گفتگو با مرد برادرکش

مادرم مرا نمی‌بخشد

بهزاد متهم است برادرش را به قتل رسانده است. او می‌گوید به بیماری روانی مبتلا است اما مادرش که داغ سنگین یک جوان را در دل دارد ادعای وی را رد کرده و می‌گوید بهزاد باید قصاص شود چرا که برادرش را بی‌گناه کشته است. این جوان در شعبه 74 دادگاه کیفری استان تهران محاکمه و به قصاص محکوم شده است. گفتگوی ما با این جوان برادرکش را بخوانید.
کد خبر: ۲۵۴۵۴۰

چند سال با برادرت اختلاف سنی داشتی؟

حدود 3 سال. من از او بزرگتر بودم برادرم بچه آخر بود و مادرم او را بسیار دوست داشت. او همیشه تافته جدا بافته‌ای در خانه ما بود.

اختلاف تو و برادرت به چه زمانی بر می‌گشت؟

از زمانی که یادم می‌آید سر مسائل کوچک با هم دعوا می‌کردیم. البته اختلاف عمیقی نداشتیم اما به هر حال چندان هم رابطه خوبی نداشتیم.

با هم زندگی می‌کردید؟

نه ، من ازدواج کرده بودم و همسر داشتم و در خانه خودم زندگی می‌کردم اما برادرم با مادرم زندگی می‌کرد. او نمی‌گذاشت که من به خانه مادرم بروم و اختلاف ما بر سر این موضوع بود و برادرم درک نمی‌کرد که من مشکلاتی در زندگی دارم و اعصابم بشدت خرد شده و مرتب با من درگیر می‌شد.

چه مشکلی در زندگی داشتی که تو را تا این حد تحت تاثیر قرار داده بود؟

همسرم از خانه قهر کرده و رفته بود. می‌خواست از من جدا شود. در آن روزها من بشدت سختی می‌کشیدم . ماجرای درگیریام با برادرم مزید بر علت شده بود.

چرا همسرت تو را ترک کرده بود؟

من بیکار بودم چند با ر رفتم سر کار اما بعد از مدتی اخراجم کردند. ما پولی برای تامین هزینه‌های زندگیمان نداشتیم و مادرم به من پول میداد . همسرم می‌گفت از این وضعیت خسته شده است و نمی‌خواهد دیگر ادامه دهد. البته من هم بشدت بد اخلاق شده بودم و این موضوع را قبول دارم که چند بار همسرم را کتک زدم.

خانواده‌ات دخالت نمی‌کردند؟

مادرم سعی می‌کرد زندگی من را حفظ کند. او حقوق پدر مرحومم را می‌گرفت و با آن زندگی می‌کرد . از زمانی که من کار نمی‌کردم نیمی‌ از حقوقش را به من می‌داد. همسرم هم از این مساله خیلی ناراحت بود می‌گفت خودت باید سرکار بروی . همسرم از این‌که مجبور بود از مادرم پول بگیرد بشدت دلخور بود.

همسرت هنوز با تو زندگی می‌کند؟

زمانی که برادرم را به قتل رساندم او از این موقعیت استفاده کرد و جدا شد چند ماه بعد هم با مرد دیگری ازدواج کرد. من همسرم را بسیار دوست داشتم و نمی‌خواستم که زندگیام را از دست بدهم اما قتل برادرم همه چیز را خراب کرد.

چطور شد که تصمیم گرفتی برادرت را بکشی؟

من از پیش تصمیم نگرفته بودم و قتل او یک حادثه بود. صبح روز حادثه ما با هم درگیر شدیم مردم ما را جدا کردند. بعد من به خانه‌ام رفتم و تا شب سراغی از او نگرفتم. حدود ساعت 2 بعد از نیمه شب بود که بی‌خوابی به سرم زد تصمیم گرفتم به خانه مادرم بروم و به او سری بزنم. البته می‌دانستم که برادرم آنجاست اما فکر نمی‌کردم بخواهد دوباره با من درگیر شود. در خانه را زدم برادرم در را باز کرد و به من گفت که اجازه ندارم وارد شوم. من به برادرم گفتم که اینجا خانه مادر من است و تو نمی‌توانی تصمیم بگیری بعد مادرم آمد و برادرم مجبور شد کنار برود تا من وارد شوم.

به همراه مادرم به آشپزخانه رفتم و کمی‌ با هم صحبت کردیم و بعد به سمت اتاق رفتم. برادرم دراز کشیده بود و داشت سیگار می‌کشید همین که چشمش به من افتاد عصبانی شد و فحاشی کرد.

خب تو هم می‌توانستی فحاشی کنی چرا او را به قتل رساندی؟

من به برادرم گفتم برای چه به من فحش می‌دهی و این آغاز درگیری بین ما بود البته قبول دارم که چاقو در دست داشتم اما قصد زدن او را نداشتم. او می‌دانست که من دچار بیماری اعصاب هستم اگر به سرم ضربه بزند از خود بیخود می‌شوم با این حال مرا زد یکدفعه نفهمیدم چه شد و چطور به او ضربه زدم زمانی که به خودم آمدم او مرده بود.

اگر به عمد برادرت را نزدی چرا فرار کردی؟

بشدت ترسیده بودم من با چاقو یک نفر را کشته بودم و مقتول برادرم بود. تحمل این درد برایم غیرممکن بود. فرار کردم تا چاره‌ای بیندیشم اما نشد.

مادرت برای تو تقاضای قصاص کرده است چرا از او طلب بخشش نمی‌کنی؟

می‌دانم مادرم مرا نمی‌بخشد چون من در برابر چشمان او برادرم را به قتل رساندم و هنوز صحنه قتل برادرم را از یاد نبرده است. ترجیح می‌دهم او مرا قصاص کند چراکه بعد از این من دیگر نمی‌توانم زندگی کنم و زندگی خفت باری خواهم داشت به همین دلیل از خدا می‌خواهم که بمیرم.

حرفی با خانواده‌ات داری؟

بشدت از کاری که کردم پشیمان هستم. ای کاش بیماریم را درمان می‌کردم و یا این‌که خانواده‌ام را در جریان قرار می‌دادم تا این‌طور گرفتار نشوم. هر روز از خدا می‌خواهم که مرا بکشد تا راحت شوم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها