در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
ارتشها و نیروهای امنیتی کنونی برای مقابله با چالشهای عصر جنگ سرد سازماندهی شدهاند و وقتی در برابر منازعات نامتعارف که در آن نیرویی کمشمار به استفاده از شیوه غافلگیری و «ضربه بزن و فرار کن» روی میآورد، قرار میگیرند در عمل حرفی برای گفتن ندارند.
عملیات ارتش اسرائیل در غزه، ارتشی که خود را پنجمین نیروی نظامی توانمند دنیا میداند بخوبی گویای این ضعف و ناتوانی بود. ناکامی صهیونیستها در جنگ غزه موضوع تحقیقی موردی در زمینه چالشهای فراروی ارتشهای منظم برای مقابله با نیروی به مراتب کوچکتر و محروم از تسلیحات پیشرفته بود که دست بر قضا با اتکا به شیوههای جنگی نامتعارف قادر به ایستادگی در برابر نیرویی به مراتب بزرگتر هستند.
به اعتقاد کارشناسان نظامی، ارتشهای غربی که برای مقابله با تهاجم نیرویی منظم سازماندهی شدهاند قادر به مقابله با شیوههای جنگی مورد استفاده در غزه از سوی نیروهای مقاومت یا نحوه فعالیت نیروهای شورشی در عراق و واحدهای شبهنظامی طالبان در افغانستان نیستند.
اگرچه ارتش آمریکا از جنگ اول خلیج فارس در سال 1991 به این نتیجه رسیده بود که تنها با اتکا به برتری هوایی خود قادر به شکست دشمنان است این دیدگاه در جنگ دوم با عراق در سال 2003 میلادی و پیشتر از آن در تهاجم به افغانستان در واپسین ماههای سال 2001 میلادی ضربهای سخت دریافت کرد.
عملیات مبارزه با شورش یا همان عملیات ضدشورش برخلاف عنوان سادهاش کاری سخت است. ارتش آمریکا پس از پایان جنگ ویتنام تصمیم گرفت تحقیق در مورد جنگهای نامتعارف را کنار گذاشته و روی منازعات منظم متمرکز شود. این رویکرد در فضای جنگ سرد منطقی به نظر میرسید اما حال و هوای پس از جنگ سرد، شرایط را دگرگون ساخت.
مهمترین درسی که ارتش آمریکا در عملیات ضدشورش در افغانستان و عراق گرفت این بود که با بمباران و حتی عملیات زمینی نمیتوان شورشیها را به متابعت واداشت. درست در نقطه مقابل خشکاندن ریشههای شورش مستلزم ارتقای شرایط زندگی و بهبود شرایط اقتصادی، اشتغالزایی و حذف رهبران سیاسی فاسد است که به اشاعه دیدگاههای افراطی در قالب رویکردهای ایدئولوژیک یا ناسیونالیستی کمک میکنند.
آنچنان که دکتر جان ناگل، سرتیپ بازنشسته ارتش آمریکا و از کارشناسان ضد ترور در مرکز امنیتی آمریکا میگوید مقابله با سازمانهای شبهنظامی غیردولتی تفاوتهای زیادی با جنگهای متعارف دارد که پیروزی در آن مستلزم بازنگری در ساختار نیروها، تجهیزات و برنامه آموزش ارتشهای متعارف است.
تلفیق اهداف سیاسی و نظامی
کارل فن کلاوس ریتس، استراتژیست مشهور پروسی قرن 19 میلادی اعتقاد داشت جنگ چیزی جز پیگیری اهداف سیاسی با شیوههای غیر سیاسی نیست.
حمله اوایل سالجاری میلادی رژیمصهیونیستی به غزه در راستای همین تعریف و برای تامین اهداف ژئوپلتیک صهیونیستها با ابزار نظامی انجام شد اما فقدان هدفگذاری دقیق در جنگ موجب شد در پایان عملیات، صهیونیستها نتوانند مدعی کسب پیروزی شوند.
مشخص نبود صهیونیستها علیه ساکنان غزه وارد عمل شدهاند تا آنان را به دلیل موشکپرانی به سمت سرزمینهای اشغالی تنبیه کنند یا به دنبال کسب اهدافی درازمدت با سرکوب مقاومت هستند.
آنچنان که دکتر چاک فرلیخ، دستیار پیشین مشاور امنیت ملی رژیمصهیونیستی و از محققان کنونی مدرسه کندی دانشگاه هاروارد میگوید اسرائیل بیش از آن که نیازمند بازسازی ساختار ارتش خود باشد باید بتواند بر فقدان جامعیت در سلسله مراتب تصمیمگیری سیاسی و سردرگمی سیاسیون خود فایق آید.
زمامداران اسرائیل میگفتند برای پایان دادن به حملات موشکی رزمندگان فلسطینی علیه غزه وارد عمل شدهاند اما واقعیت است که توقف حملات به معنای پایان خصومت فلسطینیها با رژیمصهیونیستی نیست.
چاک میگوید: به اعتقاد من هدفگذاری در جنگ اخیر غزه از ریشه غلط بود چرا که ورود به جنگ برای توقف حملات موشکی واقعگرایانه نبود. او میافزاید: پایان حملات موشکی اسرائیل مستلزم دستیابی به توافقاتی سیاسی است و در غیاب چنین توافقی نمیتوان با اقدامات نظامی مانع از حملات موشکی شد.
برابری دو کفه ترازو
با تبیین اهداف سیاسی باید رویکردی جامع برای پیگیری آن از طریق راهکارهای نظامی تدوین شده و هدف با تلفیق عملکردهای سیاسی نظامی و اقتصادی دنبال شود.
به جای حملات برقآسای زمینی و بمبارانهای سهمگین هوایی همانطور که تجربیات دو سال اخیر آمریکا در عراق نشان داد پیروزی بر شورشیها جز با پیگیری طرحهای سیاسی نظامی به دست نمیآید.
ارتش آمریکا همگام با اجرای طرح افزایش نیرو به تحرکات خود برای ایجاد شورایهای بیداری، تسریع اجرای پروژههای عمرانی و زیرساختی و حمایت از پروسه آشتی ملی در عراق افزود و تلفیق این برنامهها زمینه را برای کاهش خشونتها در عراق هموار کرد.
هسته اصلی تحرکات نوظهور ارتش آمریکا در عراق و افغانستان تلاش برای همراه ساختن مردم محلی با طرحهای مقابله با شورشیها بوده است. تنها راه غلبه بر شورشهایی از این دست نفوذ در مردم محلی و کمک گرفتن از آنها برای سرکوب عوامل شورش است. در غیر این صورت عوامل شورش با مرعوب ساختن مردم یا همراه ساختن آنها مانع از موفقیت عملیات ضد شورشی میشوند. این همان مشکلی است که افغانستان را به دام هرج و مرج کشانده و مانع از ادعاده امنیت و ثبات به عراق شده است.
منبع: فرانتپیج
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
اکبرپور: آزادی استقلال را به جمع ۸ تیم نهایی نخبگان میبرد
در گفتوگوی اختصاصی «جام جم» با رئیس کانون سردفتران و دفتریاران قوه قضاییه عنوان شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی بیپرده با محمد سیانکی گزارشگر و مربی فوتبال پایه