در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
برای فراموش کردن همه آن بدبختیها در زندگیام، چارهای جز متوسل شدن به راههای غیرمعمول نداشتم. برای اینکه فراموش کنم چه کسی هستم و چه بر من گذشته است، راهی نداشتم جز اینکه از هر طریقی شده همه چیز را به فراموشی بسپارم و زندگی را همانطوری که هست قبول کنم. فراموش کردن همه غصهها و مشکلاتی که سالهایسال با آنها دست و پنجه نرم کرده بودم کار آسانی نبود و مغزم فیلم خاطرات تلخ زندگیام را چنان به خاطر سپرده بود که هیچ راه فراری از آن وجود نداشت. متوسل شدن به مواد مخدر و الکل تنها چارهای بود که به نظر میرسید بتواند مرا از مخمصه و درگیری فکری که مدام به آن دچار بودم نجات دهد و به نتیجه دلخواهم برساند، اما مشکل آنجا بود که مصرف مواد مخدر برای من که معلم یک مدرسه بودم غیرقانونی بود. غیرقانونی بودنش را میدانستم، اما چارهای برای دردم پیدا نمیکردم. باید هر طور شده فکرم را از گذشتهها پاک میکردم و این تنها راه بود.
هاوگ دیویس، معلم 39 ساله مدرسه راهنمایی پسرانهای است که به اتهام مصرف و نگهداری مواد مخدر به خصوص کوکائین بازداشت و تاکنون 3بار در دادگاه حاضر شده است. او که مدعی است به علت مشکلات فکری و فشارهای روحی به مواد مخدر رو آورده است به خاطر در ارتباط بودن با دهها دانشآموز در طول روز و در عین حال دسترسی به کوکائین بهشدت مورد بازخواست قرار گرفته و ممکن است تا پایان عمر حق تدریس در مدارس را از دست بدهد. این مرد که اصرار دارد ثابت کند اعتیاد و مصرف مواد مخدر توسط او هرگز خطراتی را برای شاگردانش بوجود نیاورده است، در صورت گناهکار شناخته شدن علاوه بر اخراج از محل کار و شرکت در کلاسهای ترک اعتیاد باید دستکم یک سال را هم در زندان سپری کند که از نظر او بهمنزله مرگ تدریجی برایش خواهد بود.
فراموشی آسان نیست
از دوران کودکی و نوجوانیام چیز زیادی بهخاطر نمیآورم جز اینکه همواره شاگرد خوب مدرسه بودم که همه معلمها از من رضایت داشتند و مدام تشویقم میکردند. عشق من به درس خواندن آنقدر زیاد بود که حتی زمانهایی که درس نداشتم و میتوانستم با دیگر همسن و سالان و حتی خواهر و برادر بزرگترم وقت بگذرانم، ترجیح میدادم در اتاقم بمانم و درسهایم را دوره کنم. این احساس و رغبت شدید به درس و کتاب بود که سبب شد در دوره دبیرستان اطمینان پیدا کنم که میخواهم معلم باشم و همواره با دفتر و کتابها سر و کار داشته باشم. برای من همه چیز بخوبی پیش میرفت و قبول شدنم در امتحانات سختی که برای پذیرش معلمی برگزار میشد آخرین چیزی بود که به آن احتیاج داشتم تا به کلاسهای درس وارد شوم و به عنوان معلم کار کنم که خیلی زود به آن هم رسیدم. اوضاع تا زمانی که ماجرای طلاق از همسرم و دورشدن او و فرزندم بوجود نیامده بود خیلی خوب پیش میرفت. تمام آن سختیها و مشکلاتی که بعد از اتمام دانشگاه و تقریبا اوایل معلم شدنم برایم بوجود آمد سبب شد که هر روز از خدا بخواهم که مرا دچار فراموشی کند تا شاید از عذاب هر لحظهام نجات پیدا کنم، اما این اتفاق نمیافتاد. مغز من همانقدر که به خاطر سپردن انواع و اقسام جزئیات در کتابهای درسی را به خوبی میدانست، خاطرات را هم خوب ثبت کرده بود و مایه عذابم بود. هر لحظه از زندگی پرتنش 7 سالهای که با همسر و فرزندم داشتم را همچون فیلمی جلوی چشمانم میدیدم و مدام عذاب میکشیدم. میدانستم فراموش کردن کار آسانی نیست اما من بشدت به آن احتیاج داشتم و نوشیدن الکل و قبول کردن مصرف کوکائین در اولین تعارفی که در یک مهمانی به من شد آغاز ورود من به دنیایی بود که در آن فراموشی وجود داشت؛ دور شدن از تمام آن چیزهایی که سالها عذابم داده بودند و همچون خورهای روحم را از بین میبردند.
معلم، کوکائین همراه داشت
آقای دیویس زمانی که ماموران پلیس به خاطریک درگیری در مدرسه به این محل اعزام شدند مورد بازجویی قرار گرفت. او به عنوان معلم سابقهداری که در محل درگیری 2 دانشآموز با یکدیگر حضور داشت به ماموران پلیس کمک میکرد تا این ماجرا را که به اتفاقی بزرگ تبدیل شده بود، خاتمه دهند. در این میان و در حالی که ماموران پلیس تصور میکردند که یکی از بهترین افراد و معتمدترین معلم را در اختیار دارند تا در اوضاع به هم ریخته مدرسه به آنان کمک کند، متوجه رفتارهای غیرمعمول او شدند که حکایت از مصرف مواد توسط او میکرد. دیویس که به نظر میرسید همیشه در چنین حالی است، زمانی که متوجه شک ماموران به خود شد فورا مدرسه را به قصد منزلش ترک کرد تا بیش از آن جلوی چشمان آنها نباشد، اما پلیس که نسبت به او دچار شک شده بود با گرفتن حکمی برای بازجویی از این معلم و بازدید از خانهاش، راهی منزل کوچک او شد. تنها نیم ساعت بعد ماموران بسته نیم گرمی از مادهای را که به نظر میرسید کوکائین باشد از کشوی میز کار این معلم باسابقه بیرون کشیدند و دیویس به دردسر بزرگی افتاد که هنوز سعی دارد هر طور شده از آن رهایی یابد. با پیدا شدن کوکائین، معلمی که تا چند ساعت قبل مورد اعتماد همه مسوولان مدرسه بود ناگهان به فردی لاابالی مبدل شد که همه همکارانش از آنچه در مورد او میشنیدند شوکه میشدند. بازجوییهای اولیه از او ثابت کرد که سالهاست از کوکائین استفاده میکند تا آنچه را به گفته خودش مشکلات روحی و زجرهای بیپایان است به دست فراموشی بسپارد. با اثبات مصرف کوکائین به شکل مستمر توسط معلمی که روزانه دهها شاگرد را تحت نظر داشت، او فورا بازداشت شد تا در مورد مشکلش تصمیمگیری شود. تصمیمی که ممکن است تمام آن احترامی را که این معلم طی سالها برای خود جمع کرده است از او بگیرد و برای همیشه شرمندهاش کند.
عمق فاجعه را نمیدانستم
وقتی برای اولین بار کوکائین را مصرف کردم احساسم این بود که پس از مدتها همه رنجها و سختیهای زندگی را فراموش کردهام. رفتن همسر و فرزندم از خانه و از دست دادن همه آنچه طی سالها با تلاش زیاد بهدست آورده بودم آنقدر سخت بود که فکر میکردم هرگز نمیتوانم فراموششان کنم. همسرم در حالی که احساس میکردم زندگی خوبی با من دارد بدون هیچ دلیل قانعکنندهای از من تقاضای طلاق کرد و نه تنها فرزندمان را با خود برد بلکه خانه ، خودرو حتی تمام پولهای نقدی را هم که طی سالها کار بهدست آورده بودم از آن خود کرد و مرا با هیچ نقطه امیدی تنها گذاشت. رفتن او و تنها ماندنم آنقدر به من فشار آورده بود که احساس میکردم مردهای هستم که تنها نفس میکشد و به اجبار باید زندگیاش را ادامه دهد. احساس دلتنگی برای فرزندم و سرخورده شدن از زندگی آنقدر برایم گران تمام شده بود که حتی نمیخواستم یک روز دیگر زنده باشم، اما آنچه به من نیرو میداد شاگردانم بودند که هر روز آنها را پر از انرژی و نشاط میدیدم و لذت میبردم. شاید اگر شغلی که عاشقانه آن را دوست داشتم نبود من هرگز نمیتوانستم در برابر آنچه همچون سونامی تمام زندگیام را با خود برده بود مقاومت کنم، اما عشق به تدریس بالاخره مرا روی پا نگه داشت. باید هر طور که میشد خاطرات بد از من دور میشدند، اما انگار روشهای معمولی برایم سازگار نبود. چارهای برایم جز این که به راهی غیر عقلانی متوسل شوم وجود نداشت و این بود که پس از مدتی به مصرف کوکائین رو آوردم. میدانستم که اگر روزی مشخص شود که من از این ماده استفاده میکنم آن روز دیگر تنها امید زندگیام یعنی تدریس را هم از دست خواهم داد، اما انگار کنترلی روی خودم نداشتم. نمیدانستم مدتها مصرف آنقدر روی ظاهرم تاثیر میگذارد که ماموران پلیس با دیدن من و رفتارهایی که از من سر میزند متوجه میشوند که اعتیاد دارم و مواد مصرف میکنم. آن روز اگر دعوای کوچک 2 دانشآموز جنجالی نمیشد که پای پلیس به میان کشیده شود شاید من تا سالهای بعد هم میتوانستم به همین روش به زندگیام ادامه دهم. آنچه میدانم این است که با وجود مصرف کوکائین هرگز هیچ خطری برای شاگردانم نداشتهام و نگذاشتم آنها حتی لحظهای از شرایطی که من داشتم آگاه شوند. اینکه ادعا میشود من کوکائین مصرف میکردم تا بهتر کار کنم صحت دارد، اما خطرناک بودن من برای آنها که عزیزترینها برایم بودند اصلا درست نیست. من از اعتیادم شرمندهام، اما پیش خودم میدانم که هرگز کوچکترین کوتاهی در کارم نکردهام و زندانیشدن من با مرگ برایم یکی خواهد بود.
مترجم: المیرا صدیقی
منبع :کورت نیوز
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد