در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
ترکیب این همه به نشستی چند ساعته ختم شد که در عصر یکی از روزهای ابتدایی فروردین ماه در دفتر او شکل گرفت؛ گفتگویی که از چگونگی شکلگیری مقدمات ساخت فیلم آغاز و به مسائل اجتماعی مختلفی ختم شد. به اعتقاد میلانی جامعه ما افسرده است و این افسردگی بشدت ویرانگر است و باید برای این افسردگی فکری کرد.
میلانی که ساخت فیلمهایی با حضور 2 شخصیت زن را در سینمای ایران باب کرده، در تسویهحساب که فیلم یکی مانده به آخر او محسوب میشود و چند سالی هم در توقیف بوده، به سراغ 4 زن خلافکار رفته تا با روایت زندگی آنها، نقدی جدی به مسائل اجتماعی داشته باشد. اگر سن شما بالای 13 سال است، اولین ویژگی برای تماشای این فیلم و به دنبال آن، مطالعه این مصاحبه را دارید.
کارگردانها میگویند، وقتی قرار است در فیلمی چند بازیگر زن در کنار هم حضور پیدا کنند، مشکلات و سختیهای کار آغاز میشود و آنها شروع به رقابت با هم، حتی بر سر نوع و رنگ روسری میکنند. شما با چنین مشکلی مواجه بودید؟
فضای پشت صحنه هر فیلمی بستگی زیادی به کارگردان آن دارد. گاهی در همین فیلم یکی از بازیگران میگفت اگر دیالوگ او را بازیگر دیگری بگوید، فیلم بهتر میشود و این اتفاق میافتاد یا این که به دلیل نوع میزانسن خود بازیگرها دیالوگهای معمولیشان را تغییر میدادند. ما ابدا با چنین مشکلی مواجه نبودیم. من از کشف استعدادهای تازه لادن مستوفی در این فیلم خوشحالم. کار با بهاره افشاری اولین تجربه ما بود. با مهناز افشار هم قبلا کار کرده بودم. السا فیروزآذر هم که جای خودش را دارد و از 6 ـ 5 سالگی بازیگر فیلمهای من بوده است.
مهناز افشار در فیلم قبلی شما نقشی مهم و محوری داشت. چطور حاضر به ایفای نقش زنی با این ویژگیها در فیلم تسویهحساب شد؟
شاید او علاقهای ویژه به کارهای من دارد. به نظر من درخشش این بازیگر از فیلم آتشبس بیشتر شد و او حالا خودش را جزو خانواده ما میداند. زمانی که رضا عطاران 2 سکانس در فیلم تسویهحساب بازی کرد، بتازگی با لادن مستوفی هم در فیلمی به نام «تیغ زن» نقشی محوری ایفا کرده بود و قبل از آن هم چند نقش اول بازی کرده بود، اما با روی خوش حاضر به ایفای نقش در این فیلم هم شد. همچنین حامد بهداد که در چندین فیلم، نقش اول را بازی کرده بود، در 3 سکانس از فیلم «تسویهحساب» بازی کرد یا خانم شیرین بینا که در سریالها نقش اول بازی میکنند، همچنین فلور نظری و غلامحسین لطفی و صدالبته محمدرضا شریفینیا که به من لطف دارند و با روی خوش در هر فیلم من چندین سکانس بازی میکنند.
با این حساب، کار کردن با شما راحت است؟
این طور فکر میکنم. چون من با وجود جدی بودن، آدم خوشرویی هستم. فضای کارهای من هم خیلی مفرح است. احترام همه در گروه سر جایش است.
فضای زندان زنان همیشه جذابیت خاصی دارد. چنین فضایی کمتر تکرار شده و برای مخاطب هم جذابیت دارد، اما فضایی که شما در این فیلم به تصویر کشیدهاید، با وضعیت فعلی زندانها تفاوت زیادی دارد.
نه این طور نیست، من سالها قبل مدت کوتاهی به دلیل ساخت فیلم «نیمه پنهان» در این فضا زندگی کردهام. به هر حال ما در سینما محدودیت نمایشی داریم. در شروع فیلم، ما به جایی نیاز داشتیم که در آن طی مراحلی «زیور» این شخصیتها را گلچین و برای انجام آن کار انتخاب کند. در فیلم بر این مساله هم تاکید میشود که هیچ کدام از این شخصیتها فساد اخلاقی ندارند. قصد آنها از این زورگیریها هم ایجاد ارتباط با مردها نیست بلکه به پول نیاز دارند تا زندگی کنند، اما از آنجا که از مردها ضربه خوردهاند، نوع شیوهای که انتخاب میکنند این گونه است. زندان جای خوبی است که این شخصیتها همدیگر را پیدا کنند؛ ضمن آن که واقعیت هم این است که خلافکارها در زندان با هم آشنا میشوند و ارتباط میگیرند. در همان مدت کوتاه حضور در زندان، با اتفاقهای تکان دهندهای مواجه شدم که بعدها در قالب نامهای برای معاون اجتماعی آیتالله شاهرودی رئیس وقت قوه قضائیه نوشتم و او نیز از من قدردانی کرد. دورهای بود که دختران 17 ـ 16 ساله فراری را کنار «زنان ویژه» 70 ساله قرار میدادند. جرائم این دختران گاه با 100 هزار تومان قابل خرید بود و زنان ویژه با پرداخت جریمهای نقدی، این دختران را آزاد میکردند و آنها را از زندان بیرون میبردند تا در خارج از زندان برای آنها کار کنند. در نامهام به رئیس قوه قضائیه نوشتم، معدن الماس را کنار دزدها گذاشتهاند و این نامه منجر به جداسازی بند دختران نوجوان از زنان ویژه شد.
نگارش فیلمنامه این فیلم از همان دوره زندان شما شکل گرفت؟
بله. شخصیت اصلی فیلم تسویهحساب ـ زیور ـ در مدتی که زندان بودم با من هم سلول بود. قصه زندگی او واقعیت داشت و متاسفانه میدان عمل آنها از آنچه من در این فیلم نشان دادم بسیار وسیعتر و با بیرحمی بیشتری همراه بود و به همین دلیل در دادگاه به بالاترین درجه مجازات محکوم شد.
یعنی اتفاق اصلی چه زمانی افتاده بود؟
سال 81 .
داستانی که در تسویهحساب روایت میشود، با استفاده از بازیگر حرفهای، صحنهپردازی، روایت قصه و... ساختاری کاملا سینمایی دارد. برخی کارگردانها در سینمای ایران وقتی به سراغ چنین سوژههایی میروند، نگاهی واقعگرایانه و مستندگونه نسبت به سوژه دارند که هرچند مخاطب فیلم را کمتر میکند، اما میزان تاثیرپذیری آن را افزایش میدهد. شما به دنبال چنین ساختاری نبودید؟
به هیچ عنوان. من خودم را متعلق به سینمای بدنه میدانم و به مخاطب زیاد خیلی اعتقاد دارم. فکر میکنم اگر فیلمی، مخاطب کمی داشته باشد، خیلی فایده ندارد. به همین دلیل همیشه تلاش میکنم با استفاده از هنرپیشههای مطرح که بازیگران خوبی هم هستند، فیلمم را بسازم تا مخاطب بیشتری را جذب کنم. سینمای مستند ما کند است، اما من به ریتم بالا خیلی معتقدم و دوست دارم در مدت زمانی حدودا 100 دقیقهای که در اختیار دارم، ذهن تماشاگرم را منقلب کنم.
نقشهایی که بازیگران مرد شما در فیلم ایفا کردهاند، معمولا چندان مورد علاقه بازیگران مرد در سینمای ایران نیست. واکنش بازیگران شما به پیشنهاد ایفای این نقشها چه بود؟
آنها با روی خوش این نقشها را پذیرفتند. همه بازیگرهای مرد این فیلم انسانهای خوب و شریفی هستند و اغلب آنها دخترهای جوان دارند و معتقدند جامعه ما اینچنین است و به همین دلیل در راه اصلاح آن قدم برمیدارند و تلاش میکنند. آنها انگیزه زیادی داشتند و در کاری که من قصد انجام آن را داشتم به من کمک کردند. از طرفی اینها بازیگر هستند و مثلا اگر «سیاوش طهمورث» در فیلمی نقش شخصیتی ساواکی را ایفا کند، به معنای این نیست که او شخصیتی منفی است.
البته شخصیت او تا حدود زیادی فرق دارد و به اندازه شخصیت مرد بیاخلاق از یک بازیگر تصور بدی ایجاد نمیکند.
من مثل شما فکر نمیکنم. به یاد دارم در زمان ساخت فیلم «واکنش پنجم» وقتی قرار شد جمشید هاشمپور نقش شخصیت «حاج صفدر» را بازی کند، با خنده میگفت: زنها بعد از این فیلم با دیدن من در خیابان مرا تکهپاره میکنند، اما من گفتم زنها حتما بعد از این نقش شما را بسیار دوست خواهند داشت و همین اتفاق افتاد.
دو شخصیت هنرمندی که در فیلم حضور دارند، به نسبت دیگر شخصیتهای مرد فیلم آدمهای بسیار وقیحی هستند. آنها حتی حاضر به پذیرش اشتباه خود و عذرخواهی هم نمیشوند.
متاسفانه در جامعه هنری خودمان این وقاحت را میبینم. در فیلم جملهای است که مهناز افشار خطاب به غلامحسین لطفی میگوید که شما روشنفکرید، جای مردم فکر میکنید و باید درست عمل کنید. این عقیده من است و معتقدم آدم روشنفکر حق ندارد اخلاقیات جامعه را زیر پا بگذارد مگر آن که روشنفکری ظاهری باشد که این دو شخصیت این گونهاند. کسی که زنان را به چشم غزل، مثنوی، قصیده و... میبیند، یک آدم حقهباز است و الا شاعری مانند مرحوم سهراب سپهری که چنین رفتاری نداشته است. من با این دو بخش خواستم تلنگری به این جامعه به اصطلاح هنری بزنم و به آنها بگویم حواستان باشد، ما شما را میبینیم.
در انتخاب شخصیتهای مرد داستان نیز تقریبا از هر قومیتی یک نماینده حضور دارد. از اسد یورقانچی تا پیرمردی شیرازی و مردی اصفهانی.
هم جغرافیا رعایت شده هم موقعیت اجتماعی افراد. البته یک بار یکی از اعضای شورای صدور پروانه نمایش که خودش هم کارگردان است، خطاب به من گفت: من کجای فیلم تو بودم؟ او یکی از مخالفان سرسخت فیلم بود که در توقیف این فیلم نقشی اساسی داشت. من خطاب به او گفتم آیا ممکن است شما در زندگی خودتان زنی خیابانی را سوار کنید؟ گفت نه. گفتم پس تو نمیتوانی در فیلم من حضور داشته باشی و حتی اگر چنین زنی خودش را هم به اتومبیل تو بزند، او را سوار نمیکنی.
خود شما کدام یک از قصههای این مردان را بیشتر دوست دارید؟
قصه شخصیت کارگردان را دوست دارم. چون حرف من هم با این جامعه هنری این است که شما وقتی اسم خودتان را روشنفکر گذاشتید، باید مراقب رفتارتان باشید. البته متاسفانه الان دیگر روشنفکری عمیق و اصیل کمتر وجود دارد و این مساله بیشتر به یک ادا تبدیل شده است و الا از یک فکر روشن چنین رفتارهای صرفا غریزی بیرون نمیآید.
فکر نمیکنید زمان کلی فیلم کمی زیاد و داستانها بیش از حد متعدد است؟
زمان کلی فیلم 105 دقیقه است و برایم کلیشه 90دقیقه مهم نیست. در سینمای آمریکا برخی فیلمها 145 دقیقه است.
اما سینمادارها معمولا فیلمهایی با زمان بالای 90دقیقه را براحتی برای اکران نمیپذیرند، چون چیدن سئانس برای آنها کمی مشکل میشود.
فعلا که فیلم مرا پذیرفتهاند (با خنده). من به یاد ندارم فیلمی ساخته باشم که زیر 100 دقیقه باشد.
شما زمینه خوبی برای سریالسازی دارید!
بله، اما علاقهای ندارم.
قرار نبود سریالی درباره ایدز بسازید؟
نه. من فقط فیلمنامه آن را نوشتم که آن را تحویل دادم. ایذر خطر مهمی است که ما چشمهایمان را روی آن بستهایم، در حالی که هر روز بیش از پیش جامعه را ویران میکند.
در ابتدای فیلم مهناز افشار از شرکت در این عملیات ترس دارد، اما به مرور شبیه زنهای دیگر میشود و رحم و مروت خود را از دست میدهد.
او در فیلم دختری خیابانی نیست بلکه تنها اشکال شخصیتی او این است که ولگرد بوده و خانه نمیآمده است. دوست داشته به زندان برود، چون فکر میکند در آن محیط دیگر دست ناپدریاش به او نمیرسد. ابتدای فیلم هم وقتی به او میگویند برو کنار خیابان بایست بشدت ناراحت است، اما کمکم به این وضع عادت میکند چون میبیند مردها دروغ گفتهاند، اما اگر دقت کنید متوجه میشوید او همیشه بدنش را جمع میکند، دستهایش را جمع میکند، دستکش به دست میکند، موقع خواب چراغ اتاقش را روشن نگه میدارد و در زندان هم که هست مرتب حمام میرود.
علت چنین رفتاری چیست؟
خیلی از آدمهایی که مورد تجاوز قرار میگیرند بشدت وسواس پیدا میکنند و رفتارهایی از این دست را بروز میدهند. سعی کردم این نوع مسائل را با ظرافت در رفتار آنها قرار دهم. اینها همه تعریف شخصیتهای این داستان است.
وقتی گروه دختران وارد خانه میشوند، مریم گلهای خشک را آب میدهد و میگوید ممکن است معجزهای رخ دهد و گلها دوباره سبز شود. میل به زندگی هنوز در این شخصیتها نمرده است.
مریم با بازی السا فیروزآذر طبیعیترین شخصیت این داستان است که گاهی به پسر همسایه هم نگاه میکند. او اصلا ضدمرد نیست. فقط به تهران آمده تا امتحان کنکور بدهد، درس بخواند و از خواهر خود که چند سال قبل به تهران فرار کرده هم حمایت کند. او تنها کسی است که دلش به حال این مردها میسوزد و نسبت به رفتار دوستانش اعتراض میکند و در جایی میگوید خیلی از این زنها فقط به خاطر یک کیف و کفش این کارها را انجام میدهند.
اما کار فیزیکی کتک زدن مردها را او انجام میدهد.
بله، اما وقتی به عمق شخصیت او میرویم پی میبریم او طبیعیترین آدم است. اشارهای که به سبز شدن احتمالی گل میکند در واقع اشاره به خودش است. او خودش هم میخواهد سبز شود.
به نظر شما او سبز خواهد شد؟
نه. متاسفانه این گونه زنها شانس خیلی کمی برای ادامه زندگی سالم و موفق دارند.
چرا مریم هر مردی را که میبیند، میگوید شبیه پدرش است؟
او در عین این که پدرش آزارش میداده و برایش محدودیتهای وحشتناکی ایجاد میکرده، باز هم او را دوست دارد. او شخصیتی مسوول دارد و نگران پدرش است و در ابتدای فیلم هم از خواهرش درباره پدرش سوال میکند. او مردها را شبیه پدرش میبیند و به همین دلیل بابت آزار و اذیت آنها ناراحت است. چون اغلب آنها در حدود سنی پدرش هستند. من میخواستم احساسی که او نسبت به پدرش دارد را نشان دهم.
در فیلم خودتان روی بحث فقر خیلی تاکید دارید. علت گرفتاری این آدمها هم تا حدود زیادی ناشی از فقر است.
در این جمع شخصیت مریم سالمترین فرد است. او در زیرزمینی نمناک و در خانوادهای با محدودیتهای بزرگ زندگی و رشد پیدا کرده، اما سالمتر از همه است و همیشه نسبت به مسائل عمیقتر نگاه میکند. او آدم حمایتکنندهتری است. در قصهای که نوشتم این مساله را مطرح کردم که پدر فقیر بهتر از پدر متجاوز است، اما نباید یادمان برود که فقر استعدادکش است. یک زمانی بود که زن میتوانست با نظافت خانه مردم، فرزندش را به دانشگاه بفرستد و او را دکتر کند، اما الان دیگر این اتفاق نمیافتد.
چرا؟
چون الان بچه همان زن نظافتچی باید به دانشگاه آزاد برود و دانشگاه آزاد هم خیلی گران است و هیچ زنی با این کار نمیتواند هزینه دانشگاه آزاد را بدهد. دانشگاه سراسری هم تعداد محدودی دانشجو قبول میکند که آنها هم نخبههای جامعه هستند. یک زمانی همه دانشگاهها دولتی بود و به دانشجویان کمک هزینه هم میدادند، اما اکنون دیگر چنین نیست. زمانی میشد با پول کمی یک اتاق برای زندگی اجاره کرد، اما حالا دیگر تمام درآمد یک خانم کارگر هم برای اجاره یک اتاق کفایت نمیکند.
در فیلم شما شخصیتهای زن همه دغدغه مادر شدن و مادر بودن را دارند. لیلا، زیبا، خواهر سارا همه به فکر مادر شدن هستند.
طبق تحقیقاتی که انجام دادم، اغلب زنان بزهکار در سنین پایین باردار میشوند و به دلیل ناآگاهی نسبت به این مساله اغلب چند فرزند دارند و راه جلوگیری از آن را بلد نیستند. یکی از اتفاقهایی که این روزها در زندان رخ میدهد، ملاقاتهای حضوری میان زندانیان زن و مرد با همسران آنهاست. این ملاقاتها سبب میشوند زن یا مردی که در زندان هستند، با همسر خود دیداری داشته باشند و بعد از مدتی باردار شوند. حاصل این بارداری کودکانی است که معلوم نیست چه سرنوشتی پیدا میکنند.
به این ملاقاتها ملاقات شرعی گفته میشود و در زندان نوعی امتیاز برای زندانیان خوشرفتار تلقی میشود.
بله. اینها میخواهند جلوی بروز مشکلی را بگیرند، اما راهحلی که پیشبینی کردهاند خود به بروز مشکل دیگری منتهی میشود. حالا با بچههایی که به دنیا آمدهاند چه باید کرد؟ هیچ کجای دنیا چنین کاری نمیکنند و اینها ابتکارهای جالبی است که در کشور ما به شکلی کارشناسی نشده اتفاق میافتد.
اتفاقی که در فیلم برای زیور رخ داده که در آن بعد از بارداری از فردی دیگر، به ملاقات حضوری با همسرش رفته و بچه را گردن او انداخته است، واقعیت دارد؟
بله. چنین اتفاقی به این شکل در زندان افتاد.
رفتار دوم این دخترها با یورقانچی به چه دلیل است؟
آنها این شخصیت را تنبیه میکنند.
چه دلیلی برای تنبیه وجود دارد؟
من این داستان را از نگاه خودم ننوشتم بلکه از نگاه این دخترها نوشتم. آنها وقتی کاری خطرناک، هیجانانگیز و پرماجرا انجام میدهند، انرژی میگیرند و دیدن او با خانوادهاش این حس را در آنها ایجاد میکند که دوباره به اصطلاح «حال» دیگری به این شخصیت بدهند. به هر حال در جامعه این آدمها به هم میرسند و با یک خطا، کار تمام نمیشود و دوباره در جای دیگری به هم میرسند.
شما در جایی گفته بودید اگر فیلم «تسویهحساب» نمایش داده شود، رکورد فروش فیلم اخراجیها را میشکند.
دقیقا گفته بودم اگر فیلم من شرایط اکران اخراجیها را داشته باشد، چنین اتفاقی رخ میدهد. شرایط اکران هم دقیقا به این معنی است که من هم بتوانم 1000 آگهی رایگان تلویزیونی داشته باشم، تمام هنرپیشههای من هم روز اول عید به برنامه زنده تلویزیونی دعوت شوند تا بتوانیم برای کار تبلیغ کنیم.
در نامهام به رئیس قوه قضائیه نوشتم معدن الماس را کنار دزدها گذاشتهاند و این نامه منجر به جداسازی بند دختران نوجوان از زنان ویژه شد
اگر قرار است ما در شرایط رقابت آزاد با هم رقابت کنیم، این درست نیست که همه امکانات تبلیغی تنها در اختیار یک فیلمساز خاص یا یک گروه فکری خاص باشد. به نظر من، محتوای فیلمها به وابستگی گروهی فیلمسازان ارجحیت دارد.
واکنشها نسبت به طرح اکران محدود فیلم در شهرستانها چطور بود؟
سینماداران در شهرستانها نسبت به این مساله اعتراض کردند و گفتند ما فیلم تسویهحساب را میخواهیم.
موضوع فیلم شما انتقام است؟
خیر. فیلم من مساله بسیار مهمی را مطرح میکند. اگر دقت کنید در مساله بزهکاری زنها، عنصر اصلی مرد است، اما درخصوص مردها این طور نیست.
طبق آماری که از زندانها گرفتم، میزان بزهکاری در میان زنها خیلی کم است، اما در همین تعداد کم هم 90 درصد از طریق مردانی مانند: شوهر، پدر و برادر به کارهای خلاف کشیده شدند و میزان زیادی هم حق اختیاری نداشتند. مثلا پدری قاچاقچی بوده و به همین ترتیب، دخترش را وادار به این کار کرده است یا این که دختری با مردی ازدواج کرده که آن مرد همسرش را وادار به خودفروشی کرده است. البته من تا این جای قضیه با این مساله کاری ندارم، اما حرف من با مردم جامعه است؛ این که ما این زنان را دستگیر میکنیم و به زندان میاندازیم تا متنبه شوند و در جامعه زندگی شرافتمندانهای را آغاز کنند. واقعا آنها چه شانسی برای زندگی شرافتمندانه دارند؟
آن طور که یکی از شخصیتهای داستان ـ با بازی مهدی فقیه ـ میگوید، این زنها میتوانند سراغ کارهایی مثل خیاطی و پرستاری بروند.
این نصیحتها به درد جامعه پیچیده امروز نمیخورد. الان دیگر دوره سعدی نیست که بگوییم کار نیکو کردن از پر کردن است یا این که بر لب جوی بشین و گذر عمر ببین.
زندگی امروز انسانها در جامعه ما آنقدر پیچیده است که دیگر نمیتوانیم فرمولی کلی صادر کنیم و خطاب به مردم بگوییم: لطفا دیگر دروغ نگویید. زیرا در زندگی امروز دروغگویی دلایلی پیچیده دارد. مردم امروز در دشتهای باصفا زندگی نمیکنند، بلکه در قوطی کبریتهای زشتی زندگی میکنند که باید همسایههای متنوعی را تحمل کنند و هزاران مساله دیگر. اگر ما به کسی که محتاج است بگوییم لطفا شریف باش، فقط خودمان را فریب دادهایم. به هر حال مساله من، بزهکاری و پس از زندان است. در این فیلم مساله ما زندگی این افراد بعد از زندان است. اینها زنان کمسواد و بیسرپرستی هستند که کسی را ندارند تا به آنها پناه ببرند. جامعه هم فقط اینها را به زن بودن قبول دارد.
آنها هم از این اسلحه استفاده میکنند.
بله. من دارم به جامعه خودم این اخطار را میدهم که این زنها را ببینید و برایشان چارهای بیندیشید و الا اینها دست به کارهای خطرناکی میزنند. جالب است بدانید که کارشناسان نیروی انتظامی که در زمینه آسیبهای اجتماعی کار میکنند وقتی تسویهحساب را دیدند، بسیار پسندیدند و حتی برخی از آنها به من گفتند من کمی در ساخت فیلم محافظهکاری کردهام.
پس چه دلیلی باعث شد فیلم در این مدت نمایش داده نشود؟
صرفا سلیقه شورای صدور پروانه نمایش مانع نمایش این فیلم شد. حتی وقتی از وزارت اطلاعات استعلام کردند، گفتند با این فیلم مشکلی ندارند. حتی گروهی از روانشناسان نیز وقتی این فیلم را تماشا کردند، طی نامهای از مسوولان سینمایی درخواست کردند امکان نمایش این فیلم را فراهم کنند. آنها در نامه خود به مسوولان سینمایی نوشتند این فیلم یک جور تراپی اجتماعی است و تماشای آن باعث میشود آدمهای خلافکار ضمن همذاتپنداری با شخصیتهای فیلم، آرامتر شوند و از کینه آنها کاسته شود و فکر کنند جامعه به آنها فکر میکند و اهمیت میدهد.
نگران نیستید که عدهای با تماشای این فیلم از این شخصیتها الگو بگیرند و کارهای آنها را انجام دهند؟ چنین مسالهای در دنیای هنر پیشینه دارد و سریالهایی مانند: شبهای برره، خط قرمز و... روی مخاطبان خود تاثیرهایی از این دست گذاشتند.
مخاطب از این شخصیتها ایده نمیگیرد، چون این شخصیتها آدمهای کارآزمودهای هستند و در کار خود مهارت زیادی دارند، اما همه از چنین مهارتی برخوردار نیستند. در ضمن این شخصیتها به آخر و عاقبت روشنی نمیرسند.
اما در پایان کافیشاپ راه میاندازند.
ایده راهاندازی کافیشاپ در انتهای داستان به این دلیل است که دلم نمیخواهد شخصیتهای این داستان در پایان نابود شوند. واقعیت این است که شانس تغییر برای این نوع زنها با سوابقی که دارند، خیلی کم است.
اما در مجموع فکر میکنم این فیلم مخاطب را بیشتر به فکر کردن وادار میکند. وقتی دختری که برای پیدا کردن عشق خود به تهران آمده، اما میگوید حاضرم دوباره به خانه پدریام برگردم و بگویم «آقا جون کتکم بزن، اما نذار برم» اخطاری به دختران جوان است که بدانند بیرون از خانه، خبری نیست. در جایی دیگر از داستان یکی از شخصیتها به دیگری میگوید یعنی اینجا بدتر از خانه پدرت است؟ او پاسخ میدهد: بله. اونجا یک مشکل داشتم، اما اینجا هزار مشکل دارم.
در جامعه ما گفته میشود نباید درخصوص تجاوز به بچهها آموزش داد. سوال من از مسوولان این است که چرا نباید آموزش داد؟ فرزندان ما اغلب در سن و سال پایین مورد تجاوز واقع میشوند. باید آگاه باشند که کسی حق ندارد وارد حریم خصوصی آنها شود. حالا اگر قرار نیست به شکل مستقیم آموزش دهیم، دستکم به شکل غیرمستقیم این کار را کنیم.
فکر میکنید به جایگاهی رسیدهاید که تماشاگر به خاطر اسم شما به سینما بیاید؟
شما چه فکر میکنید؟
از چه زمانی این ویژگی را در خودتان کشف کردید؟
زن بودن گاهی محدودیتهایی را در من به عنوان کارگردان ایجاد میکند. هنگام ساختن فیلم اولم «بچههای طلاق» 26 سال داشتم. سراغ شهلا ریاحی و حمیده خیرآبادی رفتم و از آنها خواستم تا نقش کوتاهی را در فیلم من ایفا کنند. آنها با روی خوش پذیرفتند و دستمزد کمی هم گرفتند. احتمالا در آن زمان احساس میکردند باید از یک کارگردان زن جوان حمایت کنند.
اما از فیلم «دیگه چه خبر» به بعد فکر میکنم این فضا ایجاد شد که مخاطبان با دیدن نام من به تماشای فیلمم بیایند چون آن موقع گفتند این فیلم حاصل فکر کارگردان است. در آن مقطع دانیال حکیمی و ماهایا پطروسیان بازیگران چندان معروفی نبودند. جهانگیر الماسی هم به بازیگری هنری معروف بود که تهیهکننده هم با حضورش مخالف بود، اما من اصرار داشتم برای آن نقش مناسب است و دیدید که حق با من بود. فیلم «دیگه چه خبر» در سال نمایشش پرفروشترین فیلم سال شد و این به آن معنی است که تماشاگر برای موضوع فیلم به سینما آمده است. به هر حال، خوشبختانه سینمای ایران به جایی رسیده است که نیمی از مردم به خاطر سوابق کارگردانان و نوع سابقه آنها به سینما میآیند که اتفاق خوبی است.
رضا استادی
گروه فرهنگ و هنر
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم