در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
آفتاب یزد:مجرم اصلی کهریزکها !
«مجرم اصلی کهریزکها !»عنوان سرمقالهی روزنامهی آفتاب یزد است که در آن میخوانید؛تشریح بخشی از فجایع کهریزک در برنامه خبری 20:30 را میتوان یک گام مثبت و البته دیرهنگام دانست. مجری برنامه در گفتگوی خود با یکی از فرماندهان نظامی از او پرسید: که «آیا فکر نمیکنید رسیدگی به پرونده ماموران و مسئولان متخلف کهریزک، خیلی طول کشیده است؟» اما ای کاش او این سوال را از خود هم میپرسید که «چرا تهیه گزارش از این بازداشتگاه – که وجود و فعالیت آن موجب سرافکندگی برای هر ایرانی میباشد– این قدر با تاخیر انجام شده است؟ آیا این تاخیر، به خاطر تاخیر در تعطیلی واقعی بازداشتگاه بوده و یا به تشخیص بعضی مصلحتاندیشان، انجام تغییراتی در آنجا ضرورت داشته است؟»
مضمون این سوال و شائبههای پیرامون آن، تنها نقطه ضعف گزارش اخیر 20:30 نبود. مخلوط کردن این گزارش با برخی تحلیلهای نه چندان دقیق و الصاق غیردقیق بخشی از دادگاه اصلاحطلبان بازداشتی به بدنه گزارش، نقطه ضعف مهمی بود که نشان داد هنوز تا رسیدگی بیطرفانه به برخی حوادث و ریشههای آن، فاصله طولانی داریم. در ابتدای گزارش، مجری پرحرارت، از دروغ بزرگی به نام تقلب 11 میلیونی در انتخابات نام برد و آن را در بروز حوادث پس از انتخابات، مؤثر دانست. تهیهکنندگان برنامه که گویی فراموش کرده بودند دستگیری سعید حجاریان قبل از ناآرامی های پس از انتخابات بود، برای مستند جلوه دادن ادعای خود در خصوص نقش بعضی سیاسیون اصلاحطلب در حوادث پس از انتخابات، بخشی از اعترافات مکتوب سعید حجاریان را منتشر کردند که او در آن از تحلیلهای اشتباه خود، عذرخواهی میکرد. در متن این گزارش نکات دیگری نیز وجود داشت که بایستی در فرصت مناسب به آن پرداخت. مثلاً رئیس بازرسی نیروی انتظامی، اعزام بازداشت شدگان حوادث انتخاباتی به زندان کهریزک را ناشی از آن دانست که «زندان اوین محدودیت داشته ولذا 145 نفر از بازداشتی ها به صورت موقت به کهریزک اعزام شدند.» همین مقام مسئول در بخش دیگری از اظهارات خود در مورد اعزام تعدادی از دانشجویان بازداشتی به کمپ مخصوص اراذل و اوباش گفت: «همه دانشجوها را جدا کردند.
اما اینکه تعدادی دانشجو در داخل 145 نفر به کهریزک اعزام شدند دو تا علت داشته، یکی اینکه خود فرد کتمان کرده... عدهای هم به تشخیص قاضی بوده که به کهریزک بروند. شاید مثلاً به این دلیل که فکر میکردهاند جزء عوامل اصلی اغتشاشات است.» بخش اخیر این توجیه، نشان میدهد که اعزام بعضی افراد – که به زعم دستاندرکاران پرونده، عوامل اصلی اغتشاش بودهاند – به کهریزک، به خاطر کمبود جا نبوده و در این مورد انگیزه وجود داشته است. نکته دیگر این گزارش، حضور 145 نفر در یک مکان70 متری و سپس اضافه کردن 25 نفر از اراذل و اوباش به همین فضای 70 متری بوده است. توجیه ارائه شده برای این اقدام غیر اخلاقی و ضد انسانی نیز شنیدنی بود: «چون در این قسمت امکانات بهتری وجود داشته – لابد فضای نیم متر مربعی برای هر بازداشتی!! – عدهای از اراذل و اوباش که پس از اعزام 145 نفر به کهریزک ، به بندهای دیگر منتقل شده بودند، اعتراض کردند ولذا مجدداً 25 نفر از آنها به همین بند بازگردانده شدند»! به هر حال میتوان حدس زد که حضور 25 نفر از اراذل و اوباش خطرناک در جمع تعدادی جوان و نوجوان– که یقیناً همه یا اکثریت آنها قبلاً بازداشتگاه را تجربه نکرده بودند – چه فضای ناامنی برای این جوانان ستمدیده ایجاد کرده است. پس بهتر است کسانی که در دو ماه گذشته، در برابر هرگونه ادعا از تعدی و تجاوز در بازداشتگاه، دچار بی تابی شدهاند به این موضوع بیندیشند و اگر به نتیجهای رسیدند آنگاه جنایتکارانی را که 25 «گردن کشِ مفسد» را در یک فضای 70 متری به میان 145 جوان فرستادهاند به مردم معرفی نمایند.
اما نکته اصلی که این یادداشت به آن میپردازد لزوم شناسایی افراد و تریبونهایی است که نقش آنها در خلق پدیدهای به نام کهریزک و تداوم فعالیت آن، غیر قابل انکار است. به نظر میرسد آنچه که عدهای را به قانون شکنی، خودسری، جنایت و هزینهسازی برای کشور، نظام و مردم تشویق میکند خیال آسوده آنها از حمایتهای چشم بسته برخی افراد و تریبونها یا سکوت ابهام انگیز گروهی دیگر در برابر این فجایع است. در میان سکوت کنندگان و حمایت کنندگان، کسانی هستند که برای سکوت یا سخن گفتن خود، توجیهی مقدس میتراشند تا دیگران را نیز به همراهی با خویش تشویق نمایند. آنها معتقدند سوء استفاده دشمنان داخلی و خارجی آنقدر خطرناک است که بهتر است از افشای برخی جنایات، نابسامانیها و کژیها خودداری شود. عدهای دیگر نیز هستند که نفع خود را در تداوم برخی اقدامات میبینند. گروه دوم، خود را در پشت سر کسانی مخفی میکنند که نگران حیثیت نظام هستند و البته با صدایی بلندتر از گروه اول، به منتقدان و افشاگران حمله مینمایند. البته نتیجه دغدغههای گروه اول و فریاد کشیدنهای گروه دوم، یکی است. هر دو گروه خواسته یا ناخواسته، فضایی امن و خیالی آسوده برای متخلفان و جنایت کاران ایجاد میکنند و آنها را مطمئن میسازند که به برکت وجود بعضی رسانههای پرخرج و غیرت ورزی طبیعی یا مصنوعی تعدادی از فریادزنان، میتوانند به کارهای خود ادامه دهند. متاسفانه در چنین شرایطی، مدعیان حمایت از نظام، حتی حاضر نیستند احتمال ضعیفی از خطاکاری بعضی ماموران و مسئولان را در نظر بگیرند.
آنها قبل از هرگونه بررسی، به تکرار سخنانی میپردازند که توسط همان خطاکاران ادعا می شود. در مقابل، افشاگران و منتقدان را به باد حمله میگیرند. به این طریق، راه بر هرگونه انتقاد و اعتراض بسته میشود و این بسته شدن راه نیز فضا را برای متخلفان، آمادهتر و مساعدتر مینماید. «هم صدایی برخی رسانهها با دولت سازندگی و حملات شدید آنها به منتقدان آن دولت» و «کوتاهی همان رسانهها و تریبونها در انعکاس مشکلات اقتصادی مردم و حمایت بیدلیل از رفتارهای سیاسی و اقتصادی دولت نهم»، دو نمونهای است که در 16 سال گذشته هزینههای زیادی بر مردم و کشور تحمیل کرده است اما برخی تریبونداران و رسانهها، همچنان بر تعقیب روش موردنظر خود، پافشاری میکنند. اگر امروز جنایتها در کهریزک فریاد همه را بلند کرده است ماموران مربوطه متهم ردیف سوم و مسئولان خوابا~لود آنها متهم ردیف دوم میباشند. در این میان رسانههایی که رفتار آنها در سالهای اخیر، فضای امن برای متخلفان فراهم نموده است را باید متهم ردیف اول و بلکه مجرم قطعی این مسائل دانست.
8 سال پیش که عدهای سالخورده از فعالان ملی و مذهبی دستگیر شدند، دستگیرکنندگان ادعا کردند که بازداشتشدگان، متهم به براندازی هستند.در همان زمان، رئیسجمهور و رئیس مجلس به همراه عده دیگری از اصلاح طلبان، فریاد اعتراض برآوردند که «چرا با دستگیری عدهای منتقد سالخورده، چهرهای خشن از نظام ترسیم میکنید؟»
بعضی از تریبونهای پرصدای فعلی، آن روز در خدمت کسانی قرار گرفتند که با چشم بسته به تکرار طوطیوار ادعاهای مطرح شده علیه دستگیرشدگان میپرداختند و نوک حمله آنها متوجه اصلاح طلبان بود که «چرا از براندازان حمایت میکنید؟» با گذشت چند ماه، همه بازداشتیها آزاد شدند بدون آنکه اتهام براندازی حتی نسبت به یکی از آنها اثبات شود.
در حوادث اخیر نیز همان اشتباه درحال تکرار است به طوری که می توان گفت حجم حمله، فحاشی و تهدید نسبت به کسانی که ادعاهایی در خصوص بدرفتاری و تعرض علیه بازداشتیها مطرح کردهاند، صدها برابر بیشتر از اخباری بوده که نسبت به این فجایع، منتشر شده است. همین دیروز انتشار مصاحبه کروبی در خصوص وضعیت بعضی از متهمان - که گزارش خبری 20:30 وجود موارد مشابه و متعدد از آن را تایید میکرد – موجب تذکر کتبی وزارت «ارشاد» به آفتاب یزد و متهم کردن این روزنامه به تشویش اذهان عمومی شد. آیا با این وضعیت حق نداریم که جلوگیری کنندگان از افشاگری را مجرم اصلی بنامیم و آنها را نسبت به پیامدهای خطرناک حمایتهای حساب شده یا ناآگاهانه خود از جنایتکاران، هشیار نماییم؟ کسانی که نسبت به آینده کشور دغدغهدارند باید بدانند در غیاب اعتراضات مردمی، بدترین مفاسد، مخفی خواهد ماند و کسانی که فضا را برای منتقدان و افشاگران – حتی اگر افشاگری و انتقاد آنها، با اشتباه و اغراق همراه باشد – نامساعد میکنند شریک جرم کسانی خواهند بود که با روشهای جنایتکارانه خود، جوانان و اقشار گوناگون جامعه را حتی از فکر هرگونه اعتراض، منصرف میکنند.
امروز که از عزم نظام برای برخورد با جنایات کهریزک سخن گفته میشود بایستی برای کسانی هم که خواسته یا ناخواسته، خطاکاران را در حاشیه امن قرار داده و میدهند تدبیری اندیشیده شود. باور کنید مجرم اصلی اینها هستند، راستی کسانی که با خبر دروغ ابتلای برخی قربانیان به مننژیت، سعی کردند پرونده آدمکشی بعضی ماموران خاطی را ببندند، آیا جرمی کمتر از عاملان ضرب و شتم منجر به قتل دارند؟
کیهان:ما و مواجهه با جنگ نرم
«ما و مواجهه با جنگ نرم» عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن میخوانید؛درباره «جنگ نرم» و ارتباط آن با تحولات اجتماعی از منظرهای متفاوتی سخن گفته شده است. این واژه بخصوص بعد از انتخابات اخیر ایران وارد مباحثات روزمره اجتماعی ما شده و از بحث های آکادمیک -دانشگاهی-فاصله گرفته است. در عین حال از آنجا که از جنگ نرم بعنوان یک تهدید مهم علیه انقلاب یاد می شود، توجه به ابعاد آن ضروری است که به بعضی از موارد آن اشاره می کنیم.
1-واژه جنگ نرم (Soft War) در برابر جنگ سخت (Hard War) کاربرد دارد البته گاهی به جای جنگ از واژه های تهدید یا قدرت استفاده می شود ولی در نهایت معمولا به یک مفهوم ختم می شود. نظریه جنگ نرم طی دهه های اخیر وارد ادبیات سیاسی شده است. دراین باره منسجم ترین کتابی که با عنوان Soft Power- قدرت نرم- انتشار یافته به جوزف نای تعلق دارد. وی معتقد است مبنای قدرت سخت یا جنگ سخت بر «اجبار» و مبنای قدرت نرم بر «اقناع» است او برخلاف بعضی از صاحب نظران، اقتصاد و دیپلماسی را در زیرمجموعه قدرت سخت قرار داده و تنها از رسانه بعنوان قدرت نرم نام برده است. البته اگر مبنای قدرت سخت بر اجبار و مبنای قدرت نرم بر اقناع باشد می توان به این تفکیک جوزف نای خورده گرفت چرا که رسانه، اقتصاد و دیپلماسی می توانند در ذیل هر دو عنوان سخت یا نرم قرار گیرند. نرم یا سخت بودن آن بستگی به این دارد که در نهایت برای وادار کردن طرف مقابل به انجام کاری یا بازداشتن او از کاری استفاده می شود یا از این ها بعنوان یک اقدام تشویقی و اقناعی استفاده می شود اما به هر حال در اینکه امروز استفاده از قدرت نرم برای تامین منافع ملی و تمامیت ارضی و حفظ کشور یک ضرورت است و مراقبت از کشور در برابر تهدید نرم حیاتی است، اختلافی وجود ندارد.
2- حوادث پس از انتخابات کشور نشان داد که استفاده از قدرت نرم علیه تمامیت ارضی، استقلال و هویت ملی کشور تنها در شرایط ضعف و شکست نظام اتفاق نمی افتد بلکه در «پیروزی های خیره کننده» هم از این ابزار برای تضعیف موقعیت داخلی و بین المللی انقلاب و نظام استفاده می شود از این رو رهبرمعظم انقلاب اسلامی برای خنثی کردن این مرحله حساس از تهدیدهای دشمن، دانشجویان، اساتید دانشگاهها و هنرمندان را به میدان فراخوانده اند.
این فراخوان از یک سو پایان نیافتن توطئه نرم علیه انقلاب را تداعی می کند و از سوی دیگر نشان می دهد که اگر چه تهدید نرم علاوه بر «موجودیت»، «امنیت» و «اصالت» نظام را هدف قرار داده است ولی رزمندگان سنگر انقلاب در این میدان اولا و بالذات نیروهای امنیتی نیستند هرچند نیروهای امنیتی نیز در این میدان وظیفه حساسی را به دوش دارند.
3- در جنگ نرم، دشمن از ادبیات سیاه- تاریک نشان دادن آینده- بهره می گیرد و با سوار شدن بر مرکب تردید- در اصول، مبانی و دستاوردها- تلاش می کند تا نظام و حافظان آن را مرعوب نماید و با فرسایشی کردن فضای سیاسی، نیروهای اصلی نگهدارنده را خسته نماید بر این اساس طی دو ماه گذشته ما شاهد حداکثر سیاه نمایی روی موفقیت های بزرگ نظام- شامل موفقیت در جلب بی نظیر حضور مردم در صحنه انتخابات، موفقیت های بزرگ در سیاست خارجی، موفقیت بزرگ در کم کردن فاصله طبقات اجتماعی، موفقیت بزرگ در پاکدستی مدیران و فعالیت شبانه روزی آنان، به ثمر نشستن سیاست های منطقه ای ایران، روزآمد کردن شعارهای انقلاب و...- بوده ایم. در همان حال نیروهای داخلی جنگ نرم با نیروها و قدرت های خارجی جنگ نرم چنان آمیختند که سوا کردن این دو از یکدیگر به غایت دشوار گردید این همه برای آن بود که به شهروند ایرانی که برای انقلاب و نظام برآمده از آن بیش از 40 سال تلاش کرده است، بباورانند که حرف های انقلاب از اساس نادرست است. ببینید نخست وزیر اوائل انقلاب و رئیس جمهور سابق و رئیس مجلس اسبق و... چه می گویند و چگونه برای دست یافتن به قدرت، خود را به آب و آتش می زنند پس این دعواها همه ماهیت قدرت طلبی دارند! کنار بکشید!، هرچه می خواهد بشود، بشود!
رهبر معظم انقلاب اسلامی - دامت برکاته- برای خنثی شدن این ترفند به اساتید دانشگاهها فرمودند «لازم نیست شما از افراد نام ببرید ولی لازم است که به دانشجویان امید بدهید تا دستاوردهای بزرگ کشورشان را کوچک نبینند.»
4- در جنگ نرم، دشمن با واقعیت کاری ندارد بلکه او واقعیت را برای مخاطب می سازد. شما همین روزها شاهدید با وجود اینکه بعضی از کسانی که از آنان به «شهدای سبز» نام برده می شد، زنده بودن خود را در تلویزیون اعلام کردند، هنوز بعنوان کشته یاد می شوند! و جالب تر اینکه تلاش وسیعی صورت می گیرد تا تعداد این کشته ها به 72 تن برسد حتی اگر لازم شد نام دختری که چندین بار از منزل متواری شده و در نهایت هفته ها بعد از حوادث انتخاباتی خود را از پل عابر پیاده به زیر افکنده و جان باخته است در لیست «شهدا» قرار می دهند تا این عدد مقدس تکمیل شود. در این صحنه اساساً واقعیت مهم نیست. مهم این است که در بازی تبلیغات سیاه، روی چه چیزی توافق و تأکید شده است. البته برای مردم ایران واقعیت ها پوشیده نیستند و عدم واقعیت های خلاف گوها هم سکه ای است که عمر آن به 10 روز نرسید.
5- در این جنگ نرم، محیط های جوان «میدان مناسب» ارزیابی می شود، در واقع استفاده از «احساسات» و «مظلوم گرایی» چاشنی اقدامات خطرناک و هزینه بری است که فرماندهان آشوب خود از پذیرش آن اجتناب می ورزند. در این میدان آن دسته از نیروهای جوان که به دلیل برخورداری از «زیرکی سیاسی» و «فهم استوار» دست فتنه گران را می خوانند وظیفه ای خاص بر عهده دارند. کما اینکه نخبگان دوران دیده هم برای کنار زدن پرده های تردید -که گاهی پرده های تردید، دلهای پاک را هم می لرزاند- باید به میدان آمده و حقایق را بیان نمایند. از این رو رهبر معظم انقلاب روی رسالت دانشجویان - با عنوان افسران جوان- و اساتید دانشگاه - با عنوان فرماندهان خودی جبهه نرم- انگشت گذاشته و مسئولیت شان را یادآور شدند.
6- در جنگ نرم، دشمن اصلی هزینه چندانی نمی پردازد- اگر چه البته پول زیادی خرج می کند- هزینه را نیروهای داخلی- عمدتاً با دریافت حق العمل - می پردازند و صد البته در این میدان آن دسته از نیروهای داخلی که برای تغییر وضع موجود انگیزه شخصی قوی تری دارند نقش برجسته تری دارند. برای پاره ای از مسئولان سابق مانع شدن از «کنار رفتن پرده ها» مهمترین انگیزه شخصی است. بعضی از نخبگان گردن کلفت که در کشور به انواع فسادها آلوده شده اند، طبعاً نمی خواهند باب سؤالات باز شود از این رو حاضرند به قیمت زیر سؤال رفتن کشور، ریخته شدن خون بی گناهان و بر باد رفتن حیثیت ملی مانع مفتوح شدن پرونده ها شوند. این ها به آسانی و به طرفه العینی جذب برنامه های دشمنان قسم خورده اسلام می شوند و عناوین سیاسی آنان، مانعی برای ایفای نقش در براندازی نظام نخواهد بود. با این وصف اگر کسی تصور کند برای وحدت می توان از خطاهای آنان چشم پوشی کرد، دچار خطای بزرگتری شده است. اگر اقدام آنان صرفاً یک «خطا» باشد که بر تداوم آن اصرار نمی شود. آنان در بیانیه های رسمی با صراحت می گویند نظام کوتاه بیاید تا ما کوتاه بیائیم. نظام باید از چه چیزی کوتاه بیاید؟ بدون تردید منظور آنان کوتاه آمدن نظام در پرونده های کلان سوءاستفاده های اقتصادی و مالی است. همین چند روز پیش یکی از این افراد در نامه ای از قوه قضائیه خواسته است که از پیگیری پرونده دو متهم- که اینک در بازداشت به سر می برند- خودداری کند. استدلال ظاهری این است که این دو به فلان دولت وقت کمک های مؤثری در جذب کمک های خارجی به کشور داشته اند ولی این واقعیت ندارد. واقعیت این است که این دو نفر واسطه سوءاستفاده های میلیاردی «بعضی ها» بوده اند و پیگیری این پرونده می تواند این روابط ناسالم و شرم آور اقتصادی را برملا کند. در همان حال برخی از خبرها حکایت از این دارد که این دو با سازمان جاسوسی آمریکا مرتبط بوده اند که در نامه توصیه مورد اشاره بی اهمیت فرض شده است!
7- جنگ نرم، صحنه تقابل دروغ های بزرگ با واقعیت های تردیدناپذیر است در این میدان دروغ های بزرگ لباس واقعیت های تردیدناپذیر به تن می کنند و واقعیت های تردیدناپذیر، دروغ های بزرگ خوانده می شوند. بیانیه ها و نامه های اخیر آقایان موسوی و کروبی که از طریق حدود 2500 سایت و وبلاگ بازتاب داده شده و پی درپی در تلویزیونها و رادیوهای آمریکا، اروپا، اسرائیل و عربستان نشخوار می شوند، دروغ های بزرگی اند که به پیکار واقعیت های تردیدناپذیر آمده اند. در این جنگ نرم، کافی است که هواداران جبهه حق بیدار باشند و بیکار ننشیند چرا که زبان حق همیشه مؤثرتر از زبان باطل است و نیک می دانیم که «للحق دوله و للباطل جوله».
اعتماد:قانون اساسی شاهین تعادل کشور
«قانون اساسی شاهین تعادل کشور»عنوان یادداشت روز روزنامهی اعتماد به قلم سیدعلی میرباقری اسیت که در آن میخوانید؛واقعیت های تلخ وقایع پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم، حاکی از آن است که جامعه ایرانی هنوز نتوانسته برای مهار قدرت قانونی و همبستگی ملی در چارچوب قانون اساسی گام های موثری بردارد و به رغم تلاش ها و تکاپو های گذشته برای تحقق عدالت و امنیت خاطر مردمان هنوز به وحدتی پایدار در جامعه نرسیده است، امروز دغدغه اختلاف و زورمداری بار خاطری است که ذهن جامعه را به خود مشغول کرده و به شدت تمام مردم را در افسردگی و بلاتکلیفی فرو برده است. این روزها تکیه و تاکید مقام معظم رهبری و دلسوزان نظام بر قانونمندی و وحدت ملی بنا شده است اما در عین حال جریانات و افرادی در پی آن بوده اند که روشنگری اندیشمندان و بزرگان در این زمینه را راهی اذهان انحرافی کنند و با غوغاسالاری و تبلیغات روانی شرایط را به نفع خود مصادره به مطلوب کنند.نگرشی کوتاه بر اتفاقات اخیر نشان دهنده نوعی تضاد و رقابت دائمی بین کسانی است که هر دو گروه داعیه دلسوزی برای نظام را دارند؛ یکی با عنوان حفظ نظام سرکوب و ارعاب را برگزیده است و دیگری با اعتقاد انحراف در نظام و انقلاب، شورش می کند، یکی به بهانه نظم، قانون می شکند و از حوزه مسوولیت و اختیار قانونی خود تخطی می کند و دیگری برای دفاع از ارزش های نظام و آزادی فریاد می کشد و نظم حاکم را به سخره می گیرد، یکی محور وحدت جامعه را خودش می داند و دیگری ملاک و معیار همبستگی ملی را مفهومی قرار می دهد که دیگری ارزشی برای آن قائل نیست،متاسفانه امروز جامعه ایرانی همچون اقیانوسی متلاطم در جزر و مدی است که بین دو ساحل اختلاف یا انحراف در نوسان است و در هر رفت و برگشت، هزینه هایی به غایت گزاف و بزرگ را بر نظام مقدس جمهوری اسلامی و مردم مظلوم تحمیل می کند؛ هزینه هایی که حقیقتاً با هیچ امکانی، قابل جبران و ترمیم نیست و چون موریانه از درون در حال فرو انداختن پایه های ارزشمند نظام اسلامی است.
در چنین شرایطی کمال مطلوب در ایجاد وحدت و هماهنگی و همکاری و همگرایی حول محور قانون اساسی است؛ قانونی که محور همبستگی ملی و از اصلی ترین هسته های بنیادی توافق ملی است. قانون اساسی کانونی است که ملت حاکمیت سیاسی خود را هم شرعاً و هم عرفاً مبتنی بر آن تعریف و تعیین کرده است. قانونی که مهار قدرت و حاکمان را در یک رابطه متعادل حقوقی با مردم مد نظر قرار داده است و در واقع درون این کانون ملی است که همگی با هر نگرش و دیدگاه و دین و معرفتی با هم توافق داریم و براساس روابطی تعریف شده با اجزای حکومت با هم متحد و هم صداییم. بنابراین حفظ حرمت قانون اساسی یعنی حفظ نظام جمهوری اسلامی و دغدغه منطقی و درست اداره کشور یعنی تلاش برای اجرای بی کم و کاست همه اصول قانون اساسی. اگر همه اصول قانون اساسی را ارج نهیم، می توانیم مطمئن شویم نقشه هایمان برای اداره کشور درست پیش می رود. قانون اساسی مثل قطب نماست که به کار می بریم تا ما را در کشف استعدادهای ملی و زمینه های توسعه در تلاطم و توفان های جنگ قدرت یاری کند تا ساحل دلخواه اداره عمومی را خلق کنیم و به آغازهای ملت مسیر درست و هدف ارزشمند بدهیم. جوهر قانون اساسی نقشه راه برای رسیدن به هدف است. تجربه های تاریخی نشان داده است تلاش برای تمرکز روی قانون اساسی عظیم ترین ثمرات ملی و ارزشمندترین ارزش های عمومی را فراهم می آورد و به طرز اعجاز انگیزی باعث افزایش قابلیت کشور در تمامی حوزه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و جنبه های زندگی فردی می شود. قانون اساسی منشاء امنیت ملی است و کسانی که دم از امنیت ملی می زنند و برای حفظ امنیت عمومی کشور سینه چاک می کنند، باید بیانگر و نمایانگر و اقدام عمومی در اجرای قانون اساسی و قوانین جاریه در جامعه باشند و برای اجرای آن پیوسته و آهسته تلاش کنند تا آحاد ملت در یک توافق عمومی در اجرای مبانی و اصول کلی آن متحد و هماهنگ شوند. قانون اساسی منبع هدایت عمومی است و عزیزانی که دل نگران هدایت و مدیریت جامعه اند باید با محیط کردن میثاق ملی کشور بر طرح ها و برنامه ها و تصمیم گیری های بخش های درون و برون نظام مسیر آینده کشور را با آن تنظیم و تدوین کنند و خود لحظه به لحظه بر کنش های فردی و جمعی اجزای حاکمیت نظارت کنند و دقت جدی کنند که همگی در مسیر درست قانونی قرار بگیرند. اداره امور عمومی جامعه سیستمی خودکار است. هر کسی با هر درجه از توانمندی می تواند وضع موجود را هدایت کند. اصل مهم، هدایت درست و هوشمندانه مسیر درست کشور در بستر قانون اساسی است.
قانون اساسی بنیان و اساس وحدت در جامعه است و آن عبارت است از حس تعادل و درک توازن در بخش ها و قسمت های مختلف نظام توسط مردم، به طوری که احساس شود تمامی حوزه های حاکمیت سیاسی اعم از قوای سه گانه و سایر بخش های قدرت طبل جدایی و بیگانگی اجزای نظام را به صدا درنمی آورند و شرایطی را بازتولید نمی کنند که احساس شود تعادل و تعامل در درون نظام وجود ندارد و امید به آینده خدشه برداشته است، وحدت یعنی انسجامی کارکردی و جامعیتی سازمانی در حال رسیدن به هدف ملی وحدت یعنی اینکه سران نظام، مسیر درست را که همان مسیر تعریف شده توسط قانون اساسی است، درست طی کنند و هر سازمان و ساختار و صاحب قدرتی، فقط در جایگاه ذاتی و قانونی خود به ایفای نقش بپردازد و از آن تخطی نکند. قانون اساسی چشمه جوشان وحدت ملی است؛ وحدتی که توانایی و ظرفیت دست به عمل زدن را دارد بدون اینکه کسی مدعی آن باشد، نیرو و قوه یی ملی که می تواند آرمان و آرزوهای عمومی را با کمترین هزینه، محقق سازد، نیرویی حیات بخش که امکان انتخاب کردن و تصمیم گرفتن برای همه گروه ها و احزاب و گرایش ها و افراد را دارد بدون اینکه اعتراض و انتقادی را برانگیزاند. وحدت ملی ناشی از قانون اساسی، یعنی توانایی غلبه بر عادت های بد سنتی زر و زور و تزویر و پرورش عادت های والاتر و موثرتر در لایه های متوسط جامعه بدون مقاومت پایدار، عادت هایی که هدایت روشن و حکمت عمیق می آفریند و جرقه یی برای عیان ساختن مسیر وحدت ملی می شود و همه آنها با هم نیروی عظیمی برای توسعه متوازن، در جامعه یی منسجم را شکل می دهد و جامعه را به سرعت به تعادل می رساند. اما اگر از قدرت استفاده کردیم و قانون را خوار کردیم، مطمئن باشید به ضعف جامعه دامن زدیم؛ جامعه یی که ضعیف شد به عوامل بیرونی تکیه می کند و پرورش استدلال مستقل و رشد و انضباط درونی را متوقف می سازد و رابطه منطقی خود را با حاکمیت تضعیف می کند و زمینه یی را تولید می کند که همگی قانون شکنی کنند و با اجزای اجتماعی همکاری نکنند. جامعه قانون شکن به مرور در مقابل حاکمیت سیاسی حالتی تدافعی به خود می گیرد و در نهایت در مقابل آن می ایستد. بنابراین منادیان وحدت و دلسوزان واقعی نظام باید عزم خود را جزم کنند تا تحت هر شرایطی قانون اساسی را محور وحدت و همبستگی ملی قرار دهند و مطمئن باشند تنها راه تعادل در کشور اقتدا و اعتماد به میثاق ملی کشور و یادگار معمار بزرگ انقلاب اسلامی است.
رسالت:حضور مجلس در میدان نبرد نرم
«حضور مجلس در میدان نبرد نرم»عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛ رفتار شناسی دو تن از نامزدهای مطرح در انتخابات ریاست جمهوری دهم نشان می دهد آنها به بهانه رقابت با احمدی نژاد به عنوان یکی از نامزدهای مطرح وارد بازی خطرناکی شد ه اند که اصل نظام و ارکان آن را به چالش کشیده اند . رفتار آنها بویژه پس از اعلام نتایج نشان داد اولین هدف آنها ضربه به امنیت و اقتدار ملی ایرانیان در برابر گرگهای منطقه و جهان بویژه صهیونیسم بین الملل است.
اردوکشی خیابانی به عنوان نمادی از نبرد نرم و تبدیل آن به نبرد سخت از سوی حافظان انقلاب اسلامی و نهادهای مسئول و نیز حضور مردم در صحنه به شکست انجامید. البته عدم همراهی طرفداران آنها هم مزید برعلت شد و ژنرالهای این تبهکاری سیاسی به چنگال عدالت و قانون افتادند.
بیانیه های سریالی ورشکستگان سیاسی تنها زینت بخش برنامه های رادیویی و تلویزیونی و شبکه های ماهواره ای دشمن شد و مردم وقعی به آن ننهادند.
دو اتفاق مهم در این ماجرا رخ داد: یکی موضع خروج عده ای برحاکمیت به بهانه باخت در انتخابات بود.
یکی هم برخی قصورها و تقصیرهایی که ضابطان دستگاههای قضائی در برخورد با برخی متهمان داشتند ، نظیر آنچه که در بازداشتگاه کهریزک رخ داد .
موضوع اول موضوع مهمی است که90 درصد ماجراست.
مقام معظم رهبری در دیدار دانشجویان و نخبگان علمی فرمودند: «عده ای ، ظلم بزرگی را که پس از انتخابات به مردم و نظام اسلامی شد و هتک آبروی نظام در مقابل ملتها را نادیده می گیرند و مسئله کهریزک را قضیه اصلی قلمداد می کنند ، این نگاه خود یک ظلم آشکار است »
برخی فکر می کنند انتخابات یک دعوای شخصی یا یک رقابت سیاسی بین احمدی نژاد و موسوی بود . پس از اعلام نتایج هم یک دعواهایی پیش آمد چون موسوی عصبانی شد یک عده ای گرفتار شدند. حالا باید از گرفتاری نجات یابند تا دعوا حل شود.
در حالی که اگر شعارهای تظاهرات شرارت آمیز خیابانی را مرور کنیم متوجه می شویم قصه ، قصه دیگری است، اصلا در آن شعارها این دعواها مطرح نیست . حمله به مردم، غارت مغازه ها ، حمله به پایگاه بسیج و شعار علیه مقدسات مردم و نظام که جزء دعوای دو نامزد انتخاباتی نیست. آنچه اتفاق افتاد «نوعی محاربه» با نظام و از مصادیق «بغی» است و فرماندهان آن بدون شک باغی هستند. قوه قضائیه با قدرت و بدون رودربایستی لازم است حکم خدا را اجرا کند . نظیر آنچه آیت الله سید احمد خاتمی در نماز جمعه5 تیر88 به عنوان یک فقیه درخطبه ها فرمودند.
اما موضوع دوم که خیلی مهم هم هست مسئله کهریزک است که10 درصد ماجراست . و نهایتا کسانی که مرتکب جرم در رفتار امنیتی خود شدند باید مجازات شوند و مجازات آنها حداکثر قصاص و یا دیه است مجلس در این موضوع دوم خوب وارد شد و از همان ابتدا با تشکیل کمیته ویژه تحقیق و تفحص برای کسانی که حقوقشان ضایع شده ، مردانه ایستاد و اکنون هم پیگیری می کند.
اما سخن در آن است که در موضوع اول که90 درصد ماجراست و ما اکنون در وسط نبرد نرم با شرورترین دشمنان نظام در داخل و خارج هستیم و عده ای در این میدان دانسته یا ندانسته با دشمن همکاری و همگرایی کردند، چه باید کرد !؟
مگر انقلاب و دستاوردهای آن در این شرارت های خیابانی و خروج برحاکمیت به خطر نیفتاد . مگر استقلال کشور را تهدید نکردند و به اقتدار ملی ضربه نزدند، پس سوگند نمایندگان مجلس در دفاع از حریم اسلام و دستاوردهای انقلاب چه می شود؟ نباید برخی در مجلس در ادامه حمایت از نامزد موردنظر خود طوری مجلس را منفعل کنند که تمام بی مهریهای صورت گرفته به مردم و نظام فراموش شود و فقط پیگیری تخلفات کهریزک در دستور کار باشد!
البته ریاست محترم مجلس و برخی نمایندگان محترم در نطق های قبل از دستور نسبت به موضوع کودتای نرم موضع گرفتند و آن را محکوم کردند اما این اقدام مجلس با همان انگیزه ای که در10 درصد قضیه وارد ماجرا شده بسیار تفاوت دارد.
مجلس باید به عنوان یکی از ارکان نظام تعریف مشخصی از خود در میدان نبرد نرم در افکارعمومی ارائه دهد. حداقل به عنوان یکی از دو نهادی که نماد جمهوریت نظام است بایداز تهدیدی که علیه جمهوریت نظام صورت گرفته دفاع نماید و به وظیفه خود در پاسخ به مطالبات مردم عمل کند.
من در اینجا لازم می دانم از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در عمل به وظیفه خود وفق اصل150 قانون اساسی در کنترل و مهار کودتای سبز مخملی در صیانت از انقلاب و دستاوردهای آن تشکر کنم.
ابتکار: آیا چاوز مسلمان شده است؟!
«آیا چاوز مسلمان شده است؟!»عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار است که در آن میخوانید؛ اگرچه اکثر"چپ" ها اعتقادی به خدا ندارند و از مشی "ماتریالیسم دیالکتیک" پیروی می کنند اما برخی چپ های جهان سومی علی الخصوص در آمریکای لاتین ترجیح می دهند بر این طبل نکوبند و خود را همگام با مرام قاطبه جامعه نشان دهند و به این خاطر است که اکنون در کشورهای این قاره که جولانگاه چپ خلقی و جهان سومی و به عبارت درست تر چپ پوپولیستی است رهبران ترجیح می دهند اعتقادات خود را بروز ندهند و حتی خویش را مسیحی جلوه دهند. درباره هوگو چاوز نیز وضع بدین منوال است اما از آنجا که وی اخیرا و در مشهد مقدس خویش را یک "مسیحی" معرفی کرده است ما نیز او را یک معتقد به دین مسیح در نظر می گیریم اما با لحاظ کردن این مسئله نیز حضور او در حرم مقدس امام رضا (ع) با چه مبنایی توجیه می شود؟ مسلمانان برای برخی مکان ها مانند مسجدالحرام، مساجد و مکان های مقدس مذهبی مانند حرم امامان معصوم (ع) اهمیت ویژه ای قائلند و ورود غیر مسلمانان را به آنها حرام و غیر مجاز می دانند.
کسانی که به مکه و مدینه مشرف شده اند می دانند که در ورودی های این شهرها نوشته است که "ورود غیر مسلمانان ممنوع". این مسئله بیانگر جایگاه اماکن مقدس برای مسلمانان است و این تقدس نیز ایجاب می کند که برای ورود به این اماکن علاوه بر "اعتقاد" و "ایمان" قلبی که شرط ضروری قدم گذاردن به این اماکن است مقدمات ظاهری همچون طهارت نیز رعایت شود. از دیگر سو مسائل دینی و اعتقادی نیز اموری نیستند که بتوان به هر دلیلی آنها را زیر پا گذاشت و یا به راحتی از کنار آنها گذشت.
روز یکشنبه هوگو چاوز رئیس جمهور چپگرای ونزوئلا همراه با محمود احمدی نژاد قدم در حرم امام رضا(ع) گذارده و بعد از زیارت حرم ایشان بر سر سفره افطار نشست.با شنیدن این خبر این سوال به اذهان متبادر می شود که هوگو چاوز بر فرض اینکه مسیحی هم باشد با چه مبنایی حرم امام رضا علیه السلام را زیارت کرده است؟ اکثر مراجع تقلید گذشته و حال، ورود غیرمسلمانان به مساجد و حرم امامان معصوم را حرام می دانند.خوب است آقای احمدی نژاد در توضیح منافات این اقدام ایشان با آن حکم شرعی، بگویند که مرجع تقلید شان ورود غیرمسلمان به حرم رضوی را مباح می داند یا حرام.
این اما تمام ماجرا نیست چرا که آقای محمود احمدی نژاد حضور چاوز در حرم امام رضا(ع) را نشان دهنده عمق اعتقادات مشترک و برادرانه دو ملت و دو دولت دانسته است! اکنون این سوال پیش می آید که منظور از عمق اعتقادات مشترک چیست؟ دو ملتی که یکی مسلمان است و دیگری مسیحی و دو دولتی که یکی اسلامگرا است و دیگری چپ چه اعتقادات مشترکی می توانند داشته باشند که آن بخواهد عمیق باشد؟! درست است که مسیحیان و مسلمانان هر دو یک خدا را می پرستند اما آیا می توان حضور نمادین یک رئیس جمهور کمونیست-مسیحی در حرم امام رضا (ع) را حمل بر "عمق اعتقادات مشترک" کرد؟! از دیگر سو اما هوگو چاوز درباره حضور خود در حرم امام رضا(ع) می گوید: « نیت تمام اینها ایمان و اعتقادات قلبی است و همچنین خاص تر از آن زیارت است.» او اما در بخش دیگری از سخنان خود اعلام می کند: « درهمین راستا اعلام می کنم حضرت مسیح (ع) به همراه حضرت مهدی دوباره ظهور خواهند کرد و یک روزی با هم قدرت را به دست خواهند گرفت.» بسیار جالب است که هوگو چاوز در جایگاه یک کمونیست-مسیحی مطالبی را به زبان آورد که صرفا مربوط به اعتقادات شیعیان است. بیان این سخنان از زبان چاوز یعنی اینکه او واقعا به این مسئله که روزی حضرت مهدی(عج) ظهور خواهد کرد و مسیح(ع) نیز در کنار او حضور خواهد داشت ایمان دارد؟ اعتقاد به وجود و ظهور حضرت مهدی عج لازمه ای دارد و آن اعتقاد به حقانیت حضرت محمد(ص) و دین مبین اسلام است.
با این وضعیت حال اگر هوگو چاوز به حقانیت دین اسلام و پیامبر این دین اعتقاد دارد باید مسلمان باشد و نه یک کمونیست مسیحی! چاوز اما در ادامه سخنان خود حرف های جالب تری می زند او با بیان اینکه: « همچنین در آن زمان به چشم اندازهای آینده می رسیم و روابط را از این بیشتر گسترش خواهیم داد.» بسیار جالب است که چاوز برای بعد از ظهور نیز نقشه کشیده است چرا که از هم اکنون نوید گسترش روابط میان ایران و نزوئلا پس از ظهور حضرت مهدی را می دهد!
جمهوری اسلامی:بهره های شب قدر در حیات اجتماعی
«بهره های شب قدر در حیات اجتماعی»عنوان سرمقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛ماه مبارک رمضان ماه ضیافت الهی است . ورود به این ضیافتگاه آدابی دارد که در راس آنها غیر خدا را رها کردن و ندیدن و نخواستن قرار دارد. برای طی مراتب مختلف این ضیافت تا رسیدن به قرب الهی باید کوشید و مرحله به مرحله با تحمل رنج راه تا مقصد اعلی پیش رفت .
این ضیافت نقطه اوجی دارد که شب قدر است . در این شب مرکب راهوار مراقبت و مجاهدت بیشتر می تازد و پیمودن راه تقرب سهل تر انجام می شود. زیرا توجه و عنایات حضرت پروردگار فزونی می یابد و انوار موهبتش گسترده تر می شود واز همین روست که این شب برتر از هزار ماه است به ویژه آن که قرآن کریم که کتاب هدایت بشر و سعادت و رستگاری برای همه جهانیان است در همین شب نازل گردیده است . همچنین در این شب است که فرشتگان الهی نازل می شوند و فیض و رحمت تا طلوع فجر جاری می باشد.
شب قدر شب طهارت روح از زنگارهای غفلت و معصیت است . این غفلت ها و معاصی هم در محدوده زندگی فردی به وقوع می پیوندد و هم در گستره حیات اجتماعی فرهنگی اقتصادی و سیاسی .
این شب را علاوه بر عبادت باید با تفکر سپری کرد و این تفکر در قالب ها و با شیوه های مختلفی باید تحقق پذیرد لکن در همه آنها این محور به صورت پرسش از خویش در خلوت دل مشترک است : چه کرده ایم و چه باید بکنیم رکودها و ضعف ها و در کنار آن بالندگی ها و پیشرفت ها به چه میزان بوده است از نعمت های الهی همچون سلامت جسم و روح مال وثروت قدرت و ریاست شهرت و نام آوری علم ودانش فکر و قلم هنر و تخصص و منصب و مقام چگونه بهره برده ایم
شب های قدر را باید از زاویه امور اجتماعی و سیاسی نیز نگریست چرا که وقتی در نگرش وسیع اسلامی همه امور فردی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و حکومتی با انگیزه الهی و برای خدمت به جامعه « عبادت » محسوب می شوند طبیعی است که شب قدر نیز به این دلیل که شب رحمت و موهبت خداوند متعال است باید در نگاه کلان میعادگاه اهل فرهنگ و سیاست و حکومت باشد و در نتیجه شب صمیمیت و مودت و وحدت گردد. با همین رویکرد اجتماعی و سیاسی به شب قدر و تجمعات ناشی از آن است که می توان دایره تفکر در رفتار و عملکردهای خود را وسعت بخشید و پرسش هایی که در خلوتگاه دل از خویشتن خویش می کنیم نیز رنگ و صبغه ای اجتماعی و سیاسی به خود گیرند و همچنین محاسبه نفس در همین مجرا انجام پذیرد.
همین جاست که افراد و گروه ها شامل همه عناصری که در مدیریت های کلان مملکتی قرار دارند و نیز همه جریان های فکری و احزاب و جناح های سیاسی و اصحاب قلم و مطبوعات و سایر رسانه ها باید خود را در معرض این پرسش ها قرار دهند که تا به حال در راه تشکیل جبهه واحد و مشترک توحید ناب و زلال که یگانگی خدا و یکتاپرستی موحدان را در عرصه های حیات اجتماعی و سیاسی به تجلی در می آورد و اقتدار و اتحاد می آفریند چه کرده ایم آیا به وحدت اندیشیده ایم و در این راه گام برداشته ایم یا بر طبل اختلاف و تشتت کوبیده ایم و در بیراهه ایجاد تنازع و تفرقه حرکت کرده ایم و آب ها را برای صید کردن ماهی مراد گل آلود نموده ایم در برابر انتقادهای صالحان ناصح چگونه بوده ایم و آیا سخن حق را پذیرفته ایم و درصدد رفع کاستی های خود برآمده ایم یا گوش شنوایی برای سخن حق و انتقاد سالم و سازنده نداشته ایم و از این بدتر آن که هر انتقاد و نقد را « توطئه » علیه خویش تصور کرده ایم و به تخریب شخصیت ناقدان پرداخته ایم التزام به قوانین جاری کشور را به ویژه احساس تعهد عملی نسبت به اصول قانون اساسی و قوانین قضایی که ضامن صیانت از حرمت انسان ها و دفاع از حقوق و تامین امنیت اجتماعی آنان می باشد در شعار و حرف باقی گذاشته ایم یا به مرحله رفتار و عمل در آورده ایم برای آبروی دیگران چقدر اهمیت قائل شده ایم و آیا برای اثبات خویش به تخریب شخصیت بی گناهان نپرداخته ایم و حریم منزلت انسانی و شان دینی دیگران را پل عبور خود برای نیل به مطامع سیاسی قرار نداده ایم اکنون فرصت برای این خودکاوی ها مهیاست و شب قدر فضا و خلوت و تفکری می آفریند که می توان در پناه آن حقیقت وجود خویش را یافت و نقص ها و کاستی ها را شناسایی و در جهت رفع آنها تلاش نمود.
وقتی از ائمه معصوم (ع ) می پرسند چرا شب قدر در میان شب های سه گانه ای که مشخص نیست کدامشان قدر است پوشیده و پنهان شده است پاسخ می دهند : برای این که خداوند به بندگانش نظر و عنایت بیشتری روا دارد.
این کلام معصوم (ع ) حامل دو مفهوم است . مفهوم اول درباره عنایات خداوند عبارت است از ریزش باران رحمت بیشتر و در پی آن کسب انوار معرفت برای رسیدن به معدن عظمت الهی . و مفهوم دوم آن یعنی فرصت های فزون تر برای تفکر در خویشتن محاسبه نفس ارزیابی عملکردهای فردی اجتماعی سیاسی و فرهنگی شناسایی دقیق همه رکودها و سکون ها و عقب ماندگی ها و اظهار ندامت از ژرفای جان و تضرع و استغفار و عزم جدی برای جبران گذشته .هر کدام از این دو مفهوم را که در محیط ذهن منعکس کنیم و به صحنه عمل بیاوریم خویشتن را مشمول فیض و رحمت الهی کرده ایم و شب های قدر را با حسابرسی و خودسازی و تزکیه و پرورش های اخلاقی سپری نموده ایم .تردیدی وجود ندارد که اگرچه این خودسازی و تهذیب در همه ابعاد و جلوه ها حائز اهمیت است لکن با رویکرد اجتماعی و سیاسی و با توجه به وسعت تاثیرگذاری رفتار و عملکرد مسئولان و عناصر سطوح کلان مدیریت ها در سرتاسر جامعه و کشور این اهمیت فزون تر و بنیادی تر می شود. در واقع آنچه در نظام مدیریت اسلامی تحت عناوین اخلاق مدیریت و اخلاق کارگزاران حکومتی مطرح است می تواند عالی ترین جلوه ذخیره سازی زاد راه و پشتوانه مستحکم برای تحقق آن در شب های قدر رقم بخورد. این یک ضرورت است که در هیچ شرایطی نباید فراموش شود و امروز این نیاز بیشتر از هرروز و به صورت کاملا ملموس و مشهود چهره نمایانده است .
دنیای اقتصاد:آیا خطر حباب بورس تهران جدی است؟
«آیا خطر حباب بورس تهران جدی است؟»عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم حمید زمانزاده است که در آن میخوانید.
1 - بازار سهام تهران، دوران رونق خود را سپری میکند. از ابتدای سال جدید، رونق به بازار سهام بازگشته و بورس اوراق بهادار طی هفتههای اخیر با رشد شاخصها، قیمت سهام معاملات و بازدهی سرمایهگذاران حقوقی و حقیقی و همچنین با چشمانداز مثبت فعالان بازار به آینده مواجه شده است. شاخص کل در طی کمتر از پنج ماه با رشدی بیش از 45درصد مواجه شده است و سرمایههای مالی جدید به بازار سهام قدم میگذارند. روند حاکم بر بازار سهام تهران، از یک طرف امیدهای فراوان آفریده و بسیاری را خوشحال و مسرور کرده است و از طرف دیگر در بردارنده بیمها و هشدارهایی است که البته اکنون، چندان جدی گرفته نمیشود. بیمهای روند حاکم بر بورس از آنجا ناشی میشود که فرآیندهای حاکم بر بورس و اقتصاد کشور میتواند زمینههای جدی برای شکلگیری یک حباب قیمتی در بازار سهام را فراهم کند. سوال اساسی این است که آیا این نگرانیها جدی است؟
2 - هنگامی که قیمت جاری یک دارایی از ارزش بنیادی آن فراتر میرود و این انحراف به صورت مداوم طی یک بازه زمانی افزایش مییابد، ما به اصطلاح با یک حباب دارایی مواجه هستیم.
براساس دیدگاه اقتصاددانان کینزی، ظهور و سقوط حبابها ناشی از رفتارهای غیرعقلایی، هوش هیجانی و احساسات فوقالعاده زیاد انسانها و حرص و طمع آنان برای کسب سود از طریق فعالیتهای سفتهبازی است که جان مینارد کینز از آن به عنوان خوی حیوانی یاد میکند؛ بنابراین حبابها از نظر آنان غیرعقلاییاند، اما از نظر بخشی از اقتصاددانان نئوکلاسیک، حبابها میتوانند عقلایی باشند.
در واقع به وجود آمدن حبابهای دارایی به این معنا نیست که فعالان بازار غیرعقلایی رفتار میکنند و دچار توهم شدهاند و قیمتهای حبابی دارایی را به اشتباه به عنوان ارزش بنیادی دارایی ارزیابی کرده و دارایی را به خاطر ارزش بنیادی آن تقاضا کرده و میخرند، بلکه آنها در انتظار افزایش بیشتر و بیشتر قیمت دارایی و بنابراین کسب سود سرمایهای حاصل از دارایی در کوتاهمدت میباشند.
3 - حبابها خواه عقلایی قلمداد گردند، خواه غیر عقلایی، یک چیز محرز است: عوامل روانی و ذهنی و فعالیتهای سفتهبازی فعالان بازار که به طمع سود انتظاری حاصل از خرید دارایی حبابی در کوتاهمدت صورت میپذیرند، قطعا جزء مهم و جداییناپذیر از مکانیسم انتشار و گسترش حبابها هستند؛ اما اگر به تحلیل علّی حبابها علاقهمند باشیم، به این نتیجه میرسیم که انتظارات و عوامل روانی خواه عقلایی باشند و خواه غیر عقلایی، برای بروز و ظهور حبابهای بزرگ دارایی کافی نیستند و به خودی خود نمیتوانند موجب شکلگیری حبابهای بزرگ دارایی شوند.
به نظر میرسد لازمه شکلگیری فرآیندهای حبابی در بازارهای دارایی، تجمیع مجموعهای از عوامل روانی و واقعی است؛ به عبارت بهتر، زمانی که عوامل واقعی، زمینههای واقعی بروز و ظهور حبابها را فراهم کردند، آنگاه عوامل روانی و فعالیتهای سفتهبازی فعالان بازار، مایه انتشار و گسترش حبابها میشوند.
واقعیت این است که بازارهای دارایی دچار حبابهای بزرگ نمیشوند؛ مگر آنکه نقدینگی در حجمهای بزرگ و به طور مداوم به سوی آنها گسیل شود. اما چه عوامل واقعی، نقدینگی را به صورت مداوم و در حجمهای بزرگ به سوی بازار یک دارایی خاص گسیل مینماید؟
الف) به نظر میرسد که خلق و تزریق پول به اقتصاد، یکی از مهمترین عوامل در زمینهسازی برای فرآیند شکلگیری و گسترش حبابهای بزرگ دارایی میباشد. با ورود پول اضافی به بازار داراییها و افزایش تقاضای داراییها، سطح قیمت داراییها، مانند دیگر بازارها، شروع به افزایش مینماید؛ این افزایش قیمت در بازار دارایی، انتظارات را شکل میدهد و فعالان بازار انتظار سود سرمایهای بالاتر و در نتیجه، بازدهی کل بالاتری را خواهند داشت. این امر ظرفیت بالقوه بالای بازارهای دارایی را برای جذب مازاد عرضه پول در اقتصاد نشان میدهد. هرچه خلق و تزریق پول به اقتصاد بزرگتر باشد، زمینه برای ظهور حبابهای بزرگ بیشتر فراهم میشود.
ب) مساله مهم دیگر در شکلگیری حبابها، کشش بازار داراییهای رقیب برای جذب نقدینگی است. اگر شرایط رقابتی در بازار تمام داراییها برقرار باشد، تخصیص منابع مالی میان بازارهای دارایی به نحوی شکل خواهد گرفت که نرخ بازدهی انتظاری (بدون ریسک) در تمام بازارهای دارایی برابر شود و تعادل برقرار گردد؛ اما مشکل زمانی بروز پیدا میکند که دولت وارد عرصه شده و با مداخلات خود، بازارهای دارایی را مختل مینماید. اگر دولت خواسته یا ناخواسته با مداخلات خود، تعادل میان بازارهای دارایی را به هم بزند، زمینه را برای انتقال نقدینگی از یک بازار دارایی به سوی بازار دارایی دیگر فراهم مینماید؛ اگر این اختلال به اندازه کافی بزرگ باشد، انتقال نقدینگی از یک بازار به بازار دیگر، میتواند خالق حبابهای دارایی باشد.
4 - ارزیابی شرایط اقتصاد ایران نشان میدهد که هر دو عامل عمده واقعی جهت ایجاد زمینه برای شکلگیری حباب بازار سهام تهران در اقتصاد ایران فراهم است. اول اینکه حجمهای عظیم نقدینگی که در طول سالهای اخیر خلق گردیده و به بازار تزریق شده است، اکنون راه خود را به سوی بورس تهران مییابد. اگرچه در سال 87، رشد نقدینگی تا حد قابل توجهی مهار شد، اما پیش از آن نقدینگی فراتر از حد کفایت، به اقتصاد ایران سرازیر شده بود. به علاوه انتظار آن میرود که در سال جاری و با توجه به کسریهای بزرگ بودجه دولت، بار دیگر از مهار پولی عدول شده و سیل نقدینگی سرازیر شود. مساله دوم که زمینههای ایجاد حباب بورس را تکمیل میکند، کشش بسیار بالای بورس تهران برای جذب نقدینگی در مقابل سایر بازارهای رقیب دارایی، در شرایط فعلی است.
از یک طرف بازار سپردههای مدتدار بانکی به عنوان یک بازار رقیب برای بورس، به دلیل مداخلات دولت در تعیین نرخ سود بانکی، از کشش لازم برای جذب نقدینگی برخوردار نیست. از طرف دیگر، بازار مسکن هنوز در شوک ناشی از ترکیدن حباب مسکن در سال گذشته که این حباب هم به دلایل مختلف ناشی از مداخلات دولت بود، باقی مانده است و جذابیت چندانی برای جذب نقدینگی ندارد؛ به علاوه بازار ارز نیز از کشش لازم برای جذب نقدینگی برخوردار نیست؛ بنابراین زمینههای لازم برای بروز حباب بورس تهران فراهم است و البته روشن است که این زمینهها را نه بازار، بلکه مداخلات گسترده و نابجای دولت فراهم کرده است!
از ابتدای سال جدید، رونق به بازار سهام باز گشته است و بورس بازدهی بالایی دارد. این یک سیگنال قوی برای فعالان بازار است. بازدهی در بازارهای رقیب بورس، اعم از سپردههای بانکی و اوراق مشارکت، مسکن، به خصوص در مقایسه با بازار سهام پایین است. نقدینگی انباشت شده در اقتصاد ایران، در شرایط فعلی، مامنی بهتر از بورس نخواهد یافت. این امر انتظارات فعالان بازار را به سوی انتظار سود سرمایهای بیشتر در کوتاهمدت، به دلیل انتظار افزایش بیشتر و بیشتر ارزش سهام، شکل خواهد بخشید.
فعالیتهای سفتهبازی بیشتر و بیشتر رونق خواهد یافت و این گرداب سفتهبازی (به قول کینز) به عنوان مکانیسم انتشار قوی در بزرگ شدن حباب بورس، نقشی موثر ایفا خواهد کرد. حباب بورس بزرگتر خواهد شد و انتظار فعالان بازار این است که قیمتها باز هم افزایش خواهد یافت؛ نقدینگی بیشتری به سوی بورس روان خواهد شد و حباب باز هم بزرگتر میشود! بله، مجموعه عوامل واقعی و روانی، دست به دست هم خواهد داد و حباب بورس تهران را رقم خواهد زد! و البته جای تاکید نیست که مسوول اصلی حباب آینده بورس تهران، دولت است و نه بازار!
5. برای مواجهه و کنترل حباب بورس، چه میتوان کرد؟ نکته مهم این است که ترکیدن یک حباب عظیم با اعمال سیاست دولت یا بدون آن، مانند سقوط یک بهمن عظیم است؛ به نحوی که در مقابل ریزش آن، کار زیادی نمیتوان انجام داد. بنابراین، روشن است که راهحل بهینه و عقلایی جهت مقابله با بحرانهای اقتصادی ناشی از حبابهای بزرگ دارایی، پیشگیری از ظهور و گسترش حبابها است. عموم کارشناسانی که اکنون احتمال وقوع حباب بورس را میدهند، عمدتا راهکار عرضه سهام شرکتهای جدید به بورس را به عنوان راهی برای پیشگیری و مقابله با حباب بورس، معرفی میکنند؛ البته عرضه سهام شرکتهای جدید، بیتاثیر نخواهد بود؛ اما مساله این است که عوامل بیرونی، عامل اصلی ایجاد حباب در بورس هستند و به تبع آن، راه جلوگیری از حباب نیز نه در داخل بورس تهران که در خارج از آن و در سطح کلان اقتصاد کشور قرار دارد. (البته بماند که بعضی از کارشناسان، راه حل را در توصیه فعالان بازار به خرید سهام بر اساس نگرش بلندمدت و پرهیز از طمع سودهای کوتاهمدت، یافتهاند!)
همانطور که تشریح شد، اعمال سیاست خلق و تزریق پول به اقتصاد توسط دولت و به هم زدن تعادل بازارهای دارایی با اعمال مداخلات گسترده مانند کنترل نرخ سود بانکی، مهمترین عامل در شکلگیری زمینه ایجاد و گسترش حباب بورس خواهد بود؛ بنابراین اگر راهحل اساسی وجود داشته باشد، از مسیر اصلاح همین سیاستها میگذرد. در مورد حجم عظیم نقدینگی که در سالهای گذشته به اقتصاد کشور تزریق شده است، کار چندانی نمیتوان انجام داد، زیرا خطایی است که رفته است؛ اما در مورد کنترل نقدینگی در حال حاضر و در آینده، میتوان اقدامات مقتضی را صورت داد. بنابراین تداوم مهار پولی که از اواسط سال 87 در دستور کار قرار گرفته است، یک ضرورت اساسی است و عدول از این سیاست، میتواند جریان حباب بورس را تقویت کند؛ اما کار مهمتری که باید در شرایط فعلی در دستور کار قرار گیرد، باز گرداندن تعادل به بازارهای دارایی است. مهمترین اقدام، برداشتن فشارهای دولت برای تثبیت نرخ سود بانکی است.
نرخ سود بانکی، باید افزایش یابد تا انگیزه لازم برای سپردهگذاری تقویت شده و بخشی از نقدینگی اقتصاد کشور، به جای بورس، راه خود را به سوی سیستم بانکی بیابد. این بهترین کار و شاید تنها کاری است که میتوان در مقابله با ظهور حباب بورس تهران انجام داد!
سرمایه:رفتار دوگانه با خط فقر
«رفتار دوگانه با خط فقر»عنوان سرمقالهی روزنامهی سرمایه به قلم علی عابدی است که در آن میخوانید؛ راهبرد اعلام نکردن خط فقر در دولت دهم همچون دولت نهم ریشه در این عامل اساسی دارد که دولت با اعلام خط فقر، مجبور به ارائه عملکرد در خصوص فقر در جامعه و در نهایت شفاف شدن شکاف طبقاتی، تعداد افراد فقیر جامعه و میزان درآمد آنهاست. تردیدی نیست که خط فقر فی نفسه دارای ارزش نیست بلکه سیاستگذاری ها و تصمیم گیری های در حوزه فقر، به عنوان یک رکن تاثیرگذار عمل می کند. در تمام کشورها، دولت ها، اقدام به تعیین خط فقر می کنند تا بدین طریق بتوانند تصویری شفاف از جامعه فقیر و غنی داشته باشند و در نهایت برنامه ریزی های موثری در جهت توزیع مناسب درآمد و همچنین حمایت از افراد فقیر جامعه به عمل آورند.
تعیین خط فقر براساس ملاک های مختلف تعریف می شود که بنابر اقتضای جغرافیای درآمدی هر منطقه، مراجع و دولت ها، ملاک های متفاوت را در نظر می گیرند، اما این مساله در اولویت بعدی قرار دارد و اصل اساسی آن است که به هر حال دولت ها براساس یک تعریف استاندارد، اقدام به تعیین خط فقر می کنند.
تعیین این خط در واقع ابزار موثری در خدمت دولت ها برای بهبود برنامه هاست اما دولت های نهم و دهم همواره تلاش کرده اند با عدم تعیین خط فقر بر فضای غیرشفاف فقر در جامعه دامن بزنند و کلاً وضعیت مبهم درآمدی در کشور ایجاد کنند.
نکته اساسی آن است که دولت رفتاری دوگانه در خصوص تعاریف استاندارد جهانی دارد. در جایی که این تعاریف به ارتقای جایگاه وی کمک می کند، اساساً استقبال می کند. به عنوان مثال برای آنکه نشان دهد بازار اشتغال را بهبود بخشیده و نرخ بیکاری را کاهش داده، تعریفی از اشتغال می دهد که بر مبنای آن، هر فرد که یک ساعت در هفته کارکند شاغل محسوب می شود و این مساله در نهایت منجر به اعلام نرخ بیکاری تک رقمی در دولت نهم خواهد شد. اما زمانی که اعلام خط فقر منجر به شفاف شدن وضعیت فقیر و غنی در کشور می شود این مساله را امری بی فایده و سرکاری عنوان می کند. نکته اساسی آن است که به هر حال دولت دهم اگر عزم جدی در کاهش فقر در جامعه دارد باید خط فقر جامعه را محاسبه و اعلام کند.
مردم سالاری:حذف یا مدیریت بحران
«حذف یا مدیریت بحران»عنوان یادداشت روز روزنامهی مردم سالاری به قلم فروزان آصف نخعی است که در آن میخوانید؛شیوه برخورد با بحران و شناسایی راه هایی که بحران ها را از تهدید به یک فرصت تبدیل کند ، از جمله موضوعات مهمی است که شناخت آن هنوز درکشور ما جایگاه شایسته ای به خود اختصاص نداده است . برخی از مسوولان نیز تا نامی از بحران به میان میآید یا آن را تکذیب کرده یا به دنبال مقصر اصلی می گردند و به دنبال آن کی بود کی بود من نبودم را سرلوحه رفتار سیاسی خود قرار می دهند. این دسته از مسوولان اساسا به دنبال حل بحران نبوده وسعی دارند اغلب به جای پرداختن به بحران وحل آن ، اصل مساله را پاک کنند. به نظر می رسد که این شیوه از برخورد به میزان مهارت مسوولان درمدیریت جامعه برمی گردد. دراین نگاه مدیریتی ابتدا بحران به عنوان موضوعی منفور و از نظر ارزشی تابوویک امر نفرت انگیز که هیچ کسی نباید درباره آن صحبت کند توجه می شود . در مرحله بعدی این دست از مسوولان غافل از این امرند که عدم توجه عقلایی به بحران و موضوعات حول وحوش آن می تواند آنان را به تناقض گویی بسیار بزرگ وادارکرده تا جایی که کشور را درلبه پرتگاه از منظر مشروعیت سیاسی قرار دهد. این نوع نگاه علاوه برنگاه برخی مسوولان سیاسی در برخی از رسانه ها نیز هنجار مسلط برای کار رسانه ای تلقی می شود. به عنوان نمونه یک روزنامه صبح در صفحه دوم خود مکالمه ای را در باره ضرب وشتم های حوادث پس از انتخابات به شرح زیر منتشر کرد:
" گفت: ادعای کروبی درباره برخورد آنچنانی با افراد بازداشت شده بدجوری دست شیخ اصلاحات را توی پوست گردو گذاشته.
گفتم: خب! مگه مجبوره دروغ بگه که حالا پیش چشم همه سنگ روی یخ بشه!
گفت: مدتی است به این شهر و آن شهر و این شهرک و آن شهرک سرک می کشه تا شاید نمونه ای پیدا کنه حتی گفته شده که به بعضی ها پول هنگفتی هم پیشنهاد شده ولی افاقه نکرده!
گفتم: موسوی و خاتمی بدجوری این شیخ اصلاحات را فدای قدرت طلبی خودشان کردند.
گفت: حالا هم اگر خودش رو به چند تا آدم مومن و متعهد و دلسوز معرفی کنه، شاید راه کاری براش پیدا بشه!
همچنین ابراهیم رییسی معاون رییس قوه قضاییه اعلام کرده بود که حجت الاسلام کروبی در جلسه ای که برگزار شده بود سندی ارائه نکرده است. بلافاصله حجت الاسلام کروبی با تکذیب سخنان ابراهیم رییسی و دیگر عضو این کمیته مبنی بر اینکه کروبی سندی را در این جلسه ارائه نکرده به سحام نیوزگفت: " من در این جلسه سه سند ارائه کردم. نخست فیلم اظهارات فردی که تحت تاثیر تهدیدها ناپدید شده است، دومین سند بنده درباره آزار یک خانم بود و سومین سند هم درباره یک آقایی بود که پس از دستگیری بلای بسیاری بر سر او آورده بودند که یک سی دی و نظر پزشک قانونی درباره ایشان را نیز ارائه کردم. "
اما نکته مهمتر اقدام شایسته صدا وسیمای جمهوری اسلامی است که پس از چند ماه اقدام جناحی ویکطرفه ناگهان اقدام به پخش گزارشی در باره زندان کهریزک کرد. عصرایران سایت نزدیک به اصول گرایان میانه رو با گزارش خبری تاکید کرده که سیما در بخش خبری 30:20 "در اقدامی نادر، گزارشی نسبتا مفصل از بازداشتگاه کهریزک و جنایت های صورت گرفته در آن را پخش کرد به گونه ای که این بخش خبری کوتاه، این بار تا دقایقی بعد از ساعت 21 نیز ادامه یافت."
به گزارش عصرایران ،" در این گزارش، برای اولین بار تصاویری نزدیک از بیرون و درون بازداشتگاه مخوف کهریزک به نمایش درآمد که نشان می داد ،این مکان، نه یک بازداشتگاه متعارف که مجموعه ای از سوله ها و بناهای احداث شده در یک محیط بیابانی بوده است که متاسفانه از آن برای نگهداری انسان ها در شرایط بسیار وخیم استفاده می شد. "عصر ایران تاکید می کند در این گزارش تلویزیونی "بهرامی، ریاست دادسرای نیروهای مسلح نیز به صراحت گفت که شرایط و رفتارهای صورت گرفته در بازداشتگاه عامل مرگ تعدادی از بازداشتی ها بوده است و نه بیماری قبلی آنها و عللی از این دست." در این گزارش همچنین " به شرایط وخیم بهداشتی در کهریزک و ضرب و شتم بی رحمانه افراد دربند آن اذعان شد و خبرنگار سیما،پای صحبت برخی افراد شکنجه شده نشست که از اقدامات انجام شده در دوران بازداشت،شکایت ها داشتند." در بخش دیگری از این گزارش سردار تشکری از شکایت صدها شهروند از نیروی انتظامی خبر داد و گفت به تمام این شکایت ها رسیدگی و هر جا که ثابت شده ماموران پلیس خسارتی وارد کرده اند ،غرامت پرداخت شده است.
این در حالی است که پیشتر برخی مسوولان مدعی بودند ماموران پلیس هیچ تخلفی نداشته اند و خسارت های وارده به اموال مردم توسط اراذل و اوباشی بوده است که لباس پلیس پوشیده بودند! در این گزارش، همچنین تصاویری از ضرب و شتم مردم توسط نیروهای ویژه پلیس به نمایش درآمد.
علاوه براین در پی انتشار بیانیه جدید موسوی،روزنامه کیهان،آن را رو نویسی از سازمان جاسوسی آمریکا توصیف کرد و در یادداشتی تحت عنوان " بیانیه جدید موسوی، رونویسی از نسخه سیا "که تیتر یک این روزنامه شد،نوشت:انتشار دهمین بیانیه التهاب آفرین میرحسین موسوی، پس از گذشت نزدیک به سه ماه از برگزاری انتخابات پرشور ریاست جمهوری و "نه بزرگ" ملت ایران به عوامفریبی های جبهه مخالف اصول گرایی، بار دیگر، مایه شعف و اعجاب مجموعه مخالفین نظام در داخل و خارج کشور گردید، به گونه ای که روزنامه های آمریکایی لس آنجلس تایمز، سانفرانسیسکو کرونیکل و شبکه بی بی سی فارسی و صدای آمریکا با خوشحالی و بطور گسترده به انعکاس این خبر پرداختند." در ادامه مواضع ضد آمریکایی و ضد اسراییلی رسانه های وابسته به نومحافظه کاران ایران، براساس گزارش خبرگزاری مهر رییس جمهوری ایران نیز با بیان اینکه وجود رژیم صهیونیستی بدترین اهانت به بشر است، گفت: این رژیم جنایتکار در مناطق ما و فلسطین خود را تحمیل میکند و به زورگویی می پردازد." اما همه این اظهارات درشرایطی صورت می گیرد که به گزارش سایت جهان نیوز از دیگر سایت های اصولگرایان درخبری با عنوان " رمزگشایی از دیدار محرمانه وزیر ایرانی و وزیر رژیم صهیونیستی " به دیدار بسیار مهم وزیر علوم اسراییل با وزیر علوم جمهوری اسلامی ایران در دولت نهم محمد مهدی زاهدی در اجلاس سزامی 2008 در کشور اردن اشاره می کند. در این گزارش تصاویر بسیار واضحی از دیدار وزیرعلوم اسراییل با وزیرعلوم ایران در نشانی اینترنتیuqext.com/vbcjhoem.jahannews.//www:http zhtml.sffuمنتشر شده است.
تناقض هایی که درنوشتار بالا در باره حرف وعمل نومحافظه کاران (اصول گرایان تندرو) مشاهده می شود گویی در سخنان حبیب الله عسگراولادی که در جمع شورای مرکزی، هیات اجرایی و کارکنان دفتر مرکزی و دفتر استان تهران حزب موتلفه اسلامی سخن می گفت تبلورداشته است: "استدعایی را نیز از مقام معظم رهبری دارم که ای مولای ما ، اصولگرایی در انتخابات آسیب ندید و همان طور همانند قبل در سراسر کشور وسیع مانده اما از برخی اصولگرایان آزرده خاطریم به جهت آن که با احساسات و بدون تدبیر عمل کردند...دشمنان با شیطنت و سرمایه گذاری های مادی و معنوی که انجام دادند به دنبال آسیب به انسجام و وحدت ملی بودند اما به تعبیر آیت الله هاشمی رفسنجانی این التهابها و مشکلاتی را که پدید آمده فقط مقام معظم رهبری می توانند علاج کنند."
با این همه کماکان جای این سوال باقی است که آیا رویکرد حذف مساله در بحران که منجر به مخفی سازی امور از مردم می شود می تواند حلال مشکلات مردم ایران دراین مرحله حساس وتاریخی باشد؟
قدس: درسی برای مدیران ارشد فرهنگی کشور
«درسی برای مدیران ارشد فرهنگی کشور»عنوان یادداشت روزنامهی قدس به قلم محمد حسین جعفریان است که در ان میخوانید؛هر ساله رهبر معظم انقلاب در ماه مبارک رمضان و در شب تولد امام حسن مجتبی(ع) میزبان شاعران این سرزمینند. این دعوت هر ساله که با اقامه نماز و افطارتوأم است، قریب به دو دهه دوام یافته و به سنتی حسنه تبدیل شده و... اما غرض از نگارش این سطور اشاره به نکاتی مهم به بهانه این جلسه و درس گرفتن از رفتار رهبر انقلاب با مقوله شعر و شاعران و فرهنگ این مرز و بوم است.
این جلسه بسیار صمیمی و در عین حال با شکوه در تمام این سالها ثابت و منظم برگزار شده و منشأ برکات متعددی بوده است در شرایطی که به اذعان قریب به اتفاق منتقدان و ناظران هنر و ادبیات، شعر فارسی روزهای بدی را می گذراند. شاعران که طی قرنها در متن فرهنگ فارسی و فرهنگ مردم و از سازندگان و آفریدگاران اصلی آن به شمار می رفتند به حاشیه رانده شده و شعر فارسی شاید در بدترین وضع طی سده های اخیر قرار دارد. این در حالی است که در دو دهه نخست انقلاب، شعر با جهشی انکارناپذیر نسبت به دهه های پیش از آن، چهره های درخشانی را معرفی و آثاری ماندگار را به ادبیات فارسی تقدیم کرد. اکنون اما به نظر می رسد رسانه ها چون گذشته تمایلی به انعکاس شعر شاعران و آثار موجود ندارند. صفحات شعر و ادبیات در بیشتر رسانه های مکتوب حذف شده و یا تنها از جهت رفع تکلیف منتشر می شوند.
شمارگان مجموعه های شعر در بهترین حالات، به زحمت از مرز سه یا چهار هزار نسخه می گذرد و آنچه منتشر می شود نیز کمتر اقبال عمومی یافته و استقبال از آن اندک است. ناشران با این احوال عنایتی به انتشار آثار شاعران ندارند و ناشران دولتی نیز به جهت مدیریت نادرست در تولید و انتخاب آثار منتشر شده در این حوزه، کارنامه درخشانی ندارند. نشریات تخصصی شعر بسیار اندک و انگشت شمارند و آنها که هستند نیز وضعیتی کم فروغ و شمارگان ناچیز دارند.
در این اوضاع، رسانه ملی نیز روی خوشی به شاعران نشان نداده و نمی دهد. شعر جایی در برنامه سازی صدا و سیما به طور حرفه ای و جدی ندارد. در تلویزیون آنچه به شعر برمی گردد اندک، نازل و قابل سرزنش است. اکنون به برکت همین رسانه ها و بویژه رسانه ملی، عمده مردم این سرزمین از پاره شدن رباط صلیبی بازیکنان درجه سه لیگ دوم و سوم فوتبال کشور نیز مطلعند.
مخاطبان رسانه ها و رادیو و تلویزیون در جریان بی اهمیت ترین گفتگوها و حوادث زمین و حاشیه زمین فوتبال در دور افتاده ترین نقاط مملکت قرار می گیرند، اما بزرگترین حوادث ادبی شانسی برای ظهور و حضور در رسانه ندارد. مردم شاعران بزرگ خود را نمی شناسند و شعر خوب در جایی خریدار ندارد.
این وضعیت بسیار تأسف آور است. خوب است دیگر مسؤولان کشور و بویژه مدیران رسانه ای از رهبر انقلاب بیاموزند. به راستی کسی تاکنون از خود نپرسیده است که چطور مقام معظم رهبری با وجود این همه مشغله های متعدد، با شور و شوق و توجه بسیار به شعر و شاعران، هر ساله با آنان به گفتگو می نشیند و آثارشان را می شنود و... .
اما دیگران کوچکترین درسی از این رفتار تحسین برانگیز نمی گیرند. آیا حتی مدیران ارشد فرهنگی ما، حتی وزرای ارشاد ما در دولتهای متعدد، چنین اهتمامی داشته اند؟ چرا؟
آفرینش:لیزینگ در تعلیق
«لیزینگ در تعلیق»عنوان سرمقالهی روزنامهی آفرینش است که در آن میخوانید؛لیزینگ در ایران حدود سه دهه سابقه دارد. برای اولین بار در دی ماه سال 1362 با تدوین و تصویب قانون عملیات بانکی بدون ربا، لیزینگ در کشور در قالب عقد اجاره بشرط تملیک مشروعیت یافت. ولی از آنجا که در قانون اجرای این عقد کلا به سیستم بانکی سپرده شده و جایگاهی برای فعالیت موسسات اعتباری (غیربانکی) قرار نداشت و بانک ها نیز به دلیل گستردگی حجم فعالیت و بورو کراتیک بودن ساختار تشکیلاتی آنها، رغبتی به فعالیت در این صنعت از خود نشان ندادند (بجز بانک مسکن که در زمینه اجاره به شرط تملیک واحدهای مسکونی فعال شد) لذا این ابزار نوین اعتباری علیرغم نقش برجسته ای که می توانست در جلوگیری از فشارهای تورمی و ایجاد تعادل در عرضه و تقاضای انواع بی شمار محصولات صنعتی داشته باشد، هیچگاه مورد حمایت دولت و سیاستگذاران پولی و اعتباری کشور قرار نگرفت. نگاهی گذرا به سیر تحولات لیزینگ در ایران حاکی از این واقعیت است که این صنعت عملا از سال 1381 توانست بصورت جدی و تاثیر گذار در بازار پول و سرمایه کشور شروع به رشد و نمو نماید. شرکت های بزرگ خودروسازی کشور در جستجوی ابزارهایی کارآ و مطمئن بودند تا بتوانند قدرت خرید را در میان اقشار متوسط و رو به پایین جامعه تقویت کنند و با این ابزار برای خودرو تقاضای موثر ایجاد نماید.
در کنار حرکت خودروسازان، افراد حقیقی نیز علاقمند به فروش قسطی خودروها، بدون هیچگونه آگاهی از چند و چون این کسب و کار تازه و صرفا به پشتوانه قوانین مدنی و تجارت، در قالب شرکت های بازرگانی تحت نام لیزینگ وارد عرصه کارزار شدند. بدین ترتیب طولی نکشید که طی سال های 1381 تا 1384 تعداد لیزینگ ها به یکباره به 300 شرکت افزایش یافت. طی مدت مذکور تحولاتی دیگر نیز در عرصه بازار پولی کشور بوقوع پیوست که انتظار می رفت به مدد این تحولات، لیزینگ به عنوان یکی از ابزارهای اعتباری پویا در کشور از جایگاه درخوری بهره مند گردد. تصویب و ابلاغ قانون تنظیم بازار غیرمتشکل پولی بزرگترین تحولی بود که در این عرصه حادث شد و این امیدواری بوجود آمد تا در قالب آن شرکت های لیزینگ نیز بتوانند بعنوان یکی از اجزا» این بازار بصورت موسسات اعتباری غیربانکی فعالیت سازمان یافته ای را آغاز نمایند.
اما هنوز لیزینگ جای پایی برای خود باز نکرده بود که در مهرماه 1384 بانک مرکزی در اجرای سیاست های نظارتی خود به اداره ثبت شرکت ها دستور داد تا از ثبت و تاسیس شرکت های لیزینگ جلوگیری شود. این اقدام را شاید بتوان ملموس ترین و بعبارتی تنها اقدام دستگاه سیاستگذاران امور پولی کشور در زمینه ساماندهی شرکت های لیزینگ محسوب نمود. در قالب دستورالعمل اجرایی مورد بحث مقرر شد بانک مرکزی در قالب ضوابط و مقررات تنظیمی خود نسبت به بررسی وضعیت شرکت های لیزینگ های موجود اقدام نماید. در این راستا بانک مرکزی دستورالعمل مربوط به نحوه تاسیس، فعالیت و نظارت بر شرکت های لیزینگ را با ابهامات و کاستی های فراوان در قالب 28 ماده و 12 تبصره تهیه نمود که در جلسه 1386/4/16 شورای پول و اعتبار به تصویب رسید و در چارچوب آن مقرر گردید شرکت های لیزینگ وضعیت خود را با مقررات موضوعه بانک مرکزی تطبیق داده و پس از کسب مجوز فعالیت تحت نظارت بانک موصوف فعالیت خود را رسما آغاز نمایند. در مقابل این اقدامات که تا اندازه ای منجر به قانونمندی فعالیت لیزینگ در کشور شد، اما عملا اقدامات محدودکننده ای بر سر راه حرکت شرکت های لیزینگ ایجاد شد که فعالیت آنها را بشدت تحت تاثیر منفی قرار داد. تعیین نرخ سود دستوری توسط بانک مرکزی و ندادن منابع مالی به شرکت های لیزینگ از سوی بانک ها دو عامل اصلی رکود فعالیت لیزینگ داخلی بشمار می رود.
محدودیت نرخ سود از یک سو و عدم رغبت بانک ها به اعطای تسهیلات ارزان قیمت تر به شرکت های لیزینگ از سوی دیگر موجب گردید که حجم فعالیت کاهش قابل ملاحظه ای حاصل نماید، بطوری که بسیاری از این شرکت ها عملا مجبور به خروج از گردونه فعالیت شدند. (هم اکنون چیزی در حدود 20 شرکت که برخی از آنها نیز در مرحله تمدید مجوز خود هستند به عنوان لیزینگ های دارای مجوز تحت نظارت بانک مرکزی فعالیت می کنند) اما اینکه امروزه لیزینگ ها چقدر به هدف اولیه خود که همانا افزایش قدرت خرید اقشار متوسط و رو به پایین جامعه می باشد نزدیک شده اند جای بسی تامل دارد. امروزه کارکرد ضعیف شرکت های لیزینگ (دارای مجوز بانک مرکزی) و نبود منابع مالی ارزان قیمت - که همت بانک ها را می طلبد - همچنین عدم پرداخت به موقع اقساط تسهیلات توسط برخی مشتریان بدحساب لیزینگ ها و عدم همراهی واحدهای صنعتی با شرکت های لیزینگی دارای مجوز موجب گردیده که لیزینگ ها سردرگم شوند، این در حالی است که شرکت هایی تحت نام لیزینگ، زمینه را مهیا دیده با تبلیغ و بازار گرمی در روزنامه ها به خواسته و نیازهای مردم در زمینه خودرو، قطعات کامپیوتر، لوازم خانگی، تجهیزات پزشکی و ... آن هم با سودهای آنچنانی پاسخ می دهند، در حالی که سرنوشتی نامعلوم برای آنها می توان متصور شد. به واقع اینکه امروزه لیزینگ ها تصمیم می گیرند در عرصه هایی فعالیت کنند که ریسک اعتباری پایین تری دارد و یا بعضا برخی از آنها تعلیق را بر فعالیت ترجیح می دهند، شاید یک دلیل عمده داشته باشد آن هم عدم حمایت دولت و سیاستگذاران پولی و اعتباری کشور که فرصتی است برای لیزینگ های فاقد مجوز.
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد