
در پاسخ به نامه آقای کفشگر که از روستای «جورنبه» برای ما نوشتهاند، باید عرض کنم نفس گرم و پاک روستاییهای ارجمند به مراتب شاعرانهتر و عاشقانهتر از نفسهای دودآلود ما شهرنشینان است. به قول سهراب: شهر پیدا بود / رویش هندسی سیمان / آهن / سنگ / سقف بیکفتر صدها اتوبوس ...
یکی دیگر از آثار و نامههایی که به صحنه شعر جوان رسیده، متعلق به انجمن ادبی شهرستان «گتوند» است که آثاری از شاعران جوان این شهر را در برمیگیرد. آثاری از اصغر رضایی گماری، جعفر افتخار، قدرتالله کرمی، شیما سبزواری، علی اسکندری، عبدالله گتوندی، نجمه خواجهپور، شرفالدین امیرپور، کریم عسگرنیا، ندا کلانتر رشیدی، رضوان نصراللهزاده، مجید صفری و بتول حسینپور.
اولین نکتهای که پس از خواندن اشعار این دوستان به ذهن هر مخاطب و منتقدی میرسد، وجود چندین استعداد درخشان ادبی در یک شهر کوچک است، آن هم در استانی مانند خوزستان. دومین نکته تنوع قالبهای مختلف در اشعار است از رباعی گرفته تا غزل و شعر آزاد (سپید).
اگرچه بسامد اشعار آزاد و سپید بیشتر از دیگر قالبهاست و شاید این موضوع چندان بیارتباط به شاعر نامآشنای کشورمان زندهیاد قیصر امینپور نباشد، چرا که او خود اهل گتوند بود و امروز الگویی تمام عیار برای شاعران جوان گتوندی است.
اگرچه نقد محتوایی مدتهاست منسوخ شده است، اما در خوانش اشعار شاعران گتوند بسادگی نمیتوان از یاس و ناامیدی آنها گذشت؛ یاسی که گاه عاشقانه است و از نبود و رفتن معشوق و شکست عشقی گلایه میکند و گاه فلسفی است که اتفاقا این نوع یاس در رباعیها بیشتر جلوه میکند که خودش به نوعی یادآور نگاه خیام است و البته گاهی هم (البته بندرت و کمرنگ) جنبه اجتماعی به خودش میگیرد که در ادامه از هر 3 نوع آن مثالهایی آورده میشود:
نوع اول (عاشقانه):
خیالی گنگ
من تمام تو را سرکشیدهام
و غرق در چشمهایت بودم
که تو در خیالی گنگ
بیمن
غرق شدی
من تمام نبودنهایت را سرکشیدم
و بالا آوردم
تمام دوستت دارمهایت را
شیما سبزواری
یک مثال دیگر از همین نوع اول:
بارانیتر از همیشه
شعرهایم ته کشیدهاند
غم به شاهراه گلویم رسیده است
و واژه های نمورم
بارانیتر از همیشه
تنهاتر از دستانی
که راه آسمان را در پیش گرفتهاند
تو را میجویند
بتول حسینپور
اما نوع دوم (فلسفی):
فلکه زندگی
چون عقربههای ساعتم میچرخم
در محوطهای به شکل کم میچرخم
پوچم، عبثم، آه خدایا ز چه رو
مثل فلکه دور خودم میچرخم؟
البته این رباعی به نوعی گرفتار و اسیر وزن هم شده است و بویژه این گرفتاری در مصراع دوم خودش را بیشتر نمایان میکند تا جایی که «محوطه» را به دلیل حکم وزن باید جور دیگری خواند.
نوع سوم (اجتماعی):
قهوه دل
وقتش شده در قهوه دل قند بریزیم
در چین و چروک چهره لبخند بریزیم
یک سطل پر آتش ز جهنم بستانیم
در حلق پر از برف دماوند بریزیم
در عالم هستی که کسی مثل کسی نیست
یک عالمه تصویر همانند بریزیم
مانند تمدن شوم و زبالهام را
در رود گلآلود «گتوند» بریزیم
«نخواهم خندید»
من نخواهم خندید
در دیاری که در آن دلتنگی
سایه دارد به سر مردم شهر
در دیاری
که در آن پنجرهها رو به غربت بازند
و صدای نفس باغچهها غمگین است
به کبوتر که دلش زندانی است
و به خورشید
که در حسرت یک آمدن است
من نخواهم خندید
به کلاغی که میان قفس تنهایی
غصهاش پرواز است...
شرفالدین امیرپور
البته این شعر بشدت تحت تاثیر نگاه و زبان شاعری مانند سهراب سپهری و فروغ فرخزاد است و شاعر آن (آقای امیرپور) باید سعی کند با فاصله گرفتن از این زبان و نوع اجرا و آمیخته کردن آن با نگاهی نو، اشعاری قدرتمندتر و خلاقانهتر بسراید.
اما نکته دیگری که در شعرهای ارسالی این شاعران به چشم میخورد، فاصله تکنیکی زیاد بین شاعران نوپرداز و کلاسیک است. شاعرانی که به شیوه نو کار میکنند. در مقایسه با سنتی شریان گتوند خلاقتر و اشعارشان زندهتر است. به نوعی میتوان گفت نوع برخورد با کلمه و دخل و تصرف شاعران نوپرداز در نحو زبان، آشناییزداییها و... بسیار به بالا بردن جوهره شعری و شاعرانه شدن سطرها کمک کرده است.
اما برخلاف آنها در غزل و رباعیهایی که از این شاعران خواندیم، کمتر به روایت (به عنوان یکی از مولفههای غزل امروز) توجه شده یا نقش و کارکرد قافیه بسیار مغفول مانده است. در همین رابطه مثالی از قیصر میزنم:
در این زمانه هیچکس خودش نیست
کسی برای یک نفس خودش نیست
همین دمی که رفت و بازدم شد
(در این زمانه)
نفس نفس، نفس نفس خودش نیست
در این دو بیت به کارکرد و اجرای قافیه دقت کنید اول آن که نفس بیت اول کاملا با نفس بیت دوم متفاوت است و دوم آن که در بیت دوم شاعر با چه هوشمندی نفس نفس زدن را با آمیختن به قافیه و یک تکرار خلاقانه به شکل کامل به مخاطب القا میکند و این نوع برخورد با کلمه آن هم در یک قالب کلاسیک باعث میشود تا «قیصر امینپور» قیصر شعر ایران شود.
اما در پایان همان طور که در ابتدای این مطلب نیز آورده شد، باید به پشتکار و حرکت جمعی شاعران جوان گتوند دست مریزاد گفت و همچنین از مسوولان فرهنگی شهر و استان نیز درخواست کرد که این جوانان را تنها نگذارند و با حمایتهای خود بتوانند قیصرهای دیگری را به شعر ایران معرفی کنند.
با هم 3 شعر دیگر را از شاعران گتوند میخوانیم: و البته این نکته را هم یادآور میشویم که صفحه شعر جوان آمادگی پرداختن به آثار دوستان دیگر از شهرهای مختلف کشور را دارد و منتظر آثار شاعران جوان همه شهرها و روستاهای کشور هستیم.
حافظه جهان
هر شب
انگشت میکشم
به دیوارهای اتاق
که مرا از حافظه جهان پاک میکنند
و بی آن که شمعی مرا فوت کند
در اسارت دستهای تاریکیام دست میبرم
دست میبرم
تا بغض چشمهایم را بنویسم
برای دلتنگیهای مادرم!
کاغذ و قلم
شال و کلاه کردهاند!
تا برگرداند به جنگل
بی حرف از رفتنشان
چشم میبندم
دراز به دراز اتاقم میخوابم
شاید فردا
کسی برایم
آفتابی از پنجره بیاورد
اصغر رضایی گماری
خاکستر خورشید
خورشید را سوزاندند
و با خاکستر آن
بر قلبهایمان
آفتاب را نوشتیم
از آن پس
هر قلب
چون خورشید میدرخشید
ندا کلانتر رشیدی
کوچه عشق
در کوچه عشق، عاشقی کمرنگ است
حرف دل عاشقان چه رنگارنگ است
وقتی که ریا، روی محبت باشد
انگار تمام قلبها از سنگ است
جعفر افتخار
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتوگو با گردآورنده کتاب «قصه جریحهدار شد» مطرح شد
ناصر ابراهیمی در گفت و گو با جام جم آنلاین؛
گفتوگو با محمد خیراندیش در حاشیه اختتامیه جشنواره بینالمللی فیلم ۱۰۰
رئیس مرکز ارتباطات و رسانه آستان قدس رضوی از تولید یک برنامه نخبگانی میگوید