کد خبر: ۳۶۶۰۰۰

مجلس اول

مجلس جشنی در میان فرشتگان برپا است. عرش خدا از هلهله عقد میان دو برگزیده خدا از شادی لبریز است و جبرئیل پیام‌آور این مسرت جاودانی برای پیامبر است و علی به پشت در خانه پیامبر(ص)‌ رسیده است و در می‌زند که فاطمه زهرا را خواستگار شود. حیا سراپای وجود علی را فرا گرفته است، اما محمد(ص) می‌داند چه کسی پشت در است و چه می‌خواهد.

مجلس دوم

در می‌زنند. دل توی دلت نیست. جلوی آینه می‌ایستی و خود را مرتب می‌کنی. قشنگ‌ترین و سنگین‌ترین لباسی که برای این مناسبت زیبنده باشد می‌پوشی و پشت پنجره می‌روی و به حیاط نگاه می‌کنی. کف دست‌هایت عرق کرده است. نفس‌نفس می‌زنی. دلت می‌خواهد زودتر همه چیز به خوبی و خوشی تمام شود و این پیچ و خم‌های ازدواج بگذرد، اما هر چیزی راه رسم خودش را دارد. راه و رسمی که خدا می‌داند در طول زمان چه چیزهایی به خودش دیده تا به اینجا رسیده است.

خواستگار می‌آید، پسری که زلف مشکی او تک و توک به سفیدی گراییده. شکمش کمی جلو آمده و جلو جلوی پدر و مادر پیرش راه می‌رود. خواستگار هم کلی برای خودش پیچیدگی رسم و رسوم را پشت سر گذاشته:‌ گل ببریم یا شیرینی؟ یا هم گل و هم شیرینی؟ نه اگر شیرینی ببریم یعنی خودمان از اول موافقتمان را اعلام کرده‌ایم. این خوب نیست. یک دسته گل می‌گیریم. گل سرخ نباشد. گل سرخ برای بعد از بله گرفتن. فعلا فقط عرض ارادت کافی است. گل صورتی و سفید.

مجلس سوم

مجلس خواستگاری است. دختر و پسر هریک ‌کنجی نشسته‌اند و بزرگ‌ترها دارند اختلاط می‌کنند.

بابای پسر بازاری است. پسر بزرگ‌ترین حسنش این است که یکی از 4 وارث بابای بازاریش می‌شود و در بهترین وضعیت می‌تواند در کنار پدرش کار کند.

به تحصیلاتش ادامه نداده. هیچ هنری را دنبال نمی‌کند، اما یک ماشین مدل بالا زیر پایش هست که عروس خانم چندین بار یواشکی با آن در کنار خواستگار آینده‌اش در خیابان‌های شهر ویراژ داده! موهایش را حسابی ژل زده است، اما در زیر این انبوه موهای ژل زده فکری برای زندگی کردن با همسر آینده اش ندارد. نه نقشه‌ای، نه ایده‌ای نه... در عوض با پدرش توافق کرده و با دختر،دختر هم با والدین خودش که بر سر چانه زنی‌ها به توافق برسند.

دختر متولد 1367 است و به قول مادرش هنرش این است که فقط درس خوانده، آب در دلش تکان نخورده و فقط نیمرو می‌تواند درست کند.به همین مناسبت به تعداد اعداد سال تولدش یک سکه بهار آزادی مهریه می‌خواهد و‌ به نیت 14 معصوم روی این انبوه سکه‌های طلا 14 شاخه گل محمدی هم می‌گذارند به همراه یک جلد کلام‌الله مجید و یک آینه شمعدان نقره.

برق از چشم بابای داماد می‌پرد اما بابای عروس می‌گوید: ای بابا مهریه را کی داده و کی گرفته. این برای عزت و احترامی است که به عروس می‌گذارید.

مجلس چهارم

مهریه را حضرت علی (ع) نقد نقد داد و پدر عروس خانم یعنی حضرت محمد(ص) ستاند تا رسم عندالمطالبه بودن مهریه مسجل شود و زندگی زوج جوان سامان گیرد.

مبنای تعیین آن هم این بود که خواستگار عزیز دخترش چه دارد و چه ندارد.

او دلش خوش بود که دامادی دارد از برگزیدگان روزگار. خیالش راحت بود که مهریه سنگین لازم ندارد که طلاق دخترش را سخت کند و دست و دل داماد را هنگام بد خلقی بلرزاند. چیزی که والدین امروز دستاویز قرار می‌دهند که عقد‌ها محکم‌تر باشد. عقد دختر و داماد پیامبر عقدی الهی بود، زیرا خود عروس و داماد نیز از خوب‌ترین انسان‌ها بودند.

پیامبر از جانب خدا مأمور بود که نور را با نور به ازدواج در آورد. سایت اطلاع‌رسانی حوزه دات‌نت در مورد این مراسم می‌نویسد وقتی علی(ع) برای خواستگاری فاطمه(س) پیامبر از او پرسید: برای انجام این کار از مال دنیا چه دارد؟علی(ع) عرض کرد: شمشیری و اسبی و زره‌ام و شتر آبکشم. پیغمبر فرمود: اما شتر آبکش و شمشیر و اسب را که نمی‌توانی صرف این کار کنی و همه آنها مورد حاجت توست ولی زره خود را می توانی صرف این کار کنی.

علی(ع) به بازار رفت و زره خود را به 480 درهم فروخت و آن پول را آورده در دست پیغمبر ریخت، آن حضرت نیز مقداری از آن پول را به مقداد بن‌ اسود داد تا جهیزیه‌ای برای فاطمه تهیه کند، مقداد هم به بازار رفته و سنگ آسیایی با ظرفی برای آب و تشکی از پوست خریداری کرده به نزد رسول‌خدا(ص) آورد و آن حضرت به کمک یکی از زنان وسایل ازدواج و زفاف زهرا(س) را فراهم کرد و پس از جنگ بدر مراسم زفاف و عروسی انجام شد.

مجلس پنجم

یک دختر و پسر اهل آرمانشهری گمشده می‌خواهند ازدواج کنند.

پدر دختر از پسر در مورد شغل او می‌پرسد و او می‌گوید:‌ غیرت کار کردن دارم و با کمک همسرم زندگی را می‌سازم. هر شغل شریفی که باشد انجام می‌دهم. توشه‌ام صداقت است و اندک پس‌اندازی که طی 5 سال اشتغالم به دست آورده‌ام که با حسن تدبیر دختر شما روزی‌ام فراخ‌تر خواهد شد. هنرم این است که قبل از هرکاری خدا را ناظر کارهایم می‌دانم.

پدر دختر از مهریه می‌پرسد. پسر می‌گوید: از 10میلیون پس‌اندازی که دارم می‌توانم نقدا 5 میلیون را به عروس آینده‌ام مهریه بدهم که بداند چقدر دوستش دارم. چنان‌که حضرت علی مهریه‌اش را قبل از ازدواج پرداخت و نگفت کی داده و کی گرفته. بقیه را برای مخارج زندگی نیاز دارم. یک حساب بانکی هم برای همسرم باز می‌کنم که هر ماه یک‌چهارم حقوقم را در آن می‌ریزم تا برای خرج و مخارجش حیا نکند به من بگوید چیزی لازم دارد.

پدر دختر را نگاه می‌کند و او اشاره می‌کند که راضی است. پدر پسر نیز از این توافق به وجد می‌آید و می‌گوید: من هم 5 میلیون برای مخارج عروسی و بعد از آن کنار گذاشته ام. پدر عروس می‌گوید: من هم همین کار را می‌کنم تا زوج جوان، اما دست تنگ بتوانند عروسی‌شان را کوچک و آبرومند برپا کنند و از همه این مبالغ هرچه ماند خرج رهن خانه و وسایل مورد نیازشان را در آورند. دختر قصد خرج تراشی و چشم و هم چشمی ندارد و پسر هم در ریخت و پاش عروسی نمی‌خواهد سرآمد برادران دیگرش شود و روکم کنی راه بیندازد. دختر معصومیت و صداقت و فداکاری برای خانواده و جامعه را آموخته است و قصد ندارد یک میلیون تومان خرج آرایشگاه و یک میلیون تومان هم خرج لباس عروسی کند و در مهم‌ترین شب زندگی‌اش،‌ خودش هم چهره خود را نشناسد. اینجا همه چیز ایده‌آل است. شاید کاملا شبیه عروسی برگزیدگان خدا نباشد اما می‌تواند برای عروس و داماد‌های ما الگوی خوبی باشد.

ماندانا ‌ملا‌علی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها