لابه‌لای دلتنگی‌های آندرانیک تیموریان

تماشاگر ویژه هفته!

پیدا کردن او تقریبا غیرممکن شده است. از حدود 2 ماه پیش که نمی‌توان به صورت تلفنی با او صحبت کرد تا امروز هرازگاهی گفتگوهای مختصر و مفیدی از او در روزنامه‌ها می‌خوانیم. اما معلوم نیست بیشتر این گفتگوها از چه راهی میسر شده... خطوط تلفنی ایران به انگلستان دچار اختلال است و تا زمانی که او خودش با کسی در تهران ارتباط برقرار نکند، هیچ کس نمی‌تواند به او زنگ بزند! حالا شما بگویید چطور می‌توان با آندرانیک تیموریان ارتباط برقرار کرد؟
کد خبر: ۲۷۹۰۴۱

آندرانیک، هنوز مثل همان پسربچه‌ای می‌ماند که روی موتورگازی‌اش می‌نشست و برای مغازه پدرش شیشه‌های شیر را جابه‌جا می‌کرد. او دقیقا مثل همان نوجوانی است که با همان موتورگازی به دنبال دوستانش می‌رفت و آنها را از درخانه برمی‌داشت و به تمرین می‌برد. دوستانی مثل مجتبی جباری، خسرو حیدری، بابک قویدل، مهدی آقامحمدی و... که همبازی‌های او در امیدهای استقلال بودند. آندرانیک هنوز همان طور ساده و صمیمی است و البته آشنا شدنش با دنیای ارتباطات چندان سریع انجام نمی‌شود. او برای وصل شدن به شما، به یک رایانه نیاز دارد و البته کمی آموزش... او تازگی با دنیای چت ارتباط برقرار کرده، اما هیچ نشانه‌ای از آن شور و نشاط اولیه‌ای که در کاربران تازه یاهو مسنجر می‌بینید در آندرانیک یافت نمی‌شود.

با آندو قراری را هماهنگ می‌کنیم تا ساعتی مشخص با او گفتگویی داشته باشیم در فضایی کاملا مجازی! آیا می‌توان همان احساس همیشگی حرف زدن را پشت این چت داشت؟ آیا می‌توان مثل همیشه خنده‌های بلندش را فهمید؟ بعید است... برادرش (سرژیک) می‌گفت چند ماهی می‌شود که بی‌حوصله شده و اعصاب راحتی برای حرف زدن ندارد. البته می‌شود دلیلش را فهمید. او روزگار چندان خوشی را در انگلستان سپری نمی‌کند... در همین افکار هستیم که بحث با آندو شروع می‌شود. سلام و احوالپرسی‌مان را به صورت مکتوب می‌نویسیم و بعد مکالمه با وی شروع می‌شود.

حوصله ندارم!

صدایش اصلا دلنشین نیست. مثل غربت زده‌هایی می‌ماند که احساسات نوستالوژیک‌شان هم مرده و حوصله‌ای برای بازگشت به عقب ندارند. بیگانه نیست، ولی مثل بیگانه‌ها حرف می‌زند. مثلا وقتی می‌پرسم: «چه خبر پسر... چرا این قدر کم پیدایی؟» با صدایی که انگار دارم از ته چاه می‌شنوم می‌گوید: «حال و حوصله ندارم»!

شاید محیط روی او تاثیر گذاشته، ولی برای اویی که سابقه زندگی در شهرهای مختلف انگلستان طی 5/3 سال اخیر را دارد، نباید تازه دچار چنین حس غریبی شود. شاید دلیلش آب و هوای همیشه گرفته جزیره است: «نه... هوا خوب است. گاهی وقت‌ها هم بارندگی داریم. من کلا بارندگی را بیشتر از آفتاب دوست دارم. نمی‌دانم... چرا هر وقت به کسی می‌گویم حوصله ندارم، فکر می‌کنند الان بیرون از خانه طوفان شده! کلا بی‌حوصله شدم، زیاد از خانه بیرون نمی‌روم... نمی‌دانم! من اصلا این جوری نبودم. یادت که هست؟»!

او را تیمی به نام فولام و مردی به نام روی هاجسون به این روز درآورده است. پسری که هیچ وقت در فوتبال سعی نمی‌کرد از مواضع خودش پایین بیاید و خودش را بی‌حال و حوصله نشان دهد، حالا می‌گوید: «باید خودم می‌فهمیدم که این آقا هیچ اعتقادی به من ندارد! از دستش خسته شدم! اصلا دوست ندارم در مورد مشکلات تیم جایی حرف بزنم، ولی الان واقعا زیر فشار هستم. من می‌دانم این اصول حرفه‌ای نیست که بازیکن در مورد مشکلات خودش جایی بیرون از تیم حرف بزند، ولی من حتی نمی‌دانم چه مشکلی دارم.»

حالا حرف‌هایش را با ریتمی سریع‌تر به زبان می‌آورد. نارضایتی را می‌توان در تک‌تک جملاتش دید و حس کرد. با این همه گاهی احساس می‌کنم می‌خواهد خودش را کنترل کند؛ مثل وقتی می‌گوید: «ول کن بابا بگذریم»!

از من خوشش نمی‌آید!

اما چرا باید گذشت؟ نه حس کنجکاوی‌ام اجازه می‌دهد و نه خصلت روزنامه نگاری‌ام این اجازه را به من خواهد داد. می‌خواهم بدانم داستان این اختلاف از کجا آغاز شد؟ آندو کمی از جواب دادن طفره می‌رود. جایی می‌رسد که در کلنجار خبرنگار و بازیکن، یکی باید تسلیم شود و قاعدتا نوبت اوست! آندرانیک می‌گوید: «من هیچی نمی‌دانم. الان فقط به این نتیجه رسیدم که روی هاجسون از قیافه من خوشش نمی‌آید! اشکالی هم ندارد. به هرحال دل به دل راه دارد. قاعدتا من دوستانم را دوست دارم و از دشمنانم هم بدم می‌آید. وقتی احساس می‌کنم او از من بدش می‌آید من هم نمی‌توانم احساس چندان خوشایندی از این که چند ساعت کنارش هستم به خودم بدهم.»

آیا حرف‌های متفاوت آندو دلیلی بر بی‌حوصله بودن او نیست؟ چرا بازیکن صبور فوتبال ایران تا این اندازه از کوره در می‌رود؟ آندرانیک می‌گوید: «اصلا دست خودم نیست. می‌بینم که بدون دلیل مرا از لیست خط می‌زند. خودم را در تمرینات می‌کشم، تکه‌تکه می‌کنم و او مرا نمی‌بیند. باز هم به خودم می‌گویم ادامه بده، ادامه بده! چند وقت پیش یکی از دستیارانش برای من پیغام آورد که چون تو پاسپورت انگلیسی نداری و عضو اتحادیه اروپا هم نیستی نمی‌توانیم زیاد از تو در سفرهای خارج از کشور و بازی‌هایی که در یوفاکاپ داریم استفاده کنیم. به طعنه به او گفتم انتظار داری چکار کنم؟ می‌خواهی بروم برایتان پاسپورت اروپایی بخرم؟ می‌دانم این حرف‌ها بهانه است! همه تیم‌های انگلیسی بازیکنان زیادی از قاره‌های آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی دارند. پس آنها چکار می‌کنند؟ این حرف‌ها بیشتر آزارم می‌دهد.»

او گلایه‌هایش را به نوع رفتار مربیان تیم نسبت می‌دهد. تصور می‌کند رفتاری صادقانه با او نداشتند و برای او بهانه‌هایی غیرحرفه‌ای آورده‌اند! آندو می‌گوید: «قبل از این که به اردوی استرالیا برویم، به او گفتم اگر مرا نمی‌خواهی بگو تا بروم. اما به من گفت تو را لازم دارم. در تمام بازی‌هایی که در استرالیا بازی می‌کردیم، مرا فیکس بازی می‌داد. الان می‌فهمم دلیلش چه بوده»!

پسرانش را بازی می‌دهد

دلیلش را این طوری برای خود تجزیه و تحلیل کرده است که او بازیکنان خودش را بازی می‌دهد: «بله... دقیقا هاجسون بازیکنان خودش را بازی می‌دهد. در اردوی انگلیس هر روز به من می‌گفت امسال تو بازیکن فیکس منی... من هم ذوق می‌کردم. بازی به بازی بهتر می‌شدم. گل زدم، پاس گل دادم. حتما خودتان در خبرها داشتید. می‌دانید چرا؟ چون در استرالیا بازیکنان مورد علاقه‌اش نبودند و این حرف من نیست. هفته قبل که روی سکوها نشسته بودم هم چند هوادار به من گفتند کی جای پسرهای هاجسون را می‌گیری؟ من فقط خندیدم و نگاهشان کردم. دنی مورفی و دیکسون اتوتو مثل پسرهای هاجسون هستند. البته این فقط در مورد من نیست. شما به بقیه پست‌ها هم نگاه کنید. همیشه دو مهاجم برای ما بازی می‌کنند، بقیه یا همیشه روی نیمکت هستند یا روی سکو! ما محکوم به تبعید شدن هستیم، چون این آقا از قیافه‌مان خوشش نمی‌آید. البته اصلا برایم اهمیتی ندارد. در این تیم دیگر هیچ چیزی برایم مهم نیست.»!

اگر روزی به من باز هم فرصت بازی برسد، می‌دانم که بیشتر از همان بازی فرصت نخواهم داشت. هاجسون دوباره مرا سکونشین می‌کند

او با عصبانیت و ولع حرف می‌زند. انگار تشنه بازی کردن دوباره است. خیلی راحت می‌گوید: «اگر روزی به من باز هم فرصت بازی برسد، می‌دانم که بیشتر از همان بازی فرصت نخواهم داشت. او دوباره مرا سکونشین می‌کند.»

از آندرانیک می‌پرسم آیا تا به حال برای حل مشکلش با هاجسون حرف زده است؟ او خیلی سریع و به شکلی که انگار منتظر طرح چنین سوالی بوده می‌گوید: «اصلا! ما حوصله همدیگر را نداریم. حتی بیشتر مواقع مثل آدم‌هایی که با هم قهر هستند از کنار هم رد می‌شویم و به هم نگاه هم نمی‌کنیم، مبادا مجبور شویم به هم سلام بدهیم! من از این که با او حرف نمی‌زنم بیشتر احساس آرامش می‌کنم. هر روز در تمرینات به این فکر می‌کنم جوری تمرین کنم که بیشتر از بیرون گذاشتن من عذاب بکشد. برای همین بهتر تمرین می‌کنم. می‌دانم که به من بازی نمی‌دهد، ولی کار خودم را می‌کنم. می‌دانم او دنبال بهانه است. اگر یک جلسه بد باشم، همان هفته مرا به زمین می‌فرستد تا نشان دهد چقدر ضعیف شده‌ام. بعد هم می‌گوید ما نیمکت خوبی نداریم»!

تا ژانویه در آب نمک!

تیموریان آنقدر عزت نفس دارد که نخواهد برای بازی کردن دست به دامن کسی شود: «یکی دو بار به مدیر برنامه‌هایم گفتم برایم تیم دیگری پیدا کن، ولی حاضر نشدم به او اجازه بدهم برای من در باشگاه پادرمیانی کند.»!

لیگ جزیره و شکل مدیریتی این باشگاه تفاوت‌های زیادی با ساختارهای فوتبال ایران دارد. اگر در فوتبال ایران یک مدیرعامل ساعت‌ها با بازیکن و مربی‌اش خلوت می‌کند، در باشگاه‌های لیگ برتر جزیره، امکان این که بازیکنی بتواند پس از 5 سال بازیگری در یک باشگاه، مدیر یا رئیس خود را فقط برای 10 دقیقه ملاقات کند یک آرزوست. پس آندو نمی‌تواند دردهایش را به گوش مسوولان باشگاه برساند. تیموریان از این وضع نه راضی است و نه ناراضی. خودش می‌گوید: «اینجا که مثل ایران نیست بازیکن سرش را بیندازد پایین برود اتاق مدیر صدایش را بیندازد ته گلویش و هر چه خواست بگوید. اینجا می‌گویند بازیکن زیر نظر مربی کار می‌کند. اگر مربی تو را خواست می‌مانی وگرنه می‌روی. اگر مربی تو را در ترکیب گذاشت، بازی می‌کنی وگرنه می‌نشینی بیرون و حرف نمی‌زنی. اینها همه از اخلاقیات حرفه‌ای اینهاست»!

به هر حال آندو خسته شده و نمی‌خواهد در فولام بماند. خودش ادعا می‌کند چند پیشنهاد داشته و دارد، ولی باز هم می‌کوشد این اسامی را دردل خود نگه‌دارد. باز هم اصرار و تلاش برای بیرون کشیدن نام‌ها از زیر زبان تیموریان آغاز می‌شود. آندو جواب می‌دهد: «فعلا مهم‌ترین مقصدم سکوهای ورزشگاه است. با سکوها قرارداد بستم که هر هفته بیایم روی سکوها بنشینم و بازی را ببینم. ولی خارج از شوخی الان که فرصت نقل و انتقالات تمام شده و من دیگر دلیلی برای گشتن دنبال تیم نمی‌بینم. شالکه از آلمان با من حرف زده بود. وایادولید از اسپانیا هم خیلی شدید دنبالم بود، ولی من به حرف این آقای مربی اعتماد کردم... چه می‌دانستم دروغ می‌گوید! به هر حال این روزها هم چند واسطه در مورد تیم خه‌رس با من صحبت کرده‌اند که گفتم فعلا جوابی ندارم بدهم.»

این یعنی آندو باید تا ژانویه صبر کند. وقتی این را به او می‌گویم، چنین جوابی می‌دهد: «بله... یادتان نرود بنویسید آندو، تماشاگر ویژه هفته! هر هفته روزنامه‌های ایران چنین چیزهایی برایم می‌نویسند.»

تنها دیوانه می‌شوم

آنچه بیش از هر چیز عذابش می‌دهد، احساس تنهایی و عزلت است. وقتی آخرین جمله قبل را به زبان آورد و کمی خندید، احساس کردم بعد از چند روز تازه احساس خوشایندی در وجودش شکل گرفته که لبخندی بر لبان او نشانده است. او حتی سعی می‌کند در این شرایط از خانواده‌اش هم دور باشد: «با هیچ کس حرف نمی‌زنم، با هیچ کس! نمی‌خواهم با کسی همصحبت شوم، چون شنیدن دردهای من فقط باعث آزار و اذیت آنها می‌شود. برای همین دردهایم را در خودم می‌ریزم. فکر می‌کنم اگر خودم تنهایی دیوانه شوم، بهتر از این است که بقیه را هم مثل خودم دیوانه کنم.»

و سعی می‌کنم بحث را آرام آرام به پایان ببرم. پس پای تیم ملی را وسط می‌کشم. آندو تازه گل از گلش می‌شکفد و انگار دنیا را به او داده باشی. خودش که ادعا می‌کند فقط یاد تیم ملی است که به او آرامش می‌دهد. پس می‌گوید: «تاندون‌های پایم کش آمد و نتوانستم با تیم ملی به بحرین بروم، ولی وقتی به این تیم فکر می‌کنم هم خوشحال می‌شوم و هم افسوس می‌خورم. خوشحال می‌شوم، چون هر وقت دور هم جمع می‌شویم، احساس آرامش دارم، ولی افسوس می‌خورم که چرا چنین تیمی نباید به جام جهانی برسد.»

کم‌کم می‌خواهم بحث را تمام کنم. خودش هم از کار کردن با این فناوری نه‌چندان تازه خسته شده. فقط یک سوال پایانی مانده و این که چه زمان از این بحران خارج می‌شود: «وقتی از فولام بروم! من باید ژانویه یک تصمیم منطقی بگیرم. خسته شدم از این انتخاب‌های احساسی. می‌خواهم دیگر بازی کنم.»

پیام یونسی‌پور

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها