرداری میرسد که از بهرهبرداری این فاز، این سههزار میلیارد تومان تنها در چند ماه نزدیک به دههزار میلیارد تومان عواید نصیب کشور میکرد.
آنچه گفت شد دردی از پروژه ها و طرح های نیمه کاره که منتظر منابع مالی هستند دوا نمی کند و همینطور میزان پولی که از نظام بانکی خارج شده است را هم به سیستم برنمی گرداند، اما هدف از طرح این بحث گوشزد کردن چالش ها و نیازهایی بود که در بالا تنها چند قلم آن را اشاره کردیم. ماهم از میزان فشارها و تحریم هایی که برای صنعت نفت کشور حاصل شده است باخبریم اما از سوی دیگر بنابر گفته خود مسولان در اکثر مراحل اکتشاف تا استحصال نفت وگاز خود کفا شده ایم . نمی توان قبول کرد که بسیاری از طرح های تولیدی و سودآور ملی چشم به راه منابع مالی باشد و درمقابل به سبب برخی کم کاری ها و اقدامات غیرکارشناسی منابع مالی کشوربه هدر رود.
حمایت:لبخندهای دیپلماتیک
«لبخندهای دیپلماتیک»عنوان یادداشت روز روزنامهی حمایت است که در آن میخوانید؛وزرای دفاع ناتو نشست دو روزهای را در بروکسل برگزار کردند. محور این نشست را نیز بررسی تحولات خاورمیانه ، افغانستان، جنگ لیبی، طرح سپر موشکی و چگونگی آنچه تهدید علیه ناتو مینامند تشکیل میداد.
هر چند که حاضران بر این ادعا بودند که این نشست دستاوردهای بسیاری برای آنها به همراه داشته اما بررسی مواضع مطرح شده و سیاستهای دولتهای اعضای ناتو نشانگر عمق اختلاف میان طرفین می باشد.
مهمترین نکته آن است که بحران اقتصادی حاکم بر اروپا و آمریکا بسیاری از اعضای ناتو را بر آن داشته تا از این ساختار خارج و یا آن را در مسیر پایان جنگ طلبی قرار دهند. بسیاری بر این عقیدهاند که اعضای برتر نظیر آمریکا ، فرانسه و انگلیس سایر کشورها را قربانی منافع خود ساخته که جز هزینه اقتصادی برای آنها نتیجهای به همراه ندارد. آنها کاهش بودجه ناتو و نیز پایان جنگ افغانستان را خواستار می باشند. این روند چنان گسترده شده که حتی پانهتا وزیر دفاع آمریکا نسبت به کاهش بودجه ناتو و فروپاشی آن هشدار داد.
محور دیگر چالشهای ناتو را میتوان در اختلاف کشورها در قبال جنگ لیبی مشاهده کرد. مواضع دولتمردان اعضای ناتو نشان می دهد که به رغم ادعای همگرایی هر کدام از آنها به دنبال یافتن منافع بیشتر می باشند. رقابتی شدید که نمود آن را در عملکرد آمریکا، انگلیس، فرانسه، ایتالیا و آلمان میتوان مشاهده کرد. هر کدام تلاش دارند بیشترین سهم را از کیک لیبی برای خود بردارند. امری که بر عملیات ناتو تاثیر منفی گذاشته بگونهای که بسیاری طولانی شده مامورت ناتو را برگرفته از این اختلافها و منفعت طلبیها میدانند.نکته دیگر عدم همراهی اعضا و نیز افکار عمومی بویژه مردم ترکیه در اجرای طرح سپر موشکی ناتو در ترکیه تشکیل میدهد.
برخی اعضا این طرح را تحریک کنند دانسته که بر منافع جهانی از جمله روابط این کشورها با روسیه تاثیر منفی خواهد داشت. آنها همچنین هزینههای این طرح را بر دوش خود دانسته در حالی که منفعت آن برای معدود کشورهایی مانند آمریکا است.نکته بسیار مهم آنکه برخی اعضای ناتو از جمله آمریکا، فرانسه، انگلیس و آلمان به دنبال استفاده از ناتو برای تامین امنیت رژیم صهیونیستی هستند. امری که بارها مطرح شده اما به دلیل مخالفت برخی اعضای ناتو با ناکامی همراه شده است. بسیاری از کشورها این اقدام را برابر با تحریک جهان اسلام و نیز تهدید شدن ناتو برای تامین منافع رژیمی میدانند که در جهان منفور است.
با توجه به این شرایط میتوان گفت که نشست ناتو هر چند که در ظاهر با پیشرفت همراه بوده اما این پیمان همچنان با چالشهای گسترده درونی و خارجی مواجه است که تزلزل آن را در اذهان تداعی کرده هر چند که در ظاهر این کشورها با لبخندهای دیپلماتیک و گرفتن عکسهای یادگاری به دنبال سرپوش نهادن بر این چالشها و نمایش اقتدار خویش هستند.
مردم سالاری:مشارکت اجتماعی را جدی بگیریم
«مشارکت اجتماعی را جدی بگیریم»عنوان سرمقالهی روزنامهی مردم سالاری به قلم میرزا بابامطهری نژاد است که در آن میخوانید؛یکی از جلوه های زیبای انقلا ب اسلا می ایران، مشارکت توده های مردم در تمامی ابعاد زندگی فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است.حقیقت این است که هیچ جامعه ای را نمی توان یافت که در آن مراتبی از مشارکت وجود نداشته باشد. تعادل اجتماعی و ایجاد رابطه منطقی و اصیل برخاسته از فرهنگ توده ها امر مشارکت را در تمامی جوامع انسانی ضروری می سازد. اشکال مشارکت در نظام اجتماعی جوامع گوناگون، قطعا برخاسته از زمینه های فرهنگی ویژه ای است که طی قرون و اعصار حاصل شده است.
هر ملتی براساس مراحلی تدریجی به فرهنگ دست یافته است که مشارکت یکی از علا ئم حیات آن است که مساعی شان به یک همبستگی پایدار، پیوسته و متعهد ختم شده و این همان است که ما از آن به «مشارکت اجتماعی» نام می بریم و در طول تاریخ تشیع هم این مشارکت شکل های گوناگونی داشته است، مثل همدلی دینی، مشارکت سیاسی، مشارکت اجتماعی.
این روزها که به زمان انتخابات مجلس نهم نزدیک می شویم با توجه به پاره ای سیاست های مشارکت گریز سالهای اخیر و شرایط ویژه داخلی و بین المللی کشور و صداهای بلند انحصارطلبی، شخصیت ها و احزاب و گروه های دلسوز نظام و کشور، هم از داخل مجلس شورای اسلا می و هم در بیرون آن و هم در بین تشکل های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی نسبت به توجه بیش از پیش این مهم هشدار می دهند و اصلا ح طلبان هم در اندیشه برگزاری هم اندیشی برآمده اند، شایسته است همگان این مشارکت را جدی بگیرند و صرف نظر از مطالبات انباشت شده و آزردگی های احتمالی که دارند، راهی برای این مشارکت بجویند و پاسخ به همه مطالبات و آزردگی ها را از این طریق جست وجو کنند و گذشته را شرط ورود به این مهم قرار ندهند تا انسدادی بر این مشارکت باشد، بلکه مشارکت را راه حل انسدادها بدانند.
باید هوشیار بود که آنچه راه حل عبور از شرایط امروز به فردائی است که با گل نهال مشارکت به وجودخواهد آمد، مشارکت همه جانبه است نه مشارکت تک وجهی و توجه به شکل های گوناگون مشارکت است:
همدلی دینی، مشارکت سیاسی، مشارکت ایمانی، مشارکت عقلا نی، مشارکت اقتصادی و فرهنگی.
ما ایرانی ها، همیشه تاریخ در هنگام خطر پیوندی جانانه پیدا کرده ایم و پیوسته به آن بار ارزشی داده ایم، نمونه بارز آن تشکل های دینی به نام «هیات های مذهبی» است.
هیات ها در ذات خود فریاد و خروشی است سازمان یافته که به وسیله پرچم دارانی معتمد مردم شکل می گیرند و نسل به نسل و سینه به سینه می چرخند تا اسلا م را زنده نگهدارند، ولی مسوولیتی را برای ساماندهی مشارکت در سایر شئون اجتماعی نمی پذیرند و پاسخی در مورد عدم نهادینه شدن مشارکت های اجتماعی بر عهده نمی گیرند.
آنچه که در هر حکومت دموکراتیک و مردم سالا ر از جمله مردم سالا ری دینی اتفاق می افتد و در قالب های انتخابات کشوری، شرکت در شوراهای شهری و روستایی، شرکت در تظاهرات و اجتماعات با مسوولیت نهادهای مدنی مسوولیت پذیر و... جلوه می یابد همه پدیده های اجتماعی اند که با مایه های سیاسی آمیخته شده اند.
این ضرورت اجتماعی با توجه به شرایطی که امروز بر کشور و جهان و منطقه حاکم است و مدت ها است از آن غفلت جسته ایم با فعالیت نظام مند احزاب سیاسی می تواند سامان پیدا کند. احزاب سیاسی هر چند که ریشه در فرهنگ مغرب زمین دارند، اما با اتخاذ روش هایی مناسب و با نگرش آینده پژوهی به دست متفکران بزرگی چون شهید بهشتی و شهید مطهری یا تغییر در مبانی آن و سازگار ساختن با شرایط سیاسی- اجتماعی حاکم بر کشور اسلا می مان و به رسمیت شناختن آنها در قانون اساسی که میثاق مشارکت و وحدت نظام است با مفاهیم جدید و متکی براصول نظام ساماندهی شده اند، همانگونه که در خصوص مجلس شورای اسلا می صورت گرفت.
مگر جز این است که پارلمانتاریسم برخاسته از غرب است، آیا در سیستم سیاسی کشور ما مجلس را به کنار نهادیم؟ یا با اصلا ح ساختار و تغییر مفاهیم بنیانی سیاسی آن، بدان ماهیت اسلا می دادیم؟ احزاب نیز چنین اند. سال های متمادی که تشکل های گوناگون در کشور شکل گرفته اند، حرف های خود را در قالب روزنامه ها، هفته نامه ها، برگزاری کنگره ها و حضور در بین مردم به میان مردم آورده اند و حتی در دوره هایی به فرآیندهای اجتماعی پاسخ لا زم را داده اند و برحسب اقناع عمومی سهم کمتر یا بیشتر در اداره جامعه به آنها داده شده است و از قبل چنین رویکردی، مشارکت اجتماعی نیز بیشترین بازدهی خود را داشته است.
آیا وقت آن نرسیده است که همانند گذشته و باسعه صدر و توجه به واقعیات همه بپذیرند و اجازه دهند پایه های تفکر سیاسی- اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی این تشکل ها روابط منطقی خود را بیابند و پاسخ مناسب به فرآیندهای اجتماعی بدهند؟
آیا تجربه گسست های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و مهمتر از همه گسست های عقیدتی کافی نیست که شیر دلا ن عرصه سیاست تکلیف تفکر خود را نشان دهند و در قالب حزب سیاسی حرف های خود را آزادانه و در چارچوب قانون اساسی مطرح کنند؟ آیا جز این است که گروه ها و احزاب سیاسی باید دکترین خود را ارائه کنند تا یارانی بیابند که همسو و همفکر آنان باشند و برای به کرسی نشاندن اندیشه هایشان تلا ش کنند؟
این یک نقطه سیاسی مثبت است که بسیاری از احزاب در اموری گوناگون با یکدیگر به یک وفاق ملی دست یافته اند و قانون اساسی را مبنای یک وفاق عملی استوار قرارداده اند و در قالب گروه های اصلا ح طلب و اصولگرا تجمیع شده اند و می توانند پاسخگوی مشارکت حداکثری و حضور اجتماعی و فعال انسان ها در قالب تشکل های سیاسی (احزاب) نقش اصلی خود را بیابند.
نگارنده معتقد است بی توجهی به این سرمایه بزرگ وفاق موجب خواهد شد این انسجام تحت عنوان اصولگرا و اصلا ح طلب به تفرق بین گروهی آنها بینجامد، همچنان که طلیعه ای از آن اکنون به وجود آمده است. تقسیم اصولگرایان به اصولگرایان سنتی، جبهه پایداری، جبهه ایستادگی و امثال آن و در صورت تداوم و اتفاق مشابه در اصلا ح طلبان پیام خوبی ندارد و گرفتاری کشور را افزون خواهد کرد و مهمتر از همه برای مشارکت اجتماعی خطرناک خواهد بود.
این قلم از انشعاب در جریان اصولگرایی علی رغم تفاوت در تفکر خوشحال نیست و ادامه آن را برای کشور نه تنها مفید نمی داند که نقطه شروعی برای تفرق های دیگر و مشکلی جدی در رسیدن به مشارکت همگانی، مشارکت ایمانی و مشارکت عقلا نی می داند.
توصیه جدی ابتدا به حاکمیت و سپس به گروه ها، تشکل ها و شخصیت های دلسوز نظام و علا قمندان به اعتلا ی ایران عزیز دارم که راه را برای مشارکت واقعی بگشایند و همه مطالبات و دلخوری ها را به بعد از تحقق این مشارکت بسپارند.
تهران امروز:راه اینجاست!
«راه اینجاست!»عنوان سرمقالهی روزنامهی تهران امروز به قلم مجید رفیعی است که در آن میخوانید؛ما ایرانیها عادت کردهایم به اینکه بعد از هر شکست بزرگ در یکی از عرصههای ورزشی که در آن صاحب ادعا و افتخارهستیم بلافاصله شاهد برگزاری میزگردهای مختلفی از سوی رسانهها و دستگاههای مسئول با حضور کارشناسان و مسئولان آن ورزش باشیم. جالب اینکه همیشه یکی از بخشهای ثابت این میزگردهای آسیبشناسی پیدا کردن مقصر ناکامیهاست و بخش دیگری از آن به توصیههایی میگذرد که دال بر این است که کار را از فردا دریابیم و مراحل بازسازی مادی و معنوی شکست را سریعتر شروع کنیم و... البته فراموش شدن اظهارات مثلا کارشناسی این برنامهها نیز جزو عادتهای ما شده است. بیشک در ماجرای فساد بانکی اخیر نیز که تنها به لطف خدا و نه توانمندی دستگاههای مسئول، کشف و جلوی خسارت عظیم مادیای که قرار بود بر ملت شامل شود گرفته شد، نیاز به اینگونه برنامههای آسیبشناسانه و تشکیل کمیتههایی برای بررسی جوانب مختلف موضوع در قوای مختلف از ضروریات مینماید اما باید مراقب بود تا این آسیبشناسیها به سرنوشت آسیبشناسیهای ناکامیهای ورزشی دچار نشود.
ابعاد پیچیده ماجرای فساد بزرگ بانکی اخیر که همچون حوادث فتنه گون در درجه اول اعتماد عمومی و کارآمدی نظام را نشانه رفته است اینطور ایجاب میکند که ضمن برخورد قاطع قضایی با عوامل ریز و درشت آن، در عرصههای تقنینی، اجرایی و نظارتی نیز آسیبشناسیهای به دور از هیجانات خبری انجام پذیرد تا از تکرار آن در آینده جلوگیری شود. این کار از آنجا که اعلام شد قوانین فعلی بانکی ظرفیت تکرار حوادث مشابهی دارد اتفاقا سرعت عمل و توجه بیشتری میطلبد، چرا که جلوی دستاندازی عدهای را که شاید هماکنون در جایی دیگر مشغول دستاندازی به اموال بیتالمال باشند بگیرد.
لذا به نظر میرسد آنچه باعث ترمیم سریعتر اعتماد عمومی میشود اصلاح خلأهای قانونی در نظام بانکی است که فکر چنین فریبکاریهایی را از کسانی که قصد خیانت به بیتالمال و ضربه زدن به این موهبت الهی اعتماد مردمی که تاکنون پشتوانه نظام اسلامی بوده دور کند.
در خصوص جوسازی و تزریق هیجانات خبری کاذب نیز توجه به این نکته ضروری است که این کار تنها از سوی آنها که مخالفتشان با نظام ثابت شده انجام نمیگیرد که حساب آنها و نوع رفتار با آنها جداست بلکه در این میان باید بیشتر متوجه و مراقب آنها بود که از قضا صحبت از نقش همفکریهایشان در فساد بانکی اخیر میشود و سعی میکنند با بحثهای انحرافی و طرح ادعاهای موهوم و همچنین خطکشیهای غیرقابل قبول در روند بررسی و برخورد با مفسدان انحراف و دستانداز ایجاد کنند.
در این میان نقش دستگاه قضایی بسیار ویژه مینماید چرا که اطلاعرسانی مناسب از روند بررسی این پرونده میتواند ضمن جلوگیری از ترویج شایعات از اقبال مردم به سمت بنگاههای خبری معاند یا وابسته به افراد درگیر در ماجرا جلوگیری کند.
آخر اینکه بالاخره روزی این پرونده نیز بسته خواهد شد و قطعا نتیجه آن باعث شادی و دلگرمی دلسوزان خواهد شد اما موقع آن رسیده تا با انجام کاری اساسی جلوی تکرار چنین وقایعی را بگیریم.
راه هم مشخص است، عمل به 8 فرمان رهبر معظم انقلاب در خصوص مبارزه با مفاسد اقتصادی.
ابتکار: مدیرانی با تابعیت دوگانه!
:مدیرانی با تابعیت دوگانه!»عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در ان میخوانید؛زلزله اختلاس سههزارمیلیاردتومانی پسلرزههای زیادی در پی داشته. یکی از پسلرزههای این اتفاق عجیب، فرار آقای خاوری، مدیرعامل بانک ملی، به خارج از کشور و کشف تابعیت دوگانه ایشان است. علتشناسی وقوع اختلاس، آنهم در چنین مقیاسی در نظام بانکی، نیاز به زمان و البته جمعبندی دستگاههای مسئول پرونده دارد و بهدرستی گفته شده باید فرصت داد تا دستگاههای مسئول با تمرکز و در فضایی آرام، ابعاد پیدا و پنهان مسئله را نمایان سازند و از التهابآفرینی پرهیز کنند؛ چراکه شاید سهم رفتارها و نقش افراد در چنین رخدادی، بسیار ناچیز باشد.
البته ساختار نظام مالی کشور گرفتار حفرههایی است که این اتفاقات هرازگاهی در آن رخ مینماید. بنابراین نگارنده نیز ضمن تأیید ضرورت پرهیز از پیشداوریها و قضاوتهای غیرکارشناسانه، فرصت را غنیمت شمرده و به مسئله مدیران با تابعیت دوگانه، بهعنوان یکی دیگر از حفرههای مدیریتی در کشور خواهد پرداخت.
آنچه تاکنون در ادبیات ما ایرانیان جاری و ساری بوده، پدیده مدیران پروازی داخلی بود؛ مسئلهای که بارها اعتراض دکتر احمدینژاد را برانگیخت و رفع آن یکی از آرمانهای وی در اصلاح نظام اداری بود. او بهخوبی دریافته بود که سنت مدیران پروازی موجب دلزدگی مردم میشود و بهعنوان مطالبهای ملی مطرح و اصولاً با اصل عدالت هم ناسازگار است؛ به همین دلیل یکی از اهداف دولت را حذف مدیران پروازی و جذب مدیران ساکن اعلام کرد.
در سفرهای استانی ترجیعبند سخنانش، هشدار به این دسته مدیران بود. مردم هم با این سخنان سر ذوق میآمدند و هر روز نامه و طومار مدیریت را با پلاکارد و تابلو و یا با صدای بلند بهعنوان مصداق تخلف یاد میکردند و خواهان برخورد میشدند. اما حالا با کشف اختلاس سههزارمیلیاردتومانی معلوم شده که تعدادی از مدیران، آنهم در سطح مدیرعامل بانک ملی، یعنی دومین بانک جهان اسلام و کسیکه دومین شخص کلیددار خزانه کشور است، تابعیت دوگانه داشته و درحقیقت جزو مدیران پروازی است، البته نه بین تهران و اهواز، بلکه پروازی بین کانادا و ایران.
بهعبارتدیگر درحالیکه مطابق عزم دولت، مدیریت بانک ملی شعبه اهواز بهصورت پروازی ممنوع بوده، همزمان مدیریت بر کلیت بانک ملی کشور، با پروازی بودن به یک کشور خارجی بلامانع بوده است. این در حالی است که مطابق ماده 989 قانون مدنی «هر تبعه ایرانی که بدون رعایت مقررات قانونی بعد از تاریخ 1280شمسی تابعیت خارجی تحصیل کرده باشد، تبعیت خارجی او کانلمیکن بوده و تبعه ایرانی شناخته میشود؛ ولی درعینحال کلیه اموال غیرمنقول او با نظارت مدعیالعموم محل به فروش رسیده و پس از وضع مخارج فروش، قیمت آن به او داده خواهد شد و بهعلاوه از اشتغال به وزارت و معاونت وزارت و عضویت مجالس مقننه و انجمنهای ایالتی و ولایتی و بلدی و هرگونه مشاغل دولتی محروم خواهد شد.»
بنابراین مطابق قانون مدنی، تابعیت دوگانه موجب ممنوعیت اشتغال بههرگونه شغل دولتی است. اگرچه طبق قانون اساسی، انتخاب محل زندگی از حقوق حقه هر انسانی است و هیچکس نمیتواند معترض آن شود، با این وصف، آیا آنهمه هشدار و پرهیز و محدودیت برای مدیران پروازی داخلی و درعینحال اینهمه تسامح و آسانگیری درخصوص مدیران پروازی خارجی، تناقضآمیز نیست و آیا اصولاً صلاح است کسی در جایگاه مدیرعامل بانک ملی که به بسیاری از اسناد محرمانه و توان مالی کشور دسترسی دارد، از حدود دو سال پیش تا کنون، خانوادهاش در کانادا اقامت داشته و خود نیز بهشکل پروازی در رفتوآمد باشد و برای هیچکس هم جای سؤال نباشد؟
میتوان توقع داشت که مردم صبر کنند تا مقامات مسئول بدون حاشیهسازیهای مرسوم، به جمعبندی درباره اصل پرونده اختلاس سههزارمیلیاردتومانی برسند؛ اما نباید متوقع بود که مردم نپرسند مقصران واگذاری مسئولیتهای مهم به اشخاص با تابعیت دوگانه چه کسانی هستند. مردم حق دارند بخواهند که لیست مسئولان با تابعیت دوگانه منتشر شود تا معلوم گردد سرنوشت مردم در دست چند نفر از اینگونه مدیران است.
میتوان به رسانهها تذکر داد که بهجای قاضی، داوری نکنند؛ ولی نمیتوان از آنان خواست تا به آسیبشناسی بسترهای فسادخیز کشور نپردازند. بیتردید سپردن مسئولیتهای مهم به آدمهایی که تابعیت ملی ندارند، نهفقط خود جزو مصادیق بیعدالتی خواهد بود، که عامل بیانگیزگی در بین نیروهای وطنی میشود. اگر کسی معتقد است که میانگین وضعیت زندگی در ایران برای او و خانوادهاش پذیرفتنی و خوب نیست و باید کشور دیگری را انتخاب کند، او نمیتواند با احساس مشترک با توده مردم این کشور منشاء خدمت باشد.
بههرحال ممکن است توجیهات درخصوص پرونده اختلاس بتواند التهاب جامعه را فرو کاهد؛ ولی بعید است که سهلانگاری در واگذاری مسئولیتهای کلیدی به اشخاص با تابعیت دوگانه و البته پروازی، در نگاه مردم قابل اغماض و چشمپوشی باشد. اگر حرمت و حقوق مردم آنقدر مهم هست که شرط مسئولیت یک اداره جزء در روستایی دورافتاده، اقامت در محل باشد، پس واگذاری مسئولیتهای مهم کشوری به مدیران پروازی خارجی حتماً توهین به مردم و حرمتشکنی است.
شرق:بهار عرب؛ پرسشی هولناک
«بهار عرب؛ پرسشی هولناک»عنوان سرمقالهی روزنامهی شرق به قلم احسان شریعتی است که در آن میخوانید؛مشاهده «بهار عرب»، در این پاییزِ تاملبرانگیز، بازاندیشیدن به خود و انقلابهای خودِ ماست در ایامِ شباب و شادابی آنها. هر انقلابی هرچند یک رخداد منحصر به فرد است، اما مگر انقلابها، در مقامِ «لوکوموتیو»های حرکتِ تاریخ به تعبیر معروف، قانونمندی و شاخصهای مشترکی ندارند؟ همین بهارِ عرب که در هر یک از کشورهای عربی بهشکل ویژهای جلوه میکند، در همه جا پیوندِ مشترکی را هم میانِ جنبشها و کشورها و هم میان نظامهای حاکم، بهرغمِ ظاهرِ راست یا چپنمایشان، نشان میدهد. ایرانیان خود، از زمانِ مشروطه (و سیدجمال) تاکنون، از پیشگامانِ فکری و عملی این سلسله نهضتهای بیداری بودهاند.
هرچند که خود گاه، «یک گام به پیش و دو گام به پس» برداشته باشند (مانند تجربه نهضتهای مشروطه و ملی که از سیدجمال تا مصدق الهامبخشِ جنبشهای ملی- عقیدتی جهانِ عرب و مسلمان، از عبده تا ناصر بود، اما خود ایرانیان، از پی هر کودتاهای پیاپی، از قافله عقب ماندند). فایق آمدن بر این جابهجاییها، ناهمزمانیها و ناهمزبانیها، شرط گشودن باب گفتوگو میان این جنبشها و درسآموزی از تاریخ و تجارب نهضتهای گذشته ملل خاورمیانه برای آینده است.
پیامِ خیزشِ کنونی خلقهای عرب و مسلمان چه بود و چیست؟ به نظر بنده نگارنده، در قیاس با گذشته، آنچه اینبار در نگاه نخست جلب توجه میکرد، «سادگی» گفتار انقلابی (در عینِ پیچیدگی موقعیت و مناسباتِ قوا)، باز بودن افقهای عقیدتی و بروز بودن شیوههای مبارزه است، در حینِ حفظِ مولفهها و مشخصههای فرهنگ بومی (و مذهبی). در برابر ناسیونالیسمهای رسمی و حکومتی و صوری، خلقهای عرب را دردِ مشترکشان تعریف و متحد میکند. همچنین به خلاف شریعتمداری گرایشاتِ پیشین، موسوم به بنیادگرا (یا سنتی)، الگو و مُدل عقیدتی-دینی این بار از سنخِ نواندیش و پیشرو، آزادیخواه و عدالتطلبانه، است و ظاهری، قشریگری و تصلب، کمتر به چشم میآید.
معنای اینچنین ارزیابیای این نیست که منبعد خطر تنشهای قومی و بین-ادیانی یکسره رخت بربسته است - چه بهعکس، با فروپاشی دیکتاتوریهای نظامی شبهسکولار به خطری محتملتر از گذشته تبدیل شده- بلکه به این معنای ساده که گفتار بسیجکننده انقلاب، بهلحاظ دینی، «پسا-بنیادگرا» است. مرگ یک جوانِ تونسی، بهعنوان یک نمونه و نماد از خیل جوانان مغربی شمال آفریقا، جرقهای زد بر بشکه باروت یا خشم متراکم تودههای عرب علیه دههها حاکمیت امرای وابسته و فاسد، مرتجع و مستبد.
رژیمهای رنگارنگ پیاپی و دومینو وار شروع به احتضار و فروپاشی کردند؛ قدرتهای غربی و منطقهای به تدریج دریافتند که سیاستِ «یک بام و دو هوا» در مورد متحدانِ سابق دیگر کارایی خود را از دست داده و منبعد باید خود فعالانه وارد معرکه شوند تا بتوانند دعوی اصلاحات از بالا یا رهاییبخشی کنند.
مجموعه شرایط در چنین موقعیتِ خطیری نمایانگر یک نکته اساسی، اصلِ سراسری و جهانروا است: خواستِ تغییراتِ اساسی (معطوف به برقراری نظمی نو و مبتنی بر معیارهای عدالت، آزادی و کرامت انسانی)، امری عام، همهجا و همه وقت معتبر، یعنی هم-اینجایی و هم-اکنونی است. تمامی دعاوی عقیدتی با این نتیجه سنجیده میشوند. همه گرایشات و نیروهای سیاسی-ایدئولوژیک در این میدان و مسابقه مشارکت و رقابت جدی دارند. از همینرو، به خلاف انقلاباتِ مدرن از سده هجده بدینسو، امروزه وجه نظری- فلسفی جنبشها تنها در پرتو (یا در سایه) کنش یا پراکسیس انتقادی-رهاییبخش امکانِ حضور و ظهور مییابند و نه بهعکس. همچنین میزانِ اعتبار یا دامنه مشروعیت خود را با فراگیر و مستمر بودن خود و خلوص از تناقض و دوگانگی نشان میدهند.
هم-اکنون سه خطر میتواند این بهار نوزایی را دچار آفتِ خشکسالی سازد: اول، خشونت و افراط نظامی در مشی و تاکتیک در واکنش به اختناق حاکم؛ دوم، تشدید بحرانی تنشهای بینا-ادیانی؛ و سوم، مداخله قدرتهای خارجی (به ویژه در شکل نظامی آن)، از پی مطامع خویش. و این خطرات البته در مناطقی که از توسعه تاریخی-اجتماعی کمتر بهرهمنداند، بیشتر خودنمایی میکنند. و اما، مهمترین بخش این تحولاتِ گسترده، بهرغم ظاهرِ ساده و متواضع آن همان بخش کلامی (و فلسفی) پیرامونی یا پس-پشتی «رخداد» است که: برای رسیدن به عالمی دیگر، از نو، آدمی دیگر بباید ساخت! تناقضنمای انقلاب اما در اینجاست که «اسقاطِ نظام» جبّار گاه حاصل نمیشود مگر با به کارگیری خشونتی برتر و شیوههایی کاراتر از جنسِ خود او. در اینجاست که نظریهپردازانِ «ضد-انقلاب» برای تخطئه نفسِ انقلاب و خواستِ تغییر وارد میشوند، غافل از آنکه مسوولیتِ اولی این وضعیت هم به همان «مسوولان» سابق برمیگردد.
خشونتِ انقلاب هرچند از منظر حقوقی ناموجه است، اما فریادی طبیعی یا به تعبیر کانت «خروشِ طبیعت» است آنگاه که اصلاحات اساسی ناممکن میشوند: «فرزانگی سیاسی وظیفه خود میداند که در اوضاع کنونی، به تحقق اصلاحاتی منطبق بر آرمانِ حقوق عمومی مبادرت ورزد و اما انقلابها را، اگر توسط طبیعت بهنحوی خودانگیخته ایجاد شدهاند، نه برای پوشاندن سرکوبی بهمراتب شدیدتر، بلکه چونان فریادِ طبیعت معطوف به برقراری ساختاری قانونی در نظر گیرد، به یمن اصلاحی اساسی، مبتنی بر اصولِ آزادی و بهعنوان تنها قانونِ اساسی پایدار (صلح مستمر).» پس اصلاح راستین انقلابی است در (و در برابر) انقلاب، که عزم را بدل به جزم کند.
ملت ما:ریشهیابی بحران والاستریت
«ریشهیابی بحران والاستریت»عنوان سرمقالهی روزنامهی ملت ما به قلم محمدعلی بصیری است که در آن میخوانید؛تظاهرات طیفهای مختلف مردم در ایالات متحده که به بحران والاستریت معروف شده است، به شهرهای مختلف این کشور کشیده شده است. بسیاری این تظاهراتها را اعتراضهای ضدسرمایهداری تعبیر کردهاند اما بهطور کلی دلایل هر بحرانی را از سه سطح میتوان مورد مطالعه قرار داد. در شکلگیری جنبش والاستریت نیز عوامل بینالمللی، منطقهای و داخلی تاثیرگذار بوده است. در بعد بینالمللی فروپاشی نظام دو قطبی که بیش از ده سال از عمر آن میگذرد را میتوان یکی از دلایل این بحران عنوان کرد.
در واقع کارتلها و تراستهای سیستم سرمایهداری امریکا در طول جنگ سرد توان مقاومت و بسیج امکانات و افکار عمومی امریکا و غرب را داشت ولی پس از آن روزبهروز متزلزل شده و امروز با وجود تمام تلاشها این قطب نیز به تبع قطب حریف رو به افول است و از لحاظ ایدئولوژیک با بحران جدی مواجه شده است.
مسئله دیگر در حوزه بینالملل دخالتهای بیش از حد و زیادهخواهیهای امریکا در بحث تک قطبی کردن نظام بینالملل است، تلاشهای امریکا در این راستا مورد حمایت بینالمللی قرار نگرفت و از سوی رقبا مثل روسیه و چین و قدرتهای رو به رشد مانند کشورهای جهان اسلام، برزیل، هند و حتی اتحادیه اروپا رد شد و این موضوع نیز هزینههای سنگینی را برای امریکا رقم زده و فشار مضاعفی را بر این اقتصاد وارد کرد.
از سوی دیگر بعد از 11سپتامبر تروریسم و مبارزه با آن هزینههای سنگینی را از خزانه امریکا تخلیه کرد و امروز این خلأ اقتصاد را ضعیف کرده است و موجب نارضایتی عمومی شده است. اما یکی دیگر از علل بینالمللی و مهم شکلگیری این جنبش انقلاب اطلاعات و ارتباطات است.
دیدگاه و تحلیل سیاسی بسیاری از ملتها در نتیجه افزایش آگاهی و اطلاعات از شبکههای مختلف اینترنتی و ماهوارهای متحول شده است و از اینرو مثل گذشته دولتها نمیتوانند از طریق تحلیل و اخبار یکجانبه و فیلتر شده، افکار عمومی خود را مدیریت کرده و در راستای هدفهای خود جهت دهند. امریکا به دلیل وسعت و گستره این شبکهها بیشتر از کشورهای دیگر متاثر شده است.
اما از سوی دیگر در بعد منطقهای هم جایگاه گذشته امریکاییها در شمال و جنوب تضعیف شده است و حرکتهای ضدامریکایی خصوصا در کشورهای امریکای لاتین بسیاری از منافع و جایگاه امریکا را متزلزل کرده است. متحدین امریکا نیز همکاری لازم را با این کشور ندارند و این مسائل عامل منطقهای برای تضعیف اقتصاد امریکا و بروز نارضایتی بوده است.
در حوزه داخلی نیز عوامل مختلفی ازجمله تبعیض بین اقوام و مذاهب مختلف و جنسیتها و تعارضی که در اقتصاد سرمایهداری وجود دارد موجب بروز این اعتراضات شده است. این تعارض اقتصادی در بلندمدت منافع را به سمت طبقه حداقلی میرساند و فقر و ضعف طبقه حداکثر (که در این جنبش از آن به عنوان طبقه 99 درصدی یاد میشود) را به دنبال خواهد داشت.
در همین حال ریشه داخلی بحرانهای بانکی و مالی را نمیتوان نادیده گرفت. آمار نشان میدهد در طول 30 سال گذشته اندوخته طبقه مسلط سرمایهدار سه هزار برابر شده است و طبقه کارگر و حقوقبگیر بهطور متوسط سالی یک درصد افزایش درآمد داشتهاند.
این شکاف باعث بالا رفتن نارضایتی عمومی شده است. در مجموع عوامل بینالمللی، منطقهای و داخلی ریشههایی است که اقتصاد امریکا را متزلزل کرده و مبانی نظری و ایدئولوژی این نظام را به چالش کشیده و نارضایتی عمومی را ایجاد کرده است.
دنیای اقتصاد:استیو جابز و مدیریت عصر ما
«استیو جابز و مدیریت عصر ما»عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم شهرام شریف است که در آن میخوانید؛استیو جابز و مرگ او آغازگر بحثهای مختلفی در حوزه مدیریت و کسب وکار است. شجاعت او در آزمودن روشهای نو، توجه و درگیر شدن با جزئیات و عطش بیپایانش برای موفقیت، مثال زدنی است.
او درست در لحظهای اپل را ترک کرد که این شرکت در اوج موفقیت به سر میبرد و در زمانی با این جهان وداع گفت که مشهورترین مدیر نیم قرن اخیر لقب گرفته است.
اما آنچه استیو جابز را از همنسلان و رقبایش جدا میکند فقط موفقیت در معرفی محصولات بهتر به بازار و به دست گرفتن پرچم راهبری جهان تکنولوژی نیست، جابز در فرصت کمی که برای زندگی در این جهان داشت، نوع دیگری از نگاه به بازار را به همه یاد داد. او فرمولهای مرسوم فشار تکنولوژی یا کشش بازار (Technology Push or market pull) را به سمت فشار تکنولوژی تغییر جهت داد. محصول آی پد او ابداع جدیدی در جهان کامپیوتر نبود، ولی وقتی در میان بهت همگان و نفی رقبا به بازار آمد، غولهای تکنولوژی را به دنبالهروی او در اندیشه تولید تبلت به تکاپو واداشت.
استیو جابز اعتقاد داشت که مشتری امروزه ممکن است به نیازهای خود واقف نباشد و این شرکتها هستند که این نیازهای جدید و محصولات را برای مشتریان تعریف میکنند. همین نوع نگاه، حساب اپل و جابز را از دیگران جدا کرد . جدا از این، شیفتگی او به طراحی و جزئیات تولید محصول هم بیحد و حصر بود.
اعتقاد به ایجاد تفاوت و پیروی نکردن از روشهای کلاسه شده هزینه تولید به بهای کاهش کیفیت محصول، اپل را به سازنده باکیفیتترین محصولات تبدیل کرده است. همینهاست که خریداران را از مدتها قبل تشنه عرضه محصولات اپل نگه میدارد یا کاری میکند که به شکل نادری مردم برای خرید محصولاتش صف ببندند. به همین دلیل است که امروز اپل از نظر سرمایه بازار (Market Capital) و برند، مقامهای نخست بازار جهانی را در اختیار دارد. به جز این، استیو جابز نه فقط محصولات اپل که زندگی دیجیتالی ما را دگرگون کرد چرا که به تبعیت او جهان تکنولوژی به پیروی کردن از ایدههای بلندپروازانه و کنار گذاشتن محافظهکاری قدم برداشت.
با این حال اگر بتوانیم یک ایراد به نوع مدیریت این اسطوره مدیریت وارد کنیم آن وابستگی تام و تمام یک شرکت به یک شخصیت کاریزماتیک و جهانی است. دشوار بتوان پیشبینی کرد جهانی که استیو جابز پیرامون خود و اپل ساخته، بدون او هم میتواند به همین خوبی به سمت موفقیت پیش رود. در جهانی مملو از احساسات که مشتریان برای مرگ صاحب شرکت گل و شمع پشت ویترین میگذارند چطور میتوان انتظار داشت همه چیز مطابق خواست استیو جابز پیش برود؟
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
جام جم آنلاین گزارش میدهد
جام جم آنلاین گزارش میدهد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
یک فعال سیاسی:
یک نماینده مجلس:
در گفتوگوی «جامجم» با استاد حوزه و مبلغ بینالملل بررسی شد
گفتوگو با موسی اکبری،درخصوص تشکیل کمپین«سرزمین من»وساخت و مرمت۵۰خانه در منطقه زنده جان