سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
«میراث معنوی»، عنوان کتابی است که سمیه مهدوینیا گردآوری و ترجمه و نشر شورآفرین در 1100 نسخه، منتشر کرده است. آنگونه که در این کتاب آمده، «کنوانسیون 2003، میراث فرهنگی معنوی را مجموعه آداب و رسوم، اجراها، نمایشها و نیز دانش و مهارتهایی میداند که جوامع، گروهها و در بعضی موارد افراد، آنها را به عنوان بخشی از میراث فرهنگی خود قلمداد میکنند.»
«میراث معنوی از نسلی به نسل دیگر انتقال مییابد؛ جوامع و گروهها در پاسخ به محیط، طبیعت و تاریخشان، همواره آن را احیا میکنند؛ حس هویت و تداوم را در اجتماعات و گروهها بهوجود میآورد؛ ارزش تنوع فرهنگی و نوآوری انسان را ارتقا میبخشد؛ با اسناد بینالمللی حقوق بشر سازگار است و از خواستهای احترام متقابل بین جوامع و نیز لوازم توسعه پایدار تبعیت میکند.»
سمیه مهدوینیا براین باور است که تغییر مناسبات و شرایط زندگی، نفوذ رسانهها، مهاجرت و بسیاری عوامل دیگر موجب کمرنگشدن میراث معنوی شده است. به گفته او نبود شغل و امکانات آموزشی و بهداشتی، موجب مهاجرت روستاییان به شهرها شده است و این شرایط تنها به ایران تعلق ندارد. برای مثال، عروسکگردانهای سیسیل که روزگاری کارشان عروسکگردانی بود و از این راه، مخارج زندگی خود را تامین میکردند به خاطر مشکلات اقتصادی، کار خود را رها کرده و به سمت حرفهای رفتهاند که برایشان درآمدزاتر باشد. در ایران و تهران هم همینطور است. امروز چند نفر پنبهزنی و لحاف دوزی میکنند یا چینیبند میزنند؟
این نویسنده - مترجم براین باور است که جوانان امروز، علاقه چندانی به آموختن و انتقال دادن میراثی ندارند که سینه به سینه منتقل میشود. جوان امروز دلش نمیخواهد از دیاری به دیار دیگر کوچ کند یا زمین را شخم بزند و بکارد؛ او یکجانشینی را برتر از کوچ میداند و دوست دارد با فرهنگ شهری آشنا شود. شاید از اینرو که فکر میکند: پدر و پدربزرگش، کشاورزی کردند و زمستان و تابستان از گوشهای به گوشه دیگر کوچیدند، شیر دوشیدند و گوسفند و گاومیش پرورش دادند، سوار بر اسب شدند و چوگان بازی کردند و در نهایت، آنچه در کف داشتند باد بود؛ باد؛ نه چیزی کم، نه چیزی بیش. همانگونه که مادر و مادر بزرگش، قالی بافتند و نمد مالیدند و دسترنجشان را به بهای اندک از کف دادند. او نمیخواهد وارث مردهریگی باشد که از آنان برجای مانده است؛ دلش میخواهد با جهان و دگرگونیهایش همراه شود، اما چه بر سر میراث معنوی و آداب و رسوم و ارزشها میآید؟
مهدوینیا، این پرسش را با سوال دیگری پاسخ میدهد. وقتی از او میپرسی، پس فرهنگ و سنت و ارزشهای فرهنگیمان چه میشود؛ میگوید: کدام ارزش؟ اگر مردم و متولیان فرهنگی، آداب و رسوم و سنتها را ارزشمند میدانستند در حفظ و نگهداری آنها میکوشیدند؛ زمینههای آموزش آن را فراهم و جوانان را تشویق میکردند تا به جای فاصله گرفتن از آنها، با سنتهای خود و رسم و رسوم دیرینهشان آشنا شوند و آن را پاس دارند. آن هم در شرایطی که همه چیز به سرعت دگرگون میشود؛ شرایط و مناسبات زندگی تغییر میکند و رسانههای جمعی بویژه تلویزیون و ماهواره بر فرهنگ و سنت تاثیر میگذارند.
رفته رفته کسانی که با آداب و رسوم و سنتها آشنا هستند؛ صنعتگری سنتی میدانند؛ مسگری میکنند یا بر آهن تفته میکوبند، پیر میشوند و از بین میروند بیآنکه میراثشان در اختیار فرزندانشان قرار گیرد. نه پدران دلشان میخواهند هنر و دانش سنتی خود را به نسل بعد منتقل کنند و نه پسران دوست دارند میراثدار فرهنگ و هنری باشند که فقر و بیچیزی را برایشان به ارمغان میآورد. اینگونه است که قصهها فراموش میشوند، مانتو جای لباس ترکمن را میگیرد، عشایر از ترس اینکه زمینهاشان را از دست دهند، یکجانشین میشوند و ترانههاشان را از یاد میبرند.
هیچ محلی نیست که از آن موسیقی محلی شنیده شود. همچنانکه مکانی وجود ندارد تا در آن شبیهخوانی اجرا شود و گردشگران با رفتن به آنجا بتوانند با این میراث ارزشمند ایرانی آشنا شوند.
او کتاب میراث معنوی را با مراجعه به سایت یونسکو گردآوری کرده و کوشیده تا به متن یونسکو وفادار بماند. از اینرو مطالبی درباره نوروز، ردیف موسیقی سنتی ایران، میراث معنوی تعزیه و برخی آداب و رسوم ایرانی را در فصلهای پایانی کتاب گنجانده و در متن اصلی تنها به توضیحات سایت یونسکو و ترجمه کلمه به کلمه آن بسنده کرده است. نام قارهها، کشورها و میراث معنوی هرکدام به ترتیب حروف الفبا آمده تا مطالعه کتاب برای مخاطب، آسانتر باشد. همچنین او زمانی به گردآوری کتاب پرداخته که از ایران تنها 2 اثر در فهرست میراث معنوی یونسکو به ثبت رسیده بوده است. آنچه پس از آن در این فهرست گنجانده شده چون شبیهخوانی، روش بافت فرش در کاشان و قشقاییهای فارس، آیین پهلوانی در ورزش زورخانه و موسیقی بخشیهای شمال خراسان در دومین جلد کتاب میراث معنوی جای میگیرد.
گردشگری، تهدید یا فرصتمهدوینیا میگوید: گردشگران، موجب از بین رفتن میراث معنوی میشوند، چراکه مردم محلی تلاش میکنند آداب و رسوم خود را مطابق سلیقه و پسند آنان تغییر دهند و این به زیان میراث معنوی است و به انحطاط آن میانجامد. شاید رسانهها بتوانند فرهنگ عمومی را بالا ببرند و به مردم محلی بقبولانند که باید آداب و رسوم و سنتهاشان را آنگونه که هست حفظ کنند و بدانند آنچه برای گردشگر جذاب است، دیدن تفاوتهاست و مردم محلی بهتر است این تفاوتها را بشناسند و زنده نگه دارند.
به باور این راهنمای گردشگری، در ایران گردشگر و راهنمای گردشگری تخصصی معنا ندارد. ایرانیان، آنگونه که باید و شاید با میراث معنوی آشنا نیستند؛ حتی راهنمایان گردشگری هم فکر میکنند این میراث با دین و مسائل اعتقادی سروکار دارد نه آنچه ناملموس است و جنبه مادی ندارد؛ از اینرو نمیتوان انتظار داشت تورهای ویژه میراث معنوی برگزار شود. راهنمایان گردشگری تنها میتوانند مسافران خود را با بخشی از آداب و رسوم و سنتهای مردم هر شهر آشنا کنند یا در کنار مراسم قالیشویان در مسجد اردهال یا پیر شالیار اورامان تخت، جاذبههای تاریخی و طبیعی آن شهر را هم به گردشگران خود معرفی کنند.
وی میراث فرهنگی را ارزشمند و درعین حال ناشناخته میداند و با اشاره به تاثیر رسانهها در معرفی میراث معنوی میگوید: رسانهها و بویژه تلویزیون میتوانند تاثیر ویژهای در معرفی ارزشها و ثبت و ضبط آن داشته باشند؛ گرچه پشتیبانیهای دولتی را هم نمیتوان نادیده گرفت.
زهره نیلی
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد