در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
رضایینیک، تلخترین حادثه زندگیاش را فوت پدرش بیان میکند و میگوید:«یکی از روزهای پایانی پاییز سال 74 بود که پدرم سکته مغزی کرد و در بیمارستان بستری شد. خیلی نگران بودیم، اما به لطف خدا وضعیتش بهتر شد و او را به خانه آوردیم. فکر میکنم حدود یک هفته از این ماجرا میگذشت. آن زمان در شبکه 2 صدا وسیما مشغول دوبله یکی از نقشهای فیلم آقای ممدوح بودم که یکی از همکارانم به سراغم آمد و بدون هیچ مقدمهچینی گفت خانمتان پیغام داده که پدرتان فوت کرده است. یک لحظه خشکم زد. اصلا باورم نمیشد، چون صبح حالش خوب بود. در همین حال بودم که مدیر دوبله نزدیک آمد و گفت چه اتفاقی افتاده؟ همین که ماجرا را فهمید سریع کار را تعطیل کرد و بعد از اینکه کمی آرام شدم به طرف خانه حرکت کردم. نمیدانم چقدر زمان برد تا از شبکه 2 به خانهام در شهرک غرب برسم، اما آنقدر خبر ناگوار و تلخ بود که این زمان خیلی طولانی گذشت.» این صداپیشه، سپس دفترچه خاطرات کودکیاش را ورق میزند و میگوید:«حادثه جالبی هم در دوران کودکیام اتفاق افتاد که میخواهم برایتان تعریف کنم. هیچ وقت یادم نمیرود. فکر میکنم 7 سالم بود که همراه تعدادی از افراد فامیل به خانه یکی از بستگانمان در شهریار کرج رفتیم. خانهشان وسط باغ انگور بود. با بچهها سرگرم بازی بودیم که لانه کوچکی بالای درخت توجهم را جلب کرد. با چوب به لانه کوبیدم. راستش را بخواهید اصلا نمیدانستم که لانه زنبور است. صدای وزوز زنبورها را که شنیدم متوجه شدم چه بلایی سرم آمده است. حادثه دردناکی بود. زنبورها چنان نیشم زدند که تمام آن روز همه بدنم درد میکرد. البته پدر و مادرم به کمک فامیلها آنقدر ماست به سر و صورت و دستهایم مالیدند که زهرزنبورها خنثی شد، اما خیلی درد داشت، برای همین هیچ وقت یادم نمیرود و با زنبورها میانه بدی دارم، اصلا چشم دیدنشان را ندارم.»
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم