در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
در دوران پس از جنگ جهانی دوم جنگ داخلی چین آغاز شد و نبرد ناسیونالیستها و کمونیستها در سال 1949 به پیروزی قاطع حزب کمونیست چین و تاسیس جمهوری خلق چین به رهبری «مائوتسه تونگ» انجامید.
کمونیستها تمامی سرزمین پهناور چین را تحت حاکمیت خود درآورده و دولتشان را در پکن پایهریزی کردند ولی ناسیونالیستها به رهبری «چیانگ کایشک» به آن سوی تنگه تایوان گریخته و پایتخت خود را در شهر تایپه در جزایر تایوان بنیان نهادند و از آن هنگام تاکنون اگرچه ادعای حاکمیت بر تمام سرزمین چین را داشته لیکن هرگز کیلومتری افزون بر جزایر تایوان را تصاحب نکردهاند.
از آن زمان به بعد موضع 2 کشور تغییری نکرده است به طوری که جمهوری خلق چین بر تمامی خاک چین و سرزمین اصلی حاکم بوده و تایوان را استانی یاغی قلمداد کرده و جمهوری چین نیز از پایگاه کوچک خود در تایوان ادعای تمام خاک چین را میکند و کمونیستها را غاصب سرزمین خود میداند.
دکترین هر دوی این دولتها سیاست «تنها یک چین یا چین واحد» بوده و هیچ یک از آنها دیگری را به رسمیت نمیشناسد لذا شاکله اصلی حاکمیت، پارادایم حذف رقیب است.
در این میان واکنش دیگر دولتها نیز به نوبه خود همجالب و هم چالشبرانگیز است. در فضای جنگ سرد و تا مدتهای مدید دول غربی و آمریکا جمهوری چین (تایوان) را حاکم اصلی چین و صاحب کرسی آن در شورای امنیت سازمان ملل دانسته و به رسمیت میشناختند و نه دولتی را که واقعا بر سرزمین پهناور چین حکومت میکرد ولی به مرور و طی سالها این موضع عوض شد و اینک تنها 24 کشورند که تایوان را با نام جمهوری چین به رسمیت شناخته که اکثرا هم کشورهای حاشیهای و کوچک هستند.
به عنوان نمونه از تمام اروپا و آمریکایشمالی تنها «واتیکان» است که جمهوری چین را به رسمیت میشناسند. البته تایوانیها در سالهای اخیر موضع خود را تلطیف کرده و از خیر کل خاک چین گذشته و فقط ادعای استقلال برای جزایر کوچک خود را دارند که این نیز خشم جمهوری خلق چین را برانگیخته و هر نوع اعلام استقلال از سوی تایوان را با حمله نظامی پاسخ خواهند داد.
گذشته از پتانسیلهای داخلی تضعیفکننده نظام سیاسی حاکم در چین همچون جمعیت فوقالعاده زیاد، تکنولوژی ضعیف نسبت به غرب، بحث حقوق بشر و ساختار متصلب سیاسی، چین در خارج از مرزها نیز شکنندگیهای عدیده خاص خود را داراست که آمریکاییها بخوبی به آنها واقفند.
نه تنها ساز مخالف تایوان با پکن که پیوندهای استراتژیک آمریکا با همسایگان چین همچون استرالیا، کرهجنوبی و ژاپن که پکن همگی آنها را تهدیدی جدی برای امنیت خود میپندارد سبب شده تا چین از هرگونه هژمونی منطقهای تا آیندهای نامعلوم محروم باشد.
سپاسگزاری تاریخی کنگره ایالاتمتحده و شخص رئیسجمهور آمریکا از دالاییلاما، رهبر تبعیدی تبتیها که پکن وی و منطقه هوادار او را تهدیدی برای امنیت ملی خود میپندارد نیز باید به این سیاهه افزود.
واقعیت این است که ایالاتمتحده در جهت منافع سیریناپذیر خود با زیرکی تایوان را به ژتون معاملات خود علیه پکن مبدل کرده و در اکثر منازعات منطقهای و فرامنطقهای بر سر آن با چین سودا کرده و این راهبرد موفق جهت اهداف و منافع آمریکا دیگر به راهکاری دمدستی تبدیل شده است.
از طرفی با ظهور گریزناپذیر هژمونی چین در آینده نزدیک به عنوان یک ابرقدرت، تایوان مناقشهای بالقوه است که احتمال برخورد نظامی میان پکن و واشنگتن را بالا میبرد اما از آنجا که فاکتورهای دیگری نیز در این معادله پیچیده دخیل است لذا کاخسفید از متقبل شدن هزینههای سنگین بر سر تایوان خودداری کرده، تعامل کوتاهمدت با چینیها را در دستور کار قرار داده تا در بلندمدت، نظام سیاسی حاکم بر چین از درون تضعیف شده و لذا مجبور به دست برداشتن از سر تایوان شود.
تایوانیها معتقدندزیر یوغ پکن رفتن برابر با عقبگردی اساسی از یک دموکراسی اجتماعی موفق و پیشرفته 22 میلیون نفری با اقتصادی رشدیافته به یک رژیم بسته و ناکارآمد است.
از منظر دنیای پست مدرن معاصر تنها نظرات و خواسته خود مردم است که مهم مینماید اما ادعای تاریخی، زبان و قومیت مشترک و ... ابعاد دیگر مساله هستند و به عبارتی آنچه اهمیت دارد، دولت ملت است.
Relation Act قانونی است که دهم آوریل 1979 در کنگره آمریکا تصویب شد و طبق آن رابطه آمریکا با تایوان باتوجه به رسمیت شناخته شدن جمهوری خلق چین توسط ایالات متحده بازتعریف شده بر این پایه قلمرو جمهوری تایوان متشکل از جزیره تایوان و جزایر «پسکادور» است و لذا از نظر آمریکا مناطق ساحلی «کینمن» و «ماتسو» دیگر به تایوان تعلق نداشت.
البته در این قانون نیز آمریکا همچنان متعهد به حمایت از تایوان در صورت حمله احتمالی چین بود. در دوران ریاست جمهوری «بیل کلینتون» اما این قانون نهادینه شد چرا که کلینتون به گفته خودش برای رابطه با جمهوری خلق چین ارزش فوقالعادهای قائل بود، در عین این که تایوان در تمامی دوران برای آمریکا در مناقشات آسیای شرقی و خاور دور در مقابل اژدهای زرد از نقشی کلیدی برخوردار بوده است.
نکته جالب اما آرایش نیروهای سیاسی در خود تایوان است. اگرچه مدتی «ائتلاف پان سبز» با شعار استقلال تایوان به قدرت رسید ولی اخیرا «ائتلاف پانآبی» و در راس آن کومینتانگ مجددا قدرت را به دست گرفته و این بار وعده پایان نزاع با چین کمونیست و برقراری روابط میدهد و حتی امکان آن میرود که در همین دولت وحدت دو چین در نهایت صورت گرفته و بر پیچیدهترین نمونه از روابط بینالملل در سالهای اخیر پایان داده شود.
روز 12 ژانویه 2008 پس از اعلام نتایج انتخابات مجلس تایوان، هواداران غربی تایوان شگفت زده شدند.
چن شویی بیان، رئیسجمهور تایوان در تلویزیون دولتی ظاهر شد و با تعظیم به مردم به شکست حیرتانگیز حزب «دموکرات پیشرو» (DPP) در انتخابات مجلس اعتراف کرد. او بعدها اعلام کرد که این بزرگترین شکست حزب دموکراتیک پیشرو در طول فعالیت حزب بوده است.
این حزب طرفداران استقلال سرزمین تایوان از کشور چین است و لذا مردم تایوان با رای دادن به حزب «کوومین تانگ» (KNT) نشان داده که به ایجاد روابط گسترده با چین علاقهمند و پایبندند. این حزب با کسب بیش از 70 درصد از کرسیهای مجلس در اوج قدرت قرار گرفت و امیدوار به پیروزی «مائینگ ژئو» به عنوان رئیسجمهور در انتخابات 22 مارس بود.
فریبرز درجزی
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
جام جم آنلاین گزارش میدهد
جام جم آنلاین گزارش میدهد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
یک فعال سیاسی:
یک نماینده مجلس:
در گفتوگوی «جامجم» با استاد حوزه و مبلغ بینالملل بررسی شد
گفتوگو با موسی اکبری،درخصوص تشکیل کمپین«سرزمین من»وساخت و مرمت۵۰خانه در منطقه زنده جان