یک سال پیش در آوریل گذشته تقریبا دو هفته پس از فروپاشی رژیم بعث ، شیعیان برای برگزاری مراسم عزاداری اربعین امام حسین ، مراسمی که توسط رژیم عراق از سال 1977 تحریم شده بود، در کربلا گرد آمدند.
امام حسین (ع) یکی از نوه های حضرت محمد پیامبر «ص» بود که در جنگی در کربلا در سال 680 میلادی هنگام مقابله با سیستم خلافت بنی امیه ، در اثر خیانت کوفیان کشته شد.
شهادت او برای شیعیان مظهر عدالت طلبی و ظلم ستیزی محسوب می شود و زیارت مرقد وی جنبه در عین اظهار وفاداری ، نوعی درخواست حوائج است.
در اثنای خلاء قدرتی که بر اثر سقوط صدام بوقوع پیوست با وجود نیروی بیگانه ای که عراق را اشغال کردند، دادخواهی شیعیان معنی واقعی و عینی پیدا کرد.
آن گونه که یکی از زائرین در مصاحبه با یکی از شبکه های تلویزیونی امریکا گفت: درست است که ما از دست یک حاکم ظالم خلاص شدیم ، اما ظالم دیگری را به جای آن نمی خواهیم.
یک حکومت عادل می خواهیم نه کسی که از خارج بیاید و به ما زورگویی کند. به دنبال جنگ سوال مهمی پیش آمد: آیا اکثریت شیعه عراق در پی یک حکومت شیعی به تقلید از الگوی ایران است یا شیعیان عراق حاضرند که قدرت را با سایر گروهها مشترکا به دست گیرند؛
آینده عراق کاملا وابسته به پاسخ این سوالات است. با این که بیشتر
حوادث امروز تاریخی در تاریخ شیعه ، در منطقه عراق به وقوع پیوسته است ، اما تنها از قرن نوزدهم به بعد بود که شیعیان در عراق و به سبب آنکه کوچ نشینان در عراق ساکن شدند و به کشاورزی پرداختند، به اکثریت رسیدند.
این قبایل ، چه آنها که در جنوب عراق به تشیع گرویدند و چه آنها که در بیابان های مرکزی عراق به بادیه نشینی ادامه دادند، هنوز در خصایل فرهنگی عربی مشترکند.
در ورای نزاع قدرتی که در گذشته میان سنیان و شیعیان عراق وجود داشته است ، این دو بخش از جامعه عراق تا حدود زیادی شبیه یکدیگرند ; اختلاف بین دو گروه ، بیشتر جنبه سیاسی دارد تا اخلاقی یا فرهنگی.
نخبگان تسنن دارای ملی گرایی گسترده عربی هستند در حالی که شیعیان ، ملی گرایی عراقی را که بر ارزشها و سوابق خاص خود متکی است ، ترجیح می دهند و هر دو گروه معتقد به صیانت از تمامیت ارضی عراق هستند و این مساله حتی از زمان ایجاد عراق نوین توسط انگلستان در 1921 وجود داشته است.
برای اقلیت سنی عرب که 17 درصد جامعه را تشکیل می دهند، دست نخورده باقی ماندن عراق شرط بقا است ، حال آن که برای اکثریت 60 درصدی شیعه ، مساله بیشتر به شکل برد یا باخت مطرح می شود و در صورت تجزیه عراق ، باوجود این که بیش از نصف جمعیت بغداد شیعه است ، شیعیان مجبورند از بغداد چشم پوشی کنند.
شهر زیارتی کاظمین و سامرا و درآمد نفتی حاصله از چاههای نفتی شمال را نیز از دست خواهند داد.
در ضمن باید از رویای خود برای تحت کنترل درآوردن منطقه خوش اقلیمی که از زمان شکستشان در قیام 1920 علیه انگلستان در سر پرورانده اند، چشم بپوشند.
در ماههای منتهی به آن قیام ، که در فاصله سقوط عثمانی و تثبیت قدرت انگلستان روی داد، رهبران دینی شیعه ، اتحادی با شریفیان سنی که توسط شاه فیصل از سوریه رهبری می شدند، تشکیل دادند.
این دو گروه بر سر به وجود آوردن یک کشور عربی اسلامی به توافق رسیدند که توسط یک امیر عرب و تحت نظارت یک مجلس قانونگذاری اداره شود. در حالی که شریفیان این ساز و کار را فتح بابی بر حکومت خود می دانستند، رهبران شیعی امیدوار بودند که این مساله آنها را قادر سازد پس از خروج نیروهای انگلیس از عراق ، بر فرآیند قانونگذاری ، نظارت داشته باشند.
شیعیان در جریان قیام 1920 واقعا از خود تحرک نشان دادند. اما از نیروهای ویژه ارتش انگلیس شکست خوردند و انگلیس برای انتقام گرفتن از شیعیان ، شریفیان و عده ای از افسران سابق عثمانی ها را روی کار آورد.
در سالهای بعد شیعیان اعلام کردند که قیام آنها بوده است که باعث خروج انگلیس و به قدرت رسیدن اقلیت سنی شده است.
این احساس که شیعیان بوده اند که قدرت را از انگلیس پس گرفته اند تا به امروز به قوت خود باقی است و دلیل اعتراضات آنها به نحوه توزیع قدرت به صورتی که نقش حاشیه ای برای شیعیان قائل است ، همین بوده است.
هم شریفیان و هم افسران سابق عثمانی - که از سال 1958 بر عراق حکومت کردند و هم بعثیانی که یک دهه حکومت را در قبضه داشتند، در قانونگذاری به طور انحصاری عمل کردند و این باعث به وجود آمدن یک اپوزوسیون شیعی با توانایی های نظامی شد.
برخی از نخبگان حاکمیت با وارد کردن شیوخ قبایل در جرگه خود، کوشیدند در رهبریت شیعه شکاف ایجاد کرده ، باعث کاهش قدرت این اپوزوسیون شوند.
زمانی که در سال 1946 مرکزیت آموزشهای دینی شیعیان از نجف به قم در ایران منتقل شد، موقعیت حوزه علمیه نجف تضعیف شد و با به قدرت رسیدن مجدد حزب بعث ، حکومت عراق ، عده ای از رهبران شیعی ، ازجمله افرادی از خانواده صدر و حکیم را اعدام کرد تا مطمئن شود تشکیلات قدرتمندی از شیعیان که بتواند در سیاست عراق ایفای نقش کند، پا نخواهدگرفت.
حوادث امروز که در ایران و بر اثر انقلاب اسلامی ایران (79-}1978) بوقوع پیوست ، شیعیان عراق را ترغیب کرد در مقابل رژیم بعث بایستند.
اما همانگونه محمدباقر صدر قبل از آن که در سال 1980 توسط صدام کشته شود، اعلام کرده بود، شرایط اجتماعی - اقتصادی و سیاسی عراق مستعد وقوع یک انقلاب اسلامی نبود.
شورش 1991 شیعیان یک حرکت ناهماهنگ بود که از وجود یک رهبر برجسته مذهبی که به آنها جهت دهد برخوردار نبود. پس از آن قیام ، شیعیان توانستند کنترل قسمت وسیعی از جنوب عراق را به دست گیرند، اما این امر به دلیل عدم یک نظریه سیاسی حکومتی و فقدان رهبری ناتمام ماند.
اکراه آیت الله خویی ، یکی از رهبران متوفای شیعیان عراق از دخالت در امور دنیوی منعکس کننده یک اختلاف قدیمی در بین شیعیان میان دو گرایش سکوت گرایان و جنبش گرایان است.
این مساله که آیا رهبران باید فعالیت های خود را به امور مذهبی محدود کنند یا این که باید در مسائل سیاسی نیز ایفای نقش داشته باشند، نزدیک یک قرن در میان شیعیان وجود داشته است.
در
حوادث امروز سال 1991 این اختلافات در خلاؤ قدرت ناشی از شکست نیروهای صدام از نیروهای ائتلاف ، بشدت به چشم می خورد و هم اکنون نیز وجود دارد. والاترین رهبر مذهبی عراق ، آیت الله علی سیستانی حاضر نشد منازعات سیاسی را تشدید کند، اما برخی از رهبران رده پایین تر ازجمله مقتدی صدر در نجف و محمد الفرتوسی در بغداد با تشویق آیت الله کاظم حسینی حائری در قم ، بیانیه های صریح و شدیداللحنی در تلاش برای ایجاد حکومت اسلامی در عراق منتشر نمودند.
آنها همچنین تلاشهایی برای افزایش نفوذ خود در برخی شهرهای جنوبی و قسمت فقیرنشین بغداد (که قبل از جنگ ، شهر صدام نامیده می شد و هم اکنون به یاد محمدصادق صدر که در سال 1999 در نجف کشته شد، شهر صدر نامیده می شود) صورت دادند.
اختلاف موجود بین دو گروه از شیعیان ، باعث کشته شدن عبدالمجید خویی پسر آیت الله ابوالقاسم خویی در دهم آوریل گذشته شد.
عبدالمجید خویی توسط نیروهای امریکایی به نجف آورده شده بود، با این امید که نفوذ او بتواند بر وضعیت شهر موثر واقع شود.
حکومت عادل
برخلاف سنیان که بنابر اعتقاداتشان باید به خاطر جلوگیری از نزاع و درگیری از حاکمانشان اطاعت کرده و حتی با تحمل ظلم نیز دم برنیاورند، بیشتر شیعیان هیچ حکومتی را بر روی زمین به جز حکومت «امام» به رسمیت نمی شناسند.
شیعیان معتقدند که امام دوازدهم از دیدگان پنهان شده است و روزی به عنوان منجی بازخواهد گشت که نامش مهدی (عج) است.
برخی معتقدند که در زمان غیبت ، هیچ شخصی مشروعیت کامل برای حکومت کردن ندارد; اما نظر دیگری هم مورد قبول است که در زمان غیبت ، رهبران مذهبی به عنوان جانشینان امام دوازدهم حق حکومت دارند.
فروپاشی رژیم صدام بحثهایی را در میان شیعیان پیرامون ماهیت حکومت عادل برانگیخته است.
برخی افراد صاحب رای ازجمله قسمتی از اعضای حزب الدعوه طرفدار یک حکومت اسلامی در عراق هستند. اما در مورد چگونگی این حکومت نظرات مختلفی وجود دارد.
از نظریه ولایت فقیه آیت الله خمینی گرفته تا حکومتی که به طور عمده در دست غیرروحانیان باشد. باید توجه داشت که وضعیت احتمالی و سیاسی عراق با ایران تفاوت بسیار دارد.
سنیان ، اکراد، با بابلیان و ترکها در کشور، موقعیت آن را متمایز می کند. خود جامعه شیعه نیز با جامعه ایران متفاوت است.
جامعه عراق شامل سکولاریست ها (از جمله لیبرالیست ها و کمونیست ها) و گروه های دینی متفاوت است. گفته شد که تعریف رابطه دین و سیاست ، شیعیان عراق را با چالش جدی مواجه خواهد نمود.
مرحوم آیت الله محمدباقر حکیم رئیس مجلس اعلای انقلاب اسلامی در ماه می گذشته پس از 23 سال تبعید به عراق بازگشت ، (اما چندی بعد توسط گروهی ناشناس به قتل رسید) او در گذشته طرفدار حکومتی اسلامی در عراق بود اما پس از ورود به عراق مواضعی نسبتا متفاوت پیشه کرد.
خط مشی او با در نظر گرفتن شرایط پیچیده اجتماعی عراق و حضور امریکا در آنجا اتخاذ می کند، بسیار حائزاهمیت بود.
هویت ملی مورد نظر شیعیان
شیعیان عراق با هم و به اتفاق هم میهنان غیرشیعه آنها نیاز به ایجاد یک هویت ملی دارند که بتواند عراق را به صورت کشوری یکپارچه حفظ کند.
شیعیان و سنیان ، با هم 75 درصد از جمعیت عراق را تشکیل می دهند. این دو گروه توسط ازدواج های فراوان با یکدیگر، ارزشهای قومی قبیله ای یکسان و فرهنگهای اجتماعی همانند، به یکدیگر متصل شده اند و همانند عقاید «علی الشرقی» ادیب عراقی متوفی به سال 1964، این مولفه های یکسان اجتماعی اساس یک ملی گرایی را پایه ریزی نموده است.
شرقی گونه ای از ملی گرایی را بر پایه شخصیت عرب قبیله ای در عراق ارائه نمود. او طرفدار گسترش ایدئولوژی ملی گرایی بر پایه ترکیبی از ارزشهای عربی و شرقی به اضافه ارزشهای میراثی خاص عراق بود.
بعدها عقاید او بر بسیاری از اندیشمندان عراق تاثیرگذاشت و شاید هویت ملی جدیدی بر مبنای آن در عراق شکل گرفته باشد.
به عنوان قسمتی از پایه های عراق جدید، اکثریت عرب عراق نیاز دارد که پیمانی با کردها برای صیانت از حقوق سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی آنها ببندد. توافق نامه 1970 که توسط صدام و رئیس کردها مصطفی بارزانی امضا شده بود، سالها به عنوان مرجع حل مناقشات از سوی دو طرف استفاده می شد.
برای همین امر امریکا و سازمان ملل با تصویب ضمنی ترکیه باید کار مشابهی را برای ایجاد پیوندهای جدید میان اکراد با هموطنانشان و حل «مشکل کردها» تا زمانی که احزاب سیاسی فرصت گسترش پیدا کنند و مردم عراق آماده برگزاری انتخابات برای انتخاب یک رهبر ملی شوند، ضروری است که یک دولت موقت متشکل از نمایندگانی از تمامی اقشار عراق تشکیل شود برای حفظ اعتبار حکومت و جلوگیری از وخیم تر شدن اوضاع، مسوولیتهای اجرایی باید به عراقی هایی که مورد احترام و پذیرش باشند، سپرده شود.
قدرت باید براساس یک فرمول معین بین گروه های مختلف عراقی به اشتراک گذاشته شود.
دوباره فریب نمی خوریم
تصمیم شیعیان مبنی بر عدم شورش علیه رژیم صدام در طی جنگ اخیر و سیاست صبر و انتظار، تردید آنها نسبت به امریکاییان و همچنین حس وطن دوستی قوی آنها را نشان داد.
بی طرفی آنها را می شود به خوبی با این حس آنها که امریکا به قیامی که در پایان جنگ اول خلیج صورت دادند خیانت کرده است ، توجیه نمود.
در 1991 جرج بوش پدر به عراقی ها توصیه کرد که خود ابتکار عمل را به دست گرفته و حاکمشان را خلع قدرت کنند. ما هنگامی که شیعیان قیام کردند، دولت بوش از کمک به آنها سر باز زد و این باعث شکست قیام توسط نیروهای نظامی وفادار به صدام شد.
تصمیم امریکا برای رها کردن شیعیان در 1991، احساسات عمومی شیعیان را تحریک و خاطره خیانتی که امام حسین (ع) به واسطه آن در کربلا به شهادت رسیده بود را برایشان یادآور شد.
در سال 2003 این خاطرات با احساسات مذهبی و ملی آنان ترکیب و باعث شد که به نیروهای متجاوز مسیحی به دیده سوءظن نگاه کنند.
با این حال آنها آرزوی فروپاشی رژیم بعث را داشتند. همچنین نگران وجهه خود در جهان عرب بودند که عمدتا سنی هستند. آنها می خواستند از تهمت هایی شبیه اتهاماتی که در 1991 متوجه ایشان گردید برحذر باشند; در 1991 آنها متهم شدند که ستون پنجمی در عراق ایجاد نموده اند و با نیروهای غربی همکاری دارند، شیعیان همچنین در مورد اهداف بلندمدت امریکا تردید داشتند.
همانگونه که ملی گرایان عراقی از اشغال درازمدت امریکا ابراز ناراحتی می کنند، شیعیان نیز از این که دولت عراق به وسیله امریکایی ها و مطابق با منافع آنها تشکیل شود (مانند شریفیان که در1921 توسط انگلستان روی کار آمدند) مخالف هستند.
با وجود تاکیدات مستمر دولت بوش مبنی بر این که نفت عراق متعلق به مردم عراق می باشد، هنوز هم شیعیان معتقدند که امریکا به دنبال منابع نفتی کشور آنها است.
اختلاف شدیدی میان دیدگاه دولت بوش در رابطه با عراق جدید و انتظارات شیعیان پس از حکومت صدام وجود دارد.
اعضای دولت امریکا خواهان پایه گذاری دمکراسی غربی به وسیله سکولارها هستند در حالی که شیعیان و بسیاری از عراقی ها، عراقی مستقل و حکومتی که منعکس کننده فرهنگ و سنتهای آنها باشد، حکومتی بدون وابستگی به نیروهای امریکایی را ترجیح می دهند.
ویرانی هایی که در اثر جنگ بوجود آمده و تاخیر در بازسازی آنها و سهل انگاری در ایجاد امنیت ، شکاف بین امریکا و مردم عراق را عمیق و عمیق تر می کند. بنابراین تعریف یک ارتباط جدید میان امریکا و عراقیان ، آسان نیست و نیاز به مصالحه طرفین دارد.
در طول جنگ اعتبار امریکایی ها در عراق به بوته آزمایش گذاشته شد. دولت بوش تلاش ناچیزی برای از بین بردن تناقض بین شعارهایش درباره دیدگاه نو برای عراق مدرن و منابع اندکی که برای بازسازی عراق اختصاص داده شده ، صورت داده است.
دولت امریکا حتی از درون در رابطه با ادامه حیات در عراق دچار چند دستگی شده است که این خود وضع را وخیم تر می کند.
علاوه بر این ، در حال حاضر مشخص نیست که چه مدت در آنجا خواهد ماند. با وجود تاکید امریکا بر این مطلب که مدت طولانی در عراق خواهد ماند، ائتلافهای مهم عراق با امریکا همکاری نخواهند نمود و حتی بی تفاوتی و خصومت خود را نسبت به حضور امریکا در عراق نشان خواهند داد.
واشنگتن باید از تبدیل شدن اغتشاشات داخلی در جنوب عراق و قسمتهایی از بغداد به حرکتهای ضدامریکایی و بروز یک انقلاب ضدامریکایی جلوگیری کند; همان طور که این مشکل در 1920 دامن گیر انگلیس شد.
یکی از حرکتهای معقول دولت بوش این بود که به شیعیان اعلام کرد که امریکا در سال 1991، در کمک نکردن به آنها اشتباه کرده است . مانند یک قدرت پیروز، امریکا می تواند تلاش کند که خود را متواضع و فروتن نشان دهد. یک معذرت خواهی و چند کار خیرخواهانه ، توانمندی های امریکا در عراق را از بین نخواهد برد بلکه بیشتر باعث ایجاد اعتبار برای او در عراق و میان شیعیان در تمامی قسمتهای جهان عرب خواهد شد.
دست اندرکارانی که مشغول بازسازی عراق هستند، باید با رهبران شیعی معتدل مذهبی و قبیله ای همکاری نمایند، رهبران تندرو را از کارایی بیندازند و برای احیاء حرکتهای سکولار و روشنفکرانی که بیشتر متشکل از شیعیان هستند، تلاش نمایند.
در طول بیش از 3 دهه ، رژیم بعث تمامی سازمان های سکولار را نابود کرد. یک حزب سکولار با قدرت کنترل شده می تواند در مهار کردن قدرت گروههای مذهبی که از خلاؤ قدرت بوجود آمده استفاده کرده و برای خود جا باز کرده اند، کمک کند.
دولت امریکا نخواهد توانست تمامی شیعیان را متقاعد کند، اما شاید بتواند آرام آرام قلب اکثریت سکوت گرا را به دست آورد.
شاید با گذشت زمان ، برقراری رابطه بین امریکا و شیعیان عراق اعتمادی ایجاد کند که بتوان در سایه آن حتی با ایران رابطه و گفتگو برقرار نمود. دشمنی مسلمانان اهل تسنن را باید با خصومت شیعیان ایران با امریکا مقایسه کرد.
از روابط مسالمت آمیز امریکا باید پل هایی برای ارتباط با شیعیان عراق و اصلاح طلبان ایران ایجاد کند. این که دولت بوش چگونه در تعامل با شیعیان عراق عمل خواهد کرد نه تنها در آینده عراق بلکه در آینده کل منطقه موثر است.
اسحاق ناکاش
مترجم: مجتبی طاهری