گفتگو با حامد کاویانپور

بچه شر محله نظام آباد تهران حالا دیگر بزرگ شده است . بچه شلوغ و بی قرار نظام آباد که در سالهای دور ، روزگار را به همسایگان تنگ و صبح و عصر با فوتبال بازی کردن و آتش سوزاندن هایش همه را ذله کرده بود ، حالا دیگر بزرگ شده است .
کد خبر: ۲۵۹۴۹
آن محله حالا شاید کمی تغییر شکل داده باشد. آن شیشه های شکسته دیگر نیستند و اهل محل دیگر باورشان نمی شود این حامد کاویانپور همان بچه تخسی باشد که همه را به تنگ آورده بود.
بازیکنی که در 18 سالگی به تیم ملی دعوت شد و چیزی نمانده بود به جام جهانی برود ، بازیکنی که از تیمهای انگلیسی دعوتنامه داشت و نزدیک بود به لیگ برتر برود ، بازیکنی که اگر تیم ملی با بلاژویچ به جام جهانی می رسید ، حالا در یک لیگ معتبر و یک باشگاه معتبر توپ می زد ، حالا فقط امیدوار است آینده روزهای خوبی برای او کنار گذاشته باشد.
بازی در امارات برای او حاصلی نداشت و امروز او برگشته است تا دوباره همه چیز را از پرسپولیس آغاز کند ; با مدرسه فوتبالش که کوشان و کوشیار (2 پسرش) آن را تبلیغ می کنند و با پیراهن شماره 10 که دوباره به او تعلق خواهد یافت .
حامد کاویانپور که چیزی نمانده بود به یک بازیکن بزرگ بین المللی تبدیل شود هنوز در یک قدمی تعبیر این رویا مانده است او در این گفتگو توضیح می دهد که چطور و چرا.

بین حامدی که در پرسپولیس بازی می کرد با حامدی که رفت الوصل ، چقدر فاصله افتاد؛
من پنج ، شش سال توی پرسپولیس بازی کردم . پرسپولیس والوصل از هر نظر متفاوت اند ; از لحاظ شرایط آب و هوایی ، تماشاگر ، خواسته هایی که تماشاگرها داشتند و خیلی چیزهای دیگر ، متاسفانه آنجا برای من اتفاقات خوبی نیفتاد ، تماشاگرها خواسته های عجیبی داشتند.
نوع تمرین هایشان و نوع بازی کردنشان اصلا حرفه ای نبود ، حالا شما حسابش را بکنید من از تیمی رفته بودم که کلی تماشاچی داشت ، در حالی که آنجا در حساس ترین بازی اش ، 5 هزار تا تماشاگر می آمد.
همه این شرایط دست به دست هم داد تا بازده کاری من در این مقطع پایین بیاید.
این خواسته های عجیبی که راجع به آنها گفتی ، چه چیزهایی بودند؛
تماشاچی عرب ، عاشق فوتبال نمایشی است به همین علت هنوز فوتبالشان عقب مانده ، عربها 10 سال است که بهترین مربی های دنیا را می آورند ، اسم و رسم دارترین بازیکنهای خارجی را می خرند ، ولی هیچ نتیجه ای نمی گیرند، بخصوص در رده ملی .
اینها همه به علت همان علاقه ای است که گفتم ، خیلی دوست دارند بازیکن گلزن باشد ، به پست فوروارد خیلی اهمیت می دهند ، در یک بازی 80 درصد به فورواردها نگاه می کنند ، 10 درصد به خط هافبک و 10 درصد هم به خط دفاع که همین ، آنها را از فوتبال روز دنیا که یک فوتبال فیزیکال با دوندگی و درگیری زیاد است ، دور کرده ; البته این چیزها اینجا هم هست یعنی سبک بازی کریمی و خداداد به نسبت سبک نکونام و کاویانپور ، بیشتر طرفدار دارد; ولی آنجا این مساله خیلی زیاد نمود دارد در ضمن به خاطر آب و هوای گرمش ، معمولا تمرین ها ساعت 8 شب به بعد شروع می شود. حساب کنید ورزشکاری که تازه ساعت 9 یا 10 شب ، تمرین هایش تمام شود، چه شرایطی دارد.
تو در پرسپولیس آزادی عمل بیشتر داشتی یا در الوصل؛
در پرسپولیس خیلی راحت تر کار می کردم ، چون دیگر تقریبا جا افتاده بودم ; البته سال اول و دومی که تازه آمده بودم پرسپولیس ، این آزادی عمل را نداشتم چون آن موقع فرشاد پیوس ، محسن عاشوری و مجتبی محرمی و خیلی ها بودند ، ولی رفته رفته جای خودم را در تیم باز کردم.
هیچ چیز آنجا برایت جالب نبود؛
راستش موضوعی که آنجا به آن پی بردم ، این بود که خود بازیکن های الوصل ، طرفدار پرسپولیس و استقلال اند ، یعنی دقیقا می دانستند من پرسپولیسی ام و فرهاد (مجیدی) استقلالی ، شاید برای همه جالب باشد که بدانند ، آنها که طرفدار استقلال بودند ، هوای فرهاد را داشتند و آنها که پرسپولیسی بودند ، طرف مرا می گرفتند ، حتی بازی رفت استقلال - پرسپولیس که مساوی شد ، در تمرین های ما غوغایی بود.
یکی می گفت پنالتی بوده ، یکی دیگر ، از خطایی که داور گرفته بود شاکی بود.
آنها حتی تیمهای سپاهان و پاس و سایپا و بیشتر تیمهای داخلی ما را می شناسند و این برای من واقعا جالب بود.
برخورد مدیریت تیم چطور بود؛ آنها چه می گفتند؛
آنجا اول که وارد تیم می شوی برخوردشان خیلی خوب است ، به قول معروف ، آتش شان تند است ; ولی بعد فقط باید گل بزنی ، کاری هم ندارند کجا بازی می کنی ، اگر خوب گل زدی که هیچ ، ولی اگر نزدی برخوردها عوض می شود.
مربی ها چطور؛ آنها چقدر آزادی داشتند؛
مربی ها بیشتر از اروپا می آیند ، مربی تیم ما ، بوسکم هلندی بود ، با او قرارداد 3 ساله بستند ، اما سر یک سال عذرش را خواستند و...
دلیلشان چه بود؛
مشکل بوسکم این بود که حرفه ای فکر می کرد ، می گفت باید صبح و بعدازظهر تمرین کنید ، ساعت 10 شب هم همه باید بخوابید ، در ضمن همه هم باید سر تمرین های تیم می آمدند و همین مسائل به آنها برمی خورد ، چون اصولا آدمهای تنبلی هستند ، حتی بوسکم یک ماه ما را برد بلژیک برای اردو و تمرین های تیمی ; اما عربها رفتند و زیرآبش را پیش مدیریت تیم زدند.
الان خیلی از بازیکنان ما فوتبال امارات را به علت همین راحتی هایش انتخاب کرده اند ، قبول دارم که توی فوتبال ما هم از این چیزها وجود دارد ولی خیلی کم است ، لیگ کشورهای عربی چیز دیگری است ، البته عربستانی ها کمی متفاوتند ، ولی امارات سیستم عجیبی دارد.
شرایطی که تو در الوصل داشتی ، نیمکت نشینی ها و برخوردهایی که با تو می شد اذیتت نمی کرد؛ هیچ وقت مردد نشدی؛
نه ، مگر الان چند سال دارم؛ تازه رفته ام تو 24 سال . زندگی همه اش امید است ، تازه من پس از فوتبال کلی کار دارم ، دنیای جدید دیگری شروع می شود ، خودتان قضاوت کنید ، حامد کاویانپور 9 ماه با الوصل قرارداد بست ، نیم فصل بازی کرد ، نیم فصل دیگر بازی نکرد ، پولش را هم کامل گرفت و برگشت ، دنیای حرفه ای همین است.
پس معلوم است جز معدود فوتبالیست های ایرانی هستی که تفکر حرفه ای دارند؛
بازیکن باید حرفه ای فکر کند چون دنیای فوتبال حرفه ای شده است ، اگر تفکر حرفه ای نداشته باشی هیچ وقت نمی توانی جلو بروی ، اگر من در یک دوره موفق نبودم ، دلیلی ندارد که در آینده هم موفق نباشم مثلا امروز در دفترم نشستم و اصلا روز خوبی نبود.
اصلا دلیلی ندارد که فردا و پس فردا را هم به خاطر امروز از دست بدهم ، شاید فردا اتفاقی بیفتد که کل ضررهای امروز را جبران کند.
زمانی بود که با علی کریمی ، پرسپولیس را جمع می کردید ، همان زمان چند تا پیشنهاد خارجی داشتی ولی تقریبا مصادف شد با دعواهای مدیریتی پرسپولیس ، تکلیف دعوتنامه ها چه شد؛
من از 3 تا تیم انگلیسی دعوتنامه داشتم ، ایپسویچ ، بولتون و نیوکاسل اما هر 3 تا دقیقا همزمان شد با دعواهای مدیریتی پرسپولیس ، یک بار زمان عابدینی رفتم ; دفعه بعد دوره انصاری فرد و بعد هم زمان میرزایی ، با هر 3 تا تیم توی مقاطعی به توافق رسیده بودم ولی این جنگ و جدالهای مدیریت مانع شد.
یعنی هر کس می خواست شرایط مالی قراردادها را امضا کند می ترسید که کار جایی ایراد پیدا کند ، به همین علت کسی خطر نکرد ; البته پس از بازیهای آسیایی لبنان ، کارم تقریبا با هامبورگ تمام شده بود اما آقای عابدینی گفت انگلیس بهتر است ، خودم هم فوتبال انگلیس را خیلی دوست داشتم ، ولی نشد ، بعد هم وضع مالی باشگاه خراب شد ، طوری شده بود که سه ، چهار ماه حقوق ها عقب می افتاد.
درست در آن مقطع بود که دعوتنامه های کشورهای عرب خیلی زیاد شد و پیشنهاد تیمهای اروپایی قطع شد چون جام جهانی هم نرفتیم و تیمهای اروپایی دنبال بازیکن های ترک و کره و سنگال می رفتند ، درست مثل شرایط خود ما پس از جام جهانی 98 .
به هر حال مجبور شدم به دلیل شرایط بد مالی باشگاه ، با الوصل قرارداد ببندم ، 9 ماه قرارداد بستم و 500 هزار دلار گرفتم یعنی چیزی حدود 400 میلیون تومان ، من الوصل را به خاطر فوتبال انتخاب نکردم فقط به علت مسائل مالی بود.
یعنی اگر پرسپولیس نصف همین مبلغ را هم به من می داد ، قبول می کردم چون یقین داشتم که موفق ترم ، به هر حال حضوری که در الوصل داشتم ، تجربه ای بود که به بقیه تجربیاتم اضافه شد.
اسم جام جهانی که می آید حتما حامد را یاد بدشانسی هایش می اندازد ، جام جهانی 98 که هیچ کس نفهمید چرا یک دفعه حامد غیبش زد و جام جهانی 2002 و برخوردهای بلاژویچ از آن دوران چی در ذهنت مانده؛
جام جهانی 98 که ایویچ مربی تیم بود برای بازیهای آسیایی با پرسپولیس رفتیم هنگ کنگ که خیلی بد نتیجه گرفتیم ، وقتی برگشتم تهران خانواده ام نبودند (رفته بودند حج) درست همان زمان مشکلی برایم پیش آمد که مجبور بودم خودم به تنهایی حلش کنم .
همین شد که خیلی راحت از تیم ملی جدا ماندم ، اگر آن موقع می رفتم جام جهانی خیلی خوب می شد چون فقط 18 سالم بود ; اما به هر حال قسمت نبود.
آمد و رسید به یک هفته پیش از بازیهای مقدماتی جام جهانی 2002 ، آن هفته از تیم نیوکاسل یک دعوتنامه آمد ، بلاژویچ گفت نرو ، اما آقای عابدینی هماهنگ کرده بود.
من هم از نظر مالی نسبت به باشگاه تعهد داشتم که این پیشنهاد را دنبال کنم ، البته از نظر مالی هم خیلی پیشنهاد خوبی بود خودم هم که لیگ انگلیس را خیلی دوست داشتم همین شد که 3 روز رفتم آنجا ، وقتی برگشتم همه چیز یکدفعه عوض شد ، بلاژویچ آدم دیگری شده بود ، نوع برخوردش با من عوض شد ، ارنج تیم را تغییر داد ، کلی علیه من مصاحبه کرد ، هر وقت هم هر کس می پرسید چرا کاویانپور بازی نمی کند می گفت حامد بدنش آماده نیست ، در حالی که اصلا چنین چیزی نبود و من پس از 6 بازی ای که به زمین آمدم همه دیدند که هیچ مشکلی نداشتم .
به هر حال فوتبال بالا و پایین زیاد دارد ولی بلاژویچ در کل با فوتبال ایران خوب تا نکرد ، بردهایی که تیم ملی داشت همه ضعیف بود یا یک هیچ بود یا دو یک .
در حالی که دوره پیش بردهای خیلی قاطعی داشتیم ، بلاژویچ شومن (Showman) خیلی خوبی بود ، خودش می فهمید که تیم خوب بازی نکرده ولی پس از بازی می رفت طرف تماشاچی ها و کارهای نمایشی می کرد و می گفت : از الان دارم بازی تیم ایران را مقابل تیم ملی انگلیس می بینم ، به نظر من کار ایوانکویچ خیلی بهتر بود.
این طور که پیداست خیلی با او مشکل پیدا کردی؛
نه اتفاقا خیلی دوست داشت کاری که خداداد انجام داد من هم انجام بدم ، اگر یادتان باشد آن دوره که بازی نمی کردم همه روزنامه ها به این موضوع انتقاد می کردند من حتی یک خط هم مصاحبه نکردم ، در حالی که بلاژویچ مصاحبه های آن چنانی علیه من می کرد.
با وجود همه مسائلی که برایم به وجود آورده بود ، اولین نفری بودم که سر تمرین ها حاضر می شدم و همیشه هم پس از همه ، تمرین را تمام می کردم .
خودش هم خیلی تعجب کرده بود ، آن دوره حتی یک بار هم با او برخورد نداشتم .
فکر می کنی چرا این برخوردها به وجود آمد؛
من هیچ وقت این موضوع را برای خودم بزرگ نکردم ، چون هر چقدر قضیه رو بزرگ کنی ، بیشتر ضربه می خوری .
من به عنوان یک بازیکن وظیفه داشتم خوب تمرین کنم و خودم را نشان بدهم ، به هر حال خصومتی بود که به وجود آمده بود.
خیلی ها می گفتند بیا صحبت کن ، قول بده ، وعده بده ولی در کل من آدمی نبودم که اهل این کارها باشم .
یعنی به خود چلنگر هم گفتم من نمی خواهم با حرف زدن و وعده وعید دادن به زمین بروم ; اما برایم خیلی سنگین تمام شد چون واقعا با دست پر آمده بودم .
قبلا در ارنج تیم بودم ولی بازی اول با عربستان جلوی 100 هزار تماشاگر من را گذاشتند روی نیمکت ، بی خیال ، بگذریم .
اما خیلی ها می گفتن در کارش دخالت می شد.
این صحت نداشت ، بلاژویچ به مشکلی برخورده بود ، آن هم این بود که علی کریمی را خیلی دوست داشت ، یادم است روز اولی که آمده بود استادیوم آزادی برای جلسه معارفه با چین در جام ال جی بازی داشتیم .
وقتی آمد به رختکن گفت : علی کریمی می تواند در بهترین تیمهای دنیا بازی کند ، بشدت به علی علاقه داشت یعنی اگر علی می گفت ساندویچ می خواهم ، 25 تا بازیکن رو برمی داشت می برد ساندویچ بخورند ، اما از آن طرف علی دایی بود که کاپیتان تیم بود و دایی و کریمی اصلا با هم خوب نبودند و بلاژویچ دوست داشت به هر دو نفر بها بدهد.
این وسط کریم هم بود ، نیکبخت واحدی هم تازه اوج گرفته بود همه اینها وجود داشت یعنی یکدفعه دست گذاشته بود روی پنج ، شش بازیکن .
یک بار دیگه هم تمرین داشتیم من با پژمان جمشیدی خوردیم به هم و استوک کفش من خورد تو صورت پژمان ، پژمان هم ناله می کرد ، همان زمان بلاژویچ پژمان را از تمرین کشید بیرون که چرا ابراز درد کرده است .
یک هفته بعد توی تمرین علی داشت یک نفر را دریبل می کرد که رحمان آمد روی پایش ، علی هم افتاد زمین ، بلاژویچ شاکی شد و تمرین را تعطیل کرد.
همه اینها کنار این مسائل اتفاق افتاد که رفت قاتی مصاحبه های روزنامه ها شد و پاسخ مربیهای دیگر را داد ، خب اینها از تیم دورش کرد.
در ضمن فکر می کنم زیاد به فوتبال ایران کمک نکرد ; آن هم باوجود آن همه امکانات و بازیکنانی بزرگ و پول زیادی که صفایی فراهانی خرج کرد.
انصافا آقای فراهانی خیلی زحمت کشید ; یک ماه اردوی کامل تو اروپا، بهترین پاداش ها ، بهترین تغذیه ، بهترین اردوها در تهران .
به نظرم ظلم هم کرد چون این دوره نه خبری از کره بود و نه ژاپن در حالی که دور بعد آنها هم هستند و کار ما واقعا مشکل خواهد شد.
الان که نیست چطور؛ چه احساسی نسبت به او داری؛ دوستش داری یا نه؛
من دوستش ندارم ، البته این را دارم پس از یک سال می گویم که بلاژویچ رفته .
او وقتی تیم نتیجه نمی گرفت و همه انتقاد می کردند خیلی ها گفتند تو هم بیا و انتقاد کن ، اما گفتم الان چیزی نمی گویم چون ممکن بود فکر کنند می خواهم تلافی نیمکت نشینی هایم را در بیاورم .
در رده ملی با کدام مربی ها بهتر کار کردی؛
در رده ملی بزرگترین لطف را آقای مایلی کهن به من داشت چون وقتی 17 سالم بود مرا دعوت کرد.
خیلی ها به او می خندیدند ، روزنامه ها مسخره اش می کردند و می گفتند این را از کجا پیدا کردی؛ آن زمان تیم مقاومت تهران بودم و کاپیتان تیم ملی جوانان
یک هفته در اردو بودیم ، بعد تیم رفت کانادا و آقای مایلی کهن من را گذاشت جزو 18 بازیکن تیم ملی بزرگسالان ، خب این برایم خیلی مهم بود.
از نظر نظم هم واقعا عالی بود ، در سطح باشگاهی استانکو خیلی خوب کار می کرد برانکو هم واقعا خوب کار می کند ، اخلاق خوبش این است که خیلی ساکت است و زیاد حرف نمی زند ، او فقط کار فنی می کند.
در اردوها هم هیچ وقت نمی فهمیم کی می آید و کی می رود ، فقط سر تمرین او را می بینیم ، یک کلمه هم حرفی که به فوتبال ربط نداشته باشد ، نمی زند.
از نظر فنی کار ایویچ را هم خیلی دوست داشتم ، سطحش خیلی بالا بود ، از نظر شخصیتی جلال طالبی واقعا عالی بود ، من خیلی به ایشان علاقه دارم متاسفانه سیستم اش به درد وضعیت تیم نمی خورد چون ما همیشه باید زور بالای سرمان باشد.
وقتی امارات بودی خانواده ات هم آنجا بودند؛
بله ، همگی با هم رفته بودیم.
بیشتر با چه کسانی صمیمی بودی؛
با فرهاد (مجیدی) که در یک ساختمان بودیم ، علی کریمی و مهرداد (میناوند) هم بودند ، هر 3 نفر متاهل بودیم ، هفته ای یک بار با خانواده می رفتیم رستوران .
هفته ای یک بار هم می رفتیم خانه بچه ها.
الان چکار می کنی؛
الان که دارم با شما مصاحبه می کنم (خنده) تمرین می کنم ، مدرسه فوتبال هم که هست ، آنجا مشغولم .
وقتی مسابقه ها شروع شد صبح و بعدازظهر تمرین می کنم چون فصل جدید را با پرسپولیس شروع می کنم.
اگر پیشنهاد خوبی داشته باشی چی؛
تا اول فروردین 83 با پرسپولیس قرارداد دادم تا آن زمان اگر پیشنهادی بود باشگاه همه کاره است ولی پس از آن بازیکن آزادم .
زندگی کردن با کوشان و کوشیار (2 پسرت) چطور است؛
سخت ولی خیلی شیرین است ، از در و دیوار بالا می روند ، الان هم که آخر زمان شده بچه دو ، سه ساله حرفهایی می زند که آدم کپ می کند.
میانه شان با فوتبال چطور است؛
کوشیار که چیزی سردر نمی آورد ، یک سال و نیمش بیشتر نیست ; اما کوشان 3 ساله است ، پای تلویزیون می نشیند و فوتبال نگاه می کنه.
به آینده فکر می کند؛
هر وقت به آینده فکر می کنم خون جلوی چشمهایم را می گیرد (نه بابا شوخی کردم اینها را ننویسی) تنها تصویری که در ذهنم از آینده دارم فقط موفقیت است .
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها