در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
او میگوید دولت باید سیاستهای سختگیرانهای در قبال فیلمسازان اتخاذ کند؛ همان چیزی که احتمالا بسیاری از فیلمسازان دیگر در مقابل آن موضع خواهند گرفت. بهانه این گفتگو پخش مجموعهای مستند از او با نام «سفر» است که کم و بیش حال و هوای دیگر فیلمهایش را دارد.
جلیلی در این گفتگو از کشف و شهود در فیلمهایش حرف میزند و از نوعی رهاشدگی در فیلمسازی. با اوضاع فعلی سینمای ما نمیدانم چقدر حق با اوست، اما همین قدر آشکار است که در سیستم فیلمسازی ما، کارگردانی مثل جلیلی خلاف جریانهای روز است.
پس از مدتها به تلویزیون برگشتید. به قولی فاتح شدید و خودتان را به ثبت رساندید! به نظر نمیآید تصاویر مجموعه «سفر» با نیت استفاده در تلویزیون ضبط شده باشند. چطور شد این تصاویر از تلویزیون سر درآورد؟
اول از همه درباره این که گفتی فاتح شدی باید بگویم من با تلویزیون رفیقم و همانطور که میدانی توی عالم رفاقت هم آدمها از یکدیگر دور میافتند. میتوانم بگویم جنگی نبود که من فاتح آن باشم، فقط بعد از مدتها یک دیدار دوستانه بین من و تلویزیون انجام شد، همین. در پلاتوی اولین قسمت سفر که با نام سفر به هند پخش شد این را گفتم. گفتم مادرم یک چمدان داشت که وقتی کوچک بودم میآمدم در آن را باز میکردم و آواز میخواندم. وقتی آواز میخواندم احساس میکردم این چمدان در حال پرواز است.
وقتی که پرواز میکرد من تصاویری را میدیدم که سالها بعد که به سوئیس رفتم گفتم همه این تصاویر را دیدهام. به نظرم آدم گاهی به پرواز تخیل باید اعتقاد داشته باشد. وقتی به مناسبت پخش فیلم رقص خاک به لوکارنوی سوئیس رفتم آنقدر این مناظر نوستالژی داشت که فکر میکردم این مناظر را قبلا دیدهام. دوست داشتم این مناظر را یک جوری به دیگران هم نشان بدهم. دفعه بعد که به جشنواره رفتم با خودم دوربین بردم و از آنجا که زیاد اهل فیلم دیدن نیستم در مواقع بیکاری شروع به تصویربرداری کردم.
هنگام برگشت، این تصاویر را برای مادرم نمایش دادم، اما از آنجا که او خیلی زود فوت کرد تصمیم گرفتم آنها را برای سایر مادران نمایش دهم. وقتی به حسن افشاری، مدیر گروه شبکه 4 گفتم تصاویری از جاهای مختلف دارم که میشود آنها را تدوین کرد و نمایش داد در نهایت پذیرفت که این کار انجام شود.
پس آن خط محوری که مجموعه براساس آن باید شکل میگرفت، وجود نداشت؟
نه، وجود نداشت. بعد من گفتم به عنوان سفرهای جشنوارهای این اثر را نمایش دهیم که آقای پورحسین مدیر شبکه 4 گفتند اینها بیشتر سفرهای جلیلی است؛ اما بعد گفتم همه مردم ما که اهل فستیوال نیستند. پس بهتر است کاری کنیم که برای همه جذاب باشد.
اول قرار بود این مجموعه شبهای عید پخش شود که آن زمان تنها 2 هفته وقت داشتیم و برای این که 7 قسمت کار را ببندیم یعنی 10 کشور بود که ما در 7 قسمت 40 دقیقهای باید تحویل شبکه میدادیم. قسمت اول که هند و کرهجنوبی بود آنقدر سریع تدوین شد که حتی یک بار نتوانستم آن را ببینم. بعد که قرار شد این مجموعه پس از ایام عید پخش شود مجالی به دست آمد تا روی بقیه قسمتهای این مجموعه بیشتر کار کنم.
تصاویری که شما گرفتید درباره اتفاقات و موضوعات مختلف است که امکان دارد به لحاظ شکلی هیچ ربطی به هم نداشته باشند. از آن گذشته شما پس از گذشت زمان بسیاری به سراغ این تصاویر رفتید. با چه تمهیدی این تصاویر را به هم ربط دادید؟
البته این که میگویم بیشتر به حس خودم مربوط است. من فکر میکنم خود سفر یعنی زندگی. سهراب میگوید جاده یعنی غربت.
یک نفر توی فیلم هم میگفت لعنت به جادهها اگه معنیشون جداییه...
نه جاده جدایی نیست. معنی جاده رسیدن است، دوستی است، وقتی شما سفر میکنید برای به دست آوردن چیزی سفر میکنید. من توی این کار نوعی کشف و شهود را مطرح میکنم. تلاش میکنم در این سفرها برخی کشفیات را در معرض دید قرار بدهم که مثلا یکیاش اخلاق و فرهنگ است.
در واقع میخواهم یک حال معنوی را تصویر کنم و در این نشان دادن نمیخواهم خیلی روی موضوع مورد بحث زوم کنم؛ البته این را هم بگویم که بعضی از این سفرها تقریبا اجباری بود. در یک فستیوال فیلم من ممکن بود در چند جا نمایش داشته باشد و یکباره از فرانسه به ژاپن، از آنجا به آمریکا و بعد به هلند رفتهام و همه اینها تنها در یک هفته اتفاق افتاده است. طبیعی است این تغییر ساعتها روی آدمها تاثیر میگذارد.
توی این سفرهای اجباری که ظاهرا ناگزیر از انتخاب آن بودهاید برای کار تصویربرداری حاشیهای، شما موضوع را انتخاب میکردید یا موضوع شما را انتخاب میکرد؟
وقتی رقص خاک در خانه سینما نمایش داده شد یک خانم کارگردان گفت من به خالق این اثر تبریک میگویم. گفتم من خالق این اثر نیستم من کاشفم، چون اگر من لوکیشنها، آدمها و فضا را میساختم میتوانستید بگویید من خالق آن اثر هستم، ولی در حال حاضر بیشتر از یک کاشف نیستم.
حالا میخواهم بگویم من در این مجموعه مستند تنها به دنبال کشف رفتم. نه من آمدم یک چیز تازه بسازم و نه دیگران چیزی برای من ساختند. گاهی به من خرده میگیرند که قبل از فیلمبرداری یک سناریوی دقیق بنویس و براساس آن یک فیلم بساز. من به این نوع فیلمسازی عادت ندارم. من به نوعی رهاشدگی علاقه دارم و بیشتر کارهایم هم ملهم از این واقعیت است.
اینجوری اذیت نمیشوید؟ به هر حال قبول کنید هر کس فیلمنامه آمادهای داشته باشد کارش بهتر پیش میرود. البته این واقعیت هم هست که برای یک فیلم مستند نمیتوان فیلمنامه دقیق نوشت، چونبرخلاف فیلم داستانی نتیجهگیری یک اثر مستند روی کاغذ اتفاق نمیافتد .
بله. اگر فقط بخواهیم انجام وظیفه کنیم درست است، ولی اگر بخواهیم کاری بسازیم که چیزی ورای آثار دیگر باشد خود به خود باید زحمت بیشتری بکشیم. من ساخت یک اثر که در آن همه چیزش از قبل روشن شده باشد را رد نمیکنم، ولی واقعیت این است که در چنین اثری دیگر کشف و شهود اتفاق نمیافتد. یعنی در طبیعت چیزهایی وجود دارد که اگر خودت را در آن رها کنی می توانی آنها را به دست بیاوری.
من در پارهای جلسات که در جاهای مختلف داشتهام به این نکته اشاره کردهام. روش مطالعاتی مرسومی که دیگران دارند من ندارم. در طول عمرم شاید 20 کتاب هم نخوانده باشم.حتی به اندازه یک آدم معمولی هم فیلم و تلویزیون نگاه نمیکنم. شاید باور نکنید. فیلمهای خودم را هم وقتی تمام میشوند دیگر نمیبینم. آنها میگویند پس منبع این حرفهایی که میزنی کجاست، میگویم اینها را از طبیعت گرفتهام.
خب سیستم فیلمسازی ما چقدر به این رهاسازی که شما به آن معتقد هستید و کشف و شهود، بها داده است؟ اصلا این چیزی که شما میگویید چقدر با واقعیات فیلمسازی ما همخوان است؟
خیلی بها نداده است، ولی آنقدر هست که کار ما راه بیفتد!
مثلا چقدر؟
یعنی مثلا در همین مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی دیدهام که کارهای خوبی انجام میشود و امکانات مناسبی در اختیار فیلمسازان قرار میدهند. از آن گذشته ما عادت کردهایم همه مشکلات را به گردن دولت بیندازیم. جملهای نقل میشود که نمیدانم مال کدام بزرگی است. میگوید همه میخواهند جامعه را اصلاح کنند، اما هیچ کس نمیخواهد خودش را اصلاح کند. ما همیشه میخواهیم دولت را اصلاح کنیم و هیچ وقت نمیخواهیم خودمان را اصلاح کنیم.
فکر میکنم درحال حاضر به جوانان فیلمساز کمکهای خوبی میشود. اگرچه شاید خودشان بگویند به ما آنقدرها کمک نمیشود، در حالی که به اندازهای که به آنها کمک میشود به منی که 30 سال در این کار سابقه دارم کمک نمیشود. ای کاش شرایطی فراهم میشد و فیلمسازان جوان ما شرایط فیلمسازی در کشورهای دیگر را هم میدیدند، در جایی که غولی مثل مرحوم روبر برسون چیزی نزدیک به 15 سال منتظر میماند تا سناریوی «آفرینش» را بسازد.
یک بار معاون جشنواره کن به من گفت ما میخواهیم به تو کمک کنیم تا فیلمت را بسازی. من گفتم به برسون کمک کنید تا فیلمش را بسازد. گفت به برسون اعتمادی نیست، پیر است و هر لحظه ممکن است بمیرد. گفتم حتی اگر این اتفاق بیفتد بخشی از آفرینش را ساخته است. یک تهیهکننده ایرانی گفته است فیلمسازان جوان ایرانی خیلی خوشفکر هستند، ولی آنقدر عجولند که در اجرا آن را خراب میکنند و کمتر به خودشان فرصت میدهند تا روی آن اثر کار کنند.
در مجموعه سفر، در نقش راوی حضور دارید. نمیشد به جای این حضور از نریشن استفاده میکردید تا حضوری به این شکل که باعث شده مجموعه حالت فصلبندی پیدا کند؟
درست است، چون که ستونبندی کار بر این بود که همه چیز از نگاه دوربین من دیده شود و آنچه با تصویر نمیشود گفت راوی بگوید. میشد به جای من یک نفر دیگر را بگذاریم، اما اگر میخواستیم یک گوینده در کار استفاده کنیم باید از همان ابتدا یک دست کت و شلوار شیک تنش میکردیم، در حالی که اکنون این تصویر با لباس توی خانه گرفته شده است. ما باید بدانیم برخی از مقولات نوشتاری است، یک سری دیگر تصویری و بخشی دیگر هم شفاهی است. فرهنگ ما شفاهی است؛ یعنی این که وقتی شما میخواهید انفجاری را نمایش دهید هیچ چیز قدرت بیان تصویر یک انفجار را ندارد.
یک سری دیگر نوشتنی است مثل ارقام ریاضی، یعنی اگر شما بخواهید یک فرمول ریاضی را نشان بدهید بهترین راه، نوشتن آن است و برخی دیگر هم گفتنی است، مثل حالهای عرفانی شما. مثلا میروید زیارت امامرضاع. شما نمیتوانید آن حال را تصویر کنید. آن حال در حریم شخص اتفاق افتاده و تنها تو میتوانی آن را تعریف کنی. تازه این موضوع را نمیتوانی برای همه تعریف کنی. تو باید برای اهل دلش آن را تعریف کنی، کسی که تو را درک کند. مشکل برنامه ما به نظرم این است که بعضی حالاتی که من در این سفر داشتهام، ممکن است در اثر دیگر آنقدرها بازتاب نداشته باشد.
این حالی که گفتید توی این اثر نمود دارد؟
حال عرفانی دیدنی نیست. حس کردنی است.
خب همین موضوعی که شما میگویید یعنی حس کردنی، در کار شما وجود دارد؟
لحظاتی که در این پلاتوها صحبت میکنم. این حریم به وجود نمیآید. اغلب به بچهها میگویم موقع پلاتو گفتن من، اینجا نباشند. تازه وقتی آنها میروند نامحرمی به نام میلیونها تماشاچی روبهروی من هستند. میخواهم بگویم آن حال عرفانی که منظور توست در سینما اصلا اتفاق نمیافتد. من یک مرتبه بالاتر میروم و میگویم اصلا در جمع نمیگنجد. چون موضوعی است که در خلوت اتفاق میافتد.
خب بحث همین جاست. چیزی که محصول خلوت شخص است چه دلیلی دارد با ابزار رسانه آن را در معرض دید میلیونها نفر قرار دهیم؟ چه دلیلی دارد ما این کلید را بزنیم تا لامپ روشن شود و خلوت مورد اشاره شما از میان برود؟
داریم تجربه میکنیم دیگر. من همیشه میگویم خدایا توانایی انتقال این حالی که به من دادی را هم به من بده.
این تصاویر متعلق به کدام جشنوارههاست؟
بعضی از این فیلمها مربوط به 15 سال پیش است. مثلا فستیوال ونیز مربوط به 1994 است که آن موقع هنوز دوربین نداشتم و با دوربین محمد اطیابی تصویربرداری کردم. این مجموعه مربوط به کشورهای آمریکا (نیویورک)، هلند (رتردام)، ونیز (ونیز)، اسلونیا (ایزالا)، فرانسه (نانت)، ژاپن (توکیو فیلمکس)، هند (کرالا، دهلی نو) و کره جنوبی (پوسان و چانجو) است. بعضی از جاها توقف من کم بود.
بعضی جاها میروم مسوولیتی انجام بدهم. به من میگویند چرا در جشنواره نمیآیی فیلم ببینی؟ میگویم اولا که من دوست ندارم فیلم ببینم، ولی اگر بخواهم فیلم ببینم دیویدی بیشتر این فیلمها را میتوانم در تهران داشته باشم و در خانه خودم آنها را ببینم. وقتی از تهران به نیویورک آمدم مسوولیتی دارم. مثلا در سالگرد 11 سپتامبر موقعیتی دست داد که به مردم آنجا بگویم ما با آدمی مثل بن لادن فرق میکنیم و به همان اندازه هم اسلام ما با اسلام بن لادن فرق میکند.
گفتید فیلم زیاد نمیبینید. ارتباط شما با فیلمهای ایرانی که ساخته میشود چطور است؟
اصلا نمیبینم. شاید باور نمیکنی که من در سال تنها یک یا 2 فیلم بیشتر نمیبینم آن هم به طور اتفاقی از تلویزیون. نمیدانم چرا. بچه که بودم پدر و مادرم خیلی با سینما مخالف بودند. ما تازه یک سال پس از انقلاب تلویزیون خریدیم. به نوعی میتوانم بگویم فیلمها در زندگی من ساری و جاری هستند و من فیلمها را در زندگی واقعیام میبینم.
پس خیلی با نسل جدید فیلمسازی مستند ارتباط ندارید؟
نه، ولی فکر میکنم اگر دولت یک مقدار در مورد این فیلمسازان سختگیری کند نتایج بهتری خواهد داشت و البته همین جا بگویم که سختگیری با سانسور فرق دارد. چند سال پیش در یکی از جلسات نمایش فیلم گفتم من خدا را شکر میکنم که در زمان مولوی و حافظ دوربین فیلمسازی وجود نداشته، چون اگر در آن زمان فن فیلمسازی وجود میداشت حافظ و سعدی و مولوی فیلمهایی میساختند که ما اصلا به گردشان هم نمیرسیدیم و همین جور باید مینشستیم حسرت میخوردیم که این فیلمها را چگونه ساختهاند. این یک واقعیت است. همان طور که پس از 700 سال هنوز به نوع شعرها، مضامین، ساختار و محتوای آنها غبطه میخوریم.
در صحبتهای شما یک مساله خیلی خودش را نشان میدهد. این که آیا مستندساز ما به جای معلم اخلاق نشسته؟
مشکل ما این است که هنوز به شناخت نرسیدهایم. تقریبا همه مشکلات ما از همین مساله ناشی میشود. در یکی از نشستهای فیلم در خارج گفتم، در حیطه فیلمسازی ایران یکی از آزادترین کشورهای دنیاست که ناگهان دیدم یکی از آن آقایان که به آن کشور پناهنده شده بود به نشانه اعتراض بلند شد به طرف من آمد و کنار میکروفن یک فحش رکیک به من داد و رفت. به حاضران گفتم یکی از معضلات کشور ما، مربوط به آدمهایی مثل این آقاست.
من در این جلسه خیلی از کشورم انتقاد کردم. ولی جاهایی هم همین کشور حسن دارد که باید آن را میگفتم. در هیچ جای دنیا امکان ندارد فیلمسازی 14 فیلم بسازد و نمایش داده نشود، اما باز هم مشغول فیلمسازی باشد. محال است چنین چیزی را در کشورهای اروپایی یا آمریکایی ببینید. به محض این که 2 فیلم شما نمایش داده نشود، بایکوت و از گردونه خارج میشوید من هنوز با 14 فیلم نمایش داده نشده دارم فیلم میسازم. وظیفه فیلمساز این نیست که همیشه انتقاد کند.
به هر حال باید قبول کنید که 14 فیلم شما نمایش داده نشد. نمیخواهید بگویید که این موضوع روی روحیه شما تاثیر نگذاشت؟
در همین مجموعه سفر، جایی در این باره توضیح دادهام. در آنجا گفتهام که نمایش ندادن فیلم من سانسور نبود، بلکه سختگیری بود. سانسور این است که نگذارند تو حرکت کنی، ولی وقتی میگذارند تو حرکت کنی، اما مانع جلویت میگذارند اسمش سختگیری است. این سختگیری برای من مثل دوای تلخی بود که طبیب به بیمار میدهد برای رسیدن به سلامت آن اوایل که هنوز سینمای ایران این قدر مطرح نشده بود فیلم «درنای» من را به بزرگترین جشنوارههای 7 کشور دنیا دعوت کردند. آن موقع 27 سالم بود و به لحاظ مادی برایم خیلی مهم بود. اما وقتی جلویش گرفته شد، به لحاظ معنوی احساس کردم به چیزهایی رسیدم که اگر جلویش گرفته نمیشد، به آن نمیرسیدم.
آخر این وسط یک چیز دیگر هم هست. شما فیلم را برای مخاطب میسازید...
من کارم را با مخاطب انجام دادهام. همین که به من میگویند تو چقدر مقاومت میکنی فکر میکنم یک درس به جوانان فیلمساز دادهام.
خب اگر این طور باشد شما اگر معلم میشدید فکر نمیکردید خیلی موفقتر از این بودید؟
چرا اتفاقا مادرم میگفت ای کاش تو معلم میشدی، چون اولا همیشه پیش زن و بچهات بودی در ضمن چند آدم را با سواد میکردی!
توی این فیلمهایی که ساختی فکر میکنی کدام اثرتان به اندازهای که انرژی صرفش شد در مواجهه با مخاطب جواب گرفت؟
گل یا پوچ و یک داستان واقعی آخر حکایت این ضربالمثل است که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. نمیشود گفت هر فیلمی که با مخاطب ایرانی ارتباط برقرار کرد، بهترین فیلم است. مثلا وقتی رقص خاک را ساختم و منتقدان آنقدر علیه آن جبههگیری کردند گفتم شما این فیلم را 10 سال دیگر میفهمید، چون من آن فیلم را کشف کرده بودم و از فهم و شعور من خیلی بالاتر بود. من از خدا خواستم و خداوند هم چیزی به من داد که از فهم من خیلی بیشتر بود همین فیلم که بعد از 8 سال مجوز گرفت و در سوئیس نمایش داده شد آنقدر با استقبال روبهرو شد که برای من عجیب بود. خب همین فیلم در یک کشور دیگر نمایش داده شد، ولی اصلا ارتباط برقرار نکرد. یا فیلم گل یا پوچ که پرمخاطبترین فیلم من از نظر مردم بود در بعضی جاها خیلی ارتباط برقرار کرد و در بعضی جاها هم خیلی کم به طور کلی هر چه سادهتر و پر محتواتر صحبت کنیم مخاطب بیشتر است.
به ذهنتان نرسید حالا که وضعیت اینگونه است جایی برویدکه بهتان جایزه میدهند و تحویلتان میگیرند؟
نه. من همیشه فکر میکنم همه دنیا مال من است. هیچوقت فکر نکردم که مثلا بروم فرانسه زندگی کنم. به رفتن فکر نکردهام.
شما جزو معدود فیلمسازانی هستید که بیشترین آمار فیلمهای توقیفی را دارد، ولی با این حال خیلی از سیستم فیملسازی گله نمیکنید و تازه میگویید باید سختگیری بیشتری انجام شود.
فکر میکنم بیشترکسانی که جلوی فیلمهای من را گرفتند از روی غرضورزی نبود. فکر میکردند شاید فیلمهای من مضر باشد.
به عنوان کسی که به هر حال جوایزی از جشنوارههای خارجی گرفتهاید، فکر میکنید این جشنوارهها تا چه اندازه بار سیاسی داشتند؟
نه بحث سیاسی نبود. اصلا بیایید ببینیم جشنواره در دنیا برای چه به وجود آمد؟
فکر میکنم اگر به پشتوانه این جشنوارهها نگاه کنیم زودتر به جواب برسیم.
اصلا جشنواره برای چه به وجود آمد؟ ژان لوک گدار و تروفو و دیگران گروهی بودند که میگفتند ما باید جایگاه و تشکیلاتی بسازیم تا فیلمسازان معترضی که آثارشان در کشورشان امکان نمایش نمییابد در اینجا نمایش داده شود یا حرفهای انسانیای دارند که سرمایهدارها اجازه نمیدهند آنها منعکس شوند. در واقع جشنواره برای بحثهای سیاسی به وجود آمد.
پس سیاسی بود.
نه این که تحریککننده باشد، نه. بهتر است. بگوییم برای آزادی بیان جشنواره به وجود آمد.
وقتی میگویید سینمای معترض، خواهناخواه سینمای سیاسی هم در ادامهاش میآید.
به هر حال نمیشود به یک انسان گفت بخش سیاسی را مثلا از بخش فرهنگی جدا کن، ولی آرام آرام این جشنواره رنگ و رویش را باخت و تبدیل به یک مهمانی شد. یعنی هر کس فیلم قشنگ بسازد میتواند در این جشنواره حضور داشته باشد، چه معترض باشد و چه نباشد.
یعنی ماهیتش عوض شد.
بله. دیگر برایشان نبود فیلمی که از ایران نمایش داده میشود یک بیانیه سیاسی است یا یک فیلم تبلیغاتی، به دنبال فیلم پرمخاطب بودند. به خاطر مسائل مالی که در همه جا وجود داشت. یک مساله دیگر هم هست. این که فیلم سیاسی ساختن خیلی سادهتر از ساخت یک فیلم ساده معمولی است. در واقع سواد نمیخواهد کافی است در فیلمتان به همه چیز اعتراض کنید. فیلمتان خودبهخود سیاسی میشود، ولی اگر قرار باشد برای یکی از موضوعات روز راه حلی طرح کنید قضیه کاملا فرق میکند و همه چیز سخت میشود؛ بنابراین ساخت فیلمهای معرفتی و انسانگرایانه سخت است. برخی فیلمسازان آن اوایل گفتندخب چرا فیلم امیر نادری جایزه گرفته، ما همانها را چند برابر میکنیم و در فیلممان نشان میدهیم. نتیجه این شد که دیگر جشنوارهها اصلا به فیلمهای اینچنینی روی خوش نشان نمیدهند.
مهدی غلامحیدری
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
اکبرپور: آزادی استقلال را به جمع ۸ تیم نهایی نخبگان میبرد
در گفتوگوی اختصاصی «جام جم» با رئیس کانون سردفتران و دفتریاران قوه قضاییه عنوان شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی بیپرده با محمد سیانکی گزارشگر و مربی فوتبال پایه