پرونده را به اتفاق همکارانم مورد بررسی قرار دادیم. مدارک ثابتکننده جرم زنا نبود. زن جوان را به دادگاه دعوت کردیم او هم جرم زنا را رد کرد و مدعیشد با مرد جوان فقط ارتباط تلفنی دارد. در موضوع زنا حتما باید اقرار متهم آن هم عندالحاکم وجود داشته باشد و با یکبار اقرار هم نمیتوان آن را پذیرفت و حتما باید چهار بار اقرار باشد. شاکی نتوانست مدارکی محکمهپسند نشان دهد و باتوجه به انکارزن، اتهام زنای محصنه از زن جوان دور شد و او به جرم رابطه نامشروع محکوم شد.
شوهر متهم بشدت عصبی بود و میگفت همسرش به او خیانت کرده است. برایش توضیح دادیم که مدارک این موضوع را نشان نمیدهد، بنابراین نمیتوان او را محکوم کرد. او به رای اعتراض کرد. پرونده به دیوان رفت. مدتی بعد دوباره این مرد پروندهای را آورد و مدعیشد همسرش با فرد دیگری رابطه دارد. رفتارش غیرعادی بود. من از او خواستم بگوید چرا اینقدر از همسرش شکایت میکند. او ابتدا مقاومت کرد و گفت میداند همسرش با کسی رابطه دارد. اما بعد که آرام شد گفت همسرش با همکارانش حرف میزند و اینکار او را عصبانی میکند. دوباره زن جوان به دادگاه آمد و بازهم حرفهای قبلیاش را تکرار کرد. او اینبار توضیح داد که همسرش به خاطر سوءظنی که نسبت به او دارد چنین رفتار میکند. زن جوان میگفت: من در یک شرکت کار میکنم چون همکاران مرد در اطراف من زیاد هستند همسرم مرتب به من شک میکند، چندبار هم او را تهدید به جدایی کردم، او کوتاه آمده و بعد از مدتی دوباره به من سوءظن پیدا کرده است.
مدتی بعد دادگاه برای شاکی و متهم احضاریه فرستاد. روز حادثه فقط متهم آمده بود و از شاکی خبری نبود. زن جوان وقتی وارد دادگاه شدگفت شوهرش خودکشی کرده است.
از او توضیح خواستیم. زن جوان گفت: شوهرم همیشه به من شک داشت. بارهاوبارها شکایت کرده و مدعی شده بود که من باکسی رابطه دارم؛ در حالی که من فقط با همکارانم به خاطر مسائل کاری صحبت میکردم.
ما 2 فرزند داشتیم. با این حال همسرم فکر میکرد با کسی رابطه دارم و هربار بامن به خاطر این مسائل دعوا میکرد. او به من گفت برای اینکه دیگر مشکلی نداشته باشیم من نباید سرکار بروم؛ اما حرفش را قبول نکردم قبل از ازدواجمان هم کار میکردم و حاضر نبودم شغلم را از دست بدهم.
این زن ادامهداد: بعد از اینکه دوباره مرا متهم به داشتن رابطه کرد و شکایتی مطرح کرد، به او گفتم اینبار از تو جدا میشوم و دیگر به این وضعیت ادامهنمیدهم. وسایلم را جمع کردم وبه خانه مادرم رفتم. یک هفته بعد پسربزرگم با من تماس گرفت و گفت پدرش خودکشی کرده است.
این زن مدعی بود، شوهرش را دوست داشته وسوءظنهای او باعث شده زندگیشان از بین برود. ماجرای دردناکی بود. مردی به خاطر شکهای بیمورد به همسرش زندگیاش را از بین برده بود. اگر این زن و شوهر کمی آگاهی داشتند و برای حل مشکلاتشان از مشاور کمک میگرفتند و در صورت لزوم به دکتر روانشناس مراجعه میکردند، این اتفاق نمیافتاد و آنها در آرامش زندگی میکردند.
زن متهم خیلی ناراحت بود. او میگفت شوهرش را دوست داشته و واقعا قصد جدایی از او را نداشته است و فقط برای اینکه او را تهدید و وادارش کند دست از کارهایش بردارد، صحبت از طلاق کرده است.
این زن میگفت: شوهرم آبروی مرا همه جا برده بود، همکارانم مرا مسخره میکردند. آنها به من میگفتند چه کردهای که شوهرت آنقدر به تو شک دارد. وقتی به خانه میرفتم به محض اینکه میرسیدم تلفن همراهم را چک میکرد، اگر مخالفت میکردم مرا متهم به داشتن رابطه نامشروع میکرد. بچهها را با این کارهایش اذیت میکرد و زندگی را به کام همه اعضای خانواده تلخ کرده بود. خسته بودم ازاین رفتارهایش، خسته بودم اما واقعا قصد جداشدن از او را نداشتم. من فقط میخواستم کاری کنم که آرام شود و دست از اینکارهایش بردارد.
این زن واقعا داغدار بود و میگفت، چون شوهرش را خودش انتخاب کرده است دوستش داشته و دلش نمیخواسته زندگی آنها چنین پایانی داشته باشد.
پرونده بسته و به بایگانی دادگستری سپرده شد؛ اما این زن به گفته خودش همه زندگیاش نابود شد.
غلامحسین بومی
قاضی دادگاه کیفری استان تهران
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد